خانه > شهلا دانشفر > جواب شما همان تظاهرات اول مه سنندج است

جواب شما همان تظاهرات اول مه سنندج است

مِی 26, 2011

مظفر محمدي در نوشته اي جديد تحت عنوان " کمونیسم بورژوایی و اول مه کارگران" ظاهرا پاسخ نقد من به نوشته قبلي خود در جمعبندي اول مه را داده است. ولي حقيقتا چيزي جز جا خالي دادن و شمشير زدن روي هوا در آن نيافتم. دو سوم بحث او در واقع اشاره به "افتخاراتشان" در سال ٨٨ در اوج خيزش انقلابي مردم است كه چگونه فرمان ايست به مردم و كارگران دادند. مظفر محمدي درست ميگويد، نقش او و حزبشان هميشه همين بوده است و در همين اول مه نيز يكي ديگر از اعضاي حزبشان در بحثي تحت عنوان فعاليت كمونيستها در اول ماه مه ، همه تاكيدش براي اول مه سال ٩٠ اينست كه فعالين كمونيست جنبش كارگري خود را از جنبش جاري در جامعه و به قول ايشان جنبشي كه ميخواهد ديكتاتوري از بين برود و كارگران را يك ستون مهم خود ميداند، جدا سازند. استدلالش نيز مثل هميشه اينست كه جنبش جاري سبز است و رهبرش هم كروبي و موسوي و غيره هستند. دو سوم همين نوشته مظفر محمدي نيز بر محور همين بحث ها ميچرخد و دو سال است كه  او و حزبشان دارند بر اين طبل ميكوبند. 

 سال ٨٨ اوج جنبش سرنگوني مردم عليه حكومت اسلامي بود. جنگ درون حاكميت بالا گرفت و اپوزسيون حافظ رژيم ضمن اينكه از وجود مردم در خيابان براي فشار آوردن بر جناح رقيب سود مي جست، با كوبيدن بر قانون اساسي جمهوري اسلامي و بازگشت به دوره امام راحل و با ترجيع بند ساختار شكني نكنيد، نقش ترمز انقلاب را بازي كرد. طيف جريانات راست بورژوازي و غرب و مدياي جهاني شان نيز در همين راستا از اول سعي كردند به اعتراضات برحق مردم رنگ سبز بپوشانند، براي آن رهبر بتراشند، و موسوي و كروبي را رهبر بخوانند.  در چنين اوضاع تعيين كننده اي، مظفر محمدي و حزبش حزب موسوم به حكمتيست تنها جرياني از طيف چپ بودند كه طي اين دو ساله عملا در صورت مساله كل ائتلاف راست بورژوازي شريك شده، تحت عنوان صف مستقل كارگري، مرتبا با ايست دادن به مردم كنار راستترين جريانات بورژوازي قرار گرفتند. عینا همان حرف و موضعی را در مورد مبارزات مردم گرفتند که خامنه اي و احمدي نژآد گرفتند. مردم را سیاهی لشکر کروبی و موسوی و جنبش سبز و "فتنه" معرفی کردند و به خانه نشيني فراخواندند. مظفر محمدی امروز هم سرش را زیر برف کرده است و فکر میکند مواضع خیلی رادیکالی گرفته است.

ما بدون كوچكترين ترديد و روشن و شفاف بر خواستهای چپ و انقلابی و کارگری تاکید گذاشتیم و مردم را به مبارزه علیه کلیت حکومت با تمام جناحهایش فراخواندیم. ما گفتيم اين انقلاب مردم است كه كل نظام را نشانه گرفته است. گفتيم زمينه هاي خيزش انقلابي مردم مضحكه انتخابات جمهوري اسلامي نيست، بلكه ٣٢ سال مبارزه مردم عليه اين رژيم فقر و فلاكت است. گفتيم جنبش اعتراضي كارگري، جنبش عليه تبعيض عليه زن، جنبش خلاصي فرهنگي جوانان و جنبش اعتراضي مردم است كه زمينه هاي واقعي در هم شكستن صف حكومت و جلو آمدن جنبش انقلابي مردم است. گفتيم كه مضحكه انتخابات فرصتي بود كه مردم از آن استفاده كردند و بيرون ريختند و مرگ بر ديكتاتور گفتند.
اكنون نيز پاسخ من به آنها اينست كه جنبش موسوي و كروبي جنبش مرگ بر ديكتاتور نيست. بلكه جنبش الله اكبر است. جنبش مسجد و مرثيه و بازگشت به دوره امام راحل است. جنبش حفظ نظام جمهوري اسلامي و ساختار شكني نكنيد، است. جنبش گردآمدن دور قانون اساسي جمهوري اسلامي در مقابل انقلاب است. و ایشان و حزبش بدون اینکه نیازی ببیند یک کلمه فاکتی بیاورد و به تبلیغات و سیاستها مراجعه کند، همه جوانان و زنان و کل مردم متنفر از جمهوری اسلامی را بهمراه حزب ما کنار جناح مغضوب و مرتجع حکومت قرار میدهد. این یعنی سر زیر برف کردن و به اطراف لجن پرتاب کردن. جواب اینها را واقعیت با به انزوا کشیدن آنها داده است، ما قبلا داده ایم و بازهم هرجا لازم باشد خواهیم داد و مهمتر اینکه قبل از ما منصور حکمت در ارزیابی جنبش ١٨ تیر ٧٨ و در ارزیابی از جناحهای مغضوب حکومت ده سال پیش جواب این گونه جریانات هپروتی و بی ربط به جامعه و مردم را داده است. آن زمان منصور حکمت گفت جناح مغضوب حکومت هیچ نیست و زمانی وارد میدان میشود که دیگر مردم از حکومت تماما بریده اند و دست به کار به زیر کشیدن آن شده اند. امروز مظفر محمدی و حزب کذایی اش تظاهراتهای میلیونها نفره مردم را به حساب یک جناح کپک زده حکومت میگذارد.

