خانه > بیژن رنجبر > آبیدر، منزلگه شکوهمند خورشید

آبیدر، منزلگه شکوهمند خورشید

فوریه 23, 2011

"امسال جای پایشان بارانی از ستاره خواهد ریخت"

ستوده باد نام بلندت. آری تو را می ستایم، تو را با زیباترین واژه ها، دلکش ترین نغمه ها و با نغزترین مضامین می ستایم.
تو را می گویم "آبیدر"، تو را ای یگانه زیبا، گردن فراز پرغرور، شکست ناپذیر روئین تن، تو را که همچون نغمه ای دلکشی بر لبان شاعری عاشق که بسان تو معشوقه اش خورشید است.

تو را می گویم و تو را می ستایم که منزلگه شکوهمند خورشیدی، مامن عقابان بلندپروازی و عاشقان و دلدادگان را میعادگاه رفیعی. چسان می توان از تو گفت و از شکوه و افتخار فروزان بر قلل رفیع سر به آسمان سای تو سخنی نگفت، چگونه می توان نامت را بی آن که به خورشید اندیشید، ستود.
بار دیگر به مناسبت 26 بهمن سالروز آغاز فعالیت علنی کومه له، فریادهای "زنده باد کومه له، زنده باد حزب کمونیست ایران، زنده باد سوسیالیسم و آزادی برابری حکومت کارگری" از نای پرتوان زنان و مردان دلیر، زادگان شجاع و بی باک سرزمین رزم و پایداری و برپادارندگان آتش ها در کوهستان ها، عاشقان بی قرار آزادی و سوسیالیسم، آنانی که تپش قلب های زیباپسند و پر غرورشان با ضرب آهنگ نبرد طبقاتی و تاریخ سراسر افتخار کومه له می زند، بر فراز کوه آبیدر، این نماد سر به فلک کشیده سترگی و پایداری طنین افکن شد و چون آذرخشان شب تیره و تار را روشنایی بخشید و نور امید به فردای روشن و سرشار از زیبایی و رهایی را به درون قلب ها و کومه های بی صدایان و سرکوب شدگان بی بهره به ارمغان آورد.
آری در این روز بار دیگر خورشید کومه له بر فراز آبیدر درخشیدن گرفت و پرچم رهایی بشریت تحت ستم و استثمار در دستان نیرومند زنان و مردان قهرمان و آن حماسه آفرینان دلاور بر رفیع ترین قلل کوه آبیدر به اهتزار درآمد تا بسان نغمه ای از امید و آرزو، قلب ستمدیدگان را از حس زندگی، شادمانی و غرور سرشار سازد و در همان حال خاری باشد در چشم زورمداران سرمایه سالار و خصم آزادی و سوسیالیسم و دشمنان شریر کارگران و زحمتکشان و کژاندیشان بدخواه کومه له و حزب کمونیست ایران.
غافلان چه عبث جستجوگرانی هستند، آنانی که در خلاء، در ورای آسمان قلل تو جاودانگی را می جویند. گویا که نمی دانند جاودانگی در تو معنا یافته است، تو خود رمز و راز نامیرایی و ماندگاری و بودن بی خلل هستی. جاودانگی و نامیرایی در قلل تو آشیان کرده است، تنها باید آن را جست و یافت، همانگونه که آن زنان و مردان جستجوگر حقیقت زندگی، در روز کومه له آن را جستند و یافتند.
چسان بیهوده پنداری است اندیشه خداجویی و خواستن از موهوم بهر آرامش و رهایی. غافلان غافلند و تو بیدار و آگاه که رهایی و آرامش در نفی موهوم و ثمره درخت تناور دانش و خردورزی و عشق ورزیدن به زندگی و انسان و کوشیدن، کوشیدن و باز هم کوشیدن برای ساختن دنیایی دیگرگونه است، دنیایی که سرکوب شدگان و استثمارشدگان بر آن حکم خواهند راند.
دل غمین مدار روزی فرا خواهد رسید که آنان نیز خواهند توانست و خواهند دانست که رهایی و آرامش را در معنا و پرچم تو جستجو کنند، زیرا حقیقت تو چون آفتاب رخشان، بی دریغ بر همگان می تابد، می گسترد و هرگز شکست نخواهد خورد.
چه خام اندیشانند سارقان نام و پرچم تو و چسان عاری از شرمند منکران خورشید درخشان تاریخ باشکوه کمونیستی حیات بی دریغ تو.
