خانه > محمد ایرانی > نگاه متفاوت غرب به حکومتهای دیکتاتوری جهان سوم

نگاه متفاوت غرب به حکومتهای دیکتاتوری جهان سوم

مارس 22, 2011

جنبشهای آزادیبخشی که اخیرا در کشورهای آسیایی و آفریقایی بپا خواسته و نگاه متفاوتی که کشورهای پیشرفته غربی به این جنبشها و حکومتهای مستقر دارند ، موجب گردیده که جنبشهای چنین کشورهایی نیز ماهیت دموکراسی خواهی کشورهای غرب را بهتر بشناسند و در آینده به مبارزاتی که در مقابل حکومتهای مستبد و مستقر خود دارند و اینکه چه رابطه ای باید با غرب داشته باشند ، بیشتر بیاندیشید .

 واقعیت تلخی که باید برای جنبشهای مبارزاتی روشن گردد ، وجود دموکراسی نسبی برقرار شده در داخل کشورهای پیشرفته غربیست که طی مبارزات مردمی داخل ان کشورها نتیجه شده است و این دلیلی نیست براینکه حکومتهای مستقر در این کشورها بجای اندیشیدن به تجارت و سود جهانی که برخوردار میگردند ، درگیر حکومتهای مستبد گردیده و بفکر برقراری دموکراسی در داخل ان کشورها باشند . برای اثبات این موضوع لازم نیست که قرنی به عقب بازگشته و از ابتدای ایجاد سرمایه داری و حتی انقلابات سوسیالیستی در این کشورها به نحوه برخورد حاکمان اینگونه کشورهای پیشرفته و دخالتی که در کشورهای عقب مانده تر برای گسترش کشور گشایی و حفظ تجارت خود بکار میبردند ، به مورد بررسی گذاشته شوند . نگاهی گذرا به تاریخ قرن گذشته کشورمان ایران ، آشکارا تاخت و تاز قشون انگلیس و روسیه قبل از سوسیالیستی و پس از انقلاب و دیرتر دیپلماتهای آمریکایی را که موجب گردیدند ، امتیازات سرشار نفت ، گمرک ، واردات و تجارت یکطرفه را صاحب گردیده و در مقابل جنبشهای آزادیخواهی در ایران را سالها به عقب انداخته و حکومتهای مستقر را تثبیت نموده و سرانجام نهاد روحانیت را تقویت نمایند تا در سال ۱۳۵۷ نقش خود را در بدست گرفتن قدرت حکومت ایفا نمایند . طبیعی است که تحول و عقب ماندگی در هر کشوری به خصوص در روزگار اخیر به نیروهای موجود در هر کشوری بستگی داشته و عملکرد کشورهای خارجی در ان کشور به مانند مکانیزمی خواهد بود که حرکتی را سرعت داده و یا کند و تخریب مینماید و لذا تحلیلی که گاها رایج است و هر اتفاق و سرنوشتی را به کشورهای غربی متصل مینمایند ، قابل قبول نخواهد بود . سلطنتی که تثبیت پایه های قدرت ان بکمک غرب صورت میگیرد و معاملات تبدیل دلارهای حاصل از فروش نفت به خرید اسلحه و بخشی نیز در صنعت ، سود سرشاری را نصیب غرب مینماید ، در مقطعی که دیگر بقای سلطنت اهمیت خود را از دست میدهد ، منجر به قطع حمایت غرب از ان میگردد . متاسفانه شاه حاکم نه تنها در دوران سلطنتش همه مبارزات آزادیخواهی را در نطفه سرکوب کرده بود ، بلکه مخالفت خود را با ایجاد هرگونه تشکیلات صنفی دانشجویی ، کارگری ، روشنفکری ، معلمان و غیره نیز نشان داده و تنها نهاد مذهبی و روحانیت بود که با کمک دربار متشکل تر میگردید و در نتیجه زمان سرنگونی شاه ، نیروهای آزادیخواه توان تغییر سلطنت با دموکراسی را نداشتند .
