خانه > مصاحبه > جریانات کمونیستی‌ نتوانسته‌اند پاسخ شایسته‌ای‌ به‌حزب دمکرات بدهند / مصاحبه سايت روژنامه با محمد فتاحى

جریانات کمونیستی‌ نتوانسته‌اند پاسخ شایسته‌ای‌ به‌حزب دمکرات بدهند / مصاحبه سايت روژنامه با محمد فتاحى

دسامبر 12, 2010

 مصاحبه روزنامه نگار وبسایت "روژنامه" با محمد فتاحی در مورد جنگ کومه له و دمکرات
 و بطور مشخص درگیری این دو نیرو در منطقه ارومیه در شمال کردستان

متن کردی سوالات مصاحبه کننده اینجا در پایان این مصاحبه درج میشود تا در صورت اشتباه احتمالی در ترجمه آن، خوانندگان مسلط به زبان کردی به متن اصلی آن دسترسی داشته باشند. علت اصلی ترجمه سوالات ارسالی به من اما، این مسئله است که پاسخ های من در جواب به آن سوالات است، نه سوالاتی که بعدا توسط مصاحبه کننده در متن پاسخ های من، برای انتشار گنجانده شده اند. سوالات تنظیم شده بعدی پاسخ های از قبل داده مرا تقریبا بیربط کرده اند.  تاریخ مصاحبه اول دسامبر 2010- م. فتاحی

 
        

     
1- بیست و پنج سال قبل در منطقه ارومیه در شمال کردستان در یک جنگ بین گردان 22 ارومیه در جنگی که با پیشمرگان حزب دمکرات روی میدهد بخش زیادی از آن کشته میشوند. علت این جنگ چه بود و چگونه روی داد؟
2- علت حضور این نیروی کومه له در شمال کردستان چه بود؟ میشود به ترکیب این گردان اشاره کنید و اینکه اهل کجا بودند؟
3- علت چه بود که کومه له در شمال کردستان نفوذ سیاسی نظامی نداشت؟
4- قبل از حرکت این گردان آیا شما از قدرت و نفوذ حزب دمکرات در این منطقه اطلاعی داشتید؟ هدف از حضورتان در آن منطقه چه بود؟
5- به عنوان یک شرکت کننده در جنگ بین کومه له و دمکرات آنرا چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا یک جنگ طبقاتی بود؟ آیا جنگ برادرکشی بود؟ آیا جنگ بین دو حزب در خدمت اهداف سیاسی شان بود؟ آنرا چگونه نام می برید(تعریف میکنید)؟
6- کشته شدن صدها نفر در جنگ میان کومه له و دمکرات چه رابطه ای با منافع مردم کردستان داشت؟
7- به عنوان یک شرکت کننده جنگ این دو حزب، بعداز 25 سال، حالا فکر میکنید این جنگ داخلی در جای خودش بود؟
8- اهدافی را که جانباختگان کومه له برایش جان دادند آیا همان اهدافی است که امروزه کومه له برایش کار(مبارزه) میکند؟
                     همراه مصاحبه لطفا بیوگرافی خود و اطلاعاتی از رفقای گردان ارومیه را همراه جواب سوالات برایم ارسال کنید.

       
محمد فتاحی
اول دسامبر 2010

در معرفی بیوگرافی خود باید عرض کنم که؛

 من متولد 1335 در روستای قلاتان از توابع نقده هستم. در جریان تحولاتی که منجر به انقلاب 57 شد، تحت تاثیر کسانی مانند محسن رحیمی و جمع رفقای خوب همراه ایشان جذب تشکیلات کومه له در نقده شدم. در تابستان 1358 در یک پایگاه نظامی کومه له در جنگل های سردشت (گوره مه ر) که توسط کسانی مانند حمه سور سازمان داده شده بود، توسط رفقا فواد عرب و فریدون که هر دو از آموزش دیدگان در فلسطین و از کادرهای سازمان وحدت کمونیستی بودند آموزش مختصر نظامی دیدم. از مقطع شروع جنگ در کردستان پیشمرگ کومه له بودم. اولین بار در جریان حمله رژیم به ترگور در منطقه ارومیه در سال 58 زخمی شدم. در طول فعالیتم در کومه له تا سال 1370 در عرصه ها و ارگان های مختلف کار میکردم. آخرین کارم در مقطع جدایی از این سازمان، مسئولبت رادیو کومه له بود.  در مقطع ضربه نظامی از حزب دمکرات در شمال کردستان، همراه رفقای نازنینم سلطان خسروی و سلیم صابرنیا عضو کمیته ناحیه ارومیه بودم. در 1371 بعداز فروپاشی اروپای شرقی و تحت تاثیر تحولات بعداز حضور آمریکا در منطقه، رشد یک ناسیونالیسم روشن بین در کومه له و تقسیم آن به دو جناح راست و چپ، همراه اکثریت کادرهای کومه له از آن جدا و وارد حزب کمونیست کارگری شدم. در سال 2003همراه اکثریت کمیته مرکزی وقت از این حزب انشعاب و حزب حکمتیست را تشکیل دادیم. در حال حاضر عضو دفتر سیاسی حزب حکمتیست هستم.

در پاسخ به سوالات؛

1-  جنگ 25 سال قبل در منطقه مرگور از توابع ارومیه در متن یک جنگ سراسری بین کومه له و حزب دمکرات کردستان روی داد. جنگ سراسری در نیمه دوم سال 1363 شروع شد که به جنگ داخلی در کردستان هم شناخته میشود.این واقعه ادامه و دنباله اختلافات سیاسی و بعدها درگیری های پراکنده نظامی در مناطق مختلف بود.در مورد علل این جنگ ها دلایل زیادی  آوذده شده است. عوام ترین توضیح برای آنها جنگ برادرکشی بین نیروهای سیاسی در کردستان است که نه مورد قبول ناسیونالیست ها و نه کمونیست های آنروز و امروز  دخیل در جنگ است. دیگرانی هم که زیر لوای صاحب نظران سیاسی در اینمورد کاغذ سیاه کرده اند، بیش از تعهد به حقیقت سیاسی به ادعاهای ایدئولوژیک پناه برده اند.
همه میدانند که این دو نیرو در دو جبهه دو سیاست متفاوت دنبال میکردند؛ جبهه مقابله با اسلامیون تازه به قدرت رسیده و جبهه مسائل  داخلی کردستان.
در جبهه تقابل با جمهوری اسلامی حزب دمکرات طرفدار همراهی با جمهوری اسلامی بود. در مقابل کومه له بر دفاع از آزادی های سیاسی در کردستان و مخالفت با حضور رژیم در کردستان تاکید داشت. همه به یاد دارند که خود هیات نمایندگی خلق کرد که در آن کومه له، دمکرات، فدایی و ماموستا شیخ عزالدین عضویت داشتند، به خاطر اتخاذ همین سیاست توسط حزب دمکرات عمرش را به تاریخ سپرد. دمکرات از خواست های این هیات کوتاه آمد و مستقلا هیات به تهران فرستاد و سراغ خودگردانی اسلامی هم رفت اما مورد قبول خمینی واقع نشد. در اتخاذ این سیاست در آن دوره جناح توده ای ها در رهبری حزب دمکرات نقش مهمی داشتند. کریم حسامی عضو رهبری وقت این حزب در روزنامه کیهان آن دوره در مقابل حکومت تازه به قدرت رسیده ای که هر پدیده سیاسی جز جنس خود را به گلوله می بست، کومه له را به عنوان یک نیروی جنگ طلب و ماجراجو در کردستان معرفی کرد و به روشنی نشان داد که حزب دمکرات کجای سیاست آن دوره ایستاده است.

