خانه > نادر خلیلی > اندیشه های منصور حکمت، اسیر در متافیزیک حضور

اندیشه های منصور حکمت، اسیر در متافیزیک حضور

آوریل 10, 2011

نوشته ی خانم آذر ماجدی، تحت عنوان«کمپین دروغ پراکنی وناسیونالیسم کرد …» که در سایت آزادی بیان، منتشر شد، بار دیگر پرده از نوع ادبیات خاص ایشان وهم اندیشان دیروز و امروزشان، برداشته است. ادبیاتی که بسیار پیشتر توسط اعضاء مستعفی حزب کمونیست کارگری ومنتقدین دیگر، به صورت مقالات وحتی انتشار کتاب، صورت گرفته است. از اینروکوچکترین نیازی نمی بینم که به نوع ادبیات خاص ودر خور خودشان، توجه کنم. چرا که در گذار سالها از تشکیل حزب کمونیست کارگری وشاخه های سه گانه، این دست از ادبیات را همواره شاهد و ناظر بوده ایم وتنها هدفی که ایشان از این نوشتارها وبیان ها، دنبال می کنند، طرح شدن دوباره ی احزاب و اندیشه هایی است که سالهاست، از غربال تاریخ سیاسی ایران و به خصوص«طبقه ی کارگر ایران» گذشته اند.

نوشتار قبلی من در نقد کتاب اخیرا منتشر شده ی محمد سیار ودر خصوص رفقای جانباخته ی «گردان شوان»در سال 1366 در منطقه ی هلبچه کردستان عراق، صورت گرفت که گویا خوشایند ریاست محترمه«سازمان آزادی زن» نبوده است. واین موضوع به«رمه خواندن پیشمرگ» توسط منصور حکمت، بر می گرددو رییس سازمان زنان، منکر آن موضوع شده ونوشته اند که در«دوگام به پس» منصور حکمت، این مسئله پاسخ بایسته راگرفته است! من نه به خاطر اینکه تردیدی درنوشتارخود کرده باشم، بلکه به خاطر به دست دادن رفرنس ومدرک در صحت موضوع، باز دوباره سخنرانی ها ونوشتارهای مربوط را که توسط خود منصور حکمت صورت گرفته است، شنیده وچند فایل مربوط به این مسئله وموضوعات دیگر را، با شکل نوشتاری اشان، مقایسه کردم، تا از هرگونه احتمال مشبه شده،  کاسته باشم. در نوشتار پیش رو، چند موضوع رایاد آوری و توضیح می دهم واز پس آن، عین پاراگرافی را که گفته ها ی منصور حکمت است خواهم آورد تا، «واقعیت» پیش روی دیدگان همه قرار بگیردو داوری را به عهده ی خواننده می گذارم.

 

پیش از هر چیز شرح کوتاهی از پدیده ای به نام«پیشمرگ» که دقیقا بر خلاف فهم تئوری پرداز،« حزب وقدرت سیاسی» یعنی منصور حکمت، است. بر این مبنا که پیشمرگ، بر آمده از دل توده های زحمتکشی بوده و هست که فاصله ی طبقاتی ومبارزه ی طبقاتی را در اندازه ای روشن و زلال درک کرده است. دیگر اینکه پیشمرگ کومه له، به خصوص در آن مقطع زمانی که کردستان، مورد تهاجم رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت یعنی سالهای 1358 وپس از آن، ناچار بود که دست به اسلحه ببرد! اما چرا؟