در ۳۱ سال حکومت ولایتی – سپاهی ، کشورهای غربی که خود را ناقل و پشتیبان دموکراسی برای کشورهای دیگر جهان میدانند سود سرشاری بابت تثبیت نظام جمهوری اسلامی چه برای برپایی جنگ این حکومت با عراق و چه بدلیل بالا رفتن نفت و فروش اسلحه بخاطر لولوی مخوف شیعه فاشیستی در منطقه برده و در کنارش شرکتهای بزرگ نفتی و پتروشیمی نیز همه پروژه ها را بعهده گرفتند ، گرچه سیل واردات کالاهای مختلف نیز برای از بین بردن صنعت نیمه پا گرفته نیز ادامه داشت . نقش شوروی و اخیرا چین هم که دیگر شعار انقلابی نمیدهند نیز همیشه بشکل کثیف تری در جهت خواسته های تجاری سیاسی که در سلطنت قبلی امکان بروز نداشت ، جریان داشته بطوریکه برای حفظ رژیم حتی از دادن تجربیات سرکوب به حاکمان نیز ابایی ندارند  ، گرچه سیل کالاهای بی کیفیت انها در سالهای اخیر که غرب محدودیت ایجاد نموده ،  به ایران سرازیر بوده و انها برای حفظ منافع خود در مجامع بین المللی از حقوق نظام اسلامی دفاع میکنند . در این مقاله بحث کشورهای شرقی شوروی و چین بدلیل اینکه جز مقطع کوتاه پروسه انقلابشان ، هیچوقت حامی برقراری دموکراسی در سایر کشورهای زیر استبداد نبوده اند ، کنار گذشته میشوند و تنها موضوع به نگاه غرب حامی دموکراسی نسبت به کشورهای زیر سلطه دیکتاتوری از هر نوعش میپردازد . کشور عراق یک نمونه بسیار خوب سالهای گذشته دیدگاه دموکراسی غربی است که چگونه  با پول نفت عراق ، سیل سلاح گوناگون حتی در نوع شیمیایی را به انجا صادر نمود و در این میان شوروی و فرانسه به نیابت از غرب  سود سرشاری بردند . زمانیکه صدام در غرور کاذب قدرت خود فرو رفته و احمقانه تصور مینمود غرب و شرق حامی وی در نبرد  با کویت هستند ، با نیروی ناتو سرنگون میگردد تا سود بالا رفتن ارزش نفت و فروش سلاح باضافه سرپرستی یک حکومت نفتی دست امریکا بیفتد . متاسفانه دیدگاه تعدادی روشنفکر و گاها بعضی از گروههای سیاسی تندرو از سیاست حمله امریکا و غرب به کشور زیر سلطه دیکتاتوری وطنی خود حمایت میکند تا کمبود کار مبارزاتی و فرهنگی سیاسی خود در کشورش را زیر برق اسلحه غربی انجام دهد و این چنین به دموکراسی نائل گردد ، این تفکر در مورد بعضی از افراد و گروههای سیاسی ایرانی نیز دیده میشود که چشمشان را حتی به نتایج کشورهایی همچون عراق و افغانستان بسته اند و به ظاهر نیمه آزادیهای بدست آمده دلخوش داشته اند . واقعیت اینستکه فقر فرهنگی و تجربه نکردن مفاهیمی همچون حقوق بشر که اصول خلاصه شده نسبی از وجود دموکراسی در کشورها معنا پیدا کرده ، هنوز توسط اندیشمندان و مبارزان در کشورهایشان بطور عمیق جاری نگشته است  ، هرچند خود این حقوق بشر در حال حاضر صحنه درگیری سختی بین حامیان این حقوق از طرف مردم زیر سلطه دیکتاتوری و دولتهای غربی که بودجه سنگین سازمان ملل را میپردازند ، شده است .
