خانه > رضا کمانگر > تاثیر گرایش فرقه گرائی بر فعالین جنبش کارگری ایران

تاثیر گرایش فرقه گرائی بر فعالین جنبش کارگری ایران

مِی 14, 2011

رضا کمانگر : مقدمه – بحث اتحاد و همبستگی طبقه کارگر همراه با بحث تشکل و سازماندهی این طبقه به قدمت تاریخ و پیدایش طبقه کارگر باز میگردد. اما این مباحث تنها در درون فعالین جنبش کارگری

در جریان نبوده است، بلکه مداوما این مباحث در میان احزاب و سازمانهای سیاسی هم در جریان بوده و توجه به این مباحث هم به نوعی تعلق طبقاتی این احزاب به طبقه کارگر تلقی میشود. اتفاقا این مباحث از آنجا که در میان فعالین جنبش کارگری مطرح میشود که از مباحث احزاب و سازمانهای سیاسی تاثیر گرفته اند. این تاثیرات ا لزامن بمعنی تاثیر منفی نیست بلکه بیان این واقعیت است که این مسئله مشترک جنبش کارگری و بازوی سازماندهی شده آن در احزاب و سازمانهای سیاسی است.
تاثیرات مثبت و منفی مباحث تشکل، اتحاد و سازماندهی طبقه کارگر و عمل کرد گرایشات مخرب از سوی احزاب و سازمانهای سیاسی بر فعالین جنبش کارگری موضوع ادامه این بحث است.

قبل از وارد شدن به اصل بحث باید از چند زاویه شرایط ویژه جامعه ایران را مورد توجه قرار بدهیم. جامعه ای که تشکل صنفی، سیاسی و آزادی بیان ممنوع است و هیولای ماشین دستگیری، شکنجه و اعدام به جامعه و به طبقه کارگر تحمیل شده است و طی سه دهه گذشته تاکنون میلیونها نفر دستگیری و زندان را تجربه کرده اند و صدها هزار نفر شکنجه و اعدام شده اند، همچنین هزاران فعال سیاسی ناچار به ترک جامعه ایران شده اند. همچنین فعالین جنبش کارگری و فعالین جنبشهای اجتماعی دیگر که در ایران مانده اند بطور مداوم تحت کنترل وزارت اطلاعات و دستگاه های جاسوسی و سرکوب هستند، فعالین جنبش کارگری با مشکل اخراج در محل های کار بطور مداوم روبرو هستند، طی سه دهه اخیر عمر جمهوری اسلامی کمتر کارگر پیشروئی  توانست شغل ثابت خود را حفظ کند. این مشکل تاکنون باعث شکل گیری تشکلهای غیره متمرکز خارج از محیط های کار شده است. تشکلهای مانند اتحادیه آزاد کارگران، کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری و غیره… حاصل این شرایط ویژه هستند. بی تردید شرایط ویژه سیاسی جامعه ایران این دشواری را فراهم کرده است که احزاب و سازمنهای سیاسی اپوزسیون هم دور از دست رس طبقه کارگر و مردم ایران باشند و حتی اطلاع و تعقیب نظرات و مباحث آنها غیره مستقیم و بعضا برای جلوگیری از ضربه پذری با کد گذاری برای فعالین جنبش کارگری منتقل شود که این محدودیتها باعث عدم شفافیت و در عین حال مانع تحقیق در صداقت و شفافیت تعلق طبقاتی احزاب و سازمانهای که امروز دم از دفاع از منافع و حقوق طبقه کارگر میزنند شده است. اما یک مسئله مهمتر که من آن را بعنوان یگ گرایش مخرب مورد تاکید بیشتر قرار میدهم، مسئله گرایش فرقه گرای و سکتاریسم در میان احزاب، سازمانهای سیاسی و فرهنگ رایج در میان فعالین جنبش کارگری و در سطح جامعه ایران است. این فرضیه که چهارنفر گروهی را تشکیل میدهند، از همان ابتدا خود را عقل کل جامعه میدانند، خود را اکثریت جامعه قلمداد میکنند و هیچ کس را بجز خود قبول ندارند و حرف از اتحاد و کار مشترک با دیگران هم به تابوهی تبدیل میشود که حتی فکر کردن به آن کثر شئن و ضعف بزرگی محسوب میشود. این فرهنگ سیاسی تاکنون باعث انزوای عملی خیلی از احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزسیون شده است و تاثیر مخربی هم به فعالین جنبش کارگری و کل جامعه گذاشته است.

فرقه گرای یک بیماری مزمن!

