خانه > بابک کسرایی > استعفا از عضویت در حزب کمونیست کارگری ایران

استعفا از عضویت در حزب کمونیست کارگری ایران

آوریل 8, 2011

بدین‌وسیله استعفای خود از عضویت در حزب کمونیست کارگری ایران را اعلام می‌کنم. نوشتن این نامه‌ی استعفا مدت‌ها است که به تاخیر افتاده و در واقعیت قریب دو سال است که من دیگر تعلقی به این حزب٬ رهبری و سیاست‌های آن احساس نمی‌کنم. امید من برای مدتی این بود که با ماندن درون آن و طرح انتقادات خود به اصلاح حداقل بعضی سیاست‌ها بپردازم اما فضای درونی حزب٬ چنان‌که در مطالبی علنی و درونی نوشته‌ام٬ امکان چندانی برای حتی طرح این نظرات به من نداد.

تقریبا از بدو آشنایی با افکار مارکسیسم در سنین ۱۴٬ ۱۵ سالگی با افکار منصور حکمت و فعالیت‌های این حزب در تهران و سایر نقاط ایران آشنا شدم٬ و از آن پس حضور در آن بخش دائمی از زندگی‌ام بود. فکر می‌کنم ۱۶ سالم بود (یعنی در سال ۲۰۰۴) و در تهران زندگی می‌کردم که رسما به سازمان جوانان کمونیست و حزبِ مطبوعش پیوستم و سال‌های پرماجرا و پرمخاطره‌ای را درون صفوف آن به مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برای سوسیالیسم پرداختم. با انسان‌های بزرگی در صفوف پایین و بالای حزب مواجه شدم که همیشه از هم‌سنگری با آن‌ها احساس افتخار خواهم کرد.
استعفای من در پی روندی صورت گرفت که آغازِ آن دوره‌ای از مطالعه‌ی آثار بنیادین مارکسیسم٬ یعنی آثار مارکس٬ انگلس٬ لنین٬ لوکزامبورگ و تروتسکی و همچنین تاریخ جهانی جنبش کمونیستی از انترناسیونال اول تا کنون بود. در این میان همچنین به مطالعه‌ی دقیق‌تر بسیاری آثار منصور حکمت پرداختم. در نتیجه‌ی این مطالعات بود که با «گرایش بین‌المللی مارکسیستی» آشنا شدم که در سطح جهانی به نظرم مناسب‌ترین نیرو بود. پس از نقل مکان به کانادا٬ دست به همکاری با سازمانِ این گرایش در این کشور٬ موسوم به «فایت‌بک» (Fightback) زدم. در هم‌فکری با رفقای رهبری این سازمان٬ مطالعاتم را تعمیق بخشیدم و در روند رسیدن به نقدهایی از سیاست‌ها و رویکردِ حزب بودم. اما تا زمان درگرفتن انقلاب ایران در تابستان ۸۸٬ همچنان این نقدها سطحی و غیرجدی بود. با وقوع انقلاب٬ چنان‌که انتظار می‌رود٬ همه‌ی سیاست‌ها به سرعت متبلور می‌شود و آدم در طول یک روز به اندازه‌ی یک عمر یاد می‌گیرد. در همین فضا بود که متوجه شدم سیاست‌های رهبری حککا چه عاقبت بدی در میان یک انقلاب واقعی دارد و با تعمیق مطالعات خود به نقد عمیق‌تری بنیان‌های نظری این حزب و اندیشه‌های رفیق منصور حکمت رسیدم.
نقل همه‌ی این اختلافات در این‌جا ممکن نیست. کسانی که نوشته‌های من و «گرایش بین‌المللی مارکسیستی» را دنبال کرده‌اند از موضع فکری ما و اختلاف فاحش آن با رویکردِ رهبری حککا باخبر خواهند بود. در این‌جا اما می‌توانم به اختصار چند مساله که شخصا برایم اهمیتی خاص داشت اشاره کنم:
– به طور عمومی٬ اولترا لفتیسم (ماورای چپ‌گری) احتمالا بزرگترین آفت کل سنت کمونیسم کارگری در ایران و عراق است. شاخص این گرایش بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به سنت‌های سازمانی و مبارزاتیِ طبقه‌ی کارگر و توده‌های مردم به طور کلی و روحیه و آمالِ آن‌ها در هر لحظه‌ی تاریخی مشخص است. لنین در کتاب «کمونیسم چپ: بیماری کودکی» به نقد تیزی از این گرایش نشسته است. جالب این‌جا است که بسیاری از طرفداران نظریات منصور حکمت در اروپا خود را دقیقا متعلق به همان گرایش «کمونیسم چپ» می‌بینند که لنین در آن کتاب نقد می‌کند. گوشه‌هایی از نقدِ لنین و لنینیسم نیز در آثار حکمت پیدا می‌شود اما متاسفانه باید باور کنیم که او هرگز شهامتِ سیاسی بیان علنی و صریح اختلافات خود با لنین را نداشته است گرچه این اواخر بعضی هواداران نظریات او٬ مثل سعید صالحی‌نیا٬ حمله‌هایی