خانه > بیژن رنجبر > مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و دولت سوسیالیستی ( ترجمه )

مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و دولت سوسیالیستی ( ترجمه )

آوریل 22, 2011

ترجمه: بیژن رنجبر 

«مصاحبه نشریه کارگر هفتگی ارگان حزب کمونیست بریتانیا با رفیق حسن رحمان پناه عضو کمیته مرکزی کومه له-  سازمان کردستان حزب کمونیست ایران»

 

اهداف کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران چیست؟

 

کومه له یک سازمان مارکسیستی و هدف نهایی آن نابودی سرمایه داری و جایگزینی آن توسط حکومت کارگری در ایران است. مطالبات سوسیالیستی کومه له مطابق با برنامه حزب کمونیست ایران تدوین گردیده است.

با این حال با توجه به این که در کردستان ستم ملی وجود دارد، رفع و پایان بخشیدن به آن نیز یکی از اهداف اولیه و اصلی کومه له به شمار می رود. بنابراین ما همچنین برای حاکمیت مردم در کردستان که در کنگره اخیر کومه له نیز درباره آن به صورت مبسوط گفتگو شد، مبارزه می کنیم.

از نگاه حزب ما، رژیم حاکم بر ایران، یک حاکمیت تئوکراتیک و دیکتاتور است. این رژیم همچون مانعی در مسیر تحقق حقوق دمکراتیک پایه ای مردم قرار گرفته است، از این رو نابودی و جایگزینی آن توسط یک دولت دمکراتیک همراه با مشارکت وسیع توده های کارگران، یگانه راه تضمین تامین حقوق دمکراتیک مردم ایران خواهد بود.

هدف نهایی ما تحقق سوسیالیسم است، ما فکر نمی کنیم که چنین هدفی خارج از دسترس باشد. با این حال روشن است که سوسیالیسم از طریق یک حزب سیاسی به تنهایی قابل حصول نیست، برای دستیابی به آن ضروری است تا توده های کارگران سازمان بیابند. توده های کارگران آگاه قادرند رژیم دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران را از اریکه قدرت به زیر بکشند.

 

کومه له از چه میزان اقبال توده ای در میان مردم ایران برخوردارست؟

 

من مایل نیستم در این گفتگو به نفع خودمان تبلیغ کنم، شما می توانید در این خصوص از سایرین پرسش کنید، لیکن تنها با اشاره ای کوتاه سئوال شما را بی پاسخ نخواهم گذاشت.

ما یک نیروی جدی و عمده اپوزیسیون ایران هستیم. به عنوان نمونه ما شش سال پیش برای برگزاری یک اعتصاب عمومی فراخوان دادیم (16 مردادماه سال 1384 ـ مترجم)، این فراخوان با مخالفت یا سکوت تقریبا همه نیروهای اپوزیسیون کردستان ایران از جمله احزاب و سازمان های در تبعید روبرو شد، لیکن ما فراخوان را به پیش بردیم که با استقبال گسترده مردم سرانجام به موفقیت نائل آمد. حمایت توده ای از این اعتصاب در حدی بود که حتی رژیم را مجبور ساخت تا به آن اعتراف نماید.

سال گذشته (23 اردیبهشت ماه 1389 ـ مترجم) نیز به برگزاری یک اعتصاب عمومی دیگر در کردستان فراخوان دادیم، لیکن این بار فراخوان ما با استقبال و حمایت همه احزاب و سازمان های سیاسی که از اشتباه پیشین درس گرفته بودند، مواجه گردید. همچنین این اعتصاب از ناحیه جریان های سیاسی دخیل در جنبش کردستان اعم از چپ و راست عملا مورد حمایت واقع شد و با موفقیت و پیروزی به سرانجام رسید.