هویت و عملکرد این گرایش در میان احزاب و سازمانهای سیاسی با فعالین جنبش کارگری که تحت تاثیر این سازمانها هستند متفاوت عمل میکنند. تشخیص این تفاوتها بسیار ساده است.
ابتدا از احزاب و سازمانهای سیاسی شروع کنیم:
احزاب و سازمانهای سیاسی بنا به شرایط ویژه سیاسی جامعه ایران به حاشیه و به خارج کشور تبعید شده اند. نقشه و عملکرد این احزاب و سازمانها حول دو محور نقش عمل خلاصه میشود. محور وعملکرد اول، کار و فعالیت در داخل کشور است، نقش عمل دوم کار در خارج کشور است. ابتدا از محور دوم یعنی کار در خارج کشور شروع کنیم.

فرقه گرای در خارج کشور:
کار در خارج کشور حول کمپینهای مانند مسائل جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجوی، حقوق کودکان، مسئله احکام اعدام، زندانیان سیاسی، حقوق بشر و مسائل پناهندگی و غیر …. صورت میگیرد. هر کدام از این مسائل بسیار مهم و با اهمیت هستند، اما مسئله این نیست که یک سازمان سیاسی پیدا شود و مخالف فعالیت و شرکت در یکی از این عرصه ها باشد، مسئله این است همه احزاب و سازمانها به اصطلاح چپ خود را به تنهائی نماینده و ناجی تمام این عرصه ها در خارج کشور میدانند و حاضر به همکاری با هیچ گروه دیگری نمیشوند. در اطلاعیه های فراخوانی و در گزارشات پایانی تصویری را میدهند که سازمان خود را خلق کنند و ابتکار تمام این عرصه ها و غیره میدانند و حتی در گزارشاتشان تصویری داده میشود که کسی بجز خودشان آدم به حساب نمیاید. در بعضی مواقع گروهای متعددی حول یک کمپین در یک مکان جمع میشوند بر سر میکرفن و سخنرانی اول، دوم و سوم رقابت در میگیرد و انگار دست رسی به میکرفن و اینکه شعار و پلاکارتشان در کجای صف قرار گیرد تاثیر روی قدرت سیاسی آینده ایران دارد و با هم درگیر میشوند و به رقابت میپردازند. همچنین در هنگام فیلم و عکسبرداری هر گروه تلاش میکند گروه خود را برجسته تر نشان بدهد و گروه های دیگر را حذف کنند. مسئله اتحاد عمل و هماهنگی در جریان کمپینها و تهیه گزارشات منصفانه دور از انتظار است، فرقه گرای بیماری مزمنی است که اکثر احزاب و سازمانهای سیاسی را دربر گرفته است. بنظر من امروز اکثر احزاب و سازمانهای چپ و کمونیست ایرانی در این مورد باید دست به خانه تکانی بزنند بیش از این اعتماد جامعه و طبقه
ارگری را از دست ندهند.

فرقه گرای در داخل کشور:

خصوصیات کار در داخل کشور با کار در خارج کشور متفاوت است، کمپینهای داخل کشور دارای ویژگی خاص خود هستند چراکه عرصه کار و مشغله ها متفاوت است. ابتدا باید این نکته را بطور جدی مورد نظر قرار بدهیم که این بحث در مورد تاثیرات گرایش فرقه گرای در میان فعالین جنبش کارگری و بعضا جنبشهای اجتماعی است، منظور بررسی فعالیت تشکیلاتی احزاب و سازمانهای سیاسی در داخل کشور نیست.
قطعا مشغله ها همیشه دور مسائل کمپینی هم نیست، ایجاد تشکلات پایه ای طبقه کارگر در محل کار و زندگی و تشکلات غیره متمرکز فعالینی که در محلهای کار نیستند مشغله فعالین کارگری و اجتماعی است. 
من گرایش فرقه گرای را در جریان حرکت جنبشهای اجتماعی مورد توجه قرار میدهم. حرکتهای مانند برگزاری مراسم اول ماه مه روز جهانی گارگر، 8 مارس روز جهانی زن، روزجهانی کودک، 16 آذر روز دانشجو و جشنها و فستیوالهای که بطور اجتماعی همیشه برگزار میشود. بعضا به برخورد های متفاوت و متناقض اپوزسیون چپ و کمونیست با تشکلات کارگری متمرکز و غیر متمرکز باید توجه کرد.
از اول ماه مه بعنوان نمونه شروع کنیم:
همه فعالین جنبش کارگری با نهایت تلاش و دلسوزی مراسم اول ماه مه را برگزار میکنند، یک تلاش همیشگی و یک سنت جا افتاده صدور قطعنامه اول مه است. در سالهای اخیر فعالین کارگری تلاش میکنند یک قطعنامه سراسری راتصویب کنند. گرایش فرقه گرای هنگام بحث در مورد قطعنامه سراسری مسئله اش مفاد و اصول ناظر بر قطعنامه نیست، بلکه مسئله اش این است که تهیه کنندگان قطعنامه و اینکه از کجا تاثیر میگیرند که باعث اختلاف میگردد.  حتی بحثها اینقدر فرعی میشود که در مورد اینکه ابتدا گزارش برگزاری مراسم کی باید تهیه کند و در کجا باید پخش بشود با اختلاف و مشکلات لاینحل مواجه میشوند و بعضا تعدادی قهر میکنند موجب تفرقه و در نهایت برگزاری مراسم در حجم محافل بسیار کوچکتر و پراکنده تر برگزار میشود.
 تاثیر این گرایش در همه عرصه های دیگر هم نمایان است که موجب تفرقه و بی اعتمادی در میان طبقه کارگر و مردم شده است.