مبارزات آزادیبخشی میلیونی مردمی که اخیرا در کشورهای آسیایی و آفریقایی پا گرفته و دیر یا زود همه کشورهای جهان را فرا میگیرد ، تفاوت نگاه کشورهای پیشرفته و به خصوص کشور
های غربی حامل دموکراسی را به اینگونه مبارزات بارزتر نموده است . از مبارزات مردمی تونس آغاز شود که تظاهرات انها در مدت ۴۸ ساعت با حمایت غرب مبنی بر استعفای بن علی ختم گردید و زمانی نگذشت که این امر محقق گردید ؛ تونسی که کشور کوچکی بدون پایه اقتصادی نفتی بوده و نقش حیاتی در آفریقا و منطقه نداشته ولی از نظر بنیه مالی ضعیف بود ، درعوض از نهادهای مردمی و کارگری مستقلی برخوردار بود ، میرود که در این کشاکش امتحانش را برای بدست آوردن آزادی بدهد و طبعا تلاش غرب بیشتر در جهت حفظ منافعش و نه اصل رسیدن مردم به آزادی صرف خواهد گشت . اما مصر بعنوان کشوری بزرگ و تاثیر گذار در منطقه هرچند دارای منابع ضعیف اقتصادی میباشد ، بعنوان وزنه ای در تعادل کشورهای در رابطه با اسراییل میباشد و لذا غرب که ابتدا تلاشش برای حفظ مبارک دور میزد در مواجهه با سیل مردم مخالف نظام به تغییر مبارک رای داد . مصر که در دوم جهان آزاد بعد از          اسراییل برای فلسطین  بوده و تغییر سیاستش احتمال ایجاد بحرانی را در منطقه دارد ؛ با وجود نهادهای مردمی از ارتشی قدرتمند برخوردار است که سریعا با استعفای مبارک ، قدرت را در دست گرفته و جنبش مردمی را کنترل میکند . گرچه سرنگونی مبارک و بن علی بیداری را در ذهن نه تنها مردم دو کشور تونس و مصر بلکه در مردم سایر کشورها این پیام را داراست که حکومتهای دیکتاتوری سلطنتی ، جمهوری ، سلطانی و ولایتی ۳۰ ساله بدست مردم سرنگون میگردند اگر مردم همت نمایند و بدانند جایگزین و آلترناتیو درست چیست و باین ترتیب در آینده ای نه چندان دور نه جانشینان بالقوه حاکمان مسلط از اصلاح طلب ، ارتشی و احزاب حاکمه و نه تمایلات غرب و شرق خواهند توانست  جلوی خواست مردم را بگیرند . یمن که فاقد نهادهای مردمی مستقل است داستان دیگری دارد که کشورهای ثروتمند عربی از ترس شورشهای آزادی طلب مردمی منطقه هراس داشته و از طرفی تحت نفوذ بودن بخشی از شیعه کشور از رژیم جمهوری اسلامی موجب میگردد که این کشورها هزینه سنگینی برای جلوگیری از تغییر غیر قابل کنترل در یمن بپردازند و در این میان بخش مهمی از مردم که تنها برای کسب آزادیهای فردی و اجتماعی به میدان آمده اند ، اصلا اهمیتی نه برای کشورهای مستبد منطقه و نه برای غرب دارد که برای حفظ منافع نفتی فعلا به رژیمهای عقب مانده عربی صاحب ذخایر نفتی راضی هستند . مردم خواهان آزادی بحرین کم و بیش با سیاستی که در یمن دنبال میشود ، مشترک بوده ولی حکومت بحرین برخلاف یمن از اقتصادی قوی برای تثبیت حکومت خود برخوردار است .