زیرا که هیچ گریزی جز دفاع از خویش نداشت وآن جنگ، جنگی بود که به کردستان_ ترکمن صحرا و… تحمیل شد. پیشمرگ کومه له، پیش از هر چیزی، در عرصه ی مبارزه، وادار شده بود که بیاندیشد. یعنی اندیشه و فهم کردن موقعیت دشمن، از لحاظ ساختار کلی اش وسیاستش وسیستمش، اورا واداشته بود که به نقد حاکم تازه به قدرت رسیده، بنشیند. از اینرونیروی پیشمرگ، در پی درک هر چه بیشتر و بهتر سیستمی که در مقابلش قرار گرفته بود، همواره درگیر بحث و گفتگو ومطالعه بود. خلاصه تر اینکه پیشمرگان کومه له، آزاد اندیشانی بودند که به حقانیت مبارزه ی خود، نه تنها کمترین تردیدی نداشتند که کاملا به یقین رسیده بودند. اگر هسته های فعالیت سیاسی _مبارزاتی ایشان لو می رفت، این انسان آزاده، ناچار بود که به جرگه ی پیشمرگان وارد شود وتازه آنجا بود که به مدت سه ماه، آموزش نظامی می دید اما همچنان ودر کنار آموزش نظامی، آموزش سیاسی هم، می گذراند. جان کلام در این است که نیروی پیشمرگ، نیروی خصوصا نظامی نبود( چیزی که منصور حکمت، در تلاش اثبات، عکس این موضوع بوده است)چرا که بدون توضیح این پدیده، آنرا با ارتش عراق(آنزمان ارتش بعث بود) وبا ارتش انگلیس، مقایسه می کند!!

واین نادرست ترین تصویری است که تا به امروز از پیشمرگ، ارایه شده است. زیرا که ارتش های موجود در جهان، از سرباز گرفته تا درجه دار و افسر و … همگی، دارای حقوق ماهیانه، مرخصی به مناسبت های مختلف وغیره است. خصوصا اینکه حضور در این ارتش ها که اساسا، بازوی نظامی ساختار کلی نظام سرمایه داری، را تشکیل می دهد، یک شغل است. وشغل ایشان کشتار وسرکوب ودفاع از مرزهای جغرافیایی است.( اگر چه حتی این مفهوم، امروزه ودر دوره ی حاضر، مسخ شده و شاهد نیروهایی از ارتش آمریکا و انگلیس هستیم که در سواحل خلیج فارس لنگر انداخته ویا به دوردستان ودر قاره های دیگر، به جنگ دیگر کشورها رفته اند_ ودر این صورت دفاع از مرزها نیز، کاملا مسخ شده است. چرا که مثلا، افغانستان یا عراق، از لحاظ جغرافیایی؛  دارای مرز مشترک با آمریکا و انگلیس نیست). در مقابل این تفهیم، نیروی پیشمرگ را می بینیم که هرگز به مثابه ی یک شغل، به آن نمی نگرند چرا که ساختار آن، اصولا شغلی نیست؛ بلکه کاملا مبارزاتی است ودرموضوع کردستان و حمله ی نظامی ارتش جمهوری اسلامی، پیشمرگ ناچار بوده است که از چهارچوب خواست های توده های زحمتکش وبه خصوص طبقه ی کارگر، دفاع نماید که این دفاع ابتدا با تحصن_ اعتصاب در اشکال گوناگون_ سازماندهی اعتراض و کمپین برعلیه جمهوری اسلامی، صورت گرفت. اما چه شد؟ شهرهاوروستاها، مورد هجوم ارتش تا دندان مسلح وحتی جت های جنگنده و هلی کوپتر ها قرار گرفت. تلاش هر ساعته ی هیئت نمایندگی خلق کرد، برای پایان دادن به جنگ و کشتار در کردستان، به کمترین نتیجه ای، دست نیازید. چرا؟

