خانه > نادر خلیلی > در رابطه با کشتار مجاهدین در کمپ اشرف

در رابطه با کشتار مجاهدین در کمپ اشرف

مِی 5, 2011

سه مسئله در این خصوص، دارای اهمیت است و نیاز به یاد آوری ومقداری شرح وبسط دارد.
1_ نگاه فلسفه ی مدرن، به پدیده ی«انسان».
2_ نقش وعملکرد پدیده ی«رهبری» در اجتماعات انسانی وتشکلات.
3_ اضمحلال مفهوم«انسان» ونهایتا نابودی آن، با درنظر گرفتن، شرایطی که از چندین لحاظ، بر او وارد است.

* _ بنا بر روند بورژوازی و سیستم سرمایه داری، در سراسر جهان، نه تنها طبقه ی کارگر که یگانه، قطب سازنده و محرک کشورهادر همه ی زمینه هاست، بلکه همگی آحاد بشری، در کلیت آن، چه از لحاظ ساختار فیزیکی وچه از نظرگاه«ماهیت» آن، دستخوش، بازی های سیاسی ونهایتا، تا سرحد یک «وسیله» قلمداد شده ومسیر نا_درخوری را، طی می کند.

مسیری که از چندین لحاظ، به نابودی انسان ومحیط زیست اوودیگر جانداران، منجر می شود. برای نمونه، نشت نفت در خلیج مکزیک که باعث نابودی زندگی درعرصه های مختلف شد وبا آلوده شدن دریا، میلیونها جاندار آبزی را، نابود کرد وهنوز تاثیرات مخرب آن، به پایان نرسیده است_ انفجار«چرنوبیل»_ انفجار نیروگاه هسته ای در ژاپن که باعث سونامی دیگری شدوجدای کشتار هزاران نفر، باعث بی خانمانی وسرنگونی زندگی، درمنطقه گردید._ جنگ های گوناگون در خاور میانه (عراق_افغانستان_ایران_) وسلسله انقلابات جهان عرب که از تونس آغازید ودر حال حاضر در بحرین و سوریه، ولیبی، اینهمه لاشه های انسانها را، دد منشانه، بر زمین انداخت؛ به گونه ای که نمی توان جنازه ها را در خیابانها ی سوریه، جمع آوری کرد.
در نهایت تاسف، انسان به گونه ای حقیقی، مسیر نابودی خودر ا می پیماید. انسان، تحت تاثیر سیستم بورژوازی، به هر پدیده ی طبیعی که نگاه می کند، تنها بعدی را که در نظر میگیرد، بعد اقتصادی ومادی است. اگر به کوه نگاه میکند، نظرگاهش تنها به معادن سنگ وطلا وغیره، است که در کوه نهفته است. اگر به رودخانه نگاه میکند، درپی کنترل آب وتولید الکتریسیته است. اگر حتی به «گل» نگاه میکند، فکر او در پی تولید وگسترش صنعت ادکلن سازی و عطر است… ودر همین راستاست که «انسان» همراه با خود، طبیعت را نیز به نابودی میکشاند. جدای همه ی اینها، پدیده ی انسان از لحاظ فلسفی، خود به سوژه تبدیل شده است! پیشتر، هر پدیده ای در جهان هستی برای انسان، سوژه بود_ حتی طبیعت. ودر گذار قرنهای بسیار، تلاش انسان در جهت کنترل طبیعت ادامه داشته است. اما نهایتا خود انسان، به سوژه ای مبدل شده که از هر سو، مورد هجوم میباشدوپایان کار انسان ومرگ زودرس او، در بسیاری از امور، به تصویر درآمده است.
آیا از همین گذر است که، جان انسان نیز، کم ارزش یا بی ارزش شده است؟ آیا ازهمین گذار است که، به بهانه های مختلف، گروه گروه از انسانها را به رگبار گلوله می بندند؟ دلایل ریشه ای این دست از تراژدی ها چیستند؟
آیا انسان، چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی اش(به عنوان شهروند_ جامعه ی شهری وکشوری) چونان یک وسیله نیست؟ وآشکارا مورد بازیچه ی سیستم های موجود نیست؟ سیستم بورژوازی جهانی، پدیده ی ارتش ذخیره ی کار را به وجود آورده ودر همین راستا، کاری ترین ضربه ها را بر پیکر طبقه ی کارگر در سراسر جهان ودر مجموع اجتماع و انسان؛ وارد آورده است. مسئولیت این دریای خون وجنایت، اینهمه کشتار وویرانی به عهده ی  چه کسانی است؟
