خانه > زهره مهرجو > نگاهی‌ به تبعیض و ریشه های آن

نگاهی‌ به تبعیض و ریشه های آن

آوریل 5, 2012

z.mehrjuo@hotmail.co.uk 

مقدمه:

قرنهاست که طبقات حاکمه، از سلاح تبعیض در جهت پیشبرد منافع خویش، و  بر علیه طبقات ضعیف تر اجتماعی، استفاده کرده ا‌ند. تلاش آنها در این راستا، طی دورانهای مختلف، و در مکانهای متفاوت، به اشکال و انواع متنوع تبلور یافته است.. تبعیض با جامعه طبقاتی عجین است و مدام بازتولید می شود. طبقات حاکمه با زور و قانون و مذهب و ایدئولوژیها، همواره کوشیده ا‌ند که تبعیض را در تبلیغات خود "طبیعی"، "خواست خدا" و یا حتی "سرنوشت" انسانها  وانمود کنند.

حزب کمونیست کارگری در اینباره موضع خود را در مانیفست خود – برنامه یک دنیای بهتر – صریحا بیان نموده است. در قسمت “حقوق و آزادی های فردی و مدنی” از بخش دوم این برنامه، بدینگونه آمده است: 

“در کشورهای صنعتی اروپای غربی و آمریکا، حقوق فردی و مدنی مردم نه فقط در قیاس با آزادی مورد مطالبه انسان امروز انگشت شمار و ناچیز است، بلکه بر متن انقیاد اقتصادی توده مردم کارگر به سرمایه، و رابطه مستقیم حق و آزادی با مالکیت، از هر معنی‌ جدی و مادی تهی است. و تجربه زندگی‌ مردم این کشورها در دوره های بحران و تنگنای اقتصادی بروشنی نشان می‌ دهد که بقا و دوام همین حقوق انگشت شمار و فرمال نیز ربط مستقیم به موقعیت اقتصادی طبقه سرمایه دار دارد، و هر جا این حقوق برای سود آوری و انباشت سرمایه دست و پاگیر شده ا‌ند، بسادگی مورد تعرض دولت و طبقه حاکم قرار گرفته ا‌ند.”

و سپس چنین ادامه داده شده است که:

“آزادی مدنی و فردی واقعی‌ تنها در جامعه ای می‌ تواند متحقق شود که خود آزاد باشد. انقلاب کمونیستی کارگری، با از میان بردن انقیاد طبقاتی و اقتصادی انسانها، مبشر گسترده ترین آزادیها و امکانات ابراز وجود فرد در قلمروهای مختلف زندگی‌ است..”

در این مقاله، ابتدا بطور اجمالی می‌ پردازم به تعریف مقوله تبعیض از جنبه علم جامعه شناسی‌، سپس به  قدمت این پدیده در طول تاریخ انسانی‌، اشکال تازه آن در دنیای معاصر، و رابطه آن با مذهب نگاهی‌ خواهم انداخت، و در خاتمه نیز نتیجه گیری کلی‌ خود را عنوان خواهم نمود.

 (1) تبعیض و سابقه طولانی آن در جوامع انسانی‌

تبعیض در اصطلاح دانش جامعه شناسی‌، موقعیتی است که افراد در برابر نقشهای یکسان از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار می‌شوند. همچنین حالتی که ویژگیها و معیارهای انتسابی، مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد؛ تبعیض نامیده می‌شود. در شرایط تبعیض فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد، و افراد در آموزش یا انتخاب شغل شرایط نابرابری دارند. تبعیض نژادی، تبعیض جنسی‌، تبعیض مذهبی‌ و تبعیض سنی‌ از انواع رایج تبعیض می‌ باشند.

یکی‌ از بارزترین، و قدیمی‌ ترین شیوه های ترویج تبعیض در بین مردم، تبعیض نژادی می‌ باشد، که در آن افراد بر اساس ملیت و نژادی که به آن تعلق می‌ گیرند، دسته بندی می‌ شوند. بعنوان مثال، تبعیض نژادی بر علیه سیاهپوستان در بسیاری از مناطق جهان، یکی‌ از قدیمی‌ ترین نمونه های اینگونه تبعیض می‌ باشد، که متاسفانه هنوز نیز، بشکل پوشیده تری، در سطوح مختلف ادامه دارد.