زیرا که حکومت تازه به قدرت رسیده، اصولا دیالوگ را از سیستم خود حذف کرده بود و تنها با زبان، خمپاره و گلوله و اعدام مردم معترض، صحبت می کرد. واین به ذات وجوهر اصلی جمهوری اسلامی مربوط بود که از ریشه«ستیزنده» بود و این ساختار فکری رااز اسلام وقرآن خود گرفته بود. کما اینکه اصلاح پدیده ی ستیزنده،( آنهم از نوع دینی و فناتیک آن_ یعنی جمهوری اسلامی) به هیچ روی ممکن نبود و نیست. از اینرو مسئله ی اصلاح طلبی واصلاح کردن این سیستم تخریبگر، ادامه ی حضور آن وتحکیم بخشیدن به ساختار آن، بود. اصولا رشنالی نیست که پدیده ی ستیزنده را، اصلاح نمود وشاخ و برگ آن را زد، این هرس کردن، جز قوت بخشیدن به آن، نتیجه ای نداشته است، مگر اینکه آنرا از ریشه، بیرون آورده باشیم. و در چنین شرایطی بود که نیروی پیشمرگ کومه له، به مرور شکل منسجم خود را یافت.( هر چند از لحاظ تاریخی، واژه ی پیشمرگ، به دوران بسیار پیشتر بر می گردد که ش
ح آن درحوصله ی این مقال نیست).

 

با توضیح مختصر بالا، بیاییم بر سر گفتار و نوشتار منصور حکمت وببینیم که ایشان چه فرموده اند؟! این هم عین پاراگراف مربوط به«رمه بودن پیشمرگ»وشرحی که ایشان داده اند. من این گفتار راکه در نوار سخنرانی ایشان، منعکس است، با نوشتار و برگردان آن، مقایسه کردم. در سراسر این نوارونوشتار، از لحاظ دستوری وساختار جمله ها و واژگان، دست کاری چندانی صورت نگرفته است. از اینرو برای اطمینان بیشتر، چند بار، خود سخنرانی را گوش دادم و به رییس سازمان آزادی زن، یعنی خانم آذر ماجدی باید بگویم که متاسفم، «واقعیت» همآن است که پیشتر مفهوم بود.  منصور حکمت، به گونه ای بسیار ظریف وبا دقت، واژه ها را در کنار هم قرار داده است ومجموعا، در تایید پس زمینه ی ذهنی خویش، مبنی بر «رمه بودن»پیشمرگ، دلایلی آورده است که عینا در زیر منعکس می شود. لازم به یاد آوری است که این پاراگراف، بخشی از این سخنرانی در فایل:« استنتاجات عملی از سیاست سازماندهی مادر کردستان» است که عین آن در زیر می آید. منصور حکمت می گوید:

***

. تأثيرات همين پروسه‌ها را در اين بخش هم ميبينيم. اولاً اين حزب کمونيست مدتها زير-مجموعه‌اى بوده از مبارزه مسلحانه. من مثالهايى ميزنم که شايد براى خيلي ها نکته‌گيرى بيهوده باشد ولى بنظر من گويا است. راديو کومه‌له را تا مدت هفت- هشت سالى که کار ميکند بشنويد هميشه اين تصوير را ميدهد که پيشمرگان کومه‌له داشتند از يکجايى رد ميشدند، خبر شدند که سپاه آمده آنجا، ريختند سرش و آنها را زدند.

