خانه > محمد ایرانی > تاثیر کشورهای بزرگ بر جنبش مبارزاتی ایران و جنبش سایر کشورها

تاثیر کشورهای بزرگ بر جنبش مبارزاتی ایران و جنبش سایر کشورها

جون 4, 2011

 آیا کشورهای پیشرفته خواهان ایجاد دموکراسی در ایران و سایر کشورها هستند ؟

 انقلاب خونین مردم فرانسه که موجب فرو پاشیدن اشرافیت و فئودالیسم در کشورش گردید جزو سلسله انقلاباتی بود که اروپا را تکان داده و آزادی و دموکراسی را با پیدایش جهان سرمایه داری به مردم نوید داد ، در حالیکه کشور انگلیس راهی متفاوت پیمود و با رفرمهایی که در جامعه ایجاد شد موجب تحقق سرمایه داری در کشور گردید ، گرچه امریکا تحول سرمایه داری را با جنگهای داخلی برای استقلال همزمان طی نمود . در همه کشورهای فرانسه ، آلمان ، امریکا ، انگلیس ، ایتالیا و اسپانیا که سردمدار ممالک سرمایه داری بودند ، پروسه رشد اقتصادی که دیگر روابط اقتصادی حاکم فئودالیسم جواب آنرا نمیداد ، شاهد رشد فرهنگی همزمان در احاد جامعه در حال تحول  بود . مناسبات اقتصادی نوین نیاز به گسستن از روابط یکطرفه اشرافیت با کشاورزان داشته و میبایست با آزادیهای فردی که خواست جامعه بود ، اجازه رشد به نیروهای جدیدی بدهد که با رشد صنعت همراه گردند . طبقه سرمایه دار جدید که حکومت آینده را پی ریزی میکردند ، نیاز به کارگرانی آزاد داشت که از خیل کشاورزان وابسته بزمین تامین گردند تا با تکنولوژی در حال رشد امکانات مورد نیاز مردم را در کارخانه ها تولید  نمایند ، آزادی فردی در این مفهوم گسترش یافت . بعدها کشورهایی همچون ژاپن ، کانادا ، ، سوئیس ، سوئد ، نروژ ، دانمارک ، اتریش و غیره به کشورهای پیشرفته سرمایه داری پیوستند و نیازهای بازار مصرف بین انها موجب جنگهای بزرگی گردید که کم مانده بود موجب تخریب اروپا  گردد ، سرانجام کشورهای بزرگتر سرمایه داری تصمیم گرفتند که جنگهای خود را به ممالک عقب مانده که نقش تامین مواد اولیه و سوق الجیشی آنها بحساب میامد ، منتقل نمایند . کشور روسیه نیز که  در حالت نیمه فئودال و سرمایه داری بسر میبرد ، تغییر سلطنت و تزار چاره ای بود که رشد سرمایه داری را در کشور تسریع مینمود ، لنین و حزبش با کاربرد تئوری مارکس که سازماندهی و رهبری طبقه کارگر را برای ایجاد سوسیالیسم راه برون رفت از سرمایه داری میدانست ، توانست از مکانیزم جنگ جهانی اول که موجب ضعف شدید تزار گردد به انقلاب سوسیالیستی نائل گردد . عدم رشد طبیعی مناسبات سرمایه داری چه اقتصادی و چه فرهنگی و سیاسی در روسیه و استبداد ریشه دار حکومتهای تزاری از یکطرف و عدم تجربه برای تشکیل حزب طبقه کارگر و پیاده کردن مناسبات سوسیالیسم از طرف دیگر همراه عوامل دیگر موجب گردید که دموکراسی و آرمانی که تصور میگردید در راه است ، جامه عمل بخود نگیرد . هرچند گامهایی که حکومت و مردم شوروی با سرعتی که در راه رشد و تکامل نهادند ، به کشوری پیشرفته ، نه همچون سایر همتایان اروپایی و آمریکایی خود ، تبدیل شده و همچون آنها برای یافتن بازارهای مصرف متوجه نفوذ در کشورهای عقب مانده گردید ، در ادامه کشور چین نیز که موارد مشابه ای همچون شوروی را با خود یدک میکشید توانست بعد از انقلاب به جمع کشورهای بزرگ بپیوندد . سایر کشورهای اروپای شرقی که با مکانیزم شوروی راه سرمایه داری را طی کرده بودند ، همراه کشورهایی همچون کره جنوبی ، ترکیه ، مالزی ، برزیل ، هند و سایرین در تلاشند که خود را به قافله کشورهای پیشرفته برسانند ، درحالیکه کشورهای ایران ، مصر ، عربستان و اکثر کشورهای آسیایی و آفریقایی هنوز در ابتدای راه بوده و نه تنها پیشرفت اقتصادی به مفهوم کلاسیک نداشته اند بلکه از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار عقب مانده تر هستند .مقدمه بالا تنها از این زاویه آورده شده تا مناسبات فرهنگی که موجب تثبیت نهادهای دموکراتیکی در کشورهای پیشرفته گردید ، مورد توجه قرار گیرد که چگونه این نهادها بدلیل عدم رشد حتی در زمان انقلاب در کشورهای بزرگ و پیشرفته ای چون شوروی و چین ، نسبت به کشورهایی همچون امریکا ، فرانسه سوئد و سایرین همچنان دچار ضعف است . آنچه باید توجه نمود اینکه مردم کشورهای پیشرفته زمانی متحول شدند که در ابتدا نهادهای دموکراتیکی خود را در جامعه ایجاد نموده و پس از تثبیت آنها ، همچنان به دولتهایشان اجازه نمیدهند که از قوانین تخطی نمایند و در صورتیکه چنین کنند مردم نیز به تغییر دولت دست میزنند . نکته قابل اهمیت آنستکه مردم زمانیکه با سپری کردن قرون وسطی دانستند که دین باید از حکومت جدا شده و قوانین بر اساس عرف تنظیم گردند ، درک نمودند که دموکراسی و آزادی بعنوان دو بنیان جدایی ناپذیر از یکدیگر در پروسه ای طولانی تحقق میپذیرند . آزادی کار ، آزادی رای ، آزادی فردی ، حق تعیین نمایندگان مجالس و دولت ، حق اعتراض ، حق اعتصاب و موارد دیگر بتدریج بدست آمد ، درحالیکه تبعیض نژادی و زبانی و سپس تبعیض جنسیتی دیرتر بدست آمدند و     مبارزه برای تامین دموکراسی و آزادیهای مردم نه تنها متوقف نشده بلکه همچنان ادامه دارد . اعتراضات بزرگی که در فرانسه برای بالا نبردن سن بازنشستگی در گرفت  ، اعتراضاتی که در انگلیس برای کمتر نشدن تسهیلات عمومی بپا خواست ، اعتراضاتی که در اسپانیا و یونان و پرتقال برای عدم دریافت وامهای بانکی شد ، اعتراضاتی که در امریکا به تغییر دولت بوش انجامید ، اعتراضات سندیکاهای کارگری که برای عدم حمایت قوانین از حقوق انها و بهبود وضعیت شکل گرفت ، اعتراضاتی که در همه کشورهای پیشرفته برای توقف جنگها و غارت اموال کشورهای عقب مانده توسط دولتهای پیشرفته و دیکتاتورهای خودشان انجام میگیرد ، اعتراضاتی که در حمایت از حقوق بشر و آزادی و دموکراسی برقرار میگردد و سایر اعتراضات همه ناشی از اینستکه آزادی و دموکر