علت کجاست؟

اما همه این نمونه ها معلول یک علت هستند، علت را باید در جای دیگر جستجو کرد. باید سیاست، تاکتیک و استراتژیک جریانات سیاسی را مورد بررسی قرارداد. باید علت را در ادبیات و فرهنگ سیاسی ناظر بر احزاب و سازمانهای سیاسی جستجو کرد. علت را در موضعگیری جریاناتی که نقشی در ایجاد تشکلی را ندارند و بعدا چگونه به آن برخورد میکنند جستجو کرد. نحوه برخورد احزاب و سازمانهای سیاسی گوناگون را نسبت به تشکل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، اتحادیه آزاد کارگران، کمیته هماهنگی کمک به ایجاد تشکلات کارگری و غیره توجه کنید. فرقه گرای و سکتاریسم به بخشی از هویت جریانات چپ ایران تبدیل شده است.
اکثریت احزاب و سازمانها موجود همخانواده اند، از یکجا آمده اند، بستر اصلیشان یکی است، طی سه دهه اخیر اختلافهای سیاسی، تاکتیکی و بعضا استراتژیک آنها را از هم جدا کرده و در مقابل هم قرار داده است. هر کدام از جریانات موجود چندین بار انشعاب کرده اند و بعضا به دشمن همدیگر تبدیل شده اند، فرهنگ و ادبیات سیاسی در فضای اختلاف و انشعاب و دعواهای خانوادگی شکل و رشت کرده است.
قطعا همین فضا، همین کینه و نفرتها به جامعه و به فعالین جنبش کارگری و اجتماعی هم ثرایت کرده است.

طبقه کارگر و جامعه نیازمند گسست از فرقه گرای و سکتاریسم است!

طبقه کارگر و جامعه ایران طی بیش از سه دهه اخیر تاکنون سودی از احزاب و سازمانهای موجود نبرده است و همچنین ما هم بعنوان فعالینی که طی بیش از سه دهه کار متشکل در احزاب و سازمانهای متفاوت داشته ایم نتوانسته ایم لغمه نانی را به سفره خالی طبقه کارگر زیاد کنیم و نتواسته ایم کوچکترین فضای آزادی را هم در جامعه ایجاد کنیم. اما تا توان داشته ایم اختلاف را قطبی کرده ایم و مرز میان خود و سازمان کناردستیمان را شکرآب کرده ایم و دست از کار مشترک با دیگری کشیده ایم، تا دلمان خواسته انشعابهای متعددی انجام داده ایم و علیه همدیگر بحثهای دل به خواهی و احکام روا و ناروا صادر کرده ایم و صفبندی های صوری و کازب را درست کرده ایم و به دشمن هم دیگر تبدیل شده ایم.

اما امروز باید این فضا را عوض کرد! وظیفه تغیر این فضا به عهده فعالین آگاه و پیشرو طبقه کارگر است! فعالین جنبش کارگری باید از نظر سیاسی و فرهنگی از احزاب و سازمنهای موجود عبور کنند، باید از فرقه گرای و سکتاریسم کور دوری جویند، باید بخاطر منافع دراز مدت طبقاتی، طبقه کارگر گرایشات غیره طبقاتی و ازجمله قرقه گرای و سکتاریسم را مورد نقد بی رحمانه قرار دهند. باید این تغیر را  به رهبری احزاب و سازمانهای سیاسی که میخواهند سهمی مثبت در جامعه داشته باشند تحمیل کرد. تغیر این فضا دست هر کمونیستی را در هر سازمان و گروهی باشد را میبوسد.
زنده باد اتحاد و همبستگی طبقه کارگر برای ایجاد جامعه ای آزاد و برابر!

14 مه 2011 – 24 اردیبهشت 1390
www.r-kamangar.com

دسته‌ها:رضا کمانگر