*_ در خصوص پدیده ی«رهبری»گفته ها و ناگفته ها فراوان واز سویی بعضی از گوشها کر شده اند! رهبری مجاهدین این کشتار را، در جهت پیروزی خود و سازمان مجاهدین، قلمداد میکند. اینجاست که رهبری این سازمان ، در جهت دفاع از«قدرت» خویش وماندگاری در عرصه ی سازمانی وسیاسی، تقلیدی از نظام سرمایه را، آشکارا به انجام  رسانده وزمینه را برای نابودی، تعداد زیادی از افراد بی سلاح وبیچاره، آماده می سازد.
این حرکت وعملکرد رهبری سازمان مجاهدین، جایگاه خاص این پدیده ی منفور را( یعنی رهبری را)هر چه آشکارتر، در پیشگاه نگاه جهانیان، به نمایش گذاشت. حمله ی ارتش رمه ها! به کمپ اشرف، دیگر سوی رهبری و«نظام» و«نظم» را، نشان داد. نوشتم«نظام ونظم» ودر اینجا همین اشاره را بس که مجموع این ارتش ها ونظامها، پیش از هر کاری،«نظم» را درپیکره ی سازمان_تشکل وساختار خود، به وجود می آورند. این «نظم» ومنظم بودن در پیاده کردن اهداف رهبری و دستورات صادرشده از بالا! ضروری ترین پدیده، در ساختار آن است. نظم ایجاد شده، کنترل کردن قدرت وتوان «فرد»ومجموع افراد در درون آن است ودر همین راستاست که «نظام»شکلی واحد به خود می گیرد وبدون کوچکترین دردسری، اهداف «راس هرم» رابه وقوع می رساند. از اینرو نظامهای موجوددر کشورها، همگی زنجیروار، دست در دست همدیگر داشته و دارند ودر مجموع، اهداف کوتاه ودراز مدت بورژوازی را، دنبال میکنند. ای بسا در این میان، تشکلات _ سازمان یا حزبهایی هم باشند که سرتاسر دیوارها وپیکره ی آنرا، شعاری مبنی بر طرفداری از طبقه ی کارگر،(که حقیقتا کاغذی است) در بر گرفته باشد. مبارزه ی این دست از تشکلات، مبارزه ای خجولانه است که این هم دقیقا به سیستم سرمایه داری جهانی بر میگردد. پدیده ی رهبری، خود یکی از بارزترین تقلید ها از بورژوازی است. «دموکراسی مستقیم»برای ایشان دارای کمترین مفهومی نیست. زیرا که دموکراسی مستقیم در اولین گام از کار خود؛ «رهبری» را سرنگون می کند و این سرنگونی مماشات آمیز وصبورانه نیست بلکه قهر آمیز و بسیار جدی صورت می پذیرد وبه همین خاطر است که رهبران موجود، کوچکترین انتقادها و تحلیل را بر نمی تابند واز سویی نیز، هرگز نمی توانند زمینه ساز، برپایی دموکراسی مستقیم و از لایه های زیرین «نظام» و تشکلات موجود باشند. چرا که با این اقدام، خویشتن را به نابودی وبن بستی بی بازگشت می اندازند.  به همین خاطر هیچگاه از منتقدین راضی نیستند واز ایشان بیشترین وحشت را دارند. چرا؟ زیرا که تنه ی اصلی این نظام
ا، و«نظم» ها، دست دردست رهبری، داشته وخودرا در برابر آن، «هیچ» می انگارند. از اینرو کمترین انتقادی به ساختار آن نمی کنند وهمواره کورکورانه، دستورات وتئوری های کاغذی، رهبران را، لباس عمل می پوشانند…
جنایتی که در کمپ اشرف صورت گرفت، بار دیگر، نقش ارتش رمه های کور را، وهمینطور رهبری نظامی که تحت دستور ورهبری آن در عراق، عمل کرد؛ نشان داد. واین تجربه ای است که فهم چپ رادیکال رادر خصوص درک بهتر این موضوع یاری می رساند که اگرصدام حسین وبعث نماند، ساختار آن هیچ تغییری نکرد وکسان دیگری به نام«آزادی» وبرابری انسانها، بر قدرت نشستند وهمآن جنایات رادر همآن اشکال، صورت می دهند. از اینرو سیستم سرمایه داری، همچنان برجای خود ودر صورت وجوهر، در رنگی دیگر، نمایان شده است.{ بیچاره روشنفکر کمونیست که می بایستی باز هم شروع به تحلیل این بکند که آیا سیستم موجود درعراق فعلی، سرمایه داری است یا نه؟!}