سخیف‌ به لنین را در دستور کار خود قرار داده‌اند. بهرحال٬ خواندن نقد لنین به این «بیماری کودکی» و مقایسه‌ی عملکردی که او پیشنهاد می‌کند («توضیح صبورانه») با خطوط سیاسی گرایشات مختلف طرفدار حکمت و حککای کنونی به نظرم همه‌چیز را روشن می‌سازد. برخورد پرخاشگرانه‌ی معروفِ حزب که بخش زیادی از جوانان و کارگران را نسبت به آن بیگانه و حتی متنفر کرده است در واقع چیزی جز تبلور همین ماورا چپ‌گری نیست. درست است که پس از انشعاب سال ۸۸٬ حزب نسبت به انشعابیون «حکمتیست» موضع بهتری نسبت به جنبش‌های مردمی (و نهایتا به جنبش انقلابی تابستان ۸۸) داشته است اما در همین راستا هم می‌بینیم که به شدت از همان اولترا لفتیسم رنج می‌برد. مثلا وقتی موسوی و کروبی به روشنی تحت فشار مردم مجبور می‌شوند ۲۵ بهمن را به عنوان روز اعتراض و همبستگی با انقلاب‌های مصر و تونس اعلام کنند٬ حزب از آن پشتیبانی نمی‌کند که مبادا دنبال «سبزها» رفته باشد!
– برخورد حزب کمونیست کارگری به مذهب نیز یکی از مسائلی بود که خواندن آثار مارکسیسم در این مورد (بخصوص آثار مارکس و لنین و مقالات اخیرتر آلن وودز) به سرعت نشانم داد چه فاصله بسیاری با برخورد صحیح دارند. در واقع با فلاش‌بکی تاریخی به زندگی سیاسی خودم و تجربه‌ام از کار در میان زحمتکشان تهران متوجه نقاط بسیاری شدم که همین اشتباه باعث عدم پیشروی‌ کار شده بود. رویکرد درست مارکسیست‌ها به نظر من همان است که لنین در مقاله‌ی «سوسیالیسم و مذهب» (که خودم به همین علت به فارسی ترجمه کرده‌ام و در آرشیو عمومی آثار لنین به فارسی٬ موجود است) مطرح می‌کند. یعنی ما باید به کسانی که اعتقادات مذهبی دارند بگوییم:‌ »آخرت به کنار٬ بیایید بهشتی روی همین زمین بسازیم.» اما حککا جوری به تبلیغات سخت و شدید ضداسلامی دست می‌زند که در کشورهای اروپایی٬ متاسفانه اغلب در کنار دست راستی‌ترین جریانات نژادپرست قرار می‌گیرد. این شیوه‌ی کار در ایران کمکی به مبارزه لازم علیه حکومت فاشیستی مذهبی و البته نهاد ارتجاعی مذهب در جامعه‌ی ما نمی‌کند٬ بلکه بیشتر کارگران و مردم را از ما می‌راند. شکی البته نیست که کمونیست‌ها وظیفه‌ای تاریخی برای روشنگری و مقابله با خرافات و مذاهب دارند٬ اما حمله‌های این حزب به اسلام٬ گرچه همیشه مخاطبینی پیدا می‌کند٬ تا
بیه روشنگری کمونیستی باشد بیشتر شبیه حملات کشیش‌های اوانجلیک دست راستی است!
– مسائل متعدد دیگری هم هست که می‌توانم به آن‌ها اشاره کنم اما ترجیح می‌دهم تنها به یک نکته‌ی کلیدی که به نظرم بنیان تمام بقیه اشکالات است بپردازم و آن٬ عدم هیچ‌گونه توجه جدی به تئوری و آموزش مارکسیستی است. در واقع زمانی که من در کانادا به گروه جوان «فایت‌بک» پیوستم٬ برای اولین بار در زندگی دیدم که سازمانی که خودش را بر تئوری مارکسیستی سوار کند و آموزش صفوفش را وظیفه‌ی اصلی خود بداند چه شکلی است. در تمام وب‌سایت‌های متعدد حککا به زحمت لینکی به آثار بنیادین مارکسیسم پیدا می‌شود. در تمام شش سال عضویت من در این حزب با هیچ برنامه‌ی مدونِ آموزشی روبرو نشدم و نتیجه آن‌که شش سال مارکسیست بودم و هیچ مطالعه‌ی سیستماتیکی در زمینه‌ی مارکسیسم انجام نداده بودم. ارگان‌های «تئوریک» حزب در واقع فقط جایی برای ارائه‌ی متن پیاده‌شده‌ی سخنرانی‌های در هم بر همِ رهبران حزب هستند. قطع‌نامه‌ها٬ اسناد و نوشته‌های آن بر هیچ پایه‌ی تئوری جدی‌ای استوار نیستند. همین است که شاهد مواضع عجیبی مثل موضع پروامپریالیستی در عراق (دفاع از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به عنوان راه‌حل!) و همین اواخر٬ دفاع غیرمستقیم از حمله‌ی نظامی امپریالیست‌ها به لیبی هستیم. (باید بگویم که به نظرم در ضمن بی‌نظمی شدید و لیبرالیسم تشکیلاتی موجود در این حزب نیز ریشه در همین قضیه دارد.)