بر اساس تجارب تاریخی‌، گونه های مختلف تبعیض، نسبت به ملیت، نژاد، جنس، و سایر تفاوتهای غیر انتخابی انسانها، بعنوان یکی‌ از نتایج جامعه طبقاتی، و نیز یکی‌ از ابزارهای مورد استفاده طبقات حاکمه برای استمرار اینگونه نظامها، و یکی‌ از شیوه های سرکوب و ایجاد شکاف در میان توده های مردم، تا زمان محو طبقات و تغییر بنیادین سیستمهای اجتماعی – اقتصادی موجود، همچنان ادامه خواهد داشت. البته، این بدان معنی‌ نیست که این پدیده در طی قرنها و دورانهای مختلف تاریخی‌، بطور ثابت، و با همان شدت اولیه باقی‌ مانده  است. این جنبه از زندگی‌ اجتماعی انسانها نیز، مانند سایر جوانب زندگی‌، در نتیجه تلاشها و مبارزات پیگیر آنها، و در پی رشد جوامع انسانی‌ در متون سیستمهای گوناگون اقتصادی – اجتماعی،  در طول تاریخ دستخوش تغییرات عمیقی گشته، و درجه و اشکال آن تغییر یافته است. اما، از آنجا که ماهیت نظامهای طبقاتی، شکافها و تنشها را در بین مردم و طبقات حاکم از سوئی، و نیز در درون و در میان توده های مردم از سوئی دیگر، بطور مدام باز تولید می‌ کند، تبعیض میان انسانها نیز، با اشکال  مختلف آن همچنان باقی‌ است.

با دقیقتر نگاه کردن به “تبعیض نژادی”، بعنوان یکی‌ از شاخه های تبعیض، این تعریف برای ما روشنتر خواهد شد. قرنها پیش، سپید پوستان ثروتمند اروپایی، با به اسارت گرفتن سیاهپوستان و تملک مستقیم، و نیز  خرید و فروش آنها، از آنها استفاده مادی می‌ کردند. این ستم آشکار آنها، بهمراه اشکال مختلف استثمار، تبعیض و تحقیر سیاهپوستان، نه تنها بر سیاهپوستان، بلکه بر تمام دنیا واضح، و بعنوان یکی‌ از واقعیات تلخ جامعه بشری، پذیرفته شده بود. اما بمرور زمان، این نوع از تبعیض نیز تغییر یافت، و در اشکال و رنگهای متفاوت، اما متعادلتری، بروز پیدا کرد.

اما براستی چرا چنین شد، و چه دلایلی، موجبات اینگونه تحول را فراهم ساخت؟ حقیقت اینست، که آنچه که موجب چنین تغییر اساسی‌ گشت، نه انساندوستی طبقات حاکمه، یا تعدیل انتخابی ستم آنها نسبت به این قشر انسانی‌، بلکه  تغییرات بنیادین در سیستم اجتماعی – اقتصادی حاکم بر جهان بود. در نظام حاکمه بعدی، که همان نظام فئودالیته بود، طبقه استثمارگر نیازی به تملک مستقیم انسان و اعمال آشکار ظلم بر وی را نداشت.در این دوره، افراد می‌ توانستند مالک جسم خود، و نیز بخشی از ساعات روزانه خویش باشند، زمانی‌‌ بر روی زمین کار کنند، و ساعات باقیمانده را در خلوت خود، یا  در کنار خانواده بگذرانند. با پیشرفت ابزارهای کاری، چنین نوع از زندگی‌ امکانپذیر گشت. بعبارت دیگر، آزاد شدن نسبی‌ انسان، مانع از کسب سود بوس
یله طبقه بالا نمی‌ گشت.