پيشمرگان کومه‌له در تاريخ کردستان منشأ يک سلسله فعاليتها هستند. آدم يواش يواش اين احساس را ميگيرد که پيشمرگ کومه‌له يک پديده درخود است، اصلاً "پيشمرگ کومه‌له" شروع فعاليت است! من هميشه از خودم ميپرسم مگر اين حزب سياسى خودش، يعنى "کومه‌له"، کميته منطقه‌اش نگفت که برود و بزند؟! اينطورى نيست که پيشمرگ بصورت يک رمه‌هايى از جنگجوها در کوه و دشت ولو هستند و اگر ارتش تکان بخورد اين متوجه بشود ميرود ميزندش! حزب سياسى‌اى آنجا هست. تصميم گرفته نيروى نظامى‌اى سازمان بدهد، تصميم گرفته برود بالاى سر يک پايگاه. "پيشمرگ کومه‌له" بعنوان پيشمرگ کومه‌له يک موجوديت سياسى طبقاتى نيست، پيشمرگ کومه‌له است! مثل اين است بگوييد ارتش عراق از فلان جا آمد، سربازهاى ما تا فهميدند، رفتند و زدند! ببينيد چقدر براى جمهورى اسلامى اين حرف عجيب بنظر ميآيد اگر اين را بگويد. يا بگويند؛ سربازان انگليس وقتى ديدند آرژانتين در جزاير مالويناس نيرو پياده کرده، با کشتى رفتند و آنها را زدند! آخر انگلستان مارگارت تاچرى دارد، دولتى دارد، پارلمانى دارد، سياستى امپرياليستى پشتش است بلکه اين جنگ را باعث شده باشند، دستور داده‌اند تا چه ساعتى بجنگند و چه ساعتى نجنگند. ولى در کردستان کومه‌له خودش را پشت پيشمرگش قايم ميکند. کومه‌له بمثابه سازمان سياسى براى سالهاى زيادى خودش را پشت پيشمرگش و پشت مبارزه مسلحانه قايم ميکند و از اين مبارزه مدام اعتبار ميگيرد. اگر کومه‌له مهم است براى مبارزه مسلحانه‌اش است. اگر X مهم است براى شرکتش در مبارزه مسلحانه است و غيره.

***

خوانندگان می توانند، فایل مربوط را درخود سایت منصور حکمت و در قسمت« استنتاجات عملی از سیاست سازماندهی مادر کردستان» داونلود کرده و بشنوند.

تصویری که از پدیده ی«پیشمرگ» در این گفتار و نوشتار، ارایه شده است، کاملا حاکی از رمه بودن پیشمرگ کو مه له است. ودلایل آن از قرار زیر است:

اولا واژه ی«رمه» چرادر شرح دیگر آزادی خواهان_رفقا و مبارزین، می باید از زبان کسی که خود رامارکسیست وآزادی خواه، خطاب می کند؛ جاری بشود؟! آیا این به زلالی روز، نشانه ی پس زمینه ی ذهنی ایشان نسبت به نیروی پیشمرگ، نبوده است؟ کما اینکه در ادامه به صورتی روشن، تصویر «چوپان» را در ذهن مخاطب، جای می دهد. وناگفته پیداست که مابین«رمه» و«چوپان»رابطه ای خاص، برقرار است.

دراین صورت«کمیته ی منطقه وحزب سیاسی در کنار پارلمان_ مارگارت تاچر ودولت؛  نقش چوپان ورهبری را ایفا می کنند. چوپانی که«رمه های خود» را برای کشتار، گسیل می دارد.

و آیا واقعا، ارتش های جهان، «رمه»نیستند؟

آیا دارای چوپان و هدایت کننده ای برای کشتار وجنگ، نیستند؟ آیا اینگونه عمل نکرده اند؟ و نمی کنند؟

دیگر اینکه، چرا نیروی پیشمرگ، با ارتش عراق( که آنزمان تحت فرماندهی بعث بودند) مقایسه می شود؟ ویا باارتش انگلیس با مارگارت تاچرش؟ آیا این در«واقعیت» کلام وواژگان، در خور مبارزین برخاسته ازدل توده های زحمتکش و کارگر است؟ این گفتار(لوگوس) افلاطونی، در مجموع تکست، بیانگر، روشن«رمه»از نظرگاه ایشان است. واژه ی«رمه»در ابتدای جمل
ات آمده است ودرمقایسه ای که صورت می گیرد، مفهوم«رمه» در قالب ارتش های مختلف، به وضوح آشکار است. کدامین انسان شریف کمونیست وآزاده ای، هست که«رمه بودن»پیکره ی ارتشهای کشورها، را درک نکرده نباشد؟

در جمله ی ابتدایی طرح این واژه ی، مردود(از لحاظ اگزیستانسیال آن) رمه بودن پیشمرگان، به شیوه ای چیره دستانه، رد اما طرح می شودودر دنباله ی آن، ساختار«رمه بودن»باز هم به پیشمرگ، مربوط می شود!

