خانه > خسرو ساعی > انقلاب ٨٨ ، سرنگونی رژیم اسلامی دو جنبش دو آینده

انقلاب ٨٨ ، سرنگونی رژیم اسلامی دو جنبش دو آینده

مارس 20, 2011

خسرو ساعی : قسمت اول – انقلاب ٨٨ علیرغم نفرت عمیق مردم از رژیم ج.ا و خواست و اراده آنان برای سرنگومی این رژیم فروکش کرد اما جامعه ایران همچنان و بطور زنده و روزمره ای در موقعیت وقوع انقلابی دیگر قرار دارد.

انقلاب 88 در طول 8 ماه تداوم خود بسیاری از معادلات سیاسی در ایران را همچنانکه ویژگی هر انقلابی است، بر هم زد. نه جمهوری اسلامی و نه اوضاع موجود همان اوضاع و شرایط قبل از انقلاب 88 است و نه مبارزه مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به لحاظ ماهیت و تداوم و توقف، ادامه همان انقلاب 88 خواهد بود.انقلاب 88 در پس شکاف انتخاباتی رژیم ج.ا آغاز شد و حاشیه امنیتی موسوی و جناح اش فضای مناسب را برای تعرض مردم به کل حاکمیت رژیم اسلامی فراهم کرد. اما تحت تاثیر همین امر، از طرف دیگر هژمونی، تداوم و گسترش خیزش مردم در طول 8 ماه قیام آنان تا حدود زیادی بدست جناحهای محافظه کار بورژوازی ایران افتاد. انقلاب قبل از رسیدن به نقطه ای که تماما روی پای خود بایستد و رهبری و ساز و کار لازم را برای تداوم و تعمیق پیدا کند، فروکش کرد.

کودتای انتخاباتی احمدی نژاد در سال 88 جناح مغلوب درون حکومتی رژیم اسلامی و حامیان بیرون حکومتی آنرا به مخالفت آشکار با حکومت و وارد شدن به عرصه اعتراضات خیابانی کشاند. و فرصتی برای توده های مردم به جان آمده از رژیم اسلامی ایجاد کرد تا در پس رو در رویی آشکار جناحی از رژیم با حکومت به میدان بیایند و با خلق انقلاب 88 مبارزه جانانه ای را برای رهایی از شر حکومت اسلامی آغاز کنند. اما این انقلاب پس از 8 ماه افت و خیز و پس از ابراز وجود قدرتمند مردم در روز عاشورا و درست در روزهایی که مردم انتظار به زیر کشیدن حکومت را در 22 بهمن ماه میکشیدند به انفعال کشیده شد. جریانات بورژوایی محافظه کار که از آغاز اولین روزهای به میدان آمدن مردم، هژمونی به خیابان آمدن و گسترش و تداوم خیزش آنان را بدست گرفته بودند در روز 22 بهمن و در حالی که رژیم ایادی و نیروهای سرکوب خود را از اقصی نقاط کشور در تهران متمرکز کرده بود مردم را به حضور در مراسم دولتی 22 بهمن فرا خواندند و همین امر امکان هر گونه ابراز وجود قدرتمندانه ای را از مردم سرنگونی طلب در مراسم این روز سلب کرد. قرق نظامی شهرهای بزرگ و تمرکز ایادی رژیم از سراسر کشور در تهران در مراسم 22 بهمن و قرار گرفتن مردم سرنگونی طلب در میان محاصره خیل مزدوران و سرکوبگران رژیم در مراسم این روز، باور مردم برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی را که قبل از 22 بهمن و با وقایع روز عاشورا محقق شده بود دچار تزلزل کرد و رژیم را در موقعیت بهتری برای بیرون راندن مردم از خیابان قرار داد. انقلاب فروکش کرد اما رژیم جمهوری اسلامی نیز پیروز این میدان نشد. این انقلاب بسیاری از معادلات سیاسی موجود در ایران، نفس بقا و موجودیت رژیم اسلامی و مبارزه مردم برای سرنگونی آن را در موقعیت دیگری قرار داد. خطوط عمده این موقعیت عبارتند از:

1- نفس قدرت یابی احمدی نژاد در سال 84 ، پایان عمر دوم خرداد و انتهای پروسه شکست تلاش بورژوازی ایران از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی برای حفظ رژیم با رویکرد تبدیل آن به حکومت متعارف بورژوازی ایران بود. انقلاب 88 بر آمد این بن بست و شکست کامل پروژه استحاله، اصلاحات و هرگونه توافقی از بالا برای عبور تدریجی و آرام بورژوازی ایران از رژیم جمهوری اسلامی بود.

2- به فرجام رسیدن شکست پروژه استحاله ، اصلاحات و هر گونه توافقی از بالا برای عبور بورژوازی ایران از رژیم اسلامی و پیشروی جنبش سرنگونی طلبی در سال 88 تا سر حد سرنگونی رژیم ، شکاف بی سابقه و غیر قابل ترمیمی در کلیت نظام اسلامی ایجاد کرد؛و / جناح دوم خرداد را بطور قاطعی از حوزه قدرت بیرون انداخت و بند ناف بخشهای اعظمی از جناحهای جنبش ملی اسلامی را با حکومت اسلامی قطع کرد و اپوزوسیون پرو رژیمی دوران خاتمی را به صف اپوزوسیون عبور از جمهوری اسلامی راند. این وضعیت بر خلاف دوره های پیشین جنگ جناحها در درون حکومت اسلامی که هر بار به یک نقطه سازش و تعادل نسبی منتهی میشد اینبار به هیچ سازش و نقطه تعادلی در میان جناحهای حکومتی منجر نشد (و نخواهد شد) و رژیم اسلامی را لخت و عورتر از همیشه در برابر مردم و تناقضات اقتصادی سیاسی و فرهنگی اجتماعی خرد کننده خود قرار داده است.

