خانه > عبدالله شريفى > مصر، تونس و سناريوهاى محتمل

مصر، تونس و سناريوهاى محتمل

فوریه 10, 2011

عبدالله شريفى : خيزش هاى انقلابى مردم در تونس و مصر براى سرنگونى حاكميت، هنوزبه نتيجه قطعى دست نيافته اند. هنوز مساله قدرت سياسى فيصله نهايى نيافته، …

اما امكان طلوع روندى در جهت تكامل، تاريخى- طبقاتى در اين كشورها را نويد ميدهد و در جا زدن در مسير "غير ممكن بودن" ها را از دستور خارج كرده است۔

كشورهاى منطقه تحت تاثير تحركات مردم تونس و مصر در تلاطم بسر ميبرند۔ اخبار اعتراضات وتظاهرات مردم در الجزيره، يمن، اردن، مراكش، كويت بدنبال اوضاع تونس و مصر از آمادگى جوامع منطقه براى تحولات و سرنگون كردن دولت هاى مستبد و غارتگر، خبر ميدهد۔ كل منطقه در هراس و اميد متشنج است۔ نگرانى سركوبگران و چپاولگران حاكم در منطقه از اردن تا عراق و كردستان عراق از ليبى تا يمن همه را به كابوس هراسناكى دچار كرده است۔ ميگويند كه مستبدان و متعصيبين در شرايط بحرانى، آخرين كسانى هستند كه به وضع نابسامان خود پى ميبرند، مصداق اين گفته را ما اكنون بروشنى در اوضاع شمال آفريقا و خاورميانه مشاهده ميكنيم ۔ حركت مردم مانند حركت لشكريان امپرتورهاى مقتدر تاريخى است كه هنوز حمله نكرده سران حكومت ها ى مورد هدف نشانه هاى افتخار خود را بعنوان تسليم هديه ميكنند، استعفا و اعلام كانديد نشدن، "پيش دستى" براى رفرم و اصلاحات، ظاهرا آن هدايايى است كه قرار است قبل از وقوع حادثه تقديم شوند ۔

بن على رفت، اما تونس فعلا در محمد غنوشى متوقف است۔ مبارك از حزبش استعفا داد و قرار نيست در دور آتى انتخابات شركت كند۔ مبارك هم رفتنى است دير يا زود ميرود۔ ميدان التحرير هنوز در جوش و خروش است۔ اما دولت و ارتش و نهادهاى سلطه سرمايه دارى دست نخورده موجودند و ظاهرا كسى قصد برچيدن آنها  را در سر ندارد۔ تغيير شكل حكومت در تونس و مصر در جريان است۔ و تغيير شكل حكومت و براندازى و كناره گيرى هاى سران فرسوده يكى پس از ديگرى با اشكال مختلف، محتمل بنظر ميرسد

تا اينجا، خيزش هاى انقلابى مردم در منظقه، تئورى هاى توليده شده پنتاگون و شركا كه به خورد مردم ميدادند و ميگفتند كه "ديكتاتورها بدست ملت نميروند و مردم قادر به تغيير نيستند"  و"خشونت ستيزى" را به مدارج تعقل سياسى دوره "نظم نوين" ارتقا داده بودند و۔۔۔ همه دود شد ند و هوا رفتند۔  اتفاقات جارى منطقه، بدرجه اى اعتماد به نيروى مردم و قدرت مردم را بازگرداند۔ معلوم شد مردم هم ميتوانند، تحولات اخير تنها گوشه كوچكى از ظرفيت و قدرت مردم محروم جامعه است۔