سی باید همزمان پیشرفت نمایند . اعتراضاتی که اخیرا توسط مردم اسپانیا و سپس فرانسه بر علیه قدرتمداران رخ میدهد و دیر نیست که صدای مردم سایر کشورهای پیشرفته را نیز هماهنگ کند ، خود نمونه بارزی از رشد دموکراسی و برابری خواهی است ، مردم میگویند ؛ آنها ثروت کشور را در اختیار گرفته اند ما هم خیابانها را تصرف میکنیم ، اگر شما از رویاهای ما جلوگیری کنید ما هم خواب را بر شما حرام خواهیم کرد . بنابراین مردم کشورهای پیشرفته همچنان به تقویت آزادی و دموکراسی همت مینهند و اینکار را تنها وظیفه دولتهای منتسب و یا نمایندگان برگزیده مجالس خود ندانسته و درک کرده اند که خود نیز باید بر همه امور نظارت نمایند ، برای اعمال نظارت و تغییر بر اساس نهادهای دموکراتیک مردمی و قوانین مصوبی که بانها رای داده اند ، تلاش مینمایند . مردم کشورهای بزرگی همچون امریکا ، انگلیس ، فرانسه و سایرین که دموکراسی در کشور آنها نسبی است ، چه در کشورهایی همچون سوئد ، دانمارک و نروژ که مردم از دموکراسی و آزادی بیشتری برخوردارند و چه در کشورهای بزرگی همچون شوروی و چین که مردمش هنوز از دموکراسی نسبی هم فاصله دارند ، در همه آنها  یک وجه مشترک وجود دارد که دموکراسی و آزادی دولتهای مستقر در این کشورها با آزادی و دموکراسی مردم کشورهای درحال رشد  و یا عقب مانده منافات دارد . اصولا دموکراسی و آزادی در کشورهای پیشرفته دو سو دارد ، بخشی که از سوی مردم است که همواره تلاش دارند آنرا افزایش دهند و بخش دیگر از سوی بخشی از نمایندگان و مسولین دولتهای آنهاست که بدلیل کسب قدرت بدنبال کاهش آزادی و دموکراسی مردم میباشند ، البته مسولین و دولتهای مربوطه تلاش دارند جهت کسب منافع کشورهای خود و شرکتهای امپریالیستی و بین المللی به غارت منابع کشورهای در حال رشد و عقب مانده بپردازند . ممکن است در مقاطعی بعضی از تاکتیکهای دولتهای کشورهای بزرگ با منافع مردم سایر کشورها گره خورده و همسویی داشته باشند ، ولی در استراتژیها و زمان طولانی بهیچوجه این منافع با یکدیگر همسویی نداشته بلکه منافع دولتهای بزرگ همخوانی بیشتری با حکومتهای دیکتاتوری ان کشورها دارد و تجارب جنبشهای کشورها در ۱۰۰ سال اخیر شاهدی بر مدعاست . دولتهای کشورهای پیشرفته بدلیل تثبیت قدرت احزاب که معمولا از دو تا سه حزب حاکم تشکیل شده و نمایندگان مجالس نیز بیشتر از این احزاب تشکیل شده اند ، بتدریج به نهاد قدرت احزاب و لابیهای موجود تبدیل میگردند که بیشتر منافع آنها را رهبری کنند . هیچکس منکر وجود دموکراسی در چنین کشورهایی نیست ، دولتهای چنین کشورهایی نمیتوانند از خط قرمز مردم خود که توسط نهادهای دموکراتیک آنها نهادینه شده عبور کنند و مردم با رای خود قادرند تغییراتی در کشور ایجاد کنند . استقلال ۳ قوه در این کشورها موجود است ؛  دولت وظیفه دارد که با نهادهایش امور محوله را اجرا کند ، قوه قضاییه بدون توجه به ارکان قدرتی قضاوت را با عدالت انجام دهد و مجالس باید قوانین مورد نیاز کشور را تصویب نمایند ، ولی مشاهده میگردد که بحرانهای اقتصادی بدلیل ماهیت سرمایه داری و سیاستهای غلط کشور را فرا میگیرد و موج بیکاری مردم را تهدید میکند و نظامهای مستقر توانایی حل مشکلات را برای همیشه ندارند . در این میان شرکتهای بین المللی هستند که سودهای سرشار ناشی از فروش نفت ، اسلحه ، صنایع و تکنولوژی را برده و تاوان بحرانها