3- رژیم جمهوری اسلامی علیرغم توفیق در متوقف کردن انقلاب 88 نه تنها بر این انقلاب پیروز نشده است بلکه خود در بحران سیاسی و حکومتی بسیارشکننده ای فرو رفته است. کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و بیرون راندن قاطع اصلاح طلبان حکومتی از حوزه قدرت نه تنها جنگ جناحها در داخل حکومت اسلامی را خاتمه نداد و آنرا به سمت یک رژیم دارای ثبات نسبی سیاسی درون حکومتی سوق نداد بلکه این جنگ را امروز به میان طیفهای مختلف خود جناح حاکم کشانده است و آنرا مستاصل تر از هر زمانی در برابر مردم قرار داده است. سیاست سرکوب و اعدام و کوبیدن بر طبل اسلامیت و تداوم فضای امنیتی در جامعه و دادن فتواهای مذهبی از سوی معدود آیت الله های حکومتی برای اداره کشور، تاکنون نه تنها روزنه ای برای حکومت جهت رسیدن به یک ثبات حتی نسبی سیاسی درون حکومتی باز نکرده است بلکه سرنوشت رژیم اسلامی و اوضاع سیاسی کشور را بیش از هر زمان دیگری در موقعیت ناپایداری قرارداده و همین ناپایداری در اوضاع سیاسی کشور بنوبه خود (علاوه بر تحریمهای بین المللی) بر بی ثباتی اقتصادی دامن زده است بطوریکه کارکرد سرمایه داخلی در ایران را در همان قد و قامت دو سال پیش بشدت مختل کرده و با پایین آوردن ضریب امنیت هر گونه سرمایه گذاری در بخشهای مختلف تولیدی و صنعتی
بر ابعاد سرمایه های سرگردانی که منتظر ثباتی در اوضاع سیاسی هستند، افزوده است. بحران سیاسی اقتصادی موجود رژیم جمهوری اسلامی دیگر همان بحران سیاسی اقتصادی 2 سال پیش این حکومت نیست. بحران و فلج اقتصادی موجود ، کارگران و توده های زحمتکش مردم را بسیار فراتر از سالها و ماههای گذشته در معرض فقر و تنگدستی و بی افقی برای گذارن زندگی قرار داده است. آغاز اجرای طرح قطع یارانه ها، در کوتاه مدت و در طول ماههای آینده ابعاد هر چه وحشتناک تری از فقر و فلاکت را بر کارگران و عموم حقوق بگیران تحمیل خواهد کرد و با مختل کردن بیش از پیش نبض اقتصاد بحران زده کنونی ، بسیاری از کارخانه های نیمه ورشکسته را به تعطیلی خواهد کشاند و سرمایه های بزرگ و متوسط زیادی را به سمت رکود سوق خواهد داد و با تکمیل سیکل فلج اقتصادی موجود، جهنمی واقعی و همگانی را بر مردم ایران تحمیل خواهد کرد. اگر این وضعیت را ضربدر بحران حکومتی و سیاسی رژیم جمهوری اسلامی و موقعیت بین المللی آن بکنیم آنوقت تحت چنین شرایطی بعید است جامعه ای مانند جامعه ایران دست به خودکشی بزند و مرگ خود را نظاره گر باشد. این وضعیت نه تنها کارگران و مردم ، بلکه بورژوازی ایران را نیز بسوی دستیابی به یک نقطه تعادل اقتصادی سیاسی دیگر سوق خواهد داد.

4- انقلاب 88 دخالت میلیونی توده های مردم در تعیین تکلیف قدرت سیاسی در ایران را بیش از هر زمان دیگری به جلوی صحنه هر گونه تحول سیاسی در ایران راند. مردم در سال گذشته و در چنین روزهایی ابراز قدرت خود در روز عاشورا را پشت سر گذاشته و منتظر سرنگونی رژیم اسلامی در روز 22 بهمن بودند. از آن روزها ، سالها نگذشته است و رژیم نیز از ضربات مردم کمر راست نکرده است این حکومت پس از انقلاب 88 یک دوره چند ساله با ثبات را پشت سر نگذاشته و نخواهد گذاشت. شاید در چنین شرایطی میشد احتمال داد رژیم جمهوری اسلامی بدون به میدان آمدن توده های میلیونی مردم و زیر فشار نارضایتی آنان توسط خود بورژوازی و از بالا با یک حکومت دیگر جابجا شود و سرنگونی آن بدون دخالت میلیونی توده های مردم و یا با حداقل دخالت آنان محقق بشود اما شرایط حاضر بسیار متفاوت است. مردم مترصد فرصتی برای خیزش و انقلابی دیگر هستند، جمهوری اسلامی در پس انقلاب 88 در حادترین دوره بحران سیاسی برون حکومتی و درون حکومتی خود فرو رفته است، نه تنها قادر به اداره جامعه بلکه قادر به حکومت نیست، به مثابه حکومتی جنایتکار و فاشیستی مذهبی نه تنها قادر به پرداخت سوبسید اقتصادی به مردم نیست بلکه بر روی بشکه باروتی از نفرت و انزجار مردم در حال قطع کامل سوبسیدهای اقتصادی موجود است، این رژیم در حال خرد شدن بر روی تناقضات سیاسی اقتصادی و فرهنگی اجتماعی خود است و خود و بورژوازی ایران را در پیچیده ترین و غیر قابل حل ترین بحران اقتصادی سیاسی دوران حاکمیت اش زمین گیر کرده است چنین وضعیتی هر گونه پروژه تغییر از بالا در حکومت ، رژیم چنچ و کودتا در ایران را به امری بسیار پیچیده تبدیل میکند و انقلاب را بیش از هر احتمال دیگری در دستور جامعه قرار میدهد. در چنین اوضاع و احوال پیچیده و لاینحلی هر گونه دست زدن بر پیکره حکومت اسلامی و تلاش برای ایجاد تغییر در آن از طریق کودتا و رژیم چنچ و توافق از بالا ، این پیکره را با سرعتی باور نکردنی در هم فرو خواهد ریخت و بسرعت مردم را وارد میدان خواهد کرد، اینکه تحت چنین شرایطی به میدان آمدن توده های میلیونی مردم به کجا منتهی خواهد شد در کوتاه مدت تا حدودی به ماهیت و ابعاد این تغییرات بستگی خواهد داشت.