اين روند در عصر انترنت و بكار گيرى سريع امكانات ارتباطى در امر سازماندهى تظاهرات و با اتكا به مكانيزمهاى معاصر صورت گرفت، اين روندها قابل تعقيب و بهره گيرى ميباشند۔ در اين مدت كم ، خوشبختانه كوهى از ادبيات و اخبار و تحليل از زواياى گوناگون منتشر شده است۔ هر كسى كه دستش رسيده بنا به اقتضاى منافع طبقاتى خود گفته و نوشته است، ماشين غول پيكر اطلاع رسانى و مديا در اين مدت كوتاه لحظه اى آرام نگرفته است۔ فيس بوك، تويتر، وبسايتها و رسانه هاى نوشتارى و سمعى و بصرى در سرتاسر دنيا بكار گرفته شده است با اين وجود هنوز در ترسيم مسير آينده اين جوامع ترديدها و ابهامات فراوانى وجود دارند۔ خود اين كمبود، مجال تلاش براى بررسى  هاى طبقاتى و سياسى را باز گذاشته است۔

دول غربى و مردم

اوضاع سياسى مصر و تونس و يا هريك ازكشورهاى منطقه، اگرچه هر كدام از ويژگى خود برخوردارند اما در مجموع در بستر يك روند عمومى قابل ارزيابى هستند۔ براى رسيدن به اين ارزيابى بايد اين اوضاع را در متن جهانى و برپايه روندهاى عمومى تر ارزيابى كرد۔ جهان بعد از جنگ سرد، جهان تك قطبى، مملو از تناقضات است، اين رويدادها، عوارض ناكامى جهان تك قطبى و ورود به جهان چند قطبى را نمايش ميدهد،  ارزيابى اوضاع سياسى مصر و تونس را بايست همينجا جستجو كرد۔ اوضاع كنونى و تلاطم موجود در مصر و تونس ومنطقه، رعد در آسمان بى ابر نيست، اين اوضاع حاصل سركوب و تضادها و فلاكت غير قابل تحملى است كه بيش از نيم قرن اخير بى وقفه بر مردم تحميل شده است، اين حركت سياسى برخاسته از تناقضات سرمايه دارى در منطقه است۔

 روشن است كه غرب، در دوره جنگ سرد، دولتهاى مستبد وروساى مادام العمر رادر رقابتهاى بلوكى با بلوك شرق شكل دادند۔ رئيس جمهور مدام العمر و يا جمهورى موناركيزه شده از ويژگيهاى حفظ سلطه در منطقه بوده است، در هر جايى نيمچه حكومتى بدست خانواده اى افتاده باشد ديگر بصورت مورثى اما نه بنام سلطنت بلكه بنام جمهورى و روساى جمهور استبداد قرون وسطايى و فقر سازمانيافته  را بر مردم تحت سلطه خود برقرار كرده اند۔ اين مساله و اين مدل از سلطه در منطقه از حمايت بيدريغ غرب برخوردار بوده و ميباشد۔ بعد از فروپاشى بلوك شرق و سر كار آوردن و علم كردن جنبش اسلام سياسى، اين جنبش هار و رها شده به مانعى براى سازندگان آن يعنى غرب نيزمبدل شد، به بهمين دليل طى سه دهه اخير باز هم حمايت و حراست از منافع غرب در منطقه ناچارا به همان سيستم كهن جمهورى موناركيزه شده، سپرده شد۔

 اكنون اوضاع دنيا به گونه اى ديگر است۔ بلوكهاى جديدى در جهان عرض اندام كرده اند۔ چين، روسيه، ژاپن، اروپا هر يك خود را در مقابل آمريكا مدعيون تقسيم جهان ميدانند۔ به صحنه آمدن اين غول ها  و تشديد بحران اقتصادى جهان سرمايه، از
قدر قدرتى و تك تازى آمريكا بشدت كاسته است، افول اين تك تازى در سطح جهان موقعيت آمريكا را از قدرت تك قطبى به مشاركت در جهان چند قطبى نزول داده است۔ همانگونه كه  موقعيت آمريكا رو به افول است به همان ترتيب جنبش اسلام سياسى نيز سير نزولى طى كرده است، آن جنبش سى و يا بيست سال قبل نيست۔ موازنه و رابطه غرب با جنبش اسلام سياسى هم در اين چند سال اخير نيز رابطه و موازنه قبلى باقى نمانده است۔