علاوه بر مردم جهان سوم حتی با مردم کشورهای پیشرفته نیز میباشد که علاوه بر بیکاری سایر امکانات بدست آمده قبلی از جمله خانه ، ماشین و غیره را واگذار میکنند . در این کشورها قوانین کار که با تلاش فراوان از جمله از دست دادن جان کسانی بدست آمده بود ، جای خود را به قوانینی میدهند که حمایت کارفرمایان را در پی داشته و شرکتهای بیمه تنها موظف میگردند بخشی از چند ماه حقوق بیکار را بپردازد ، درحالیکه اعضای سندیکاها بدلیل عدم توانایی در گرفتن حقوق کارگران و کارمندان روزبروز کاهش مییابند . عامل مهمی که در حفظ دموکراسی و آزادی نقش والایی در بیداری مردم بازی میکنند ، وسایل ارتباط جمعی بخصوص روزنامه ها هستند که با وجود کنترل نامحسوس ، همه مسائل داخلی و خارجی را بیان مینمایند و کمتر خبری است که از دست آنها در حاشیه امنیت قرار گیرد . هرچه بطول بحرانهای اقتصادی افزوده میگردد ، دولتهای این کشورها امکانات داده شده دولتی را بیشتر کاهش میدهند و این رابطه برای کشوهایی چون شوروی و چین ( با وجود رشد تولید بالا ) نیز برقرار است ، با این تفاوت که مردمشان آزادی کمتری برای اعتراض دارند ، تنها کشورهای اسکاندیناوی است که با ایجاد مناسبات مشابه سوسیالیستی امکانات ویژه ای برای مردم کشورشان فراهم آورده اند . حقوق و آزادیهای فردی قابل احترام بوده و قابل نقض نیست ولی آنچه اهمیت داشته و دارد مبارزاتی است که مردم کشورهای پیشرفته برای حفظ آزادی و دموکراسی و زندگی بهتر در مقابل دولتهایشان انجام داده و تلاش دارند که بخش قدرتی ارکان حکومت را بسود مردم تضعیف نمایند . کشورهای در حال رشد و عقب مانده با منابع فراوان طبیعی ، نیروی ارزان کار ، نبود قوانین در حمایت از مردم ، فساد حکومتهای فاسد آنها ، دور بودن از قوانین دست و پاگیر کشورهای دموکراتیک ، نبود آزادی و حق اعتصاب و اعتراض ، بازار بزرگ مصرف و موارد دیگر ، موجب گردیده تا سرمایه های کلان به آن سمت حرکت نماید . اگر سالهای دور گذشته دولتهای پیشرفته ناچار بودند از ارتش خود استفاده کنند ، جای خود را
در سالهای اخیر به پشتیبانی از حکومتهای دیکتاتور و فاسد داده است تا سود سرشار دولتهای بزرگ و مهمتر از آنها استثمار بیش از اندازه مردم این کشورها توسط شرکتهای امپریالیستی و بین المللی انجام گیرد . اگر در سالهای دور گذشته اخبار غارت کشورها در رسانه ها پوشش زیاد نمیافت ، امروزه با وجود سایتها و ماهواره ها امکان لاپوشانی استثمار دولتهای بزرگ کمتر بوده و موجب انزجار مردم جهان شده است و لذا دولتهاو شرکتهای بزرگ نیاز دارند استثمار را پوششی ماهرانه بدهند .               