5- قدرت یابی و سپس کودتای انتخاباتی جناح راست و به فرجام رسیدن پروسه شکست و اضمحلال جنبش دو خرداد و به میدان آمدن قدرتمند جنبش سرنگونی طلبی در سال 88 ، جنبش ملی اسلامی را که زیر پرچم دو خرداد متحد شده و به یکی از سه قطب اصلی جدال سیاسی در ایران تبدیل شده بود به جنبشی بی افق در صحنه تحولات سیاسی کنونی ایران متحول کرد. کودتای انتخاباتی جناح راست و مقاومت قهر آمیز آن در برابر جناح دوم خرداد سوت پایانی بود بر پروسه پلکانی سازش – تعادل(به قول رفیق حکمت) در میان جناحهای حکومتی جمهوری اسلامی. انقلاب 88 این پروسه را بطور کامل پودر کرد و خط بطلانی بر رویاهای جنبش ملی اسلامی و جناح حکومتی آن (دو خرداد) برای تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت متعارف بورژوازی ایران کشید. امروز و در پس انقلاب 88 برای بخش اعظم وتعیین کننده جنبش ملی اسلامی و یاران دو خردادی اش پروژه اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی به پروژه گذر از حکومت اسلامی بدل شده است و آنان در پروسه بن بست اقتصادی سیاسی رژیم اسلامی و بر اثر تکانهای شدید انقلاب 88 و پس لرزه های آن به صف بورژوازی محافظه کار پرو غرب رانده شده و جای خود را در آنجا یافته اند. بسیاری از شخصیتهای دو خرداد و در یک بعد وسیعتر جنبش ملی اسلامی و رهبران آنها از تقابل اجتماعی سیاسی تاریخی شان با بورژوازی محافظه کار پرو غرب دست شسته و شخصیتها و رهبرانشان به شخصیتها و رهبران بورژوازی محافظه کار پرو غرب متحول شده اند. هر چند در شرایط کنونی این دو جنبش دارای پلاتفرم و رهبری سیاسی تماما واحدی نیستند اما به لحاظ مطالبات اجتماعی سیاسی در یک صف قرار گرفته اند و اگر سایه روشنهایی نیز در شرایط کنونی در رابطه با ضمیمه شدن جنبش ملی اسلامی به جنبش بورژوازی محافظه کار پرو غرب قابل مشاهده باشد این سایه روشنها با شروع اولین تکانهای اجتماعی(و نه سرنگونی ج.ا) در دوره پیش رو بسرعت محو خواه
ند شد.

6- انقلاب 88 و پس لرزه های آن در حالی که سیکل شکست دو خرداد و بی افقی جنبش ملی اسلامی را به فرجام رساند در عین حال جنبش سرنگونی طلبی و به این اعتبار اپوزوسیون سرنگونی طلب را نیز بیش از پیش به جلوی صحنه تحولات سیاسی در ایران راند. در این میان هر چند که سازمانها و احزاب سرنگونی طلب کمونیست آنطور که باید و شاید قادر به ایفای نقشی میدانی و سازمانده در انقلاب 88 نشدند اما و بویژه در این میان جنبش کمونیزم کارگری و به معنی اخص کلمه حزب کمونیست کارگری ایران بمثابه یکی از نیروهای اصلی صحنه جدال سیاسی در ایران بیش از پیش در معرض توجه توده های مردم قرار گرفت. دوره حاضر دوره روی آوری بیش از پیش مردم به نیروهای سرنگونی طلب و تعمیق بیش از پیش "نه" آنها به رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود.

7- رژیم جمهوری اسلامی در حال فروپاشی اقتصادی سیاسی است، نه تنها قادر به اداره جامعه نیست بلکه قادر به حکومت و مهار نسبی بحران درون حکومتی و حتی قادر به کسب مشروعیت بی چون چرای سیاسی در میان خانواده اسلامیون راست نیز نیست، دوره پلکانی سازش تعادل در میان جناحهای حکومتی مدتهاست به پایان رسیده است و اینک جمهوری اسلامی فقط با سیاست عریان سرکوب بزن و بمان و محدودیتهای این سیاست نسبت به دوره دهه شصت با سرنوشت محتوم نابودی اش مواجه است، انقلاب احتمالی پیش رو مشخصه هایش را از این ویژگی و کل معادلات سیاسی زنده امروز ایران که متفاوت با شرایط قبل از انقلاب 88 است خواهد گرفت و به همین دلیل چه ماهیتا و چه به لحاظ عمق و دامنه و تداوم و توقف ، ادامه همان انقلاب و خیزش مردم در سال 88 نخواهد بود و به حکم شرایط عینی موجود با شروع خود تا سرنگونی کامل رژیم اسلامی پیش خواهد رفت، این ویژگی انقلاب پیش رو این بار جدال آلترناتیوها بر سر کسب قدرت سیاسی در ایران را بسرعت در دستور انقلاب مردم خواهد گذاشت و دو جنبش کمونیزم کارگری(کمونیزم کارگری به معنی وسیع کلمه) و بورژوازی محافظه کار پرو غرب را به مثابه دو رکن اصلی صحنه جدال تحولات سیاسی در ایران در معرض انتخاب توده های مردم و نوک هرم تعیین تکلیف قدرت سیاسی در ایران قرار خواهد داد.