در طول نيم قرن اخير رشد طبقه كارگر و افزايش جمعيت جوان در كشورهاى منطقه، سيماى جامعه را دگرگون كرده است۔ جوان شدن جامعه و تحصيلات بالا در عصر انترنت، نسلى را در اين جوامع شكل داده است كه توقع از خود و زندگيش بالا رفته و فقر و اختناق را نميتواند تحمل كند۔ جنبش هاى اجتماعى متفاوت كنونى غالبا متعلق به اين نسل از طبقات مختلف ميباشند۔

سوال اين است كه مساله محورى وجه اشتراك اين جنبش هاى متنوع كدامند؟ در اين لحظه تاريخى خواست سرنگونى  يا تغيير شكل حكومت و پايان بخشيدن به سلطه فاسد و خانوادگى مشتى مستبد، خواست مشترك همه جنبش هاى اجتماعى معترض است۔ علاوه بر آن از زاويه غرب نيز اشكال موجود و كهن و فرسوده حكومتى در "جهان عرب" مدتها است كه كارايى خود را از دست داده اند، غرب بدنبال موقعيت مناسب بود تا اين وزنه را از دست و پاى خود بردارد، به همين دليل تمايل غرب نيز براى تغيير از بالا  يا به عبارت ديگر "انتقال قدرت" در اين نقطه، عليرغم اختلاف در محتوى اما شكلا با خواست عمومى مردم منطبق شده است۔

هر چند ظاهرا دول غربى اين دوره برخلاف برخورد به مساله ايران  و حتى اشغال عراق، خود را  آماده تر و با برنامه تر، نشان ميدهند، اما در واقع "نگرانيهايى" جدى دارند۔  اعزام البرادعى به مصر براى مهار چندگانه و حفظ ماشين دولتى و انتقال قدرت بود۔ اولين مساله كه از منظر دول غربى بايد مهار شود اين است كه جنبش مردم، منجر به انقلابى بنيادي نشود، طبقه كارگر متوسل به اعتصابات نشود ومانع  به تحرك جدى در آمدن اين طبقه شوند، و نهايتا ارتش و نهادهاى ادارى حفظ شوند، منظورشان از "انتقال قدرت" تعويض شخصيتها و اينگونه مسايل است۔

 پس بعد از مهار راديكاليزه شدن و طبقاتى شدن تحولات، مساله ديگر مهار جنبش هاى مزاحم نظير اخوان المسلمين و جلوگيرى از دخالت قدرتهاى ديگر در امور مصر، در دستور دول غربى است ۔ اما يك مسله ديگر كه از اين زاويه برايشان مهم است اين است كه تغيير از بالا  بايد طورى باشد كه موازنه اسرائيل واعراب حداقل در قالب موجود حفظ شود، اين فاكتور حمايت مالى و لابى قدرتمندى را پشت سر خود دارد۔

اگر خيزش هاى انقلابى مردم در سرنگونى حكومت متوقف نشود، امكان سناريوهاى متنوعى و دگرگونيهايى غير قابل پيش بينى زياد است۔  در بعد بدبينانه جاى نگرانى جدى درآن است كه شيرازه جامعه به نحوى از هم بپاشد و اوضاع بسوى يك سناريو سياه متمايل شود، كه اين حالت در شرايط كنونى چندان محتمل بنظر نميرسد و يا اينكه  در حالت خوشبينانه، اوضاع بطرف طبقاتى تر شدن و بسوى تهديد به سرنگونى كل بورژوازى قدم بر دارد،  در اين حالت اخير، اين تحركات بسوى انقلاب كشيده خواهد شد و صف انقلاب و ضد انقلاب پلاريزه خواهد شد۔ مساله قدرت سياسى ناچارا به مساله انقلاب و ضد انقلاب تبديل ميشود۔