 نمونه تیپیک اختلاف بر سر رابطه با جمهوری اسلامی جریاناتی از جنس خلع سلام ستون ارتش در داخل شهر مهاباد توسط مردم و با حمایت کومه له بود. جمهوری اسلامی دوره آتس بس و مذاکره در کردستان در سال 58 و 59 را فرصتی برای تجدید قوا و تقویت نیروهای خود در مناطق مختلف کردستان تعیین کرده بود. برای رژیم تازه به قدرت رسیده همانطور که ماموستا شیخ عزالدین هم اخیرا در مصاحبه با بی بی سی به آن اشاره دارد، هیچ نقشه ای برای تامین سطح
از رفرم سیاسی در کردستان در برنامه نبود. کومه له این سیاست جمهوری اسلامی را افشا و برای مردم توضیح میداد.  در مقابل، همین ستون ارتش اعزامی، توسط نیروهای نظامی حزب دمکرات بطرف پادگان شهر مهاباد اسکورت می شد، تا نمونه ای از حسن نیت این حزب محسوب و در قدرت محلی شریک شود.
اینکه دمکرات می پذیرفت جناح کردی جمهوری اسلامی در کردستان باشد نه شعار و ادعای ما کمونیست ها که  یک واقعیت انکارناپذیر سیاسی روز بود، چیزی که جناح های روشن بین آن این روزها از آن مبگوبند.

سیاست متفاوت دیگر این دو نیرو شیوه برخورد به مسائل داخلی کردستان و منجمله به آزادی های سیاسی بود. دمکرات صرفنظر از ادعاهایی که حتی از نوع احمدی نژاد هم کم ندارد، سیاست ممانعت از فعالیت دیگر نیروهای سیاسی و بویژه چپ ها در کردستان را عملا دنبال میکرد. خلع سلاح گروه هایی از فدایی و کشتار نیروهای سازمان پیکار در روز روشن در شهر بوکان جزو سوابق این حزب در احترام به آزادی های سیاسی است. به یاد دارم در دوره سالهای 1358 تا 1360 در منطقه اشنویه یک وظیفه دایمی گروه های جوانان این حزب قطع سیم میکروفون مساجد و خرابکاری در دستگاه آمپلی فایر آنها در شب هایی بود که رفقای من و بخشا شخص خودم قرار سخنرانی برای مردم داشتیم. اذیت و آزار هواداران کومه له و یا آنها که به هر دلیلی با دمکرات توافق سیاسی نداشتند، جزو فعالیت های روتین این حزب در مناطق نفوذ خود بود. در چنین مناطقی به سختی هوادار کومه له ای یافت میشود که توسط این حزب اذیت و آزار نشده باشد.
سیاست متفاوت دیگری که این دو سازمان در درون جامعه کردستان در پیش گرفته بودند، تنظیم رابطه با مالکین، زمینداران و سرمایه داران از یک طرف و کارگران و مردم زحمتکش از طرف دیگر بود. به اسیر گرفتن پیشمرگانی از کومه له در منطقه سردشت که اینجا و آنجا تک افتاده و یا در مرخصی بودند و مبادله آنها با تعدادی از مالکینی که توسط کومه له در همین منطقه دستگیر شده بودند، از این نوع سیاست ها در سردشت در سال 1358، سنگربندی علیه پیشمرگان کومه له در اشنویه به خاطر اقدام ما برای مصادره باغ یکی از مالکین عشیره زرزا که رسما در خدمت جمهوری اسلامی در ارومیه بود در سال 1360. اشنویه شهر آزاد شده ای بود که در محاصره اقتصادی توسط جمهوری اسلامی به سر میبرد.مصادره ملک و دارایی های مالکینی که در ارومیه همراه جمهوری اسلامی منتظر حمله به شهر و در خدمت این سیاست بودند، یک سیاست درست مقابله با عوارض تحریم اقتصادی بود.  سنگربندی علیه نیروهای کومه له که صاحب کوره پزخانه های اطراف شهر بوکان را به خاطر عدم پرداخت دستمزد کارگران دستگیر کرده بودند… اینها فقط چند نمونه از صدها مورد  سیاست دفاع این دو سازمان سیاسی از دو بخش اجتماعی، مالکین و سرمایه داران از یک طرف و کارگران و زحمتکشان از طرف دیگر بود که در حافظه نسل آن دوره زنده است.

این را هم همه میدانند که در امر برخورد به زن و مذهب نیز بین دو سازمان اختلاف بود، اما در دنیای واقعی بر سر این دو مسئله به جز پخش شایعات ارتجاعی توسط دمکرات هیچگاه اختلافات به اسلحه نکشید. علت اصلی در این بود که دفاع کومه له از زن و افشاگری علیه دستگاه مذهب در آن دوران جایگاه مهمی در سیاست های عملی کومه له نداشتند.
 
در کنار اینها حزب دمکرات علاقه ای به رقیب سیاسی در کردستان نداشت. این عرصه از رقابت بی شباهت به نوع برخورد قیاده موقت به رشد اتحادیه میهنی در کردستان عراق در سال های دهه هفتاد و هشتاد نبود. و همیچنین بی شباهت نبود به برخورد اتحادیه میهنی به حزب شیوعی در مناطق قدرت خود، که همگی تاریخی مفصل از جنایت و کشتار در سابقه خود دارند. حزب دمکرات هم عین همین سیاست دست بردن به اسلحه برای حذف رقبای سیاسی خود داشت. به همین دلیل جمع کردن کومه له، خلع سلاح کومه له و پاک کردن کردستان از این موجود سیاسی یک مشغله دایمی رهبری دمکرات بود که بعضا در کنگره های شان مورد جدل و بحث مفصل قرار میگرفت. بخشی از این اسناد از رادیوی جناح انشعابی دمکرات در سالهای دهه 60 شمسی علنی و به اطلاع همه رسید.

