خانه > بهنام اميدوار > چگونه و چسان؟

چگونه و چسان؟

دسامبر 22, 2010

تا به کی ـ
در این میانه ی اوهام جنون زا
باید انتظار رویش امید را کشید؟
سئوال نه من ـ پرسش نسلی از نژاد ِجگر سوخته ها را ـ

کدام شعور شریف ـ
کدامین انسان ها
در چه زمانی پاسخ خواهند داد؟
+++
باور در عمق فرسوده اش از امید
دیگر نه ترانه ای می خواند
و نه افسانه های شاه پریان را جدی می گیرد
لطافت پاک اوج عاطفه ام
در سنگلاخ هزار سقوط امید
پی در پی
از نرمش و چرخش پروانه گونه ام
شاکی ست!
+++
جنون : زنجیر گسسته وپای در رسته ـ
طوفان زا
حریم هر حلال زاده ای را
درمی نوردد!
عصاره عصر حماقت هم ,
در آن لحظه که ترا هدیه ی گرکان اش می کند,
مرا نیز
مثل سیاه برده ای
برای ارباب برده خوار خویش
دندان شکسته و اخته گشته
مصلوب می کند.
با این وجود:
 آرامش نا داشته ام را
که امروز آرزویم است
مثل غنچه ای رنگین
به روی صبح بهار
چهره می آرایانم.
+++
درکنج غربت خود
در بهت خویش اسیر و مشوش
که اینک چسان باید زیست و چهره نمود؟
چگونه از گذار این زندگی
ره به آرزوهای هزاران گل پژمرده توان سپرد؟
با این همه بلا!
چگونه دل در حریم خویش ـ شعر حافظ می خواند؟
چشم در نیام خویش , روضه ی رضوان می سراید؟
دست در زنجیر ـ امید ِدستیابی زال ِدستان را می جوید؟
گوش ِگشاده ـ  نغمه ی هزار دستان را می شنود؟
وپای در میانه ی راه ـ
با کوله باری از , هز ار  راز ِ درد
هر رمز اش: لحظه ای
ماننده ی ِ قصه ی سالی
که او ـ داستان هزار و یک شب را تکرار می کند.
من مانده ام  وـ
می پرسم!
چگونه باید زیست؟
کدامین معنا کلید زندگیست؟
آخر چرا,
ما راز این همه قفل را نمی یابیم؟
من و نسل ِ نژاده ی ما
سرسپرده ی آن همه راه های پرزشوق و شرارـ
هنوز هم نمی دانند
که چسان باید زیست؟
وکدامین اراده وراهیان  ـ
راهبران سحر و صبح و روز و نوروز خواهند بود؟

+++
آرامش گریز پای
تند می رمد و خستگی راه
اتراق می طلبد
+
چگونه باید بود؟
چه کس راست می گوید؟
+
باید آیا ـ باید , شریف ماند؟
باید آیا ـ آنچه کرد که ـ باید نکرد , ماند در انتظار؟
یا به لحظه ای ـ
آنگونه که آن ـ گاه ترا می خواند ـ
باید زیست؟
+
چه کسی راست می گوید!
من از کدامشانم؟
چه راهی مقصد ماست؟
دردا از این همه نا خوانی و ناتوانی
در شناخت خویش  وجویش رام ِراه!
فـــــــــــــــــــــــــریاد>>>>…..
 
بهنام ـ بیست و یکم 2010

دسته‌ها:بهنام اميدوار