*******************************

 

دو جنبش دو آینده (قسمت دوم)

جمهوري اسلامي رفتني است. این رژیم بنا بر ماهیت اش نمیتواند به حکومت متعارف بورژوازی ایران تبدیل بشود. ماهیت سیاسی و تناقضات اقتصادی و فرهنگی اجتماعی این رژیم چنین فرصتی را به آن نخواهد داد. اینها جوهر ارزیابی منصور حکمت از موقعیت رژیم جمهوری اسلامی و رویکرد حزب ما به ماهیت تحولات سیاسی در دوره خاتمی بود. دوره ای که در آن اکثریت قریب به اتفاق سازمانهای چپ سنتی و طیفهای مختلف بورژوازی ایران از داخل و خارج کشور پشت سر دوم خرداد به صف شده بودند. اصلاح و متعارف کردن حکومت جانیان اسلامی تبدیل به یک جنبش شده بود و روند تحولات سیاسی در ایران با افق اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی در هم آمیخته بود. در چنین اوضاع و احوالی بود که حزب ما کنفرانس برلین را در هم شکست و منصور حکمت در سمینار "آیا پیروزی کمونیزم در ایران ممکن است" شانس سه جنبش ملی اسلامی،  بورژوازی محافظه کار پروغرب و جنبش کمونیزم کارگری را به بحث گذاشت. 

اینک مدتهاست آندوره به پایان رسیده است. مدتهاست جنبش دوم خرداد و پروژه اصلاح رژیم اسلامی شکست نهائی خود را پشت سر گذاشته است و معادلات سیاسی در ایران با قبضه قهر آمیز قدرت توسط جناح راست و انقلاب 88 وارد یک دوره متفاوت تری شده است. امروز نه فقط بطور عینی بلکه بطور علی العموم  بحث اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی بیشتر به یک جوک دست چندم شبیه است تا یک تحلیل سیاسی*. بخش اعظم جنبش ملی اسلامی که حول جنبش دوم خرداد متحد شده بود از پروژه اصلاح و متعارف کردن رژیم اسلامی  عبور کرده است. جنبش ملی اسلامی و پاسدار ژورنالیستهای اصلاح طلب تغییر شیفت داده و مدعیان سکولاریسم و برپائی جامعه ای مدنی شده اند و دیگر کسی یا جنبشی ادعای اصلاح پذیری و تعدیل رژیم اسلامی را ندارد و اگر هر از گاهی در میان صفوف اپوزوسیون بورژوائی ایران ضجه هایی به گوش میرسد و صحبت از اصلاحات و گذار مسالمت آمیز میشود این ضجه ها در عالم واقع، بیش و قبل از اینکه حتی تلاشی نومیدانه برای فروختن اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی به مردم باشد  پروپاگاندی از سوی بورژوازی ایران برای فرو کاستن از عمق و دامنه انقلاب پیش روی مردم است. انقلابی که بنا بر حكم شرایط عيني موجود تا سرنگونی کامل حکومت اسلامی پیش خواهد رفت، جدال طبقاتی در ایران را وارد یک دوره نوینی خواهد کرد و توده های میلیونی کارگران و مردم ایران را در برابر یک انتخاب سرنوشت ساز قرار خواهد داد.

در قسمت اول نوشته حاضر گفتیم انقلاب 88 بسیاری از معادلات سیاسی موجود در ایران، نفس بقا و موجودیت رژیم اسلامی و مبارزه مردم برای سرنگونی آن را در موقعیت دیگری قرار داد. خطوط عمده این موقعیت را بر شمردیم و نشان دادیم بنا بر حکم شرایط عینی موجود و دگرگونی های مهمی که به موازات انقلاب 88 در صحنه تحولات سیاسی ایران به وقوع پیوسته است جنبش ملی اسلامی با ماهیت سیاسی ایی که در دوره های پیشین در صحنه تحولات سیاسی ایران دخیل بوده است  دیگر به مثابه یک جنبش حضور و وجود مستقلی در چهارچوب تاریخی شناخته شده ا
در تحولات سیاسی کنونی ایران ندارد و به این اعتبار تاکید کردیم انقلاب پیش رو دو جنبش کمونیزم کارگری و بورژوازی محافظه کار پرو غرب را به مثابه دو رکن اصلی صحنه جدال تحولات سیاسی در ایران در معرض انتخاب توده های مردم قرار داده است.

حال سوال اصلی این است که این دو جنبش در شرایط حاضر و به اعتبار کل معادلات سیاسی زنده شکل گرفته در پس انقلاب 88 در کدام موقعیت قرار دارند، تحولات سیاسی جاری در ایران  به کدام سو خواهد رفت و بر بطن این تحولات کشمکش دو جنبش کمونیزم کارگری و بورژوازی محافظه کار پرو غرب بر روی کدام چالش سیاسی اجتماعی تعیین تکلیف خواهد شد.