اختلاف سیاسی بین نیروهای مختلف جزو داده های جامعه مدرن با طبقات مختلف اجتماعی و جنبش های سیاسی آنهاست. آنچه که در کردستان این مسئله را با مشکل روبرو میکرد، استفاده حزب دمکرات از سلاح جنگ به جای سلاح نقد و افشاگری و روش های سیاسی بود. جامعه کردستان برای اولین بار شاهد حضور سیاسی نیرویی بود که به کارگر و زحمتکش وزن و اعتماد به نفس و شهامت سیاسی داده و آنها را صاحب نیرویی کرده بود تا توسط آن از منافع خود دفاع کنند. این نیرو که به دلایل متعددی بعدها کومه له به تنهایی بود، به سرعت رو به گسترش بود. حزب دمکرات چه در معامله اش با حکومت اسلامی و هم در تنظیم رابطه اش با مردم در کردستان، این نیرو را مانعی در مقابل اعمال سیات های خود میدید. به همین دلیل در مناطق مختلف و در مقاطع مختلف در جاهایی که فکر میکرد زور نظامی اش را دارد، به تفنگ و ایجاد درگیری نظامی با کومه له دست می برد. این مسئله بارها و در مناطق متعدد اتفاق افتاد. در این جهت آخرین زنجیره این نوع حملات نظامی به کومه له برای محدود کردن فعالیت آن منطقه اورامان در سال 1363 بود  که 10 نفر از پیشمرگان کومه له را به گلوله بسته و اعدام کردند. به دعوت کومه له و شرکت اتحادیه میهنی کردستان عراق هیاتی برای تحقیق در اینمورد تشکیل شد که از طرف کومه له فاتح شیخ حضور داشت.  در پروسه تحقیقات هیات
حتی بعضی از کادرهای منصف حزب دمکرات به نفع واقعیت رویدادها رسما شهادت دادند. حزب دمکرات از به رسمیت شناختن رای نهایی این کمیته سرپیچی و از معرفی عوامل کشتار پیشمرگان کومه له و پذیرش مسئولیت سرپیچی کرد. بن بست این راه حل سیاسی پیشنهادی کومه له و تن ندادن دمکرات به راه حل سیاسی، هیچ راهی جز یک مقابله نظامی برای جلوگیری از ادامه ضربات نظامی و کشتار رفقایمان در نقاط مختلف باقی نگذاشت. حزب دمکرات می بایستی متوجه شود که فراخوان متعدد رهبران آن برای خلع سلاح کومه له و آرزوی جارو کردنش از کردستان به سنگ سخت واقعیات سیاسی روز خورده است. و بلاخره یک جایی ناسیونالیسم کرد می بایستی از کرده خود پشیمان شود.

2- سوالات مربوط به سازمان گردان 22 ارومیه و حضور ما در مناطق ارومیه طوری طرح شده است که انگار گردان22  کومه له یک نیروی نظامی بیگانه با این منطقه و برای اولین بار و به قصد (سه ر دان) یا سرکشی عازم آنجا بوده است. این سوال با اتکا به داده های نادرست و اطلاعات غلطی تنظیم شده است؛ فرمانده نظامی گردان ارومیه رفیق جان باخته سلیم صابرنیا بود که سالها بعد توسط جمهوری اسلامی تیرباران شد. مسئول سیاسی گردان هم رفیق جان باخته خسرو جهاندیده(مصطفی) بود. اولی متولد روستای قایر مرگور از مناطق ارومیه بود. دومی هم متولد شهر ارومیه و هر دو تحصیلات شان را هم در همین شهر گذرانده بودند. نیروهای نظامی تشکیل دهنده گردان نیز اساسا از جوانان اهالی شهرها و مناطق شمال کردستان و عمدتا از منطقه ارومیه بودند. با این حال مانند همه نیروهای نظامی دمکرات هم در این منطقه کادرهایی از مناطق دیگر کردستان برای کار تشکیلاتی و انتقال تجربه در تشکیلات نظامی کومه له در این منطقه حضور داشتند.
 در مورد حضور سابق کومه له در این منطقه نکاتی چه برای پاسخ به سوال تان و هم برای تاریخ مفید است؛ سازماندهی واحد مسلح ما در این منطقه زیر نظر مستقیم من و از سال 1358 در روستای 500 خانواری گنگچین شروع شد. با این حال حضور نظامی و علنی کومه له در مناطق ارومیه از سال 1359 و باز هم با مسئولیت شخص من و همراهی رفیق ملا عبدالله عبداللهی شروع شد. وقتی وارد منطقه سوما و برادوست در نزدیکی ارومیه شدیم به شدت تحت تاثیر واقعیات تلخ سیاسی اجتماعی آنجا قرار گرفتیم؛ تشکیلات آن زمان حزب دمکرات را کمیته ای به نام کمیته آرارات رهبری میکرد. این کمیته 12 نفر عضو داشت که هر 12 نفر از سران عشایر و مالکین منطقه بودند. بهره مالکانه و همزمان بیگاری توسط دهقانان برای مالکین یک رسم زنده شده بعداز انقلاب بود. آنجا در اساس انقلاب به قدرت گیری مالکین و سران عشایر در لباس سیاسی حزب دمکرات به وقوع پیوسته بود. به همین دلیل اولین اقدام سیاسی ما دستور لغو بهره مالکانه و ممنوعیت اخاذی توسط مالکین بود. همین سیاست ما رفتار خصومت آمیز حزب سران عشایر و مالکین را به سرعت برانگیخته و در هر روستایی که که قصد ماندگار شدن و استقرار داشتیم یک توطئه از قبل این حزب آماده بود. یک سال بعد و در جریان دومین ماموریتم به آن مناطق کسی از اهالی منطقه سلماس را اتفاقی ملاقات کردم. وقتی اوضاع آنجا را جویا شدم به من گفت که الحمدلله از زمانی که کومه له بهره مالکانه را در سال گذشته ممنوع اعلام کرده است، محصولات مان را بدون دادن بهره به مالکین برای خود برمیداریم. حالا من مانده ام به سوال شما چه پاسخی در مورد بی پایه بودن کومه له در این مناطق بدهم! جهت اطلاع شما در همین روستای گنگچین که بزرگترین مرکز "سوما برادوست" بود به جز کومه له ای ها در این مرکز 500 خانواری، یک خانواده دمکراتی هم یافت نمی شد. گنگچین جزیره ای در منطقه نبود و کومه له بعدها در مناطق زیادی که سطه مالکین و سران عشایر کمتر شده بود،صاحب چنین پایگاه های سیاسی شد. مردم تا آنجا که ترس روسای عشایر که در لباس دمکرات بالای سرشان بودند را نداشتند، علنا از کومه له به عنوان "حزب ملت"  و از دمکرات به عنوان "حزب عشایر" اسم می بردند.

با این حال کومه له هیچگاه صاحب تشکیلاتی قوی در این مناطق نشد. علت اصلی علیرغم تمام اشکالاتی که کومه له در این عرصه داشت این بود که این مناطق بافت دهقانی داشتند که با حل مشکل ارضی دلیل زیادی برای ورودشان به تشکیلات با عنوان کمونیستی نبود. به همین دلیل در غیبت تقریبی کارگر در این مناطق این اساسا جوانان تحصیلکرده بودند که جذب صفوف تشکیلات کومه له شده بودند. تا آنجا هم که به کارگر بر میگشت، که قرار بود پایگاه طبقاتی کومه له باشند، کومه له در آن سال ها هیچ جایی محمل تشکل و اتحاد کارگران نبود. مثلا اگر بیگاری و بهره مالکانه اخاذی شده در مناطق ارومیه خون امثال من و همه رفقایم را به حق به جوش می آورد، در همان دوره در شهر اشنویه که محل فعالیت اصلی من بود، علیرغم حضور هزاران کارگر در این شهر عدم وجود تشکل کارگری مسئله من و احدی از رفقایم نبود.مسئله دیگر و شاید مهمترین مسئله این بود که جامعه دهقانی در آن مناطق به آسانی شهامت شیفت به طرف یک سازمان چپ گرا را نداشت. اینها سازمان قدرتمند عشایری که سالها زور گفته بودند را میدیدند، نیروی مالکین در لباس دمکرات و در شمار نسبتا زیاد را نظاره گر بودند. نتیجتا برای یک شیفت علنی و بدون ترس به طرف همراهی با کومه له یک تغییر جدی در تناسب قوای سیاسی نظامی بین کومه له و دمکرات لازم بود، چیزی که بی تجربگی زیاد ما نیروی جوان، عدم حضور تاریخی چپ در این منطقه و همچنین زمان، فرصت آنرا به ما ندا
.   