این بازی های کلامی، چه در گفتار و چه در نوشتار، امروزه کهنه شده است وبا درک سیستم واژه شناسی وساختار زبان در اندیشه ی«فرنینادوسوسور» و«ویتگنشتاین»و«ژاک دریدا»کاملا توضیح داده شده است. به خصوص اینکه نقاط سفیدی که می توانند در «لوگوس» یا همآن گفتار، آمده باشند. از اینرو«واقعیت»موجود در تکست ذکر شده ی بالا، نمی تواند توسط  هیچ کسی، زدوده شود.

 پرونده و بیوگرافی دست کم نود درصد ازپیشمرگان جانباخته، مبارز و صادق کمونیست، در تعدادی از سایت ها، ورسانه های گروهی، وتلویزیونی موجودیت دارد، خانم رییس سازمان زنان، از پشت ریاست صندلی تان، لطف فرموده، ودستوربدهید به مغزتان وچشمتان تا سرگذشت این جانباختگان وبیوگرافی ایشان را، بخوانیدو ببینید. ودرنوشتار توهین آمیز بعدی اتان، اعتراف کنید که ایشان، از دل زحمتکشان وکارگران، برخاستند، اعتراف کنید که جدای رهبری وچند نفر دیگردر کمیته ی مرکزی( چوپانها!)  تنه ی اصلی پیشمرگان، از خانواده های کارگر بوده اند. ایشان برای دفاع از «آزادی»در تمامی عرصه ها، به کوه و کمر زدند و ناچار بودند که از خانه وکاشانه ی خود گریخته، ودر ادامه ی مبارزه بر علیه سیستم جنایی  جمهوری اسلامی، مسلح بشوند. ایشان اما فهیم_ صادق_پایدار ووفادار به آرمان های سوسیالیستی بودند ودر جهت «انقلاب اجتماعی»وارد جریان«پیشمرگا یه تی» شدند.

وتا آنجا که به رفقای گردان شوان، مربوط است، پدیده ی رهبری، و رییس و مرئوس، دارای جایگاهی نبودو همه می دانند که دلسوزی این جانباختا گان وصمیمیت ایشان وصداقت  ایشان، درراهی که پیش گرفته بودند، زبانزد خاص و عام بود. گردانی از پیشمرگ کومه له، که فدایی پدیده ای به نام«رهبری»و مطلق گرایی ایشان شدند.

این از روی اتفاق و حادثه نیست که آزادی خواه ومبارز کمونیست امروز که سرتاسر آن دوره ها را تا به این نطقه، طی کرده است؛ پدیده ی«رییس»و«رهبر»_«راه» وراهرو«رمه»و«چوپان» را، با جدیت فراوان؛ به زیر نقد و بررسی می کشد. حال اگر این، نمی تواند خوشایند شما باشد، تنها یک واژه را به شما باید گفت و آن اینکه برایتان، متاسفیم.

خوانندگان نوشتار بالا، توجه دارند که سخنرانی منصور حکمت تحت عنوان« استنتاجات عملی از سیاست سازماندهی ما در کردستان» وبحث های همآن دوران، در تلاشی شدید، برای چسباندن، رابطه وجایگاه سرتاسری کومه له در آن مقطع ومبارزات کارگری است. یعنی هر کدام از این قطعنامه ها وسخنرانی ها ی شیرین! ونوشتارهای پی در پی ایشان، ودیگر هم اندیشانشان، به مثابه ی یک آجر از دیواری است که از ابتدا و اساس، کج نهاده شد!

خشت اول گر نهد معمار کج _ تا ثریا می رود دیوار کج.