تبعیض نژادی – یا همان نژاد پرستی – بخشی تفکیک ناپذیر از مسئله تبعیض، ونیز از ماهیت نظام سرمایه داری است. جدا سازی نژادها مثل سایر جداسازیها در سیستم موجود، ابزار موثر ایجاد ناموازنه مصنوعی در قیمت نیروی کار است، و نظام سرمایه داری از این ابزار بهمراه ابزارهای دیگر خود از جمله تبعیض جنسی و ملی،  برای پائین نگه داشتن قیمت نیروی کار، کسب سود هرچه بیشتر، و استمرار موجودیتش استفاده می کند.

با اینهمه، تغییرات نظامات موجود بهمراه آگاهی‌ طبقاتی، تلاشها و مبارزات سیاهپوستان برای کسب حقوق خویش، و برسمیت شناخته شدن ایشان در جامعه  بعنوان “انسان” – با تمام حقوق برسمیت شناخته شده اش – موجبات از بین رفتن آنگونه از ظلم و تبعیض نژادی، و بمرور زمان، تعدیلتر گشتن ستم بر آنها را فراهم ساخته است.

 (2) تبعیض در دنیای کنونی و اشکال جدیدتر آن

در دنیای امروز، ما هنوز شاهد وجود تبعیض، باشکال متفاوت، و رنگهای متنوعی هستیم. تبعیض بر اساس ملیت و نژاد، جنس، مذهب، سن، محدودیت های جسمی‌، و غیره.. هنوز هم اگرچه در قالبهای پوشیده تری، اما همچنان عمیق و محسوسند، وجود انسانها را مورد هدف قرار داده، و ذهن آنها را به خود مشغول نگاه داشته ا‌ند..     

بیشتر از یک ماه و نیم پیش نبود که اخبار جهان ما را از یک رویداد تراژیک دیگر در زمینه تبعیض نژادی آگاه ساخت. این خبر که درباره کشته شدن یک نوجوان 17 ساله سیاهپوست، در شهر کوچکی از ایالت فلوریدا در جنوب  آمریکا –  که سابقه طولانی در تبعیض نژادی بر علیه سیاهپوستان دارد –  توسط فرد  28 ساله ای، با شلیک گلوله به قتل رسید، نمونه ای از استمرار پدیده غیر انسانی‌ نژادپرستی در دوران حاضر است. 

اگر دیروز، انسانها بدلیل نژاد خود، یا هر خصیصه غیر انتخابی دیگری که انسانها را از یکدیگر جدا می‌ سازد، آشکارا مورد استفاده، ظلم و تحقیر واقع می‌ شدند، امروزه این پیامدهای سیستم طبقاتی را در اماکن مختلف اجتماعی – در محیط های کاری یا آموزشی –  و یا در سایر بخشها و جوانب زندگی‌، در لایه های عمیقتری می‌ توان لمس کرد، و به اثرات مخرب آنها در زندگی انسانها پی برد.

مهاجرت و نژادپرستی:

بیائید نگاهی‌ نزدیکتر به موضوع مهاجرت و پناهندگی بیاندزیم. این موضوع که خود با جهانی‌ شدن و متمرکزتر شدن سیستم سرمایه داری، رشد یافته، و هنوز هم بطور مستمر عمیقتر و فراگیرتر می‌ شود، یکی‌ از بهانه های شکاف و تبعیض در میان ملیتها، و در میان انسانها گشته است. افرادی که خود این تجربه را پشت سر گذاشته ا‌ند، آگاهند که چه مشکلات و مصائبی در محیط جدید، انتظار فرد مهاجر را می‌ کشند. یکی‌ از بزرگترین، اما نه بزرگترین، مشکلات مهاجرین، مسئله آشنا شدن با زبان در کشور جدید می‌ باشد. طبیعتا، یادگیری زبانی که زبان مادری افراد نیست، از پایه تا حد لازمه برای استفاده کردن در  موارد مهم زندگی‌، از جمله در کار و تحصیل‌، کار ساده ای نیست. اما آنچه که عموما مانع رشد کافی‌ و کندتر شدن یادگیری زبان مهاجرین می‌ شود، برخوردهای غلط و نژاد پرستانه با مهاجران، بوسیله افراد گوناگون در مکانهای مختلف اجتماعی می‌ باشد. افراد بر اساس نژاد، زبان، دین، و انواع و اقسام تفاوتها، با یکدیگر مرزبندی می‌ کنند، و آشکارا یا پوشیده، از هم فاصله می‌ گیرند.