جنبش سبزی که در ایران در سال ۸۸ آغاز گردید تا پایه های نظام ولایتی را لرزان کند ، در روز عاشورا با شعارهایی همچون ؛ نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران ، مرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر شوروی و مرگ بر چین ، نفی انرژی هسته ای و شعارهای دیگری که نشان میداد مخالفتی با غرب و امریکا ندارد ، هویت جدید خود را اعلام کرد ولی متاسفانه جواب درستی نگرفت و غرب بجای حمایت از جنبش ایران ، دفاع از حقوق بشر ، حمایت از زندانیان سیاسی و جلوگیری از اعدام ، تاکید بر مذاکره با مقامات نظام در مورد انرژی هسته ای نمود . اینکار  کشورهای پیشرفته بار دیگر جوانان جنبش را بیاد گذشته تاریخی ایران انداخت که پیشینیان آنها تجربه کرده بودند و آن منافع کشورهای پیشرفته است که برعکس شعارهای ظاهری بر همه چیز برتری دارد . جنبش باید اعدامهای زیادی تحمل میکرد ، بیشترین فرزندان مبارزش را در زندانهای مخوف رژیم اسیر میداد ، خانواده های بیشماری سرگردان بیدادگاههای نظام ولایتی میگردیدند ، بیکاری همراه با خط فقری که ۱/۳ مردم را بزیر خود کشیده پیش میآمد ، فریبکاری فراوان رژیم در تعهد هایش تکرار میشد ، کمک به تروریستها فزونی مییافت ، صدای مردم جهان و سازمانهای حقوق بشری در مورد جنایات رژیم  به آسمان میرفت و مواردی دیگر تا چرخشی در سیاستهای کشورهای پیشرفته نسبت به نظام اسلامی ایجاد میشد . واقعیتی غیر قابل انکار است که شرکتهای بین المللی کشورهای بزرگ تحت رهبری بوش امریکایی با دو جنگ عراق با ایران و عراق با کویت بهمراه حمله ناتو به افغانستان توانستند سود سرشاری از فروش نفت و اسلحه بنمایند و این سود همچنان با لولوی اسلام فقاهتی تداوم دارد ، نکته دیگر آنکه سالهاست که مرکز توجه جهان از مرز اسراییل و فلسطینیان به طرف دیگر منطقه خاور میانه کشیده شده است . جنبشی که دیگر جوانان ایرانی آنرا هدایت میکنند در پروسه ۱/۵ ساله خود نتایج گرانبهایی کسب نمود همچون ؛ نظام با اصلاحات تغییر کیفی نمیکند ، با انتخاب حکومت سکولار مذهب باید از دولت جدا شود ، سازماندهی جنبشهای گوناگون کشور با وجود همه اقشار و نیروها انجام گیرد ، تغییر حکومت باید بدست خود مردم  صورت گیرد ، دموکراسی و آزادی باید در مردم با تشکیل نهادهای دموکراتیک گسترش یابد ، مذاکره با نظام ولایتی وقتی نتیجه دارد که رهبری درست جنبشهای داخلی شکل گرفته باشد ، مکانیزم کمکهای کشورهای دیگر زمانی اثر نهایی برای تغییر نظام دارد که آلترناتیو اپوزیسیون نیرومند در داخل تشکیل شده باشد و راه کارهایی دیگر که جنبشهای داخلی باید در تحقق آن بکوشند . حمایت همه جانبه ایرانیان دور از وطن از مبارزات داخل کشور با انتشار اخبار و فشار به سازمانهای بین المللی و دولتها برای توقف اعدامها ، آزادی زندانیان سیاسی ، تحریمهای سیاسی مسولین نظام ، حمایت از حقوق بشر در داخل کشور و موارد دیگر نشان داد که ایرانیان چه در داخل و چه در خارج کشور هم پیمان جاجات مبارزه را تشخیص داده اند . . طبیعی است که اگر دولتهای بزرگ حتی بیدریغ از جنبش داخل کشور حمایت کنند ، بدون نیروی سازماندهی شده قوی در داخل کشور ، نتیجه ای ببار نخواهد آمد و تنها حکومتی ولایتی با نظامی دیگر چه اصلاح طلب و چه نوعی از رژیمهای دیگر که در مدت کوتاهی ماهیت دیکتاتوری خود را نشان خواهد داد ، تعوض میگردد . تجربه گرانقدر جنبش سال ۵۷ که روحانیون در غیاب آلترناتیو نیرومند مردمی