نفوذ سیاسی کومه له اما با تشکیل گردان 22 و تقویت و توجه بیشتر با استفاده از کادرهای زبده به آن وارد دوره دیگری شد. رشد واقعی گردان 22 مدیون جنگ های موفقیت آمیزی بود که بعدها کومه له را به عنوان یک نیروی سنگین وزن در منطقه طرح کرد. شروع جنگ دمکرات و کومه له کمیته مرکزی کومه له را به اتخاذ سیاست درست عقب نشینی از مناطقی کشاند که احتمال ضربه نظامی از حزب دمکرات میرفت. مناطق شمالی کردستان از این جمله بودند. نتیجتا گردان 22 به اردوگاه مرکزی کومه له در خاک عراق فراخوانده شد.    

3- اما اصل ماجرای ضربه به گردان 22 توسط دمکرات چنین است که ادامه جنگ با دمکرات، دست بالا پیداکردن کومه له در جنگ و نتیجتا ضعیف دیدنش در مقابله با کومه له،  کم تحملی نیروهای گردان 22 که اغلب محلی بوده و برای حضور در مناطق خود بی صبری میکردند، دست کم گرفتن خطراتی که در کل این مناطق میتوانست متوجه ما باشد، به علاوه روحیه بسیار رزمی گردان 22 و اعتماد به نفس بالا موجب تصمیم به مراجعه این گردان به محل فعالیت خود شد. تنها مسئله ای که می بایست در این کار از آن پرهیز کرد، عبور از مناطق عمقی در نقده و اشنویه و پیرانشهر بود که امکان تمرکز نیروی دمکرات و جمهوری اسلامی برای ضربه به ما را داشت. برای این کار مسیر دره "خواکورک" را انتخاب کردیم که در مثلث ایران و عراق و ترکیه واقع است.
در عبور از این دره که بی شباهت به دره بقا در لبنان نبود ریسک غیرقابل قبولی کردیم. بر یک طرف بالایی های مسلط بر این دره قرارگاه های بزرگ حمهوری اسلامی مستقر بودند. در بخشی از آن نیروهای قیاده موقت (حزب دمکرات کردستان عراق که سال ها بود در خدمت جمهوری اسلامی و در جنگ علیه ما در جریان اشغال مناطق ارومیه و شهر اشنویه نقش مهمی داشتند)، در یک گوشه دره و در مسیر ما اردوگاه نظامی حزب شیوعی عراق(حزب خواهر حزب توده ایران) و در نزدیکیهای آنها اردوگاه نظامی حزب دمکرات
کردستان ایران بود.
تنها "دوست" میان دشمنان رنگارنگ ما در این دره حزب شیوعی عراق بود که از سابقه دشمنی کمتری نسبت به بقیه برخوردار بود. روز فکر میکنم دوم عبور ما از دره بود که چند نفر پیشمرگ آنها حامل نامه دعوت از ما از طرف مسئولین شان را تحویل ما دادند. حزب شیوعی را به نسبت خوب می شناختیم ولی درجه غرور و اعتماد به نفس نیروهای ما جایی برای نگرانی از طرح احتمالی توطئه باقی نگذاشت. تنها نگرانی اطلاع آنها از حضور ما بود که میتوانست به مطلع شدن تمام نیروهای دشمن در این منطقه بیانجامد، که انجامید.

شب را مهمان آنها مانده و در حاشیه ای خیمه زدیم. ساعت 12 نصف شب از طریق ارتباط بی سیمی با کمیته مرکزی کومه له مطلع شدیم که عصر همان روز قبل از ورود ما به اردوگاه حزب شیوعی یک نامه توسط مسئولین شان که یک عضو کمیته مرکزی و فرماندهی نظامی نیروهای حزب شیوعی بودند، به مسئولین حزب دمکرات در اردوگاه شان ارسال شده و جریان حضور ما گزارش شده بوده است. مرکز اطلاعات کومه له در مقطع جنگ با دمکرات بارها اطلاعات مهم بین رهبری و فرماندهان محلی شان را که از طریق بی سیم و به شکل رمزی رد و بدل می شد را به فوریت کشف و به واحدهای منطقه ای ارسال می کرد.

صبح که از مسئولین شان به خاطر مهمان نوازی شان تشکر کردیم، خیلی متین گله کردیم که دیروز عصر نمی بایستی حضور ما به دمکرات را در آن نامه گزارش میکردید. کریم… که یکی از دو نفر حاضر در بدرقه رسمی بود یکه خورد و با تعجبی سرشار ار ناباوری بسیار پرسید "چگونه خبر دار شدید؟"…

وقتی از مرز عراق وارد خاک ایران شدیم، برف زودرس پائیزی در مناطقی که بین ارومیه و سلماس مقصد ما بود، شروع شده بود. همین مسئله تردید جدی در حرکت ما ایجاد کرد. دو روز در بلندی های منطقه منتظر مانده و نهایتا در مشورت با کمیته مرکزی تصمیم به بازگشت به اردوگاه مرکزی گرفتیم. شب سوم بخشی از مهمات همراه را جایی مخفی کرده و به طرف مرز که در چند کیلومتری بود برگشتیم. هوا سرد و راه پیمایی چند روزه بشدت خسته مان کرده بود. لذا در وقت شب تصمیم گرفتیم در اولین پناهگاهی که جلوی باد سرد را بگیرد تا صبح اطراق کرده و بخوابیم. صبح هوا تازه روشن می شد که زیر رگبار گلوله و مسلسل از کیسه خواب هایمان بیرون پریدیم. بعدا معلوم شد که همزمان دو نفر نگهبانان مان که از سرما دود راه انداخته بودند زیر حمله مسلسل قرار گرفته و به فاصله کوتاهی جان داده اند.