در محیط های کاری، عموما یکی‌ از قوانین یا مواد پیمان نامه های کار به عدم وجود تبعیض بر اساس نژاد، جنس، وضع جسمانی، سن و غیر.. اشاره می‌ کند، اما عملا این قوانین زیر پا گذاشته می‌ شوند. مدیران و صاحب کارها تقریبا  همیشه، چه در مرحله استخدام و چه در جریان کار، به کارکنان کشور و ملیت خویش، ارجعیت می‌ نهند و به آنها سوبسید می‌ دهند.  اکثر کارهای سطح بالا، با مزدهای بالا، به افرادی که  هم ملیت و هم زبان آنها هستند، و یا از ملیتهای کشورهای پیشرفته مهاجرت کرده ا‌ند، اختصاص داده می‌ شوند. افراد مهاجر و پناهنده، بخصوص با زبان متفاوت، تنها هنگامی برای گمارده شدن بکاری در نظر گرفته می‌ شوند، که یا سطح تحصیلی‌ بسیار بالایی‌ داشته باشند، و یا برای انجام کارهای سطح پایین، با مزدهایی پایینتر از همکاران داخلی‌ خویش استخدام شوند، و در نتیجه کسب هر چه بیشتر سود را برای سرمایه داران تضمین نمایند.

مذهب و تبعیض

الف: نقش مذهب در افزایش تبعیض

تقریبا در تمام نقاط دنیا، یکی‌ از شیوه های بسیار موثر تبعیض، تبعیض بر اساس مذهب افراد است. این تبعیض نیز، مانند سایر بهانه های بوجود آوردن شکاف در میان توده های مردم، تنها به مکانهای رسمی‌ یا کاری محدود نمی‌ شود. این مقوله در دنیای کنونی ما در بسیاری از جوانب زندگی‌ انسان، ریشه دوانیده است. اما، مذاهبی که بیشتر از سایر مذهب ها مورد هدف قرار می‌ گیرند، در واقع آنهایی هستند که در کشورهای ضعیف تر، بخصوص کشورهای جهان سوم، بطور رسمی‌ یا عمومی پذیرفته شده ا‌ند. اسلام یکی‌ از بارزترین آنهاست. کافی‌ است که بعنوان مثال، فردی خود را ایرانی معرفی‌ کند، و بر طبق واکنش عمومی “مسلمان” بودن فرد استنتاج شود. در بهترین شکل، فرد مورد خطاب مورد انواع و اقسام  پرسشها درباره شرایط بد زندگی‌، محدودیت ه
ای زنان، حجاب و از اینگونه سئوالها، قرار خواهد گرفت. نگاههای مشکوک یا تحقیر آمیز، مورد ظن واقع شدن از نظر سیاسی، و یا برخوردهای غیر انسانی دیگر‌، واکنشهای عکس العملی نسبت به شناخته شدن افراد بعنوان ایرانی و مسلمان هستند.

در اینجا سئوالی‌ که پیش می‌ آید اینست که: آیا مذهب اسلام، با همه شهرتی که امروز در خشونت و ترویج آن پیدا کرده، با سایر مذاهب بزرگ، از جمله مسیحیت و یهودیت، تفاوت اساسی‌ دارد؟

پاسخ من به این سئوال اینست که “نه”. مارکس زمانی‌ بدرستی گفت:

“مذهب آه  ستمدیدگان، قلب دنیای سنگدل، و روح شرایط بدون‌ روح است.. مذهب افیون توده هاست.”

 

مارکس به شباهتهای فرهنگی و کارکرد بین دین، قانون، سیاست و ایدئولوژی، که همه جنبه‏های روبنایی جامعه بشری هستند، اشاره کرده بود. اومعتقد بود که روبناها نهایتا با روابط تولیدی، که در اساس بوسیله کار تعیین می‌ شوند، رابطه مستقیم دارند. در نظر او، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است؛ زیرا ایدئولوژی روبناست و  وضع اقتصادی شکل دهنده کلیه امورات اجتماعی، و عمل تحرک همه چیز است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونه‏ای که حتی فکر و مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه می‏باشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب تصور یا آگاهی دروغینیست که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیتها دارد. بدین ترتیب، او علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه، و آنرا ساخته دست ‏بشر می‏داند.