این اعتصاب به عنوان یک نشانه قوی و بارز، حمایت گسترده مردم کردستان را از کومه له به نمایش گذاشت. علاوه بر این به واسطه این که کومه له دارای تاریخ و گذشته مشخص و روشن در کردستان می باشد ـ کومه له بعد از انقلاب 1357 ایران، یکی از سازمان های عمده ای بود که منطقه کردستان ایران را تحت کنترل داشت ـ هنگامی که مردم، ما را با نیروهای ناسیونالیستی نظیر حزب دمکرات کردستان ایران مقایسه می کنند، در نگاه آنان تفاوت ها و وجوه تمایز بر حسب عملکردها کاملا روشن و عیان است.

از سوی دیگر در مناسبت های مختلف نظیر مراسم اول ماه مه روز جهانی کارگر و هشت مارس روز جهانی زن، همیشه اعتراضات، تظاهرات و سایر فعالیت های اعتراضی علیه رژیم شکل می پذیرند. من نمی خواهم ادعا کنم که کلیه این فعالیت ها از سوی ما هدایت و رهبری می شوند ـ زیرا در این فعالیت ها سایر فعالین کارگری و مدافعین حقوق زنان نیز شرکت دارند که به صورت مستقل در ایران مبارزه می کنند ـ لیکن آنان اغلب از برنامه و استراتژی ما الهام می گیرند.

طی سال های اخیر دامنه نفوذ ما در ایران به ویژه در مراکز دانشگاهی و در میان اتحادیه ها و تشکل های کارگری در شهرهای تهران، اصفهان، خوزستان و آذربایجان رو به گسترش گذاشته است. این واقعیت در فعالیت های رسانه ای ما نیز مشهود می باشد که افزایش نفوذ جریان ما در میان مردم ایران را روشن می سازد. با این حال هرگز نباید فراموش کرد که فعالیت ها و مطالبات ما همواره از ناحیه رژیم اسلامی با مشت آهنین پاسخ می گیرد و به شدت سرکوب می شود. به همین دلیل مبارزات ما زیر زمینی و غیر علنی است، لیکن در سال های اخیر از طریق رسانه های تبلیغی خود به ویژه تلویزیون کومه له و رادیو، پیام و صدای خود را به صورت وسیع و سرتاسری به گوش مردم ایران رسانده ایم. انعکاس برنامه و خواست ها از طریق رسانه های مورد اشاره برای ما این امکان را فراهم ساخته است تا از حمایت چشمگیر مردم برخوردار گردیم. ما خود را به عنوان یک جریان رو به رشد در میان توده ها و مردم فقیر و زحمتکش ارزیابی می کنیم.

 

با توجه به این که کلیه رفقا در اردوگاه کومه
له مسلح هستند، دیدگاه شما درباره مبارزه مسلحانه چیست؟

 

از نظر ما مبارزه مسلحانه یک تاکتیک برای دفاع از خودمان است که از ناحیه رژیم اسلامی و در پی فرمان جهاد خمینی علیه مردم کردستان (در 28 مردادماه سال 1358 ـ مترجم) ناخواسته بر ما تحمیل گردید.

شایان توجه است در دوره ای که کومه له به عنوان یکی از نیروهای عمده سیاسی کنترل کردستان را در دست داشت، در این منطقه آزادی کامل مستقر بود، زندانی سیاسی وجود نداشت و هیچ کس به دلیل تعلقات سیاسی خود زندانی و یا اعدام نشد، علاوه بر این بسیاری از روزنامه ها و نشریات که در تهران توقیف شده بودند، در کردستان منتشر می شدند.

برای ما مبارزه مسلحانه تاکتیکی به شمار می رود که تا حد زیادی در دفاع از حقوق مردم موفق بود. اگر ما اقدام به مبارز مسلحانه نمی کردیم، خمینی و نیروهای رژیم اسلامی قادر بودند کردستان را ویران و نابود سازند و دست به جنایاتی گسترده مشابه آنچه در کردستان عراق اتفاق افتاد، بزنند.