توانستند با مکانیزم غرب ، حکومت ولایتی را برقرار کرده و طی ۳۱ سال حکومت ایدئولوژیکی کشور نیمه صنعتی را به ویرانه ای تبدیل کرده و کشتار بیمانندی انجام دهند ، دیگر نباید تکرار گردد . شعارهای تظاهرات بهمن و اسفند ۸۹ که نشان از بلوغ سیاسی و فرهنگی مردم ایران دارد ، نشان میدهند که تغییر ساختار نظام بیک گفتمان عمومی تبدیل شده است ، آنچه در تمام تظاهرات مشاهده میگردد برابری و همکاری صمیمانه ایست که جوانان دختر و پسر و همچنین بزرگانشان که از اقشار مختلف دانشجو و محصل ، کارگرو کارمند ، معلم و استاد ، کرد و ترک و فارس و سایرین ، شیعه و سنی و سایرین و غیره دارند ، از خود نشان میدهند . اعتراضات زندانیان که سایه مرگ را در زندانهای مخوف رژیم حس میکنند امان دستگاههای امنیتی و سپاه حکومت را بریده است و بحران اقتصادی بهره حذف یارانه وخیزش جنبشهای منطقه ای میرود که امید سرنگونی نظام را در دل نیروهای جنبش که در دو سال اخیر فرهنگ آزادیخواهی و دموکراسی را با عرضه نیروهای جدید در داخل و خارج کشور نشان داده اند ، برانگیزانده و آنرا عملی سازد . نارضایتی مردم کشورهای عقب مانده از رژیمهای دیکتاتوری طولانی مدت با اشکال متفاوت مذهبی ، جمهوری ، سلطنتی ، سلطانی و غیره  از یکطرف و رشد تکنولوژی ارتباطات و سایتهای مختلف از سوی دیگر که اخبار جهانی را پوشش و رابطه مردم سراسر جهان را پیوند میدادند ، موجب خیزش جنبشهایی در اینگونه کشورها بخصوص در منطقه خاور میانه و آفریقا گردید
. در اینجا قصد تحلیل سیاسی اجتماعی و اقتصادی کشورهای منطقه و جنبشهای موجود در آنها نیست که نیاز به داشتن اطلاعات وسیع از هرکدام از کشورها ، آرایش نیروهای سیاسی مخالفین دولت ، وضعیت طبقه حاکم و رابطه سیاسی اجتماعی و اقتصادیش با جهان خارج و کشورهای بزرگ دارد . جنبشی که از ایران آغاز شده بود با تاخیری از تونس و سپس مصر شروع شده و به یمن ، بحرین ، لیبی و سوریه گسترش یافت و میرود که دامن کشورهایی همچون الجزایر ، مراکش ، عربستان و سایر کشورهای همجوار را بگیرد . طبیعی است که همه این کشورهایی که جنبشی در آنها ایجاد شده و یا درحال پیدایش است ، نبودن نهادهای دموکراتیک و گروههای سیاسی مستقل و عدم رشد فرهنگی و برابری خواهی ، وجود مذهب و علاقه اش  به قدرت حکومتی ، استبداد ریشه دار در مردم انها مشترک بوده و گرچه باهم تفاوتهایی در ان زمینه ها دارند . در میان افراد و گروهها و اقشار موجود در این کشورها دیدگاههای متفاوتی وجود دارند ؛ هستند کسانی که جدایی مذهب از حکومت را طلب میکنند ، هستند کسانی که مذهب را راه رهایی میدانند ، هستند کسانی که ملی گرا و یا لیبرالیستند ، هستند کسانی که به اصلاحات معتقدند ، هستند کسانی که تغییر نظام را با خشونت باور دارند ، هستند کسانی که آرمانشان حکومتهای غربی و سیستم انها است ، هستند کسانی که به رهبری طبقه کارگر فکر میکنند ، هستند کسانی که میخواهند تاریخ گذشته کشورشان را احیا کنند و باورهای دیگر ، ولی میتوان گفت همه آنها جز نیروهای تند مذهبی فاقد