ودیوار کج، هیچ گریزی جز ریزش نخواهد داشت. مسئله این است که این رشته از گفتارهای منصور حکمت، در تلاش باز کردن و مفهوم بخشیدن به مبارزات کارگری، صورت گرفت که در این راستا، واز همآن آغاز بنیاد متافیزیکی آن، آشکار بود، چرا که نه تنها از انسجام وهمفکری تنه ی اصلی حزب کمونیست آنزمان، کاست؛ بلکه توهین وتحقیر پیشمرگان، آغازید واین تازه ابتدای ماجرا بود. آنچه قربانی شد، جان پیشمرگانی بود که از نظر منصور حکمت، گوسفند قربانی، (اسماعیل) زیر چاقوی بزرگ و رییس و رهبروپدرش، یعنی ابراهیم قرار گرفت.

مجموع گفتارها ی آنزمان منصور حکمت، به مثابه ی آیه های ابتدایی«مکی»در قرآن است! چرا که از«طبقه ی کارگر» ومبارزات کارگری در شهرها، وهمچنین جایگاه واقعی کارگر، صحبت می شود و اینکه«کومه له» حزب طبقه ی کارگر است ونجات دهنده ی او از نظام سرمایه داری. این اندیشه ی ابتدایی در کنگره ی دوم حککا، درست جهتی مخالف را می گیرد و اینجاست که آیه های«مدنی» شروع می شوند. دیگر «طبقه ی کارگر» مفهوم روزهای اول را ندارند. از اینرو طبقه ی کارگر، به واسطه ی عدم«حضورش» درمیدان مبارزه، مردود خوانده می شود. و این هر دو، یعنی آیه های «مکی» ، دقیقا روبروی آیه های«مدنی» قرار می گیرند و در تضاد و تناقض هستند. این است که با نگاه دوباره به مجموع آثار منصور حکمت، تصویری کامل از«اسارت در متافیزیک حضور»به نمایش در آمده است. من پایینتر، این موضوع را بیشتر و بیشتر باز خواهم کرد وچگونگی آنرا، در حوصله ی این نوشتار، خواهم آورد.

در هر حال تئوری پرداز«حزب و قدرت سیاسی» یعنی منصور حکمت، در همآن دوران، پایه های حزبی دیگر را با عنوان«حزب کمونیست کارگری ایران»ریخت. این معمارسفسطه وکج ساخت، پس از آنهمه تحلیل در موردمبارزات کارگری، ودفاع از طبقه ی کارگر؛ در کنگره ی دوم همآن حزب، با طرح«حزب وقدرت سیاسی» واین گفتار که:

کارگران میدان مبارزه را خالی کرده اند_ کارگران ازدواج کرده و بازنشسته می شوندو می روند. نگاه می کنیم، می بینیم ما مانده ایم! نمی بایستی منتظر طبقه ی کارگر باشیم، بایستی با همین تعداد افرادی که داریم، برویم و «قدرت» را بگیریم. حتی  لیدر مذکور، زمان مرگ جم
وری اسلامی را تعیین واشاره کرد که این واقعه بیشتر از یک و نیم سال طول نخواهد کشید_ شاید هم دو سال! حتی گفت که« بیایید روی یک سال و نیم شرط بندی کنیم». پرسش این است که، پیش بینی سقوط  زود هنگام رژیم بر کدامین مبانی از مارکسیسم، قرار داشت؟ این پیش بینی وطرح حزب و قدرت سیاسی، با چه ساختاری از رابطه ی طبقات وکشاقوس مبارزات درونی و بیرونی اشان وتوازن طبقات، بوده است؟

جالبتر اینکه در محافل خود، حتی رییس جمهور(کورش مدرسی) ونخست وزیر و…. تعیین می شود! حدود دوازده سال ازاین پرداخت به غایت نهیلی، گذشت و هنوز هم می بینیم که جمهوری اسلامی، همچنان اعدام می کند وسفره ی طبقه ی کارگر هر روز خالی و خالی تر می شود. کار به جایی رسید که الآن طبقه ی کارگر، برای حقوق عقب افتاده اش، مبارزه می کند نه برای سوسیالیسم وحکومت سوسیالیستی. وتا آنجا که به تئوری پرداز«حزب و قدرت سیاسی» بر می گردد، من به این یقین رسیده ام که دستگاه فکری منصور حکمت، اسیردر متافیزیک حضور است.