گرچه عرصه اصلی فعالیت های ما، مبارزات مدنی و سیاسی توده ای است، لیکن اگر مسلح نبودیم، نمی توانستیم از این عرصه و دستاوردهای آن دفاع کنیم. ما با هدف دفاع از مبارزات سیاسی و مدنی که دست اندرکار گسترش دامنه آن در میان دانشجویان، اتحادیه ها و تشکل های کارگری و سازمان های زنان هستیم، اسلحه به دست گرفته ایم. در همان حال ما در آرزوی بر آمدن جامعه ای به سر می بریم که در آن از اسلحه خبری نباشد. از همین رو ما حتی به گروه های سیاسی کوچکی که در شرایط فعلی که مبارزات توده ای گسترش یافته، با اقدام به مبارزه مسلحانه بهانه لازم برای میلیتاریزه کردن فضای کردستان را به رژیم می دهند، انتقاد داریم، زیرا بر این باوریم امروزه مبارزه اصلی در درون شهرها، کارخانه ها و در میان مردم ستمدیده و تحت سرکوب و خفقان ایران جریان دارد.

 

تفاوت های اصلی کومه له با سایر نیروهای اپوزیسیون کدامند؟

 

در پاسخ به سوال شما، من تنها به تفاوت های کومه له با سایر سازمان های چپ اشاره خواهم داشت زیرا به طور واقعی سلطنت طلبان و سایر گروههای مشابه آنها را به عنوان نیروی اپوزیسیون در نظر نمی گیرم.

ما سازمان های چپ علی العموم تفاوت چندان زیادی در برنامه هایمان با یکدیگر نداریم ـ همه ما خواستار حاکمیت دولت کارگری، سوسیالیسم و غیره هستیم ـ تفاوت ها در موضوعات تاکتیکی و مربوط به مبارزه روزانه و نیز استراتژی مشخص برای پیشبرد چنین مبارزه ای است.

به طور نمونه، ما فکر نمی کنیم که تنها از طریق افزایش تعداد اعضای خود به اهداف خویش دست خواهیم یافت، در حالی که بخشی از نیروها حتی آنهایی که در حال حاضر بسیار کوچک هستند، چنین استدلال می کنند که گویا با داشتن هزاران عضو، قادر خواهند بود سوسیالیسم را متحقق سازند. ما به این ایده که یک سازمان قدرت را به دست گیرد و سپس آن را به کارگران واگذار نماید، باور نداریم.

در نگاه ما امکان تحقق اهداف کومه له از طریق توده های کارگران آگاه و سازمان یافته میسر می گردد. جهت برپایی دولت کارگری، لازم است سازمانیابی کارگران از پائین همراه با مشارکت آگاهانه خود آنان در پروسه کسب قدرت سیاسی صورت بپذیرد. بنابراین تفاوت های مورد اشاره در مبارزه روزانه و عملی ما نمایان می گردد.

در کردستان اما وضعیت متفاوت است چرا که مسئله ای به نام حق مردم کرد در تعیین سرنوشت خود وجود دارد (ستم ملی) که همه جریان ها از راست تا چپ جنبش را درگیر ساخته است. در اینجا تفاوت عمده خود را در بحث تمایز دو استراتژی مشخص یعنی "فدرالیسم" و "حق مردم کرد برای تعیین سرنوشت خویش" بارز می سازد. همه نیروهای سیاسی در کردستان ایران به استثنای ما به ویژه احزاب ناسیونالیست، خواستار فدرالیسم هستند، این در حالی است که حق تعیین سرنوشت یک حق دمکراتیک پایه ای برای هر ملتی به شمار می رود. این احزاب و نیروها نگران هستند با طرح یک چنین خواستی مارک شورشی یا تجزیه و جدایی طلب به آنها زده شود، اما ما صراحتا اعلام کرده ایم اگر مردم کردستان خود خواستند، باید این مجال را بیابند تا بتوانند دولت مستقل خویش را تشکیل دهند و از ایران جدا شوند.

در همین ارتباط از تجارب سایر ملت های جهان نیز این واقعیت استنباط می شود که فدرالیسم راه حل مناسبی برای حل مسئله ملی نیست. تجربه حکومت محلی کردستان عراق، همچنان که تجربه فلسطین و هندوستان و بسیاری کشورهای دیگر در جهان این نتیجه گیری را تائید می کند.

