خانه > آكام بسيم > سخنی کوتاه درباب اوضاع مصر و تونس

سخنی کوتاه درباب اوضاع مصر و تونس

ژانویه 31, 2011

"تاریخ تمامی جوامع تاکنون موجود تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است. مرد آزاد و بنده، برده دار و برده، مالک و سرف، استادکار و شاگرد – خلاصه ستمگر و ستمکش با يکديگر در تضاد دائمى بوده و به مبارزه اى بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه‌اى که هر بار يا به تحول انقلابى سازمان سراسر جامعه و يا به فناى مشترک طبقات متخاصم ختم ميگرديد، دست زده‌اند."*

اعتراضات توده ای و اعتصابات کارگری یکی از رویدادهای حائز اهمیتی بوده است که جهان موجود را با تمام تناقضاتش در نوردیده. با آشکار شدن اولین نشانه های بروز بحران اقتصاد عمیقی که جهان سرمایه داری را فرا گرفته، مبارزه طبقاتی هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی با رشد شگرفی همراه بوده است. علت آن را باید در تناقضات عمیق دامنگیر نظام سودپرست سرمایه داری جست. اما نظام سرمایه داری که بحران ذاتی آن است، برای برون رفت از این بحرانها، راهی بجز تعرض به کار وزیست طبقه کارگر و اقشار کم در آمد نمی شناسد. یعنی از طریق کاهش دستمزدها، افزایش مالیاها، کاهش هزینه های خدمات اجتماعی، بیکارسازی های گسترده و در یک کلام افزایش نرخ استثمار و کاهش همین سهم بخور و نمیر طبقه کارگر از فراورده های ساخت خود، بحران اقتصادی_که سودپرستی سرمایه داران باعث و بانی آن هست_ را بر روی شانه های خمیده طبقه کارگر از سربگذراند. نهادهای بین المللی امپریالیستی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در راستای فراهم آوردن زمینه مناسب برای کسب سودهای فوق کلان ، طرحهائی را از قبیل خصوصی سازی، حذف یارانه ها و سوبسیدها از مایحتاج ضروری زندگی روزمره مردم، تعدیل نیروی کار و … به کشورهای عقب مانده سرمایه داری دیکته می کنند. دولتها نیز بنا به ماهیت طبقاتی خود، از هر رنگ یا جناحی که باشند، در هزار و یک ترفند بورژوائی می پیچند و به مرحله اجرا در می آورند.
حکومت های حاکم بر الجزایر، مصر، تونس، بولیوی، ایران، اردن و … در صدد به اجرا درآوردن این طرحهای نئولیبرالیستی و تا مغز و استخوان ضد کارگری در کشورهای خود هستند. مردم در این کشورها که چندین دهه در شرایط فلاکتبار اقتصادی به سر برده اند و سرکوب پلیسی و اختناق سیاسی مجال هر گونه بروز اعتراضی را از توده های ستمدیده سلب نموده است، کاسه صبر مردم لبریز می شود و بالاخره لحظه تعیین تکلیف فرا می رسد. در شرایطی که از یکسو استثمارشوندگان نمی خواهند استثمارکنندگان بر آنها حکم برانند و ازسوی دیگر حکومت کنندگان توانائی حکومت کردن بر حکومت شوندگان را از دست داده اند، ضرورت ایجاد یک تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی موجود بیش از پیش خود را می نمایاند.
"زین العابدین بن علی" رئیس جمهوری تونس به عربستان سعودی گریخته است. مردم این کشور همچنان خواهان سرنگونی رژیم حاکم بر این کشور هستند. باوجودی که مردم تونس تصویر روشنی از آینده خود ندارند، یعنی اهداف طبقاتی خود را به سبب حضور همیشه موجود ایدئولوژی، تفکر و گرایشات طبقه حاکم در جامعه شفاف نمی بینند، اما اعتراضات در این کشور به حدی رادیکالیزه شده که به خواست کمتری بجز سرنگونی کامل رژیم سابق تن نمی دهند. در این کشور می توان نقش طبقه  کارگر و تشکلهای موجودش را به عینه مشاهده نمود.
اعتراضات در مصر نیز به جائی رسیده که اعضای طبقه حاکمه در این کشور، سرمایه داران، بازرگانان و مقامات حکومتی درصدد گریختن از این کشور هستند. با وجود سرکوب وحشیانه معترضان از طرف نیروهای سرکوب، مردم به کمتر از سرنگونی کامل دولت حسنی مبارک راضی نمی شوند. توده های قیام کننده در این کشور در حال پایه ریزی قدرت از پایین هستند به طوری که عده ای از آنها دست به ایجاد تشکلهای توده ای زده اند. حتی در برخی مناطق خود مردم وظیفه حراست از خود را به عهده گرفته اند. این خود نشان از نطفه های تشکیل سازمانهای توده ای و طبقاتی مردم در شرایط انقلابی کنونی میدهد. از سوی دیگر ارتش این کشور وظیفه سرکوب این قیام را برعهده گرفته است.
تجربه تمام دولتهای بورژوائی نشان داده است که از دو حربه برای حفاظت از خود در برابر حملات توده ها از پائین برخوردادند. سرکوب و فریب.**
در شرایط انقلابی، یعنی در شرایطی که توده ها به خروش درآمده و بنیان سرمایه به لرزه افتاده است، بر همگان آشکار می شود که ارتش، پلیس و سایر ارگانهای نظامی و امنیتی چیزی نیست به جز ابزار سرکوب طبقه ستمکش به دست طبقه ستمگر. یعنی ابزار سرکوب کارگران و زحمتکشان بیدار شده بدست سرمایه داران طفیلی. در اعتراضات و اعتصاباتی که در فرانسه، یونان، الجزایر، تونس، مصر و… به راه افتاد طبقه حاکمه و دولت حامی آن همه پرده های ساتر دموکراسی بورژوائی را دور انداخت و ماهیت واقعی دموکراسی یعنی دموکراسی برای توانگران را برای میلیونها توده انقلابی روشن ساخت. بنابراین قدرت واقعی نه در پارلمانها، بلکه در ارتش و نیروهای سرکوبگر قرار دارد. از اینروست که در هر دو کشور تونس و مصر بورژوازی به حربه نهائی خود متوسل شده است.
از سوی دیگر دولتهای حاکمه در این کشورها، کابینه های خود را منحل اعلام میدارند و کابینه های جدیدی که متشکل از مهره های سابق و بعضا جدید، به جای آن تشکیل می دهند. در تونس "محمد الغنوشی" نخست وزیر سابق این کشور کابینه جدیدی را مرکب از برخی از اعضای دولت سابق و وزیران جدیدی تشکیل داده است. وعده وعیدهائی را درباره انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی باهدف تحمیق توده قیام کننده داده است. در مصر نیز حسنی مبارک رئیس جمهور این کشور کابینه خود را منحل کرده و درصدد است کابینه جدیدی را تشکیل دهد و غیره. آنچه که مسلم است این واقعیت است که اولا با سرنیزه هر کاری می توان کرد جز اینکه بر آن نشست. ثانیا روند رادیکالیزه شدن جنبش انقلابی و خودآگاهی توده ها سد محکمی را در برابر این قبیل فریب قرار میدهد.
غرب که مهره حلقه به گوش خود یعنی دولت حسنی مبارک و بن علی را در
خطر می بیند، آلترناتیوهای دیگری را نیز در نظر دارد تا در صورت ادامه رادیکالیزه شدن جنبش انقلابی در تونس و مصر، مسیر انقلاب را از اهداف خود منحرف سازد و انقلاب را در نطفه خفه نماید. به این ترتیب از انتقال قدرت به توده های ستمدیده جلوگیری به عمل آورد. اخوان المسلمین به عنوان یک نیروی اسلامی مرتجع از چنان قدرتی برخوردار نیست که بتواند همانند قیام 57 ایران که بدست خمینی و دارودسته اش تختئه شد، این نقش را ایفا نماید. " البرادعی" رئیس سابق سازمان انرژی اتمی یکی دیگر از مهرهایی است که برای سد کردن راه پیشروی انقلاب در نظر گرفته شده است. رسانه های دولتهای غربی بسیج شده اند تا در صورت نیاز این کارد را نیز مطرح نمایند.