سازماندهی و قدرت مالی برای تبلیغ و ترویج خود میباشند . ایجاد نهادهای دموکراتیک ، قبول پلورالیسم ، اعتقاد به برابری افراد و موارد مشابه از اصولی است که تا در میان مردم کشوری ایجاد نگردد ، امکان تحول وجود نخواهد داشت و هرچند زمان و پروسه جنبشها بیشتر طول بکشد بشرطیکه خود جنبش بنوعی متوقف نگردد ، بسود جنبشهای مردم آن کشور است و حکومتی که پس از این پروسه بدست میآید ، طبعا دارای آزادی و دموکراسی بوده و ماندگار خواهد بود . این موضوع تفاوتی ندارد از اینکه در مصری که فاقد درآمد نفتی است ولی از نهادهای کارگری و دموکراتیک قویتری برخوردار است با یمنی که هیچکدام را ندارد تا لیبی که درآمد نفتی داشته ولی از سلطانی دیکتاتور برخوردار است تا بحرینی که علاوه بر درآمد نفت حمایت عربستان را از ترس ایجاد جنبش در کشورهای ثروتمند عربی دارد تا سوریه ای که نظام ولایتی را بعنوان پشتیبان هزینه سرکوب و ارسال چماقدار بدنبال دارد تا سایر کشورهایی که مردمش دیرتر به جنبش منطقه میپیوندند ، همه مانند کشور ایران که بیش از دو سال از جنبش میلیونی آن میگذرد تا مردم نهادهای دموکراتیکی و آلترناتیو حکومت فعلی خود را ایجاد نکنند ، تغییری کیفی انجام  نخواهد گرفت . البته تاثیر تغییر حکومت سوریه بر حکومت ولایتی بسیار زیاد میباشد ، چراکه دروازه ورود رژیم به لبنان و فلسطین و مورد حمایت قرار دادن مستقیم گروههای تروریستی حماس و حزب الله میباشد و با تغییر دولت سوریه ، نظام فقاهتی  قادر نخواهد بود به ایجاد آشوب و بحران بپردازد ، گرچه حربه ارسال نفت ارزان و مجانی به هر دولت مستقری در سوریه عاملی برای نفوذ هر کشور نفتخیز از جمله نزن اسلامی خواهد بود . طبیعی است همانطور که تاریخ مبارزاتی هرکدام از این کشورها متفاوت بوده و قدرت طبقه حاکم و عوامل موثر در نهادهای موجود مردمی آنها از همدیگر متمایز است ، همچنین رابطه کشورهای پیشرفته و منافعی که آنها در اینگونه کشورها دارند نیز از روندی دیگر برخوردار بوده و میبایست در هر کدام سازماندهی نیروهای جنبش بطور دقیق مورد بررسی قرار گیرند . تظاهرات خیابانی میلیونی بر علیه حکومت مستبد که اوج حرکت هر جنبشی در یک کشور است ، بتنهایی عامل موفقیت نبوده و تنها شکل مبارزاتی نیست ، کما اینکه توقف تظاهرات گاه بگاه یک جنبش بمنزله سکوت و یا مرگ جنبشی نخواهد بود . باید باور کرد که جنبشی عظیم در منطقه که به سایر کشورهای در حال رشد و عقب مانده نیز سرایت خواهد کرد ، به ضد نظامهای استبدادی طولانی مدت راه افتاده و با گسترش ارتباطات سر ایستادن ندارد و تا آزادی و دموکراسی را برقرار نکند موج آن ادامه خواهد داشت .