هان اینک سارقان کژاندیش نام پر فروغ و پرچم سرخ تو، با شعله های فروزان آتش سرخ کومه له بر فراز قلل سر به فلک کشیده ات که در سرتاسر ایران و کردستان از هر کران پیداست، چه خواهند کرد. اینک صاحبان نیرنگ و انکار با تابش انوار زیبا و گرمابخش خورشید کومه له بر پهنای آسمان نیلگون بی انتهای جهان نو، جهان جوان و نسل تازه برآمده و آگاه که از هر سو طراوت و برومندی آن هویداست چه خواهند کرد. براستی اینک آن کوته نظران بی بصیرت که بشریت را با همه گستردگی آن در مسلخ زبان، قوم و نژاد و جغرافیا مثله کرده اند، با این همه فراخی در عرصه اندیشه و رسالت به وسعت همه جهان و بشریت تحت ستم و استثمار چه خواهند کرد.
آری آبیدر سربلند، دیدی چگونه دویدند، رهایی نیافتند، تنها خویشتن خویش را به ننگ آلودند. آبیدر پایدار دیدی تا آن سید شیاد هرزه گو قی کرد، اینان تصور کردند می گوید آزادی و تا سرفه کرد گمان بردند از تقسیم قدرت سخن می گوید. اما تو ایستادن را برگزیدی، دشمن هرگز نتوانست تو را مغلوب خویش سازد، باز این تو بودی که ایستادی و تازیانه خوردی تا آن که افتادگان برخیزند و فریاد بر آوردی "هر آن اندیشه در ما مردگی آموز ویران باد". آری این تو بودی که نشان دادی در تن همه استثمارشدگان رنج می کشی، روی گونه همه زنان سیلی می خوری و با مرگ همه بینوایان می میری.
این تو بودی ای یگانه که در سپیده دم، گام های مطمئن زنان و مردان قهرمان نغمه خوان را که انعکاس سرود رزم ستمدیدگان و استثمارشدگان تاریخ است بر پیکر زیبایت پذیرا گشتی تا با صعود به قلل سربلندت، پرچم سرخ پیکار طبقاتی رزمندگان راه آزادی و سوسیالیسم و سمبل سازش ناپذیری کومه له را که از همان ابتدا در دامان کوهستان تو پرورش یافت و شاهین های تیز پرواز به تیمارش برخاستند، در برابر سرمایه و ارتجاع به اهتزار در آورند.
دشمن چه عبث می پنداشت که تو را ابتر ساخته است و سرچشمه زایندگی تو را در اعماق تاریخ نبرد طبقاتی کارگران و زحمتکشان از کمون تا هم اینک، خشکانده است. "فواد مصطفی سلطانی، شهلا کلاه قوچی، صدیق کمانگر، سوسن فریقی، جعفر شفیعی" و هزاران ستاره را به زمین کشید تا شاید تو را ابتر سازد، لیک پندار دشمن همچون حیاتش باطل است. صدها فواد و شهلا بر دامان تو زاده شدند زیرا کومه له زاینده و آینده است، دشمنت نادان است چون که نمی داند آینده متعلق به زنده اندیشان زندگی پرداز است.
هان اینک بنگر سنگر فواد و تفنگ شهلا خالی و بر زمین باقی نمانده است، دستان تازه و برومند هزاران دلاور، پرچم و تفنگ ستا
ره های جاودان آسمان رزم و نبرد تو را در کف دارند.
بنگر دشمنان آزادی و سوسیالیسم چسان در اندیشه باطل اند که به رغم حضور شکوفای تو به عبث می پندارند می توان تا به ابد بر سریر خونین سلطنت استثمارکنندگان بر استثمارشوندگان تکیه زد. سرمایه سالاران و زورمداران ستمکار و حافظان بربریت سرمایه، بی شک به نیروی لایزالی که به وسعت جهان گسترده است و تو خود نمادی از آنی، از اریکه قدرت خویش به زیر کشیده خواهند شد و رنج و حرمان عمیق سرکوب شدگان، ستمدیدگان و استثمارشدگان تاریخ پایان خواهد یافت.
آری این تویی فرزند قادر زمین، بی گمان با دستان نیرومند تو که پهنای آن به وسعت همه جهان است، جهان از نو آن گونه که شایسته انسان است، ساخته خواهد شد.
بهمن 1389

دسته‌ها:بیژن رنجبر