در اینباره غرب کاملا محتاطانه عمل می کند، از یکطرف نمی خواهد از یک مهره حلقه به گوش خود در خاورمیانه محروم شود و از طرف دیگر این امکان را برای خود باقی می گذارد که در صورت عدم توانائی حسنی مبارک برای کنترل اوضاع مهره دیگری را آماد سازد. در این صورت تغییری که صورت می گیرد از بالا و بتوسط قدرتهای امپریالیستی بر مردمی که برای رفاه و آسایش خود علیه نظم موجود قیام کرده بودند، تحمیل خواهد شد. جنبش اعتراضی به اهداف خود نخواهد رسید و انقلاب در همان شب انقلاب خفه خواهد شد.
اگر زمینه های عینی انقلاب اجتماعی محیا است. اگر استثمار شدگان بر علیه استثمارکنندگان دست به قیام زده اند و استثمارگران دیگر توانائی و لیاقت حکومت کردن بر حکومت شوندگان را از دست داده اند. اما زمینه های ذهنی یعنی آمادگی نظری طبقه کارگر برای انجام فداکارترین اقدامات به سوی اهداف واقعی خویش فراهم نیست.  جای حزب کمونیستی که وظیفه رهبری و هدایت این مبارزات را بر عهده گیرد، در این مبارزات خالی است. سربرآوردن یک جریان کمونیست، از بطن مبارزات جاری، که از پیشروان طبقه متشکل شود، امری نه تنها ممکن بلکه حیاتی است. پیروزی توده های قیام کننده در گرو انجام چنین امر خطیری است. انجام چنین رسالتی از مسیر تشکیل تشکل های طبقاتی و شوراهای توده ای در جریان مبارزات موجود می گذرد. به عبارت دیگر قدرت گیری از پایین توده قیام کننده، به تشکیل یک آلترناتیو کمونیستی که نه تنها منافع آنی بلکه اهداف آتی جنبش را درک کند و افق سوسیالیسم و حکومت کارگری را بروی انقلاب جاری بگشاید کمک خواهد نمود.
نتایج مبارزات در تونس، الجزایر و مصر نمی تواند از دو حالت خارج باشد. یا این که انقلاب تا سرنگونی کل طبقه حاکمه با تمام جناحهایش و قدرت گیری طبقه کارگر و برقراری مناسبات اجتماعی نوینی بسط خواهد یافت، یا اینکه باز هم بورژوازی با استفاده از ابزار سرکوب و فریب خود بار دیگر بر انقلاب چیره خواهد شد. در جامعه ای که درگیر تضادهای طبقاتی است حد وسطی وجود نخواهد داشت یا سوسیالیسم یا بربریت.
                                                                                            
*مانیفست کمونیست_مارکس و انگلس
** نقل به مضمون از لنین

دسته‌ها:آكام بسيم