جنبش بورژوازی محافظه کار پرو غرب  

در طول سی سال گذشته این جنبش نماینده تیپیک غرب گرائی در میان صفوف اپوزوسیون بورژوائی ایران بوده است و علیرغم پشتوانه ای که در دالانهای قدرت بورژوازی جهانی داشته است هیچگاه از یک پایه جنبشی قابل ملاحظه ای در میان جنبشهای اعتراضی و مطالباتی مردم ایران برخوردار نبوده است. مشروطه خواهان و سلطنت طلبان نمایندگان این جنبش و پروغربی گری در طول سی سال گذشته در ایران بوده اند. تصویری که از اینان بر بطن تحولات سیاسی در جامعه وجود داشت تصویر کسانی بود که با قصد اعاده سیستمی سرنگون شده در گوشه ای از صحنه تحولات سیاسی ایران حضور داشتند. این تصویری بود که علی العموم از این جنبش وجود داشت. اما با تحولات مهمی که با به فرجام رسیدن شکست پروژه اصلاح رژیم اسلامی و به موازات انقلاب 88 به وقوع پیوست این جنبش بمثابه جنبشی نسبتا فراگیر و با پرچم دموکراسی خواهی و حقوق بشر به جلوی صحنه تحولات سیاسی در ایران رانده شد. این بحث به این معنا نیست که این جنبش با همان سازمانها و نمایندگان سنتی بورژوازی پرو غرب و با همان سنت و افق سیاسی آنها به آلترناتیو سیاسی و سازمانی بورژوازی ایران تبدیل شده است. بلکه جنبشی که من امروز تحت عنوان جنبش بورژوازی محافظه کار پرو غرب از آن نام می برم جنبشی است که بر متن بن بست اقتصادی سیاسی رژیم اسلامی و شرایط عینی دنیای پس از فروپاشی بلوک شرق با متحول شدن بورژوازی پروغرب و جنبش ملی اسلامی در یک پروسه اجتماعی سیاسی در ایران شکل گرفته است. این جنبش  در انتهای پروسه شکست جنبش دوم خرداد و با قبضه قهر آمیز قدرت توسط جناح راست بیش از پیش تعین پیدا کرد و با انقلاب 88  به جلوی صحنه تحولات سیاسی در ایران رانده شد. به نظر من عمده ترین مشخصه های این جنبش عبارتند از:  

1- قطع امید از اصلاح رژیم اسلامی  و مقابله با آن تا سرحد تعیین تکلیف نهائی 2- بر چیده شدن میراث سیاسی و فرهنگی اجتماعی رژیم اسلامی و سازماندهی جامعه ای مبتنی بر جدائی دولت از مذهب 3- برپائی حکومتی غیر غرب ستیز (ونه پرو غربی دوران جنگ سردی) 4- ادغام اقتصادی سیاسی ایران در سرمایه جهانی.

اینها به نظر من در شرایط حاضر مولفه های کلی و عمده یک جنبش واحد اجتماعی هستند که بورژوازی پرو غرب رژیم سابقی و جنبش ملی اسلامی با سایه روشنهائی طول و عرض آن را شکل میدهند. دیگر نه رضا پهلوی و مشروطه خواهان و سلطنت طلبان موضوعیت تاریخی و قصد اعاده گذشته ای را به سبک و سیاق رژیمهای پرو غربی دوران جنگ سردی  دارند و نه جنبش ملی اسلامی هویت تاریخی غرب ستیزاش را حفظ کرده است. هر دوی اینها طول و عرض یک جنبش واحد اجتماعی سیاسی بر متن شکست اسلام سیاسی و جدال طبقاتی حاضر در صحنه تحولات سیاسی ایران هستند. امروز اکثریت قریب به اتفاق نیروهای ملی مذهبی از شیرین عبادی و رئیس دانا و دفتر تحکیمی ها و ادبا و نویسندگان و وکلا تا پاسدار ژورنالیستهای اصلاح طلب و بسیاری از نمایندگان مجلس و حکومتیان( در طول سی و دو سال حکومت اسلامی) تا بخشهای مهمی از چپ سنتی، همه و همه از ماهیت ملی اسلامی غرب ستیزی شان تبری جسته اند و بر متن شرایط عینی موجود در ایران  در مقابله با میراث سیاسی و فرهنگی اجتماعی سی و دو سال حکومت اسلامی قرار گرفته اند و به یک جنبش پرو غربی محافظه کارانه ای که خواهان تحقق جدائی دولت از مذهب هستند متحول شده اند. اینکه طول و عرض سکولاریسم و مدنیت خواهی اینان و رضا پهلوی چقدر است و تا کجا قادر به نمایندگی مطالبات مدنی مردم ایران خواهند شد بحث دیگری است. اینجا بحث بر سر نشان دادن آرایش جنبشهای سیاسی در ایران در شرایط حاضر است. آرایشی که قبل از قدرت یابی احمدی نژاد و قبضه قهر آمیز قدرت توسط جناح راست و انقلاب 88 بطور تعین یافته ای وجود نداشت و ما در صفوف بورژوازی ایران با دو جنبش ملی اسلامی و بورژوازی محافظه کار پرو غرب در صحنه تحولات سیاسی مواجه بودیم. اولی بند ناف اش به حکومت اسلامی وصل بود، جنبشی بود برای اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی و به این معنا بقا و ماندگاری اش در صحنه تحولات سیاسی  به بقا حکومت اسلامی گره خورده بود و دومی جنبشی بود پرو غربی که علی العموم با اعاده سیستمی سرنگون شده تداعی میشد و ابراز وجود تعیین کننده اش در صحنه تحولات سیاسی  به پایان عمر جمهوری اسلامی گره خورده بود. اما تناقضات اقتصادی سیاسی و فرهنگی اجتماعی رژیم اسلامی بمثابه مدار اصلی تحولات سیاسی در ایران جناح راست را به مقاومتی سرسختانه در برابر هر گونه اصلاحی در چهارچوب رژیم اسلامی و قبضه قهر آمیز قدرت توسط آن کشاند و با گذاشتن نقطه پایانی بر پروسه پلکانی سازش تعادل در میان جناحهای حکومتی، جنبش سرنگونی طلبی را با انقلاب 88 به جل
ی تحولات سیاسی در ایران راند و کل این معادلات (گذشته از شرایط تعیین کننده عینی در  دنیای معاصر) جنبش ملی اسلامی و جنبش بورژوازی پرو غرب را در شرایطی که هنوز این رژیم بر سر کار است به جنبشی با افق سیاسی اجتماعی مشترک متحول کرد. جنبشی که امروز شخصیتها و چهره هایش را در جنبش زنان، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و حتی جنبش کارگری دارد و با پرچم دموکراسی خواهی و حقوق بشر از یک پایه اجتماعی و جنبشی نسبتا قوی برای ابراز وجود در صحنه تحولات سیاسی ایران برخوردار است و در توازن قوای سیاسی حاضر در ایران در حال ایفای نقشی چشمگیر در روند تحولات سیاسی است.  اما به نظر من با پیشروی بیش از پیش جنبش سرنگونی طلبی و به این معنا با تغییر هر چه بیشتر توازن قوای سیاسی به ضرر حاکمیت اسلامی ضعفهای این جنبش به مانعی نسبتا جدی در برابر آن تبدیل خواهد شد. خطوط اصلی و عمده ضعفهای این جنبش در برابر تداوم نقشی که همین امروز در تحولات سیاسی ایران ایفا میکند عبارتند از:

– نمایندگان و رهبران سیاسی این جنبش در شرایط حاضر ترکیبی از شخصیتهای سیاسی رژیم گذشته و رژیم جمهوری اسلامی هستند که هر کدام بنوبه خود مورد انزجار و تنفر مردم ایران بوده اند.(و هستند) این مسئله در صورت تغییر نسبی توازن قوای سیاسی موجود به نفع مردم و مهیا شدن فضای لازم برای ابراز وجود قدرتمند جنبش کمونیزم کارگری یک چالش بزرگ در برابر این جنبش برای سوار شدن بر روی موج انقلاب مردم ایران خواهد بود. 

– جامعه ایران تا آنجا که به روبنای سیاسی و فرهنگی اجتماعی حاکم بر آن در جهان معاصر و در چهار چوب تحولات روبنائی بورژوائی مربوط میشود مدتهاست در یک بزنگاه و گذر تاریخی قرار گرفته است. این گذر تاریخی در ایران مشابه هیچ کشوری نخواهد بود که اینگونه تحولات در آنها بوقوع پیوسته است و یا حتی در کشورهای خاورمیانه در حال بوقوع پیوستن است. این تحولات در ایران بنا بر حکم شرایط عینی موجود از قبیل پشت سر گذاشتن دو انقلاب عظیم در یک قرن گذشته و نزدیکی انقلاب حاضر به انقلاب 57 و حضور یک جنبش  کمونیستی تعین یافته در آن و…،  می باید توسط بورژوازی بسیار تعمیق یافته به سرانجام برسد تا بورژوازی با ایجاد سد محکمی در برابر جنبش کمونیستی قادر به حفظ بنیادهای مالکیتی خود گردد. تحقق چنین سطحی از یک رو بنای سیاسی بورژوائی در ایران یک علامت سوال بزرگ و چالشی جدی در برابر بورژوازی محافظه کار پرو غرب و همچنین بورژوازی جهانی خواهد بود.

جنبش کمونیزم کارگری

کشور ایران بطور عینی در کشاکش یک گذر تاریخی بزرگ قرار دارد و نه تنها ایران بلکه کل خاورمیانه در چنین بزنگاهی قرار گرفته است. سی و دو سال از حاکمیت سیاه جانیان اسلامی بر ایران گذشته است. در طول این سالها تحولات شگرفی در جهان به وقوع پیوسته است. سرمایه داری دولتی بلوک شرق در مقابل چشمان حیرت زده جهانیان فرو ریخت. جهان دوقطبی و جنگ سردی که نزدیک به 8 دهه کل معادلات جهانی را رقم میزد به پایان رسیده است. رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی برچیده شده است. نژاد پرستی در امریکا رخت بر بسته است. دیکتاتوریهای نظامی در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای آسیایی و آفریقائی و آمریکای مرکزی و جنوبی بر چیده شده اند. تحولات شگرفی در تکنولوژی تولید و ارتباطات و اطلاعات بوقوع پیوسته است و جهان بیش از پیش به دهکده ای کوچک تبدیل شده است که در آن هر انسانی میتواند صدای خود را خارج از اراده و حاکمیت دولتها به گوش میلیونها انسان در سراسر جهان برساند. اما در این میان و در چهارچوب دنیائی که اینهمه تحولات شگرف را در طول سی و دو سال گذشته در آن  شاهد بوده ایم خاورمیانه و بویژه ایران با فشار قرون وسطائی سرنیزه و سرکوب در همان پوسته ای محبوس مانده اند که سی و دو سال قبل بودند. این پوسته تا آنجا که به ایران و بحث ما مربوط میشود سالهاست در تمام اجزای سیاسی و فرهنگی اجتماعی خویش ترک برداشته است و این ترک با انقلاب 88 تحولات سیاسی و جدال طبقاتی در ایران را بطور عینی وارد یک دوره نوینی کرده است. اسلام سیاسی با جمهوری اسلامی در حال به گور سپرده شدن است. هیچ معجزه ای جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی را از مرگ نجات نخواهد داد. ترجمه عینی این شرایط یعنی بورژوازی بدون جنبش ملی اسلامی، یعنی بورژوازی بدون رگه های غرب ستیزی، یعنی بورژوازی بدون ماهیت حکومتی پرو غربی دوران جنگ سردی و یعنی به تاریخ سپرده شدن  تمامی آن سنتهای سیاسی که از انقلاب مشروطیت به این سو تحولات سیاسی را در ایران رقم زده اند.  با نابودی جمهوری اسلامی کل یک تاریخ صد ساله و صف آرائی ها و سنتهای سیاسی موجود در آن نیز به بایگانی تاریخ سپرده خواهد شد. این یک تاریخ نوین است که با انقلاب 88 آغاز شده است. تاریخی که سازندگانش نه سنت جنبش ملی اسلامی  و بوژوازی پرو غرب دوران جنگ سردی و نه احزاب و سازمانهای چپ مکتبی و خلقی، بلکه خیلی سر راست دو قطبی طبقه کارگر و بورژوازی ایران بر متن شرایط عینی دنیای امروز خواهند بود.