پس می‌ توان نتیجه گیری کرد که ادیان، با اسمها و انواع مختلف خود، ماهیتا از هم جدا نیستند، و جملگی حول محور یک هدف اصلی‌، که همان حفظ سیستم موجود است، می‌ گردند. تمام مذاهب، و از جمله آنها اسلام، بخصوص  در دوره کنونی، تنها به یک منظور استفاده میشوند: ساکت نگهداشتن مردم، در مقابل بی‌ عدالتیها و خودکامگیهای طبقه حاکم.

حال چرا در دوره های اخیر، اسلام توجه خاصی‌ را به خود جلب کرده، و چرا نسبت به این دین، اینهمه خصومت و برخوردهای منفی‌ انجام می‌ شود؟

پاسخ این سئوال نیز ساده است؛ اسلام در بیشتر کشورهای خاورمیانه و کلا جهان سوم، شیوع دارد. اما آیا دلیل عقب ماندگی، فقر و جهالتی که در این بخش از جهان ما  حاکم است، موجودیت این دین است؟ پاسخ صحیح به این سئوال نیز در حقیقت باید “نه” باشد. چرا که ما در دنیایی زندگی‌ می‌ کنیم که سرمایه داری بر آن سلطه عمیق و همه گیر دارد. برای کشورهای پیشرفته سرمایه داری، مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه و غیره.. موجودیت کشورهای جهان سوم، بعنوان کشورهای مورد و موضوع استثمار خارجی‌، برای –  صدور سرمایه، فراهم کردن منابع اولیه ارزان و فراوان، نیروی کار ارزنتر و تثبیت موقعیت استراتژیکی –  لازم و اساسا ضروری است..

دین بعنوان روبنا و زاییده شرایط حاکم بر جامعه، برای طبقات حاکم، از جمله حاکمین کشورهای سرمایه داری پیشرفته، نقش حیاتی دارد. باز هم بنابر اشارات مارکس: دین اصالت ندارد، و تنها ابزاری در دست زورمندان برای تحمیل عقاید خود به ستمدیدگان است. در واقع، روی ‏آوری به دین بدلیل توجیه وضعیت موجود، و عجز از مقابله با ناملایمات و تسکین دردهاست؛ زیرا انسان می‏خواهد در این جهان ناسازگار زندگی کند، زندگیی بی‏تعارض و بی مزاحمت. بنابراین، در این زندگی متعارض، انسان همیشه سعی می‏کند که جهان ذهنی خود را با جهان خارج سازگار کند. انسان دین را می‏آفریند، و در واقع  دین، وارونه دیدن عالم است و وارونه دیدن خود انسان؛ به دلیل اینکه محیط وارونه است.. کسی که در محیط وارونه زندگی می‏کند، اندیشه‏های او هم تحت تاثیر این وارونگی قرار می‌ گیرند. در تحلیل نهایی مارکس، دین اساسا هم “محصول از خودبیگانگی و هم بیانگر منافع طبقاتی” است. دین هم ابزار فریبکاری و ستمگری به طبقه‏زیردست جامعه، و هم بیانگر اعتراض علیه ستمگری می‏باشد، و نیز نوعی تسلیم و مایه تسلی در برابر ستمگری است..

اینکه دین اسلام در اکثر کشورهای جهان سوم شیوع دارد، در واقع نه دلیل عقب ماندگی آنها، بلکه این واقعیت تصادفی بیش نیست. فرض کنیم که بجای اسلام، دین مسیحیت در این کشورها تثبیت شده بود، آیا در انصورت از ماهیت، و یا حتی شدت ستمی که بر توده های موجود در این کشورها روا می‌ شد، کاسته می‌ شد؟.. پاسخ به این سئوال را می‌ توان با سئوالی‌ دیگر داد، یعنی می‌ توان سئوال کرد که: آیا این مسیحیت است که موجبات پیشرفت کشورهای غربی را فراهم کرده است؟.. مسلما نه.