گردان 22 یک سازمان نظامی عادت کرده به حمله و اساسا تهاجمی بود. نبردهای زیاد در مناطق ارومیه و در هم شکستن ستون و نیروهای ارتش و سپاه بیش از هر واحدی آنرا به حمله برای در هم شکستن دشمن عادت داده بود. اولین فرضیه خود بخودی و از روی عادت این بود که نیروهای جمهوری اسلامی صبح زود به ما حمله کرده و بلندی ها را تصرف کرده اند. چنین حالت هایی را در جنگ  همه تجربه کرده بودند. و جواب سر راست یک حمله مستقیم و بدون معطلی بود. گردان 22  متشکل از چهار دسته و جمع کل ما همراه کمیته ناحیه و ارگان های ستادی اش بیش از هفتاد نفر بودیم. یک دسته مشغول بستن بار اسب ها و سه دسته هم مستقیما به طرف تیراندازی حمله ور شدند.  فاصله بسیار کم چند قله اطراف که حمله کنندگان پشت سنگهای آنها سنگر گرفته بودند، توان تصمیم با حوصله را از فرماندهی ما گرفته و هر واحدی به طرف یک قله حرکت کردند. محل بسیار صاف و چمنی که ما در گودی آن خوابیده بودیم، تقریبا هیچ گزینه دیگری به جز حمله مس
قیم به سنگرهای دشمن را در مقابل نیروهای ما قرار نمیداد. در اطراف ما تا جایی که به یاد دارم حتی یک سنگ برای سنگر گرفتن یافتنی نبود. به فاصله کوتاهی از طریق بی سیم واحدهای نزدیک به دشمن متوجه شدیم که اینها نه رژیم که حزب دمکراتی اند. بعدها مطلع شدیم که پیشمرگان دمکرات برای شناسایی ما و نقطه استقرارمان در چند روزی که ما آن بلندی ها ماندگار شدیم در لباس چوپان در کنار ما بوده اند و همین شناسایی ها امکان وارد کردن ضربه به ما را فراهم کرده بوده است. نزدیکی منطقه مرزی به پایگاه دمکرات در دره خواکورک در خاک عراق و امکان عملیات فوری بدون صرف انرژی برای آنها کار را بی حد سهل کرده بود.

طبق اطلاع دقیق رفقایی که توانستند عقب نشینی کنند، تعداد 10 نفر از رفقای ما که زخمی شده و قادر به حرکت و عقب نشنی نشده بودند، همگی زنده دستگیر و اعدام شده بودند. کسی که در این سالها جنگ را تعقیب کرده باشد متوجه میشود که تقریبا هیچوقت کسی از اسیران کومه له ای زخمی به دست دمکرات نیفتاد؛ تقریبا از دم، در همان لحظات اولیه اعدام می شدند. نتیجتا در طول جنگهای آنروز تنها زخمی های زنده ای که ما داشتیم رفقایی بودند که گلوله استخوان پای شان را نشکسته و یا توان حرکت از آنها را نگرفته بود. با عقب نشینی ما از آن گودال مرگ تازه جایی رسیدیم که هم در تیر رس خمپاره های پایگاه رژیم در پائین دره بودیم و هم زیر تیر رس دمکراتی هایی که با عقب نشینی ما نقاط مهم تری را هم گرفته بودند.

 شب که رسید به حرکت ادامه داده و وارد خاک عراق شدیم. در چند کیلومتری درون خاک عراق به کمین دوباره دمکراتیها افتادیم. خستگی مفرط و عمق خاک عراق که طبق توافق قبلی نمی بایست منطقه جنگی بین ما و دمکرات باشد، فکر ما را از امکان کمین توسط آنها بدور کرد. در کل این ضربه 28 نفر از رفقای مان جان باختند. باید اعتراف کنم که محاصره نقطه درگیری روز اول میتوانست به نابودی کامل ما منجر شود که دو فاکتور مانع شد؛ یک تعرض غیرقابل باور رو در رو به طرف سنگر دشمن و ناتوانی نیروهای دمکرات و احتمالا ترس از نزدیک شدن با نیروهای ما.
 همه زخمی های اسیر بدون استثنا اعدام شده بودند. این سیاست در جنگ را همیشه نیروهای جبون دنبال میکنند. نیروی با اعماد به نفس و بالغ، صرفنظر از ماهیت سیاسی اش کمتر به این درجه از وحشیگری تن میدهد. همه میدانند اعدام اسیر زخمی در جنگ از دست هر عنصر بی خاصیتی هم ساخته است. ترکیب لمپنی بخشی از نیروهای دمکرات که از جنس فرماندهان نوع کریم خالدار مهاباد بودند هم زمینه ای برای خلق این درجه از وحشیگری بود که بعضا نیروهای جمهوری اسلامی هم مرتکبش نمی شدند.  در پایان جنگ آنروز، به دنبال اعدام زخمی ها به جنازه ها هم بی حرمتی به سبک حزب دمکرات شده بود. یکی از محافظین سابق دفتر سیاسی حزب دمکرات که اکنون از دوستان من است بعدها برای من تعریف کرد که کسانی از پیشمرگان دمکرات در متن تعریف از نقش خود در آن جنگ آشکارکرده اند که به جنازه دو نفر از رفقای زن تجاوز و بی احترامی کرده بودند. صرفنظر از ترکیب لمپنی اقلینی از نیروهای دمکرات که برای نمونه در عملیات کشتار کادرهای سازمان پیکار در شهر بوکان کردند، علت اصلی این رفتار دمکراتیها به زخمی ها و اسیران ما نه در تینت بد پیشمرگان شان که اکثرا از زحمتکشان این جامعه بودند، که اساسا از عطش دمکرات به نابودی کومه له و عمق دشمنی با چپ و کمونیسم بود. بیخودی نبود که رادیو دمکرات آنروزها حتی رسما و علنا وجود طبقه کارگر در کردستان را انکار میکرد تا بگوید کمونیسم در این جامعه نه یک داده واقعی و یک واقعیت سیاسی اجتماعی که یک ذهنیت غلط کو مه له ای هاست.

4- کردستان یک جامعه طبقاتی است و نیروهای سیاسی اصلی جامعه بیش از هر چیزی منافع طبقات اجتماعی را نمایندگی میکنند. "ملت کرد" مفهومی مهندسی شده مانند همه "ملل" جهان است. تاریخ مهندسی مفهوم ملت در ذهن شهروندان جامعه به آغاز رشد سرمایه داری در غرب برمیگردد. در ایران و در کردستان این تاریخ چیزی حدود یک قرن عمر دارد. تاریخ بافی ناسیونالیست ها و داستان هایی مبنی بر عمر صدها و هزاران ساله برای "ملت" حتی به اقرار خود روشتفکران ناسیونالیست تنها یک ادعای بی پایه برای تحمیق آحاد جامعه است. در همه جوامع امروز آحاد مردم به طبقات متفاوت اجتماعی تقسیم شده اند که منافع متضادی در اقتصاد و به تبع آن در سیاست دارند. نه احمدی نژاد و رفسنجانی و خیل سرمایه داران ایران با کارگران تهرانی منافع واحدی دارند نه حاکمان سلیمانیه و کارگران این شهر. این دو بخش غیرقابل جمع را بورژوازی در یک کیسه ایدئولوژیک میریزد تا چشم کارگر را کور کند و تفاوت و تضاد طبقاتی با طبقه ای که از شیره جان او میخورد را نداشته و جنبش سیاسی متفاوت خودرا برای کسب قدرت سیاسی و کنار زدن طبقه حاکمه از قدرت سازمان ندهد. تمام داستان های خرافی که ما همگی کرد و برادریم برای تامین این حماقت در ذهن کارگر و زحمتکش و ابدی کردن سلطه طبقه حاکمه است. حزب دمکرات در کردستان نماینده رسمی خوراندن این ادعای ایدئولوژیک به اذهان جامعه را دارد.  
حزب دمکرات نه به ادعای من که با اتکا به سیاست ها و عملکرد روشن نماینده مالکین، زمینداران، سراین عشایر، تجار بازار، قشر آخوند و اهل خرافات مذهبی و در یک کلام مدافع طبقه حاکمه و ارتجاع سیاسی در کردستان است. از نظر منافع این اقشار و طبقات حزب دمکرات خیلی خوب عمل کرده است. اگر چنین نیست آنها بهتر از من
و روشن تر از امثال من منافع سیاسی خود را تشخیص میدهند و صلاحیت بیشتری برای ارزیابی از نیروی سیاسی خود دارند.