مواردی که مطرح کردم تنها اشاره‌ای مختصر به بعضی از مهمترین اختلافات بود. قاعدتا هر کدام از این‌ها برای نه یک که ده جدایی کافی است! در نتیجه به طور کلی من سیاست‌ها و عملکرد حککا در ایران را به هیچ وجه در جهت مثبت و برای سازماندهی سیاسی طبقه‌ی کارگر به سوی قدرت نمی‌دانم.

فعالیت کمونیستی من و جوانان بسیار دیگری که در دوره‌ای با حککا فعالیت می‌کردند و در چند سال اخیر از صفوف آن جدا شده‌اند قاعدتا متوقف نشده است. من و گروهی از جوانانِ کمونیست٬ که بعضی از سنت کمونیسم کارگری می‌آیند و بعضی نه٬ تصمیم به برپایی گروهی کمونیستی به نام «مبارزه طبقاتی» گرفتیم که به عنوان بخشِ ایرانِ گرایش بین‌المللی مارکسیستی اعلام موجودیت کرده است.

اخیرا مینا احدی در سخنرانی خود در تورنتو متاسفانه می‌گفت به مفاهیم «قدیمی» همچون «مبارزه طبقاتی» اعتقادی ندارد. اما ما دقیقا با تاکید بر بنیادهای مارکسیسم و نامی همچون «مبارزه طبقاتی»‌ است که موفق شده‌ایم جوانانی را گرد پرچم مارکسیسم گرد آوریم. تجربه‌ی من با «مبارزه طبقاتی» در همین مدت کوتاه نشان می‌دهد که چه تشنگی بسیاری برای مارکسیسم و کمونیسم در ایران وجود دارد. با در گرفتن انقلاب در جهان عرب و ایران٬ می‌بینیم که برای کمونیست‌های خاورمیانه٬ هیچ زمانی مثل الان مساعدِ سازماندهی طبقه‌ی کارگر نبوده و نیست.
در پایان به همه‌ی رفقای عزیزم در حزب کمونیست کارگری٬ درود می‌فرستم و بخاطر سال‌های خوب مبارزه در کنار آن‌ها تشکر می‌کنم. برای آن‌ها در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برای سوسیالیسم آرزوی موفقیت می‌کنم. از تمامی رفقای حزب دعوت می‌کنم با مطالعه‌ی عمیق آثار بنیادین مارکسیسم به نقد سیاست‌های حزب بنشینند و به جلب آن به خطی مارکسیستی و لنینی یاری برسانند. درِ «مبارزه طبقاتی» به روی تمام کسانی که به نقدهای مشابهی رسیده‌اند باز است و امیدوارم بتوانیم در گفتگو و کنشی سازنده به ساختن نیروهای مارکسیسم در ایران کمک کنیم.

«ما در گروهی اندک راهی شتابان و صعب را پیش گرفته‌ایم و هر یک محکم دستان همدیگر را گرفته‌ایم. همه سویمان را دشمن گرفته و باید تقریبا بی‌وقفه زیر آتش آن‌ پیش برویم. ما با تصمیمی آزادانه گرد آمده‌ایم که با دشمن بجنگیم و نه این‌که به باتلاقی در آن نزدیکی عقب بکشیم که ساکنینش از همان آغاز به ما خرده گرفته‌اند که چرا راه مبارزه را به جای راه آشتی گزیده‌ایم». (لنین٬ چه باید کرد؟)

بابک کسرایی٬
مشاور سابق کمیته مرکزی حزب
۲۴ مارس ۲۰۱۱٬
تورنتو

دسته‌ها:بابک کسرایی