بنابراین چرا نباید برای تحقق این حق مبارزه کرد تا مردم بر مبنای آن بتوانند سرنوشت خویش را خود تعیین کنند؟ همانگونه که بر اساس همین حق، اسلواکی و جمهوری چک از یکدیگر جدا شدند و ما نیز از چنین حقی به عنوان یکی از مطالبات دمکراتیک برنامه خود دفاع می کنیم، برنامه ای که از یک سو حقوق هر ملتی در چهارچوب ایران را تضمین می کند و از سوی دیگر همچنین حق جدایی را نیز به رسمیت می
شناسد.

 

هنگامی که از تاسیس دولت دمکراتیک سخن می گوئید، آیا به تئوری دو مرحله ای دستیابی به سوسیالیسم استناد می کنید؟

 

ببینید در ایران کنونی جدایی دین از دولت و نیز سایر حقوق دمکراتیک به رسمیت شناخته نشده اند. حقوق پایه ای زنان، کودکان، ملیت ها و اقلیت ها و بسیاری دیگر به رسمیت شناخته نمی شود. اگر طبقه کارگر بتواند قدرت و توان لازم برای ایجاد ساختمان سوسیالیسم را کسب کند، این بسیار مطلوب خواهد بود. لیکن کارگران بایستی یک مرحله مشخص را برای انجام این امر پشت سر بگذارند. از اینرو ما برای تاسیس دولتی مبارزه می کنیم که کلیه حقوق دمکراتیک از جمله آزادی مطبوعات، برابری زنان با مردان و حق ملل در تعیین سرنوشت خود را تضمین نماید. اینها الزامات و پیش شرط های ضروری برای حرکت در مسیر برپایی دولت سوسیالیستی در ایران است.

من با تفسیر استالینیستی از دولت دمکراتیک به عنوان بخشی از تئوری دو مرحله ای موافق نیستم. ایده سوسیالیسم در یک کشور، ایده ای است که توسط استالین وارد ادبیات مارکسیستی شده است. اگر به مارکس مراجعه کنیم، خواهیم دید که او حتی به وجود یک حزب منفرد برای هر کشوری هم اشاره نکرده است. خود او نیز در انجمن بین الملل کارگران شرکت داشت. این تئوری استالینیستی گرچه تقریبا در میان چپ ایران به ویژه در نزد رفرمیست ها شایع است، لیکن ما تئوری مزبور را که در پی برقراری دولتی دمکراتیک بدون دخالت موثر کارگران و زحمتکشان است، نمی پذیریم، بلکه بلعکس ما فکر می کنیم که چنین دولت دمکراتیکی باید تحت کنترل کارگران و اکثریت جامعه قرار داشته باشد.

استالینیسم و کمونیسم روسی، بین الملل سوسیالیستی را با مشکلات جدی روبرو و بسیاری از جنبش های بزرگ سوسیالیستی را به خاطر منافع اتحاد جماهیر شوروی در سرتاسر جهان ناتوان و قربانی ساخت. به طور نمونه اتحاد جماهیر شوروی به دلیل روابط نزدیک با رژیم سلطنتی ایران به نخستین جمهوری کردستان در ایران (جمهوری مهاباد) که توسط "قاضی محمد" در سال 1946 میلادی تاسیس شد و همچنین جمهوری آذربایجان در همین دوره پشت کرد. در حقیقت جمهوری مهاباد قربانی منافع سیاسی اتحاد جماهیر شوروی گردید.