شما می‌ توانید به کتاب انجیل رجوع کنید، در صفحات مختلف آن بگردید، و تلاش کنید که از آن چیزی، نکته زیرکانه، یا حتی عاقلانه ای پیدا کنید. مطمئن باشید، که از این تلاش خود، پشیمان خواهید شد. بیائید فراموش نکنیم، بخش بزرگی‌ از آموزه های این کتاب مربوط به بیشتر از 2000 سال پیشند، که توسط یک نجار با تحصیلاتی اندک،‌ به مردم آن دوره داده  شده بود. فردی که شاید در دوره خود، یعنی قرنها پیش، افکار و آرزوهای انقلابی داشت، بر علیه یهودیان افراطی آن دوره شورش کرد، و می‌ خواست جامعه ر ابا صلح و دوستی آشنا کند. اما آیا واقعیتی که مربوط به هزاران سال پیش است، امروز نیز کاربرد دارد؟ مسلما نه، این تلاشها در آن دوره حتی اگر نیز عالی‌ و درست بودند، می‌ توانند در دوران حاضر، ن
قشی‌ کاملا برعکس داشته باشند.

یکی‌ از جملات معروفی که به مسیح نسبت داده میشود، اینست که او می‌ گفت؛ آمده است تا با زندگی‌ و طرز رفتنش، گناهان مردم را بشوید. آیا این جمله، در این دوران نمی‌ تواند چنین برداشت شود که مثلا، اشکالی‌ ندارد اگر مردم هر طوری که بخواهند رفتار کنند، به دیگران ظلم کنند، بزنند و بکشند، زیرا در آخر مسیح گناهان آنان را خریده است!..

پس مشاهده می‌ کنیم که اشکال از کدام دین، یا کدام باور نیست، بلکه اشکال از “پایه ایست” که  دین را بطور مشخص، و ایدئولوژی را بطور کلی‌، بازتولید می‌ کند. ما باید به ادیان بطور “عموم” “نه” بگویم، چرا که آگاهیم، و به تجربه نیز برایمان ثابت شده، که مذهب سلاح طبقه حاکمه بر علیه طبقات ضعیفتر است. تا زمانیکه طبقات اجتماعی و ستم موجود است، اندیشه حاکمه که تکیه گاه و تثبیت کننده این مناسبات است نیز وجود خواهد داشت.

ب: "اسلام ستیزی" در غرب بعنوان ابزار تبعیض نژادی

طی چند دهه گذشته، با گسترش موج مهاجرتهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به کشورهای غربی، نژاد پرستی در غرب با پوشش جنگ با "اسلام" بطور عملی "مسلمانان" را مورد هدف قرار داده است. نژاد پرستان اروپا و امریکا برای پیشبرد سیاستهای خود و عوام فریبی، باصطلاح با نقد ارتجاعی بودن اسلام، تلاش می کنند که کینه "ضد خارجی" خودشانرا با پوشش اسلام ستیزی بپوشانند. در بررسی پدیده تبعیض، وجود این نوع معین از نژاد پرستی را که از جانب "مسیحیت" یا حتی “سکولاریزم غربی”، جهاد “مسلمان ستیزی” براه می اندازد، نباید از نظر دور داشت، و بدام این نوع مشخص از  ایدئولوژی راستگرا لغزید. مبارزه با اسلام سیاسی در غرب را می‌ بایست با اصولیتی انسانی در هم آمیخت، و از حقوق پناهندگان مسلمان در غرب بعنوان “انسان” دفاع کرد.

 (3) "نقد اسلام "با شیوه های غیر اصولی، پوششی برای خارجی ستیزی در غرب, و همراه شدن با تبعیض از نوع امروزی آن است.

در فیسبوک گاها مشاهده کی کنیم که مخالفین اسلام با کلمات رکیک و زشت به "نقد" اسلام می پردازند. یا بدنبال اشکالات فردی شخص محمد می گردند، و او را با خصلتهای زشت و ناپسند اجتماعی مزین می نمایند!. بنظر من اینگونه عمل کردن، جدا از اینکه بهدر دادن انرژی ماست که بهتر است در جاهای با ارزشتری استفاده شود، ما را در کنار تبعیض گرانی قرار می‌ دهد، که تمام مسلمانان را در کنار هم قرار می‌ دهند، آنها را مورد قضاوت و پیشداوریهای غیر اصولی قرار می‌ دهند، و با آنها برخوردهای نژاد پرستانه می‌ کنند..