جنبشهاى دخيل و سناريوها

الف۔ جنبش ناسيوناليستى عربى، يا بقول ژورناليسم رايج "جنبش بازگرداندن اعتبار ملى به مردم مصر" اين جنبش را با جنبش موسوم به دموكراسى و يا حقوق بشر، غرب پسند، كه معمولا خواهان پايان دادن به سلطه حكومت موجود است و بدرجه اى خواهان نوعى از دمكراسى تعريف شده براى جوامع عقب مانده، ميتوان تعريف كرد۔ اين جنبش، نقش زن را در جامعه با تفاسير و كنترل نيمه مذهبى ميپذيرد و مذهب را در كنار خود تحمل ميكند۔ اين جنبش در مصر خواهان مصرى قدرتمند در منطقه خاورميانه است كه بتواند با تركيه و ايران رقابت كند و منافع غرب را حفظ كند۔ اين جنبش خواهان گرداندن گردونه اقتصادى در دايره سوخت و ساز اقتصاد كاپتاليستى جهان است، خواهان سازماندهى نيروى كار ارزان و استثمارشديد است، اين جنبش، ضد كارگر و ضد كمونيست است۔ آمريكا در مصر و فرانسه در تونس به اين جنبش تمايل آشكار دارند۔ اين جنبش مناسبترين ابزار موجود براى انتقال قدرت از بالا و حفظ ماشين دولتى و ارتش و اجتناب از تجربه عراق و به خانه فرستادن مردم است ۔ اين جنبش بيشتر در فكر استقرار مدل تركيه است، اگر چه از امكانات و حمايت مالى غرب برخوردار است اما ناچار است كه فقدان رهبرى و سازمان را در  وام گيرى از تركيبى از نيروها و شخصتيهاى نظام قبلى جبران كند، با ترديد بايد به وارد كردن البرادعى و يا تزريقات ديگر از جانب آمريكا در تامين رهبرى آن نگريست ۔

ب۔ جنبش اسلامى، احزاب موجود اين جنبش در تونس النهضته و در مصر اخوان المسلمين هستند۔ جنبش اسلامى به دلايل سياسى موجود امكان در دست گرفتن و يكدست كردن قدرت را ندارند۔ تجربه  خونين و ننگين سر كار آوردن جمهورى اسلامى در ايران، در بعد جهانى و افكار عمومى جامعه، امكان سر كار آوردن اين جنبش را با محدويت هاى جدى روبرو ساخته است۔

عروج اسلام سياسى بصورت جنبشى معاصر بر متن جنگ سرد و در تقابل با انقلابى كه ميرفت چپگرا شود، (در ايران) هم براى سركوب انقلاب مردم و هم براى تقابل با بلوك شرق براى غرب ممكن شد۔ اين دوره تاريخى در اين شرايط قابل بازگشت نيست۔  دوره "نظم نوين"، دوره هرج و مرج جهانى و آشفتگى بود۔ امپرياليسم به زعامت آمريكا با اتكا به ميلتاريزم و جنگ و با سر كار آوردن ارتجاعترين جريانات اسلامى و قومى در منطقه  به كل حقوق انسان و انسانيت تعرض كرد ۔  حتى اگر غرب هم خواهان عروج موجى ديگر از نوعى ديگر از اسلام سياسى باشد تازه جهان و مردم منطقه بسادگى زير بار نخواهند رفت۔

 ناسيوناليزم عرب در عراق بشدت ضربه خورد و جريحه دار شد، ناسيوناليزم عرب با توجه به تجربه عراق و عقب نشينى در مقابل جنبش اسلامى، بار ديگر و بويژه در اين شرايط ضربه اى ديگرى را نمي پذيرد۔

جنبش اسلام سياسى تنها شانسى كه دارد اين است كه بتواند در ائتلاف ها و در كنار جنبش ناسيوناليستى و يا در تركيبى با گرايش ناسيوناليستى و پذيرش هژمونيك  ناسيوناليزم عرب، جايي براى خود پيدا كند۔