 تا آنجا که به من برمیگردد، میتوانم بگویم در طول سه دهه گذشته نه کومه له و نه جریانات کمونیست و چپ بعدی، منجمله خود حزبی که امروز در آن فعالیت میکنم، پاسخ شایسته ای در مقابل کل اردوی طبقه بالادست در منجمله کردستان سازمان نداده ایم. اگر کارگر در این جامعه دارای تشکل بود و زنان و جوانان وسیعا به دور بدیل سوسیالیستی بودند، یک پاسخ شایسته به همه و منجمله به دمکرات و طبقه اش داده شده بود. این آن کار اصلی است که هنوز نشده و از نظر من تنها از دست کمونیست های امروز در حزب حکمتیست ها ساخته است. با همه اینها، پاسخ نظامی کومه له به زور گویی های بی پایان آنروزهای حزب دمکرات برای همیشه یک اعتماد به نفس تاریخی به کمونیست و چپ این جامعه داده است تا یاد بگیرند در این عرصه چگونه عمل کنند. بدون این پاسخ اولا ادامه فعالیت کمونیستی در هاله ای از ابهام بود. ثانیا تاریخا کمونیست ها در مقابل ناسیونالیست ها سر به زیر، بی اعتماد به نفس و نیروی درجه چند در اذهان جای میگرفتند که هر آن سرکوب شان ممکن است. بخشی از انشقاقات بین ناسیونالیست ها ناشی از تولد قدرتمند این پدیده سیاسی در تاریخ این جامعه است.

5- آیا این جنگ به جا بود یا در جای خود بود؟(اگر سوال را درست متوجه شده باشم)
تا جایی که به ما در کومه له مربوط بود، جنگ هیچگاه به سود ما نیست و نبود، به این دلیل که جنگ فضای سیاسی امن برای گسترش جنبش سوسیالیستی ما را از میان می برد. در آن روزها عنصر و فعال کومه له ای نمونه توضیح صبورانه سیاست برحق خود بود و در این راه کوله باری از توضیحات صمیمانه و روشنگرانه داشت. برعکس عنصر دمکراتی در نبود حرف قانع کننده در صورت توان در اولین فرصت به اسلحه و زور برای نشاندن سیاست هایش به کرسی دست میبرد. نتیجتا برای کومه له آنروز و ما کمونیست های امروز در صف حزب حکمتیست جنگ و فضای نظامی مستقیما به ضرر جنبش ما عمل میکند. میخواهم بگویم هواداری ما از صلح و طرفداری ناسیونالیست ها از به اسلحه کشاندن سیاست آرام نه از تینت خوب ما و بد آنها که از منافع سیاسی متفاوت ناشی میشود. حزب دمکرات واقعا شاهد رشد سریع نیرویی بود که جامعه مدرن کردستان مجذوبش شده و به آن نیاز داشت. لذا سیاست کهنه دمکرات پاسخی برای جنبش های مدرن در جامعه مدرن نبود. اینها کارگر و زن را لایق جنبش های مستقل خود نمیدانستند و آنها را به بعداز خودمختاری حواله کرده و در سیاست روز در بهترین حالت دنبال نخود سیاه می فرستادند. دست بردن آنها به اسلحه جلوی این روند گسترش کمونیسم و سازماندهی یک جنبش متفاوت سیاسی را میگرفت و در مقابل پلاریزاسیون سیاسی جامعه مانع ایجاد میکرد. در چنین حالتی پاسخ کومه له به ضربات نظامی مکرر نمیتوانست افشاگری صرف و دادخواهی در انظار عمومی باشد. کومه له می بایست یکبار هم که شده به تاریخ و به جامعه هم نشان دهد که در صورت اراده، توان افسار زدن به جنگ افروزی و زورگویی مسلحانه ناسیونالیسم کرد و پشیمان کردن آنرا دارد. اگر ما کمونیست ها به ضرورت جلوگیری از تکرار چنین وقایعی در کردستان انگشت می گذاریم، حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد تا این لحظه از اتخاذ چنین سیاستی اظهار تاسف نکرده و به خاطر خلق چنین جنگی که جان صدها نفر را گرفت معذرتخواهی نکرده است. آنها  روزی بر سر بحث عدم احساس مسئولیت دمکرات در جنگ قومی نقده و نقش شان در آفرینش این رخداد خونین در کنار دار و دسته معبودی و ملا حسنی، در مقابل شخص من دست به اسلحه بردند. اخیرا شنیدم جناح هایی از آنها شهامت قبول این مسئولیت را داشته و حتی نزد امثال من برای خود اعتبار خریده اند. شخصا امیدوارم حداقل جناح های منصف تر و به قولی لیبرال در طیف ناسیونالیست ها این بلوغیت سیاسی را کسب کرده و به خاطر خلق آن سالهای خونین بین فرزندان خانواده های همسایه از همه معذرتخواهی کرده و از این طریق تضمین کنند که دیگر در امر سیاسی داخل کردستان دست به اسلحه و خون ریزی نخواهند برد. آن روز من اولین کسانی خواهم بود که دست شهامت سیاسی شان را می فشارم. تنها در چنین حالتی حزب دمکرات نشان میدهد که از سیاست جنگ افروزی دست کشیده است. تا آن زمان یک ذره اعتماد سیاسی به ناسیونالیسم کرد برای کمک به تامین فضای سیاسی آرام در کردستان و کنار آمدن با کمونیست ها تنها به خلق فجایع بیشتری می انجامد و دست آنها برای تکرار تاریخ را باز نگهمیدارد. یک دلیل دست بردن حزب حکمتیست به سازمان دادن نیروی گارد آزادی در قلب شهرها وجود چنین ظرفیت هایی در جنبش ناسیونالیسم کرد و بویژه نسل ضد کمونیست تر متولد شده اینها بعداز حضور آمریکا در منطقه به دنبال خلیج است. جناح هایی از کومه له های متولد شده در سالهای اخیر نماینده بی کم و کاست تر و روشن تر این نوع ناسیونالیسم خیلی ضد کمونیست اند که دست دمکراتیها در این عرصه را از پشت بسته اند.