چرا چنین برخوردهایی در غرب رواج پیدا کرده ا‌ند؟.. همه شاهدند که اینگونه رفتارها و خصومتها نسبت به مسلمانان بطور کلی‌، از زمانی‌ بالا گرفتند که قضیه برج دوتایی در آمریکا، و اعلام جنگ کشورهای قدرتمند بر علیه اسلام سیاسی نیز اوج گرفت. از سوی دیگر نادیده نیز نباید گرفت که، این اعلام جنگ همچنین مصادف با گلوبالیزه تر شدن سرمایه و حرکت کشورهای بزرگ بسوی بحران عمیق اقتصادی بود. اصولا این واقعیات بودند که موجبات حمله افکار عمومی بسوی اسلام و مسلمانان را  فراهم ساختند. گسترش و اوجگیری اینگونه حملات نسبت به مسلمانان، در واقع  نتیجه و عکس‌العمل به رویدادهای نامطلوب اجتناب ناپذیر در سیستم اقتصادیی است که پایه های  آن سود و سرمایه می‌ باشند. در جهانی‌ که “سود هر چه بیشتر” شعار سرمایه داران حاکم بر آن است، هر چیزی، از جمله اعلام جنگ بر علیه اسلام سیاسی نیز، به همان ریشه بر میگردد. این اسلام نیست که افرادی مثل بن لادن ها، خمینی ها و بشار اسد ها را بوجود می‌ آورد، این همان “جهلی‌ است که بعنوان روبنا و فرهنگ حاکم بر کشورهای عقب مانده اقتصادی، بعنوان ابزاری برای حفظ سیستم موجود، حفظ استثمار اکثریت مردم بوسیله اقلیت، و حفظ استثمار عمیق کارگران در کشورهای جهان سوم توسط سرمایه داران کشورهای قدرتمند، استفاده می‌ شود.”

پس با حربه مذهب بطور کلی‌، باید بوسیله سلاح علم و آگاهی،‌ با متانت و از موضع انسانی به مقابله پرداخت، و با تلاش مستمر در جهت آشکار ساختن  ریشه های آن، و  زدودنش از “اساس” جاده را بسوی آینده ای روشن‌، هموار کرد. این تلاش ما که نه صرفا تلاشی سیاسیست، و در لایه های بسیار عمیقتر فرهنگی و اجتماعی نیز باید گسترش یابد، بیگمان تا شکل گیری نظام نوین اقتصادی – اجتماعی، و برقراری کامل سوسیالیزم ادامه خواهد داشت.

راه پایان دادن به تبعیض، فراخوان دادن انسانیت حول هویت انسانی، و نقد کردن تمامی اشکال جداسازی انسانها بر اساس قومیت، ملیت، مذهب، نژاد و سایر مرزهاست. راه پایان دادن به تبعیض نقد مداوم تمامی اشکال توجیه ایدئولوژیک "تفاوتهای انسانی" است، و نشانه گرفتن کلیت قدرت سیاسیی که در دست طبقات حاکمه متمرکز شده، و نظام اقتصادی سرمایه داری که امر تبعیض را ماهیتا بازتولید می کند.

 

منابع دیگر:

جامعه شناسی‌ دین – کارل مارکس:

http://www.sociologicaltheories.blogfa.com/8810.aspx?p=3

یک دنیای بهتر- برنا
ه حزب کمونیست کارگری:

 

http://www.wpiran.org/fa/component/content/article/59-introductions/116-abetterworld.html

 

جنبش 99 در صدیها و جنبش "هودیها" در حاشیه عروج جنبش وسیع ضد نژادپرستی در امریکا – سعید صالحی نیا:

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/9461–qq

 تبعیض – ویکیپدیا:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D8%B6

 

دسته‌ها:زهره مهرجو