علاوه بر این تعدادی از احزاب کمونیست در منطقه خاورمیانه که در زمره بزرگترین سازمان های کمونیست در جهان بودند توسط استالینیسم نابود و کمونیست های انقلابی اعدام شدند، به عنوان نمونه "آویتس سلطانزاده" که یکی از رهبران بزرگ جنبش کمونیستی ایران و نماینده شناخته شده در انترناسیونال سوم به شمار می رفت توسط استالین در دهه 1930میلادی اعدام شد. البته همه اینها تحت نام مارکسیسم انجام می گرفت. حزب کمونیست عراق بعد از انقلاب سال 1958 میلادی دارای یک میلیون عضو بود ـ تنها به مناسبت اول ماه مه همان سال پانصد هزار نفر را به خیابان های شهر بغداد آورد ـ اما چون سیاست های آن با معیار منافع مسکو تنظیم و دیکته می شد نتوانست قدرت سیاسی را در عراق به دست بگیرد.

بنابراین این تئوری را رد می کنم، لیکن مسئله این نیست که آیا سوسیالیسم مثلا در ایران قابل اجرا هست یا خیر، البته تعداد زیادی بر چنین دیدگاه و تحلیل سیاه و سفیدی با هدف این که اثبات کنند این امر ممکن نیست، اصرار می ورزند. آیا تحقق سوسیالیسم در ایالات متحده آمریکا، کانادا، انگلیس یا ژاپن ممکن است؟ بحث و گفتگو در این خصوص نباید به دو وجه سیاه و سفید اختصاص یابد، بلکه باید در این زمینه به فاکتور سطح آگاهی طبقه کارگر و این که جنبش به اندازه کافی قدرتمند هست یا خیر، توجه داشت.

سازمان ما به موضوع دولت دمکراتیک از نقطه نظر تعادل قوای نیروهای طبقاتی می نگرد. اگر کارگران و زحمتکشان ایران به نسبت بورژوازی از قدرت و توان بیشتری برخوردار شوند، امکان گرفتن قدرت سیاسی از سوی کارگران و آغاز پروسه ایجاد ساختمان سوسیالیسم، به نحوی آشکار و بالنسبه قوی محتمل خواهد بود.

 

ادبیات سیاسی کومه له مملو از ارجاع به انترناسیونالیسم است، حال با توجه به این موضوع دیدگاه شما درباره فراخوان هوگو چاوز برای تاسیس انترناسیونال پنجم چیست؟

 

ما هوگو چاوز رئیس جمهوری ونزوئلا را حتی سوسیالیست هم نمی دانیم. او از احمدی نژاد که در راس قوه مجریه یکی از جنایتکارترین رژیم های سرمایه داری در منطقه خاورمیانه قرار دارد، حمایت می کند. مردم چگونه می توانند باور کنند که چاوز دست اندرکار ایجاد ساختمان سوسیالیسم است؟ او از رژیمی حمایت می کند که قاتل جوانان، زنان و زندانیان سیاسی در ایران است.

از سوی دیگر منطقه ای که ما در آن قرار داریم پر از نمونه هایی است که ادعای ضدامپریالیست بودن آنان گوش فلک را کر کرده بود. صدام حسین در عراق مثل احمدی نژاد شیفته شعارها و نعره های ضدامپریالیستی بود، لیکن او در همین جا به کشتار بیرحمانه و وسیع مردم کرد، بمباران شیمیایی حلبچه در سال 1988، تخریب گسترده روستاهای کردنشین در جریان عملیات معروف به &q
uot;انفال" و پاکسازی قومی کردها در سال های 1987 و 1988 دست زد. با این حال در آن زمان باز کسانی بودند که او را سوسیالیست می دانستند.

علاوه بر این ما فکر می کنیم هوگو چاوز در نتیجه سرکوب اعمال شده از سوی دولت ایالات متحده علیه مردم آمریکای لاتین و جنگ درازمدت این دولت بر ضد آزادیخواهان سرتاسر این قاره، مجال یافت تا به قدرت دست یابد. ما حاکمیت او را به عنوان یک دولت سوسیالیستی که توسط کارگران و مردم فقیر از پائین بنا شده باشد در نظر نمی گیریم. در حقیقت در ونزوئلا قدرت در دست طبقه کارگر این کشور نیست.

