خانه > بهنام اميدوار > «شرم بر مفتخوری اعصار» به افتخارو گرامیداشت روزسازندگان جهان «روز کارگر»

«شرم بر مفتخوری اعصار» به افتخارو گرامیداشت روزسازندگان جهان «روز کارگر»

آوریل 10, 2011

هم تبارمن:
زمین و زمان همچنان می چرخد.
فصل تو اما ـ
در این گردونه رنگین
از دورهای ِکویری ِ دیر
همچون دشت ِخشک ِمن

بی بیقرارو
چشم انتظار
به آمدن وخروش
باران فریاد های بهاری ست،
تا کام وگام ما اورا
بلند ِبلند در قله های غرور
همراهی کند ـ
تا جوانه ی کِشت اش 
از دل ِسنگ ِسرد ِزمان
سر دربیاورد.
اومی تواند،
وسزاوار نیست ـ
کینچنین 
هنوز
 ویلان رویش گردد
بدین دست دردشت خشکسالی !
+++
در این میانه
 تنها ـ
تناور شد،
فاصله رحمت خدا ـ با بندگان
آنگونه که ـ
بی اندکی نشان ِ نان ِخشک
به دست گرسنگان.
کوتاه شد ، دستان
به حدی
که نه برخدا
نمی رسداینک ،
حتا به دهان !
+++
همدردمن:
فصل آنان ـ
جهانی ست زیبا
با چهارفصل
که  ما آن راساخته ایم
وآنان این کاخ کاررا
بی کم و کاست
تصاحب کرده اند و
 «ما» را
به پرستش خویش وانهاده اند.
+++
می بینی چه!
دست ودلمان
 از محصولاتمان خالی ست
وچشمان گرسنه ی مان
درخاک ِخشک ِحسرت
همچون پیشینیانمان
قرن ها
ونسل ها
بی هوده
به حال آبیاریست؟
+++
درجستجوی سهم ات باش !
من نیزهستم.
آنان:
تابتوانند
صدایت را خواهند شکست،
شک نکن!
 حق ات راخواهند خورد.
زبان ات راخواهند برید.
به سیاهچال ات خواهند کشاند.
به گمراهی ات خواهند نشست.
تا تو همچنان
 بی بهره ازحق ِزندگی مانی
وآنهاسوار برگرده های ما
+++
آنها می خواهند
توچشم التماس ـ
ودست گدائی باشی ـ
تا به سوی دزدان ِنان ات
گردن کج کنی ـ
تا:او
چاره درماندگی مان را
یادمان دهد!
+++

همبسته ی زنجیرمن
 پیوستگی خودرا
با انسان کار
تریدید مبر!
تمرین همصدائی  رافراموش نساز
 آغوش به پیشواز جهانی گشا
که از تن های ما ،
گرما وشکوه خود را
بازیافته است ،
با«ما ی» بزرگ درآمیز
تا «مای» جهانی شویم.
روزنه ی رهائی
درطلوع فریاد ها ی خاورمیانه
پیداست
+++
 همدردانمان:
در هرسوی این ویرانه
در این زمین جوروفقر
امید بخش ترازکائنات
همصدائی  را با ما
به نام کارگر
به نام انسان
به نام مبتکررنج
 وسازنده ی هستی
فریادمی زنند
+++
در جستجوی مهرـ از خدا دیگرنیستم
تو خود بدان!
اما:
این بساط  مفتخوری پررونق
مشتریان اش جز ما نئیم
«انها»
ازتو ومن
زندگیمان را
به قیمت نفس کشیدن می خرند
در زیربغل هایمان
 وعده بهشت می گذارند
ودرخشک ِ کاممان
امید می کارند
وساده ی ساده هنوز توانمان را
آینده ـ
ورهائی را
نانمان رااز ما میدزدند
وبه جای آنها
به نام خدا
درفرق ِسرمان ـ
بردباری  ملکوتی می پرورانند
تا مارا:
درسر ِگردنه های ِناگزیر ِنیاز
بایستانند
باج حقارت بگیرند
 وبقای زیبای فصول جهان شان را
 با زور از گلوی فرزندانمان بیرون کشند.

بهنام نهم اوریل 2011

دسته‌ها:بهنام اميدوار