6-  آیا آرمان های این جانباختگان کومه له همانی است که امروز کومه له تعقیب میکند؟ پاسخ این سوال برایم ساده نیست. من نمیتوانم وکالت جانباختگان را برعهده بگیرم. اگر از فرهنگ شهیدپروری و شهیدپرستی در شرق کمی دورتر شویم، من از کجا بدانم این رفقا در صورت ادامه حیات مانند بقیه به خطوط سیاسی متفاوتی تقسیم نمی شدند؟ از کجامعلوم که خود رفیق فواد مصطفی سلطانی به ناسیونالیستی روشن تر از امثال عبدالله مهتدی تبدیل نمی شد؟ مگر در زم
ن حیات سیاسی ایشان کومه له در سازماندهی کارگر و زن و مدرنیزم در جامعه کردستان کاری کرد؟ از او در منطقه مریوان نه اتحادیه های کارگری که اتحادیه دهقانان به جاماند. او میتوانست مانند اکثریت رهبران سابق و قدیمی کومه له به کمپ مقابل بپیوندد. در عین حال میتوانست جزو کمونیست هایی باشد که راهش را در مسیر در پیش گرفتن یک خط روشن تر سوسیالیستی کج کند. من از رفیق فواد میگویم که جایگاه سیاسی اش در درون کومه له بعداز مرگ تا حد پرستش رفت. دیگر جانباختگان و منجله آنها که در درگیری با دمکرات هم جان دادند، میتوانستند امروز هر چیزی باشند. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که در مجموع، سمتی که این رفقا همراه ما میرفتند بطور کلی مثبت و در جهت آرمانهای انسانی و رهایی بود.

اینکه آیا جانباختگان کومه له ای در جنگ با دمکرات همان اهدافی را داشتند که برایش اسلحه به دست گرفته بودند، دقیقا نمیدانم. اما در تجربه شخصی ام، زمانی من دقیقا یک جوان ضد مالک و ضد سنن کهنه در ده بودم که به کومه له پیوستم. دقیقا همزمان با پیوستن من به کومه له که نزدیکیهای قیام بود، اولین کسانی هم که در روستای قلا تان به حزب دمکرات پیوستند از میان مردان مسلح مالک ده بودند که هیچکدام دل خوشی از هم نداشتیم. من فکر میکنم آنروز هم من و هم آنها در انتخاب سیاسی یک مسیر بسیار طبیعی را طی کردیم؛ هر دو طرف به نیروهایی پیوستیم که در جامعه به خاطر منافع متفاوت سیاسی همان فاصله های اجتماعی بین ماها ماندگار شد. نتیجتا اگر من در جنگ با حزب سیاسی آن مردان مسلح کشته شده بودم، فکر میکنم در ادامه همان راهی بود که حتی قبل از ورودم به کومه له در همان روستا در پیش گرفته بودم.
در دنیای واقعی اما اکثر نیروهای مسلح در کومه له به دنبال حمله رژیم به کردستان و برای دفاع از آزادی به صفوف نیروهای ما پیوستند. اما کومه له فقط یک سازمان مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی نبود، یک سازمان چپگرایی هم بود که برای آزادی و برابری مبارزه میکرد. همین ماهیت متفاوت سیاسی بطور طبیعی با خصومت نیروهای سیاسی طبقات بالادست جامعه روبرو می شد که شد. نتیجتا پیشمرگ کومه له که برای جنگ علیه اسلامیون به صف ما آمده بود، ناچار بود برای حفظ نیروی خود با حمله ناسیونالیسم کرد نیز مقابله کند.
آیا کومه له امروز همان مسیر را طی میکند که جانباختگان داشتند؟
شما فراموش کنید کومه له ای های باقیمانده با چه عناوینی فعالیت دارند. امروز بخش هایی از اینها در چهار سازمان سیاسی به نام کومه له فعالیت دارند. بخش قابل توجهی هم در حزب حکمتیست اند که اسکلت کادری کومه له قدیم را تشکیل داده بودند. این میشود پنج نوع سازمان سیاسی که کومه له های سابق در آنها سازمان یافته اند. از نظر من کلیت اینها کلیت کومه له سابق را نمایندگی میکنند. کومه له سابق همیشه ملقمه ای از سنن سیاسی کمونیست ها و ناسیونالیست ها و از عناصر مدرن تا عقب افتاده سیاسی فرهنگی در کردستان بود. هیچکدام از کومه له های امروزی بی ریشه در تاریخ کومه له سابق نیستند. تنها تفاوت، فاصله سیاسی بیشتر بین سنن سیاسی درون کومه له سابق تحت تاثیر تغییرات در جهان سیاسی پیرامون است. ناسیونالیست ها ناسیونالیست تر و کمونیست ها کمونیست تر شده اند. و طیف فی ما بین از همیشه بی خاصیت تر. جهت گیری بخش هایی از ناسیونالیسم کرد برای کنار آمدن با جهوری اسلامی ناشی از روشن طبقاتی آنهاست، همانطوریکه اراده ای کمونیستی در حزب حکمتیست برای سازماندهی یک جنبش کمونیستی و کارگری در قلب جامعه نشان همین روشن بینی در صف کمونیست هاست. نه ناسیونالیست های مقابل ما قبلا شهامت حرکت سیاسی امروز خود را داشتند، نه ما کمونیست ها اراده و روشن بینی طبقاتی و سیاسی امروز را.