با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی یک دوره خونین و سیاه طولانی در تاریخ معاصر ایران که با انقلاب مشروطیت آغاز شده است به پایان خواهد رسید. دو صف، دو جنبش و دو طبقه اجتماعی در شکل کلاسیک تری آنهم تحت شرایط عینی دنیای امروز به مصاف هم خواهند رفت و سوسیالیسم یا بربریت سرمایه داری،  آینده سیاسی اقتصادی و فرهنگی اجتماعی مردم ایران را رقم خواهد ز
د. این آن پروسه ای است که با انقلاب 88 شروع شده است و با انقلاب پیش رو به فرجام خواهد رسید.

حزب ما باید حزب این دوران و این جدال طبقاتی نوین در ایران باشد. جدال طبقاتی نوینی که  بنا بر حکم شرایط عینی موجود و کل معادلات سیاسی اجتماعی حاکم بر آن، نه از جنبش ملی اسلامی در آن نشانه و عینیت قابل توجهی بر جای مانده است و نه از بورژوازی پرو غربی دوران جنگ سردی. بورژوازی در ایران بمثابه بورژوازی و با کمترین فشارحواشی دست و پا گیر صد سال گذشته اش در تمامی جوانب اقتصادی سیاسی و فرهنگی اجتماعی خویش در حال قرار گرفتن بر روی پاهای خود است اما با تاخیری صد ساله و در حالی که شبح یک جنبش کارگری آگاه و نسبتا تحزب یافته کمونیستی بر بالای سرش در حال پرواز است.

یک قدرت دوگانه به معنای شرایط زنده سیاسی اجتماعی فرهنگی و نه قدرت به معنای قدرت احزاب و سازمانهای سیاسی بر فضای دو قطبی اسلامیت و زندگی امروزی بشر، بر ایران حاکم است. توده های میلیونی مردم  رژیم اسلامی را هر روز و هر لحظه بر سر مسئله مذهب و زن به چالش میکشند. این مسئله دیگر بخشی از موجودیت تفکیک ناپذیر و مبارزه عمومیت یافته اکثریت عظیم مردم  با رژیم جمهوری اسلامی است و به این معنا بطور عینی انقلاب پیش رو مذهب و زن ستیزی را در بد بینانه ترین حالت بدرجه ای که زندگی فرهنگی اجتماعی برای مردم قابل تحمل باشد از جامعه ایران جارو خواهد کرد. این هویت عینی و تحقق یافته انقلاب حاضر است و درست در نقطه مقابل شرق زدگی و اسلام زدگی انقلاب 57  سیمای جامعه فردای پس از سرنگونی رژیم اسلامی در ایران را به تصویر خواهد کشید. در انقلاب 57 مساجد مرکز ثقل سازماندهی مردم برای سرنگونی رژیم سلطنتی بودند. در جریان آن انقلاب در بسیاری از شهرها میخانه ها و مراکز تفریحی به آتش کشیده شدند. پیروزی انقلاب با الله اکبر جشن گرفته شد و در فردای این پیروزی مدارس مختلط (دختران و پسران) بدون حکم دولتی در خیلی از شهرها توسط معلمان و دانش آموزان بر چیده شد. اما انقلاب پیش رو درست در نقطه مقابل چنین وضعیتی قرار دارد. این انقلاب بطور اجتناب ناپذیری توام با حمله مردم به مساجد و حجاب سوزان به پیش خواهد رفت  و با سرنگونی رژیم اسلامی  زنان و دختران بسیاری از فرط  شور و شعف عریان به خیابانها خواهند ریخت، میلیونها زن و مرد پیر و جوان غرق در خوشی و شادی بر سنگ فرش خیابانها پای کوبی خواهند کرد و بزرگترین کارناوال سرمستی و خوشی و رقص و موزیک  در تاریخ بشر به راه خواهد افتاد و همین ها به مثابه هویت انقلاب و به مثابه وقایعی بی نظیر در تاریخ انقلابات اجتماعی هویت جامعه فردای پس از سرنگونی رژیم اسلامی در ایران را رقم خواهد زد و هیچ نیروی زمینی و آسمانی نیز قادر نخواهد شد این جامعه را آنهم در عصر فیس بوک و تویتر از راه رفته اش باز گرداند. حتی اگر به جای انقلاب سناریوی سیاهی(نباید از نظر دور داشت) تحولات کنونی در ایران را در شرایط حاضر رقم بزند پایانش آغاز یک تاریخ نوین بر بستر داده های عینی جهان امروز در ایران خواهد بود. به نظر من این یک مسیر طی شده و عینیت یافته در ایران است و آنقدر بدیهیت دارد که حل مسئله زن و مذهب در ایران بطور عینی نمیتواند به عنوان افقی که از سوی یک و یا چند جریان  سیاسی برای فردای سرنگونی رژیم اسلامی در مقابل مردم گذارده میشود در محوریت جدال جنبشهای سیاسی حاضر در صحنه تحولات سیاسی ایران  قرار بگیرد و از اینجا مسئله دو قطبی انقلاب ایران(سوسیالیسم و سرمایه داری)  و قدرت سیاسی در فردای پس از سرنگونی رژیم اسلامی تعیین تکلیف بشود. بر مبنای این شرایط عینی  باید گفت دو قطبی انقلاب ایران و جامعه فردای آن با محوریت مسئله زن، مدنیت و سکولاریسم تعیین تکلیف نخواهد شد بلکه این تعیین تکلیف در پروسه خود بر سر سهم  و موقعیتی که طبقه کارگر در تاریخ نوین ایران بدست خواهد  آورد به فرجام خواهد رسید.   