 امامن چرااندیشه ها و آثار منصور حکمت را «اسیر درمتافیزیک حضور» می بینم؟

این«مارکس زمانه» در کنگره ی دوم (سال 2000) شیرازه ی «مانفیست کمونیست» و«سوسیالیسم»را، به خاطر اسارت خویش در متافیزیک حضور، وارونه وتخریب کرده است. کارل مارکس گفته بود: «من هگل را، پای در هوا وبر روی سرش نگاه داشته ام.»

با این مفهوم که سراسراندیشه و دریافت «هگل»رابه خصوص از لحاظ فلسفی، وارونه کرده ام وآنرا که سیستمی متافیزیکی و ایده آلیستی است، به سیستمی با ساختار دیالکتیکی وماتریالیستی، تبدیل کرده ام. هگل ساختمانی ساخته است که این ساختمان، از اساس و ریشه ایده آلیستی و متافیزیکی است، کارل مارکس، به خاطر درک دیالکتیکی ودقیقی که ازجریان وروند امور و به خصوص رابطه ی طبقات ومبارزات کارگری است، سیستم فکری وساختمان وارونه ی هگل را( که با واقعیت، هیچ سنخیتی ندارد) باز هم وارونه می کند_ یعنی ساختمان رابه حالت واقعی اش، بر می گرداند وبه همین خاطر است که می گوید؛ هگل را بر روی سرش نگاه داشته است. آنچه را که کارل مارکس،  انجام داده وارونه کردن، وارونه هاست و ادای دین به«واقعیت». واما پس از گذار سالهای بعد از کارل مارکس، تئوری پرداز«حزب و قدرت سیاسی» پیدا می شود که خود به «مارکس زمانه»شهرت می یابد. ولی آنچه از مارکس زمانه ی اخیر می بینیم، وارونه کردن، وارونه شده ای است که قبلا توسط کارل مارکس، صورت گرفته بود. یعنی دقیقا درگفتار و نوشتار ایشان ودرگذارکار سیاسی اش، متافیزیک هگلی را، باز یافت کرده وسیستم کارل مارکس را، وارونه میکند! و این ازعجایب جهان  فکری سوسیالیسم است.

 آنچه در زیر می آید، از فایل سخنرانی منصور حکمت در کنگره ی دوم حزب کمونیست کارگری(آن مقطع)عینا نقل می شود تا خواننده ی پسا مدرن امروز، خود داوری کند که ریزش حککا، در بستر وپایه اش، به واسطه ی چه مسائلی بوده است؟ این شما و این هم گفتار منصور حکمت در کنگره ی دوم همآن حزب.

منصور حکمت، بعد از توضیح کوتاهی از بینش و درک فعالیت کمونیستی ونقش فعالین چپ کمونیستی وجایگاه طبقه ی کارگروچگونگی به دست گرفتن قدرت سیاسی ونقش کارگران در این پروسه،  به تعبیر خودش «گویا تئوریکی»! می گوید:

اما من می خواهم اینجا یک سئوال کفر آمیز بکنم. اگر این پروسه بیش بیست سال طول بکشدوما شروع کنیم به سازماندهی در میان کارگران، مثلا کارگرانی که الآن بیست و بیست و دو ساله هستند واینها را سازماندهی کنیم. در این صورت بعد از ده یا پانزده سال، یک عده از آنها بچه دار می شوند و ازکار سیاسی، کناره گیری می کنند. مگر آموزش سوسیالیستی_ کمونیسم_ سازمان یابی طبقه ورابطه ی حزب وطبقه، از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شود؟ که ما مثلا بیاییم روی کارگران دهه ی چهل و پنجاه ایران، کار و فعالیت بکنیم وامید وار باشیم با کارگران دهه ی هفتاد و هشتاد ایران، به قدرت برسیم؟ می شود در طی پنجاه سال یک حزب کمونیستی در میان کارگران کار کندوبعد از پنجاه سال به قدرت برسد؟

برای من به عنوان یک عابر بی گناه درجامعه، چنین انتظاری ممکن نیست. به خاطر اینکه این میراث تشکیلاتی، این تعهد ایدئولوژیکی، این آگاهی طبقاتی واین رابطه ی حزب و طبقه، به همین سادگی از نسلی به نسل دیگر منتقل نمی شود.