البته یک نکته مهم در این میان لازم به توضیح است؛ تمام کومه له های امروز در چهار سازمان سیاسی بر تعلق شان به یک جنبش واحد سیاسی تاکید دارند. این جنبش همه نیروهای سیاسی در جنبش ملی را در برمیگیرد. تمام این کومه له ها این جنبش را از آن خود و خود را بخشی از آن مینامند. این جنبش همان جنبش ملی است که هرکدام با عنوانی از آن اسم می برند؛ جنبش ملت کرد، جنبش خلق کرد، جنبش انقلابی کردستان و … عناوین متفاوت این جنبش واحد ناسیونالیستی توسط شاخه های مختلف کومه له است. دقیقا مانند سازمان ها و احزاب سیاسی هوادار جنبش سبز که هر کدام بسته به تعلق ایدئولوژیک خود، برای ازدواج خود با این جنبش نام معشوق ایدئولوژیک خود را بر آن میگذارد. رابطه کل این کومه له ها با جنبش سبز هم از همین خط و جهت پیروی میکند. با این توضیح میخواهم بگویم که کل اردوی کومه له ها صرفنظر از تفاوت هایی سیاسی، به لحاظ جنبشی در سطح سیاسی جامعه در کنار هم قرار میگیرند. دقیقا مانند راست و چپ ناسیونالیسم ایرانی که همگی در جنبش سبز در یک واحد سیاسی به دور یک آرمان گرد آمده اند. نه در کردستان و نه در سطح سراسری کسی از میان این نیروهای سیاسی بحث سازماندهی یک جنبش سوسیالیستی در مقابل جنبش ناسیونالیستی و بورژوایی را ندارد.
 در مورد راهی که جانباختگان ما رفتند باید بگویم دوره آنها به دلیل وجود شوروی، و علیرغم ماهیت ضدکارگری این کمونیسم، سوسیالیسم در فضای سیاسی دنیا یک قطب و یک امکان بود. نتیجتا فضای دنیا چپ تر بود. این همان روزهایی بود که احزاب دمکرات کردستان ایران و عراق هم علیرغم تمام ارتجاعی که نمایندگی میکردند،با هدف گرفتن کمک از بلوک شرق سوسیالیسم و ادعاهای سوسیالیستی ز
ینت بخش برنامه شان بود. امروز اما دنیا راست تر از آن دوره است و راه تقویت جنبش ناسیونالیستی به طرف قبله آمریکاست. امروز به همین دلیل نه از سوسیالیسم حتا بورژوایی و وام گرفته در برنامه دمکرات خبری است و نه از چپگرایی انقلابی در صف وسیعی از کومه له هایی که روزی خود را کمونیست می نامیدند. نتیجتا دارم میگویم که رفقای جانباخته ما در عموم از فضای کومه له های امروزی چپ تر و کمونیست تر و آرمانگراتر بودند. کومه له ای که آنها برایش جان دادند آنی نیست که در کردستان به دوستی با ناسیونالیسم و دوری از کمونیست ها افتخار میکند. رابطه تمام چهار سازمان کومه له ای امروز با ناسیونالیسم کرد و شرکت مشترک شان در یک جنبش ناسیونالیستی را با رابطه کومه له قدیمی با همین ناسیونالیسم را که می نگرید متوجه میشوید که اینها به آن قبلی ها و راه شان بی ربط اند. تنها چیزی که این دومیها را به اولیها ربط میدهد سواستفاده های سیاسی از تاریخ و سابقه کمونیستی آنها و راه اندازی مسابقه برای شهیدخوری است.

این مصاحبه به مناسبت سالگرد جنگ حزب دمکرات علیه کومه له در دهه شصت شمسی و مشخصا درگیری در منطقه مرزی در شمال کردستان است. به این مناسبت میخواهم بگویم خود را همدرد همه خانواده های کومه له ای و دمکراتی میدانم که عزیزان شان روز اول در مقابل تعرض حکومت اسلامی دست به اسلحه بردند و روز دیگر سیاست جنگی ناسیونالیسم کرد علیه عدالتخواهی و آزادی به جنگ با همدیگرشان کشاند. از همه این خوانواده های عزیز میخواهم بر سر اتخاذ یک سیاست بدور از اسلحه بین نیروهای سیاسی ناکید کنند و برای تامین این امر از احزاب دمکرات کردستان بخواهند که به خاطر آن رخداد دلخراش از آنها و کل مردم در کردستان عذرخوهی کرده و از این طریق نشان دهند که حاضرند مسئولیت سیاسی بپذیرند. این یکی از شرط های پایه ای جلوگیری از تکرار جنگ داخلی در آینده است.

و در خاتمه با تشکر بسیار برای دادن فرصت به من در این مصاحبه برای برگشت به گذشته ای که خاطراتش در طول نگارش این مصاحبه بارها اشک چشمانم را جاری ساخت. تنها نکته ای که شاید نیاز به توضیح دارد این است که به دلیل گذر زمان و فراموشی احتمالا در اعداد چه به
عنوان تاریخ و چه به عنوان شماره اشتباه جزئی روی داده باشد که به خاطرش از پیش معذورم.

 سپاس بۆ به‌شداریكردنتان له‌و دیمانه‌یه‌
. پرسیاره‌كان ده‌نیرم بۆتان‌و تكایه‌ له‌ گه‌ل وه‌لامه‌كان وێنه‌‌و بیوگرافی‌ خۆتان‌و زانیاری‌ تریش له‌ سه‌ر هاورییانی‌ گوردانی‌ ورمی‌ هه‌بوو بۆم ره‌وانه‌ بكه
. 1ـ 25ساڵ له‌مه‌وبه‌ر له‌ ناوچه‌ی‌ ورمی‌ له‌ شیمالی‌ كوردستان گوردانی‌22ی‌ ورمی‌ له‌ شه‌رێك له‌ گه‌ڵ پێشمه‌رگه‌كانی‌ حیزبی‌ دیموكرات ده‌رگیر ده‌بن به‌شێكی‌ زۆریان ده‌كوژرێن. هۆكاری‌ ئه‌و شه‌ره‌ چی‌ بووه‌‌و چون روویدا؟
 2ـ ئه‌و هێزه‌ی‌ كۆمه‌له‌ چون بوو روویان له‌ شیمالی‌ كوردستان كردبوو؟ ده‌كرێت باس له‌ پێكهاته‌ی‌ گوردانه‌كه‌ بكه‌ی‌‌و خه‌لكی‌ كوێ‌ بوون ئه‌و پێشمه‌رگانه‌؟
 3ـ هۆی‌ چی‌ بوو كۆمه‌له‌ له‌ شیمالی‌ كوردستان نفوز‌و ده‌سه‌ڵاتی‌ چه‌كداری‌ ‌و سیاسی‌ نه‌بوو؟
 4ـ پێش حه‌ره‌كه‌تی‌ ئه‌و گوردانه‌ ئایا ئیوه‌ زانیاریتان له‌ ده‌سه‌ڵاتی‌ ره‌های‌ حیزبی‌ دیموكرات له‌و ناوچه‌یه‌ هه‌بوو یا نا؟ ئامانج له‌ سه‌ردانه‌كه‌تان چی‌ بوو؟
 5ـ وه‌ك به‌شداربوویه‌كی‌ شه‌ری‌ دیموكرات‌و كۆمه‌له‌ چون سه‌یری‌ ئه‌و شه‌رانه‌ ده‌كه‌ی‌؟ ئایا شه‌ری‌ ته‌به‌قاتی‌ بوو؟ ئایا شه‌ری‌ براكوژی‌ بوو؟ ئایا شه‌ری‌ دوو حیزب له‌ پێناو ئامانجی‌ سیاسی‌ خۆیان بوو؟ چون ناوی‌ ده‌به‌ی‌؟
 6ـ كوژرانی‌ سه‌دان كه‌س له‌ شه‌ری‌ نێوان‌و كۆمه‌له‌ و دیموكرات چ په‌یوه‌ندیه‌كی‌ به‌ به‌رژه‌وه‌ندیه‌كانی‌ خه‌لكی‌ كوردستانه‌وه‌ هه‌بوو؟
7 ـ وه‌ك به‌شداربوویه‌كی‌ شه‌ری‌ نیوان ئه‌و دوو حزبه‌ پاش 25 ساڵ پێتوایه‌ ئه‌و شه‌ره‌ نێوخۆیه‌ له‌ جێێ‌ خۆ بوو؟
 8ـ ئه‌و ئامانجانه‌ی‌ كه‌ گیانبه‌ختكردوانی‌ كۆمه‌له‌ گیانیان بۆ دا ئایا هه‌مان ئه‌و ئامانجانه‌ن كه‌ ئێستا كۆمه‌له‌ كاری‌ بۆ ده‌كات؟

دسته‌ها:مصاحبه