این چشمنداز، جنبش کمونیزم کارگری و حزب ما را بر بستر یک مبارزه طبقاتی نوین در ایران در موقعیتی تاریخی برای خیز برداشتن به سمت کسب قدرت سیاسی قرار میدهد  و یک نقطه قوت اصلی حزب و جنبش ما در تحولات سیاسی پیش رو در ایران است.

کشور ایران با سرنگونی رژیم اسلامی بدون طی کردن یک پروسه کلاسیک و تاریخی گام به گام تحقق مدنیت بورژوائی، بطور عینی از یک جامعه دیکتاتور زده صد ساله چشم بر تحقق مدنیت بورژوائی (طول و عرض اش چندان مهم نیست) باز خواهد کرد و تحت چنین شرایطی محوری ترین مسئله ای که در مرکز ثقل  جدال تعیین تکلیف قدرت سیاسی در ایران قرار خواهد گرفت توده های میلیونی کارگران و سهم  و موقعیت آنها در جامعه تازه متولد شده خواهد بود. این حکم شرایط عینی موجود و چشمنداز تحولات سیاسی جاری در ایران است و به این معنا نیست که گویا پس از سرنگونی رژیم اسلامی توده های میلیونی کارگران و موقعیت آنها در جامعه تازه متولد شده یک شبه به مرکز جدال قدرت در ایران رانده خواهد شد و ما کمونیستها در چنین شرایطی بطور طبیعی  طبقه کارگر را با خود خواهیم داشت و از اینجا دسترسی به کسب قدرت سیاسی را بر روی میز خود خواهیم یافت. به نظر من چنین جدالی برای تعیین تکلیف قدرت سیاسی در ایران انتهای پروسه آن تحولاتی خواهد بود که با انقلاب 88 آغاز شده است و هم اکنون در جریان است و هیچ جبر تاریخی نیز برای دست بالا پیدا کردن جنبش ما در انتهای این پروسه وجود ندارد. این جدال از هم اکنون آغاز شده است و چشمند
ز عینی تحولات سیاسی پیش رو در ایران فقط نقطه قوت  ما کمونیستها را بر بستر شرایط عینی این چشمنداز نشان میدهد و نه پیروزی اجتناب ناپذیر ما را. به نظر من اگر موقعیتی برای پیروزی جنبش ما  بر مبنای چشمنداز عینی تحولات سیاسی جاری در ایران وجود دارد کسب این موقعیت امری مربوط به همین امروز و در گرو دیدن طلیعه های آغاز یک تاریخ نوین و یک جدال طبقاتی نوین در ایران و کل منظره چشم انداز عینی تحولات سیاسی جاری در دوره حاضر و سازماندهی و اولویت گذاریهای سیاسی حزب ما بر مبنای این شرایط عینی است.

*هر چند در شرایط حاضراینجا و آنجا کسانی همچون فرخ نگهدار پیدا میشوند به خامنه ای نامه مینویسند و اصلاحات را برای بقا رژیم گوشزد می کنند اما فرخ نگهدار و سازمان اش در طول حیات رژیم اسلامی همیشه دایه مهربانتر از مادر برای حکومت جلادان اسلامی بوده اند و امروز بطور عینی در منتهی علیه بی افق ترین و ورشکسته ترین جناح جنبش ملی اسلامی(بورژوازی ایران پیش کش) قرار دارند و نه در مقام نمایندگان اپوزوسیون بورژوازی ایران. به نظر من امروز حتی موسوی و کروبی علیرغم دخالت در جنایات رژیم اسلامی بر علیه مردم ایران بطور واقعی امیدی به اصلاح رژیم اسلامی ندارند و اصلاحات را نیز همچون فرخ نگهدار به خامنه ای گوشزد نمیکنند. به این معنا باید بگویم فاکتور کردن موضع گیریهای فرخ نگهدار و سازمان محتضرش برای ترسیم وضعیت و دورنمائی از بی افقی یا افق دار بودن بورژوازی ایران  یک اشتباه مهلک برای حزب ما و جنبش کمونیزم کارگری خواهد بود.

دسته‌ها:خسرو ساعی