ما داریم این را می بینم. شما فعالیت می کنید وبرای مثال بیست درصد، نفوذدر میان کارگران پیدا می کنیدواینها بعد از مدتی، حوصله شان سر می رود. مگر چقدر میشودآمد و رفت؟ مادر زندگی سیاسی خودمان باقی می مانیم، در حالی که آن کارگرانی که با آنها کار و فعالیت کرده ایم، می روند. وما اینرادر تجربه ی سیاسی خودمان می بینیم.

این حزبی بود که در اول ماه مه های، سنندج دخالت داشت. با محافل کارگری مختلف که رادیو گوش می کردند، برنامه های حزب ورادیو را توزیع وتکثیر می کردند، به خارج سفر می کردند، مرتبط بودوالآن از خودمان می پرسیم ودیگران از ما می پرسند که پس چه شد؟ آن نفوذی که داشتیم؟ جالب این است که ما آن نفوذ کارگری وارتباط ها را در دل وپس از سرکوب های خونین 30 خرداد پیدا کردیم، بافت وپایه ی کارگری داشتیم والآن نداریم. چه شدند؟

معلوم است که حوصله ی همه سر رفت. همه که منتظرنمی شوند تا انقلاب بیاید وآنها را با خود ببرد. بعد از مدتی تصمیم دیگری در زن
دگی اشان می گیرندوکار دیگری میکنند ویا اصلا میگویند این کار نتیجه وفایده ای ندارد. محافل کارگری وفعال کارگری که در آن دوره ها با ما بودند، الآن می شنویم که کار دیگری میکنند».

***

احتمالا باور نمی کنید که این گفتار بالا از زبان منصور حکمت، رهبر حککاودر کنگره ی دوم همآن حزب، جاری شده است! واگر واقعا اینطور است، خواننده می تواند این گفتار و نوار سخنرانی اش رادر سایت منصور حکمت، گوش بدهد. در هر حال این استراتژی«حزب و قدرت سیاسی»اوج اسارت منصور حکمت درمتافیزیک حضور، را به نمایش میگذارد. زیرا که «طبقه ی کارگر» آشکارا وپیش روی دیدگان همه ی فعالین چپ کمونیستی، وراست منسجم امروزی؛  از عرصه ی اندیشه و فهم سوسیالیستی! لیدر این حزب؛ کاملا حذف می شود و باعث ریزش درونی دستگاه فکری متافیزیکی وحزبی خود می شود.«حضور»در تئوری«حزب و قدرت سیاسی»نقشی بنیانی را بازی می کند. واز آنجا که از نگاه منصور حکمت«طبقه ی کارگر ایران»در عرصه ی مبارزه«حضور»ندارد، برای کسب قدرت سیاسی، ناچارا این پدیدار ووجود طبقه ی کارگر؛ کاملا نفی می شود و اینگونه، صاحب این استراتژی را، در«متافیزیک حضور» به اسارت در می آورد.

این درک رهبر حککا، که در«واقعیت»کلام وواژه، غیر کارگری بودن آنرا، کاملا به نمایش گذاشته است، فهم سوسیالیستی وشیرازه ی«مانفیست کمونیست» رابه گونه ای«وارونه» و «متافیزیکی» نشان می دهد. از اینرو چرا می بایست از بیان«رمه»در مفهوم«گوسفند» وپدیده ی«رهبری» با تعبیر«چوپان» تعجب کرد؟!

دسته‌ها:نادر خلیلی