در هرحال، هر دو سوی این اقدام وحشیانه، نشانگر کشش«قدرت» می باشد. کششی که برای آن، جان انسانها، از مرغ، کمتر میشود.
آیا این خاستگاه، «انسان» قرن بیست و یکمی است؟! آیا این جایگاه«انسان» این دوره است؟ واگر پاسخ منفی است، در این صورت، نقش روشنفکران وبه خصوص سوسیالیست ها، در این میانه چیست؟ آیا کم کاری ما، ونا_جدی بودنمان، در جهت روشن کردن، گره کوره هایی چون پدیده ی«رهبری»_«راه» و«راهرو» یا همآن رهرو، که دقیقا کپی برداری از نظام بورژوازی است، باعث این نشده است که در اینهمه جنایت وکشتار، مستقیم و غیر مستقیم، مسئول بوده باشیم؟ وآیا این مسئولیت، باعث این نشده است، که جدای نگرانی برای روند اجتماعات بشری، ومفهوم«انسان»، جدی تر و پیگیر تر از گذشته، قیام کنیم وساختار فعلی مجموع تفکرات واندیشه ها، را به چالش و نقد بکشیم؟ آیا هنگام آن نرسیده است؟! وتا چه وقت، می خواهیم شاهد این اوضاع آشفته وشنیدن، صدای این طبل بد آهنگ باشیم؟!
نکته ای نه باریکتر از مو هست که میخواهم بی پرده در اینجا بنویسم.  کسانی در فیس بوک ودرمحافل خود، کشتار کمپ اشرف را، خوشایند اندیشه و فهم خود دیدند! عملکرد گذشته ی مجاهدین، درجنگ بر علیه کردهای عراق، بهانه و دستاویزی بود که ایشان، از آنچه بر اشرف رفت، شادمان باشند!
وقتی به این دست از افکار برخورد انتقادی شد، باز هم با بعضی از توجیهات و سفسطه های دیگر مواجه شدیم، جالب اینکه اکثر این سیاسیون فعال در فیس بوک، زیر پرچم«حقوق بشر»ایستاده اند. هنگامی که به ایشان یاد آور می شوی که، خود سازمان حقوق بشر، از مهره ها و جزیی از ساختار کلی سرمایه داری است، ابرو بالا انداخته وابهام آمیز، حمله به شهر اشرف را تنها از جهت، انسانی، محکوم می بینند.
جالب اینکه، پس از کشتار کمپ شرف، وبه فاصله ی دوروز، جمهوری اسلامی ایران(که خود، پشت این مسئله بود و جزء مهمی از خواستگاهش، ازرژیم فعلی عراق بود)از دولت عراق، قدردانی وسپاسگذاری کرد. به راه گم کرده های فیس بوک، گفته می شود که: در این صورت شما در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفته اید!! ودر فردای نیامده، بعید نیست که ارتش عراق، دیگر بخش های اپوزیسیون ایرانی وکردستانی را، مورد هجوم قرار بدهد، پاسخ شما در مقابل این پرسش چیست؟ آیا آنروز هم مثل جمهوری اسلامی، شادمان خواهید شد؟!
نباید فراموش کرد که، هستنده گان در کمپ اشرف، در حکم پناهنده محسوب می شوند. ایشان هیچ اسلحه ای نداشته اند واین ارتش رمه هاست که به کمپ اشرف، هجوم آورده است. کسانی که فیلم مستند این کشتار را دیده اند، به خوبی میدانند که مفهوم واژه ی «جنایت» چیست؟ وپشت این جنایت، جز جمهوری اسلامی ایران، چه قدرت هایی وچه رهبرانی، قرار دارند. فراموش هم نکنیم که دوهفته قبل از این تراژدی ضد انسانی که توهین به شعور بشر بود، جلال طالبانی به تهران سفر کرده بود. همیشه هم چنین بود ه است که به دنبال سفراین رهبران به کشورهای همدیگر، اتفاقاتی افتاده است.
 دراین کشتاروحشیانه، حدودسیصد نفر نیز زخمی شده اند که وضعیت این زخمی ها، چندان معلوم نیست وای بسا که جانشان را از دست بدهند. از اینرو حمله به کمپ اشرف، موضوعی است که ناتمام مانده است.
اکنون یک پرسش در ذهن من به وجود آمده است و آن اینکه، ماندن این افراد( مجاهدین)در کمپ اشرف، در بر گیرنده ی چه موضوعاتی است؟

دسته‌ها:نادر خلیلی