بی شک ما به عنوان یک حزب کمونیست، انترناسیونالیست هستیم ولی به بلوک و انترناسیونال های موجود متعلق و وابسته نیستیم. با این حال و از جمله امسال بعنوان ناظر در یک کنفرانس بین المللی سازمان های کمونیست و سوسیالیست در آلمان که کمونیست های اروپایی و نمایندگانی از آمریکای لاتین و آسیا در آن حضور داشتند، شرکت جستیم. ما همچنین در کشورهای اروپایی به ویژه در نروژ و سوئد دارای فعالین حزبی هستیم که با سازمان ها و تشکل های طبقه کارگر این کشورها ارتباط دارند. فعالین ما با آنها درباره سیاست ها و استراتژی جنبش کارگری اقدام به تبادل نظر می کنند. جنبش طبقه کارگر در اروپا خیلی نامنسجم است، ـ در واقع این مسئله به دوره بعد از جنگ جهانی دوم مربوط می شود ـ جنبش هایی وجود داشتند که قادر به نابودی سرمایه داری در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی بودند، اما بوروکراسی اتحادیه های کارگری که در خدمت طبقه بورژواست، از هدایت این جنبش ها برای تحول جامعه و حتی توسعه افقی برای جامعه سوسیالیستی به عنوان آلترناتیو سرمایه داری ناتوان است.

 

شما فکر می کنید چنانچه یک انترناسیونال کمونیستی و یک حزب کمونیست اروپایی وجود می داشت، وضعیت فرق می کرد؟

 

فقدان این امر به طور واقعی ضعف جنبش کمونیستی جهان از جمله سازمان خود ما به شمار می رود. در زمان حیات مارکس که انترناسیونال با داشتن مانیفست کمونیست به عنوان برنامه سیاسی خود فعال بود جنبش طبقه کارگر در اروپا و آمریکا نیز به لحاظ سیاسی مجهز و توانمند می نمود، اما در حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد و این ضعف ما محسوب می شود. البته فاکتورهای دیگری هم در این موضوع دخیل هستند از جمله هژمونی نئولیبرالیسم و به قدرت رسیدن دولت هایی همچون دولت "مارگارت تاچر" در انگلیس که جنبش قدرتمند کارگری را تقریبا بسیار تضعیف نمودند. همزمان دولت هایی همچون اتحاد جماهیر شوروی نیز وجود داشتند که مدعی بودند کمونیست هستند، چنانچه امروز نیز کشور چین مدعی است که یک کشور کمونیستی می باشد، کشوری که در آن تنها در سال 2008 سه هزار کارگر در معادن ذعال سنگ جان خود را از دست دادند. این امر خوراک تبلیغی مناسبی برای سرمایه داری فراهم ساخته است تا با بهره برداری از آن اذهان کارگران را به انحراف بکشاند و درباره سوسیالیسم و کمونیستم حقیقی به دروغپردازی مبادرت بورزد.

لازم است بار دیگر تاکید کنم که کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) به انترناسیونالیسم باور عمیق دارد، البته این بدان معنا نیست که ما مدعی رهبری انقلاب در چین یا اروپا هستیم. ما در ایران مبارزه می کنیم جایی که در چهارچوب آن تلاش می نمائیم جنبش کارگری را رهبری کنیم، لیکن در عین حال ما نیاز داریم که بخشی از یک جنبش انترناسیونالیستی باشیم که در حال حاضر هنوز موجود نیست.

سرمایه داری یک سیستم جهانی است، ما نیز به منظور به چالش کشیدن آن باید یک سازمان بین المللی داشته باشیم. این ضرروت همه سازمان های کمونیستی در سرتاسر جهان را شامل می گردد، مثلا برای مقابله با دولت های سرمایه داری که در اتحادیه اروپا گرد آمده اند، نیاز و ضرورت وجود اتحادیه کارگران اروپا و حزب کمونیست اروپا در درون این جنبش و اتحادیه آشکارا احساس می شود.

منبع:

Weekly Worker Thursday February

دسته‌ها:بیژن رنجبر