خانه > یحیی دونداری > بهاران خجسته باد

بهاران خجسته باد

مارس 19, 2011

هوا دلپذير شد گل ازخاک بردميد                                     پرستو به بازگشت زد نغمه اميد

به جوش آمده است خون درون رگ گياه                       بهار خجسته فام خرامان رسد زراه

پروانه اي بيقرار و سبکبال که تا شب هنگام  و دير گاه به دور شمع روي ميز پيري در ميکده به رقص و جولان مشغول بود ، با خاموش شدن شمع و چرت زدن ميگسار اوهم خسته شد و هواي رفتن به باغ بسرش زد و خودرا کشان کشان به باغ  رساند ، رز ها هنوز در خواب بودند وبنفشه هاخميازه مي كشيدند و بلبل و قناري هم هنوز آواي سحر را سر نداده بودند . ستارههاي چشمچران در پر تو نور افشاني ماه گلها را نشانه رفته اند و چراغ شب را برايشان افکنده اند .

دراين حال وهوا و اين نسيم بهاري رخت خودرا بر سينه نرم و عطرآگين گل نو شکفته اي پهن کرد و چند لحظه اي آرام گرفت. سحرگاهان با چهچهه بلبل خواب از چشمانش  پريد و خودرا ببال نسيم آويزان کرد و نظاره گر باغ  شد .
زندگي از نو شروع مي شود بوي عطر رزههاي پير درهوا پيچيده اند و صبحگاه را براي تشنه کامان زندگي آراسته کرده اند غنچه هاي نو رسيده براي به خنده در آمدن از يکديگر سبقت مي گيرند .
باغبان باغ همچون مادر مهرباني که صبح زود به گيسوي دختر کوچلويش شانه مي زند و اورا روانه مدرسه مي کند، به يک يک گلهايش سر مي زند و دستي بر سر و يالشان مي آورد و از ديدنشان سر مست مي شود و احساس مي کند از هر گوشه صدايش مي زنند و از نوازش او خوشحال مي شوند .
رقص پروانه و صداي دلنشين بلبل و طراوات گلها و عطر دلاويز شکوفه ها و نسيم سحردر بهار . نشان از روزي نو ، زندگي نو و آرزوي دنيائي نو و بدور از هر ظلمت و ناملايماتي در دلها مي پروراند . دلهاي که آرزوي سعادت و خوشبختي انسان را در درون دارند و زندگي را براي انسان همچون بهار مي خواهند و آنرا همچون سياوش کسرائي مي پندارند :
آري آري زندگي زيباست ، زندگي آتشهگي ديرنده پابرجاست.
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر کران پيداست ،
ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست .
در يکسالي که گذشت در گوشه و زواياي اين جهان پهناور و پر از ظلمت و تاريکي .عاشقان آزادي  با سردادن سرود آزادي، براي زيبا کردن زندگي آتشگهي را برپا کرده اند که رقص و آهنگ  شعله اش با شکوه است و هنوز زبانه مي کشد و مهار شدنش براي ستمگران به مشکل جدي تبديل شده است ، اگر چه افت و خيز دارد ولي در نهايت شعله هايش بندهاي بندگي و بردگي را مي سوزاند و مانند گردبادي سرسام آور ظلمت را بخاکستر مي نشاند و در پر تو نورش فرداي آزادي را مژده مي دهد .
به اميد فرداي آزاد و عاري ازهر نوع ستمي که بر انسان روا مي دارند بهار و سال نو را با اين آرزو و اميد بيش از پيش شروع کنيم .
سال نو و نوروزتان پيروز .    
  
 يحيي دونداري 18. 03 .2011

دسته‌ها:یحیی دونداری