اما کشور لیبی و سیاست عریانی که غرب در مورد این کشور بکار میبرد ، ظاهر دموکراسی خواهی کشورهای پیشرفته را که در مورد فریاد آزادیخواهی مردم سایر کشورهای تحت سلطه از نظر بعضی مخفی مانده است ، در معرض تماشای مردم سراسر جهان قرار داد تا به وضوح الویت این کشورها را ببیند . تردیدی نیست که دیکتاتور لیبی باید توسط مردمش سرنگون گردد ، اما روشن نیست غرب چگونه بخود اجازه میدهد که بطور مستقیم با نیروی هوایی خود ، لیبی را بمباران نماید و در این میان رل مسولین سازمان ملل  روشن نیست ، مگر نه اینکه حاکمان مستبد کشورهای ایران ، تونس ، مصر ، یمن ، بحرین و این اواخر الجزایر و سوریه نیز همچون رهبر دیوانه لیبی به کشتار مردم کشورشان پرداخته اند و این تفاوت بارز در سیاست غرب ناشی از چیست ! مگر در کشورهای دیکتاتور زده آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی همچون سایر کشورهای آسیایی و آفریقایی که هزاران نفر از مردمشان را کشتار نکردند ، پس چرا ناتو دست بکار نشد تا مردم ان کشورها برای مبارزه نفسی تازه کنند و چرا ناتو نتوانست دخالتی در سرکوب مردم شوروی و چین توسط حکامش  نماید ، در حالیکه این دخالت بدون کوچکترین تردید در کشورهای عراق و افغانستان صورت گرفت . این سیاست یک بام و دو هوا بطور شفاف نشان از دروغین بودن حمایت غرب از دموکراسی کشورهای پیشرفته غرب و شرق دارد . تنها فریاد آزادیخواهی میلیونها مردم کشورهای غربی بود که در مواردی مانند ویتنام و عراق ( پرچمهای صلح آویزان در اکثر خانه ها در اروپا ) بود که به دولتهای خود فشار آوردند که دیگر ظلم به مردم سایر کشورها را باهر سودی تحمل نخواهند کرد و امروزه تکنولوژی ماهواره ها و اینترنت با آگاهی بیشتری که از واقعیت جاری در کشورهای زیر سلطه دیکتاتوری داخلی و تجارت دولتهای غربی خواهد داد ، در آینده نزدیکی فشار داخلی نیز گریبان دولتهای کشورهای پیشرفته را خواهد گرفت . غربی که ۳۰ سال طول کشید تا باور کند رژیم ولایت فقیهی مردم ایران را کشتار میکند ، آمریکایی که دوسال طول کشید تا با وجود خرواری از اسناد ، ذره ذره سیاست  خود را نسبت به دولت حاکم ایران عوض نماید ، چگونه در عرض چند روز به بمباران دقیق لیبی میپردازد تا فرزند رهبرش کشته شود ، در حالیکه سالها قبل طی معامله ای سودآور سقوط هواپیمایش بدست تروریستهای همین رهبر را پذیرفت ! آری مردم کشورهای تحت سلطه ولایتی – سپاهی ، جمهوری ۳۰ ساله قابل انتقال به فرزند ، سلطانی و غیره وقتی توانستند بطور نسبی بر فقر فرهنگی خود غالب شوند و خواستار تغییر رژیم یا نظام دیکتاتوری و یا فاشیستی مذهبی خود گردند ، تازه مواجه با دولتهای پیشرفته غرب میگردند که خواهان دموکراسی در ان کشورها میگردند ، ولی بدلیل موقعیتهای متفاوت و تجارتی که با ان دولتها دارند ، سیاست متفاوتی در پیش گرفته بطوریکه الویت کارها و فشار در جهت برقراری دموکراسی در چنین کشورهایی نیس
. درکی که مردم خواهان آزادی باید عمیقا بگیرند اینکه فشار غرب به دولتهای مستبد تنها زمانی بسود برقراری دموکراسی کشورهای زیر سلطه دیکتاتوری خواهد بود ، که قدرت تغییر حکومت بدست نهادهای مستقل مردمی قرار گرفته باشد . اخیرا سیر تحولات و صدای آزادیخواهی مردم کشورهای الجزایر ، سوریه نیز بلند شده و دیر نخواهد بود که این ندا در سایر کشورها از جمله لبنان و کشورهای عربی نیز شنیده شود .