اگر چه اخوان المسلمين و النهضته  سعى ميكنند كه خود را از ايران و مدل ايران متمايز نشان دهند  در عين حال از تحزب يافته ترين جريانات موجود ميباشند اما شانس كمترى دارند، اين بدان معنا نيست كه خطر نيستند، نبايد لحظه اى از خطر و ظرفيت ضد انسانى و ضد زندگى جريانات اسلامى غافل بود۔ غرب، در شرايط از دست رفتن كنترل و غير قابل مهار شدن تحولات بسوى چپ،  باز از اين گونه ابزارها بدون ترديد استفاده خواهد كرد۔ جنبش اسلام سياسى در جريان سركوب و به خون كشاندن انقلاب و يا شرايط حمله نظامى و اشغال نظامى، امكان رشد و ظرفيت مقابله با َزاديخواهى را دارد۔ اين جنبش در شرايط انقلاب مردم شانس چندانى ندارند و در شرايط كنونى مصر و يا تونس كه جنبش تغيير شكل حكومت در جريان است تنها در كنار و در ائتلاف و در حاشيه جنبش ناسيوناليستى امكان دخيل بودن و مشاركت در قدرت را دارند۔

د۔ جنبش كارگرى و سوسياليستى، اين جنبش چه در مصر و چه در تونس از سابقه تاريخى برخوردار است۔ بخش عظيم بار تحركات اخير بر دوش اين جنبش است۔ هنوز دست به اعتصابات قدرتمند در نقاط كيدى نزده است۔ هنوز به مدار تحزب و آلترناتيو سازى پا نگذاشته است، هنوز با تمام قدرت و پتانسيل وارد ميدان نشده است ۔

با اين وصف ميتوان گفت كه شعار (آزادى برابرى انسانيت)، حضور جوانان راديكال و جنبش زنان، حضور سنديكاهاى كارگرى، سابقه اعتراض عليه فقر و بيكارى و مبارزه براى رفاه اجتماعى از تاثيرات انكار ناپذير اين جنبش است۔ با همه اينها متاسفانه هنوز اين جنبش در حكم نيروى پياده نظام جنبش هاى ديگر است۔ دوران طولانى اختناق و سركوب بيرحمانه كمونيستها در كشورهاى عربى امكان رشد و تحزب كمونيستى را از اين جنبش سلب كرده است۔ جريانات موجود، بشدت كم تجربه و تحت تاثير هژمونيك جنبش هاى ديگر هستند۔ از نظر مطلوبيت، از مجراى هدايت و رهبرى اين جنبش، عادلانه ترين و انسانى ترين راه حل ميشود ارائه داد، با اين جنبش امكان رفاه، آزادى، برابرى اجتماعى و شكوفايى مادى و معنوى جامعه ممكن ترين و كم مشقترين راه ميباشد، با اين جنبش نه خطر تجزيه و نه خطر رشد اسلامگرايى و نه خطر تروريسم در بين نيست۔ با اين جنبش انسان معاصر براى رهايى از شر مذهب و قوميت و هر گونه تبعيض و نابرابرى، ميتواند بسوى رهايى گام بردارد۔ اما متاسفانه در معادلات جهان معاصر و سلطه سرمايه دارى اين نقاط قوت به نقاط ضعف عملى تبديل شده اند۔

اين جنبش با اين وضعيت موجود عليرغم كميت، هنوز از امكان يكدست كردن و فيصله بخشيدن قدرت سياسى به نفع بشريت با موانع و محدوديتهاى جدى روبرو است۔ هنوز بادها در جهت عكس ميوزند۔  بى ترديد حضور سياسى طبقه كارگر در تداوم اعتراضات ميتواند كل معادلات را دگرگون كند۔ هنوز اميد به رشد و سربلند كردن و خارج شدن جنبش كارگرى از سنت جنبش هاى ديگر وجود دارد۔ هنوز اميد به حركت بسوى سازماندهى و يافتن تحزب كمونيستى را نبايد از دست داد۔ سوال اين است كه  آيا طبقه كارگر و جنبش كمونيستى در اين دوره كوتاه قادر خواهد شد كه از خود آلترناتيو نجات جامعه بسازد و از طرف جامعه به اين عنوان انتخاب شود؟ انقلاب سوسياليستى شايسته انسان اين عصر است، آيا طبقه كارگر و جنبش سوسياليستى در منطقه قادر است اين تلاطم انقلابى را بسوى يك انقلاب اجتماعى و رهايى بشريت سوق دهد؟

٨ فوريه ٢٠١١

دسته‌ها:عبدالله شريفى