بهررو اين مختصر را اشاره كردم تا باز گردم به نوشته قبلي ام و تاكيد دوباره اي كنم كه درد واقعي مظفر محمدي و حزبش چيست.

بحث من همانست كه در نوشته قبلي طرح كردم و جواب مظفر محمدي نشان داد به خال زده ام. مشتي احكام بي پايه بطرف من پرتاب كرده است. و همه اين مقدمات بطور واقعي براي اينست كه حرفي براي گفتن ندارد و بطور واقعي از زير بحث اصلي كه همانا جمعبندي اول مه بود  فرار كند و او در واقع در مقابل همه استدلالاتي كه من آورده ام بي جواب است.

مظفر محمدي هنوز عصباني از اين است كه چرا ٢٠٠ نفر از كارگران روز ٩ ارديبهشت به منطقه اي بيرون از شهر در هفت آسياب سنندج رفتند تا اول مه را جشن بگيرند. و وقتي ميگويم خبر نداريد، اينها همه جنب و جوش وسيعي بود كه صورت گرفت و نتيجه اش را در روز عصر ١ ماه مه در وسط شهر سنندج ديديم كه بيش از دو هزار نفر با پلاكاردهاي سرخ جمع شدند و شعار زنده باد سوسياليسم دادند، باز بدون اينكه در برابر اين فاكت روشن پاسخي داشته باشند و بدون اينكه به آن  اشاره اي داشته باشد، همه بحثش را سوار اين   موضوع كرده و از آن سكتاريسم را نتيجه ميگيرد. بعد هم به اينجا ميرسد كه تشكلهاي دست اندركارش هم فرقه گرا و آلوده به سموم غير كارگري هستند و نهايتا به انحلال آنها رسيده و  كارگران را به ترك  صفوف آنها فراميخواند. و حرف من با ایشان همین است که کسی که ذره ای به فکر کارگر و تشکل کارگری ومبارزه کارگران باشد، به خود اجازه نمیدهد درست به دنبال یک اول مه سرخ و باشکوه در سنندج و تجمعات در شهرهای دیگر، چنین حرفهای بی ربطی را به سوی فعالین کارگری پرتاب کند. در ادامه اين سناريوست كه حملاتش به من شروع ميشود كه چرا براي اين ٢٠٠ كارگر كف زده ام و غيره. گويي همه داستان همين است.  گرچه من حتي اگر همه داستان همين بود، هنوز هم براي اين كوه رفتن كارگران كف ميزنم و آنرا بخشي از جنگ كارگران با اين رژيم بر سر گراميداشت اول مه روز جهاني كارگر ميبينم. چون در رژيمي كه هر نوع تجمع  و اعتراضي جرم است، حتي همان كوه رفتن كارگران در گراميداشت اول مه را بايد ارج گذاشت. 

همه صحبت من با مظفر محمدي اينست كه كسي كه بخاطر اين
ه چرا كارگران فلان تجمع شان را به بيرون شهر بردند، چرا به جاي دو هزار كارگر هزاران كارگر در اول مه جمع نكردند و چرا به جاي هفت تشكل، ديگران را با خود نياوردند و غيره  فرمان انحلال درست همان تشكلهايي را ميدهد كه بيشترين نقش را در برپايي اول مه باشكوه در وسط شهر سنندج داشتند،  فعالين آنرا سموم غيركارگري در جنبش كارگري ميداند، و كارگران را به ترك صفوف آنها فراميخواند،  کمترین چیزی که میشود به او گفت اینست که كوچكترين ربطي به كارگر و منافع كارگر ندارد.*

دسته‌ها:شهلا دانشفر