برای ایرانیان که به کشور خود عشق میورزند ، تفاوت نگاه غرب را به کشور خود سالهاست درک میکنند که چگونه در ۳۱ سال گذشته دولتهای غربی چشم خود را به هزاران سند کشتار جمعی و فردی بسته اند و همچنان از طریق مستقیم و یا لابی های رژیم ، حمایت خود را از حکومت اسلامی دریغ نداشته اند . با تظاهرات میلیونی که از ۲۵ خرداد ۸۸ آغاز و مجددا از ۲۵ بهمن ۸۹ تشدید گردید ، دیگر دولتهای غربی را به صرافت انداخته که مستقیم و یا غیر مستقیم با جناحهای مختلف اپوزیسیون  بیشتر مستقر در خارج کشور به مذاکره بنشیند .  آنچه     دولتهای غربی باید بدانند ، اهمیت جنبشهای داخلی و خواسته هایی است که در شعارهای خود ذکر میکنند ، مردمی که فارغ از عقاید سیاسی ، مذهبی و غیره با احترام به افکار یکدیگر و قبول پلورالیسم ، خواهان سرنگونی این نظام و هرگونه نظام مشابه که بر عدم رعایت دموکراسی و اصول حقوق بشر استوار است ، میباشند . همه ایرانیان باید تلاش کنند تا این صدا که دیگر بگوش اندیشمندان ، هنرمندان ، نهادهای مردمی ، سازمانهای حقوق بشری بخصوص کشورهای پیشرفته رسیده انها را به فعالیت بیشتر انداخته تا دولتهای خود را وادار نمایند که موارد اصول حقق بشر توسط حاکمان ولایتی – سپاهی رعایت گردد و برای اینکار از تنبیهی نه اقتصادی بلکه همچون ممنوعیت سفر کلیه مقامات و مسولین رو و پشت پرده ایران به همه نقاط جهان ، قطع روابط ، اجبار به پذیرش نمایندگان سازمان ملل در ایران و موارد مشابه نمایند .  اگر از اپوزیسیون جاهلی که با پرچم مبارزه با غرب ، حمایت انها را از تحریم اقتصادی و حمله به کشورهایی همچون ایران ، لیبی و غیره خواهان است تا بقول خود ملت تحت ستم بجوش آمده و حکومتهایشان را سرنگون کنند ، اگر از اپوزیسیونی که در این آب گل آلود میخواهند دولت در تبعید را برقرار نمایند ، اگر از گروههای مشابه که برای حفظ رهبری گروه خود هیچ تحولی را توسط این جنبش بپا خواسته  قبول ندارند ، و اگر از سران اصلاح طلب و بعضی گروههای سیاسی که بنحوی خواهان حکومت اسلامی هستند ، گذر شود ، خیل گروههای سیاسی ، حقوق بشری ، اندیشمندان ، هنرمندان و غیره در خارج کشور میباشند که صدای جنبشهای داخلی دانشجویی ، کارگری ، زنان و غیره را بجان دل شنیده و حمایت بیدریغ خود را از ان اعلام کرده و در جهت پیروزی ان تلاش مینمایند . روشن است که رژیم برای بقای خود سرکوب شدیدتر را  محور کار خود قرار داده و در مقابل فشارهای بین المللی شدیدا مقاومت میکند ، ولی افراد مسول این نظام و مزدوران نقد بگیر انها همانطور که در مقابل تظاهرات مردم متحد شده و نهایت شدت عمل را بکار میگیرند ، بدلیل عدم وابستگی حزبی و موارد دیگر همچون افراد منفردی را میمانند که با فشار بیشتر ترسشان از پیروزی مردم افزایش یافته و بخاطر حفظ مالی که با شرم آورترین جنایات اندوخته کرده اند ، بتدریج راه فرار را انتخاب میکنند . اگر مسولین و افراد وابسته نظام رو به فرسایش میباشند ، در طرف مقابل مردمی که روزبروز دچار صدمات جانی و مالی بیشتر گردیده و آزادی انها محدودتر میگردد ، چون جای دیگری برای زندگی ندارند ، با انگیزه و نیروی بیشتری به مبارزه ادامه داده و در این پروسه مبارزاتی خواهد توانست بتدریج رهبری جدیدی را ایجاد کند که آلترناتیو حکومت فعلی برای برقراری حکومت سکولار و متکی بر برابری انسانها با یکدیگر باشد . امید است که جنبشهای آزادیبخش کشورهای منطقه رو به گسترش بوده و نهادهای مردمی مستقل در انها سریع تر پا بگیرد تا بتوانند علاوه بر فشار آوردن به حکومتهای خود ، موجب تقویت یکدیگر برای رسیدن به دموکراسی و آزادی گردند .
نوروز به همه ایرانیان مبارک
محمد ایرانی ۲ فروردین ۱۳۹۰ ، ۲۲ مارچ ۲۰۱۱       

دسته‌ها:محمد ایرانی