مبارزه مردم یک کشور بر علیه نظام حکومتی مستبد همیشگی است و راهیست پر پیچ و خم که مبارزان میبایست از ترفندهای نظام برای انحراف استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی آگاه گردند تا ریشه دیکتاتوری فردی و گروهی را باهر شکل آن بکنند . آنچه اهمیت ثانوی دارد ولی توجه دقیق میطلبد ، مکانیزم دولتهای کشورهای پیشرفته میباشد که چگونه رابطه ای با جنبش و حکومت مستبد برقرار میکند ، در حالیکه کمک سازمانهای بین المللی ، افراد سرشناس ، سازمانهای حقوق بشری و گروههای سیاسی و سایرین از پیچیدگی زیادی برخوردار نمیباشند و جنبش میتواند با بررسی نوع کمک و خیال راحت تری آنها را بپذیرد . واقعیت اینکه غرب با رهبری امریکا دریافته که به جنبشهایی که در حال روی دادن بوده و روزبروز بر تعدادشان در کشورهای جهان افزوده خواهد شد ، و در اینراه به جنبه اصلاح طلبی جنبشها که برای منافع آنها خطری ندارد توجه خاص نماید و چه بسا این درک ناشی از تجربه ای است که از جنبش دوساله ایران و بخشی از حرکت اصلاح طلبان گرفته باشد . هیچکس منکر این نیست که جنبشهای مردمی از درون هر کشوری آغاز میگردد که با منافع حاکم آن کشور در تضاد قرار   میگیرد ، هیچکس نیز نمیتواند منکر این گردد که دولتهای کشورهای پیشرفته بخاطر منافع خو
د دست یاری بسوی جنبشی دراز میکنند نه بدلیل آنکه به آزادی مردمی کمک کنند و یا اینکه چون دموکراسی در کشور خودشان نهادینه شده است ! تاریخ اشکال گوناگون وارد شدن دولتها و شرکتهای بزرگ را در سایر کشورها بازگو مینماید و اکنون شکلی که این شرکتها و دولتها برگزیده اند ، حمایت از حقوق بشر در کشورهای دارای حکام مستبد است . شکی نیست که مردم جهان از جمله مردم کشورهای بزرگ خواهان آزادی و دموکراسی در همه جا هستند و اینرا از راههای گوناگون و از طریق نهادهای دموکراتیکی و حقوق بشری خود و حتی توسط افراد سرشناس خود بیان نموده اند ، ولی دولتهای قدرتمند که از یکسو نمایندگان مردم خود برای اداره کشور انتخاب شده و باید به منافع آنها فکر کنند ، از سوی دیگر باید جوابگوی شرکتهای بین المللی و لابیهای آنها باشند که در انتخاب آنها سهمی دارند و بهمین دلیل رابطه دولتهای قدرتمند با جنبش هر کشوری از طریق منافع هرکدام تعیین میگردد . بعد از دوسال همچنان اخبار جنبش ایران از کانالهای تحت نظر دول قدرتمند دارای پوشش کامل نبوده و گزینشی است ، گرچه بدلایلی که در بالا گفته شد این کانالها بطرف اصلاح طلبان و پوشش اخبار و مقالات آنها یورش آورده اند ، درحالیکه اخبار سایر جنبشهای مصر ، تونس ، لیبی ، بحرین ، سوریه و بحرین ( کمتر ) بلافاصله صورت گرفته و حتی به لیبی حمله نظامی انجام میگیرد ! اینکه رسانه ها در بیشتر این کشورها آزادتر از ایران میباشند ؛ کما اینکه در لیبی نیست ، دلیل غیر موجه ایست بر اینکه چرا پوشش اخبار جنبش ایران ضعیف است با وجودی که اخبار جنبش ایران از طریق دستگاههای ساده ای همچون موبایل و وبلاگ در سایر نشریات منتشر میگردند و رسانه های وابسته آن دول میتوانستند پوشش اخبار را وسیعتر نمایند ، اگر نخواهند از ماهواره های خود که جزییات حرکت انجام شده را در ایران ( و سایر کشورها ) استفاده کند که میبایست میکردند و بکنند .  دول غربی دیگر به انرژی هسته ای نظام ولایتی علاقه نشان نمیدهند و تمرکز خود را بر روی تحریمهای مسولین نظام ( و برای حکام مستبد سایر کشورها ) چه بانکی و چه اقتصادی و غیره نهاده و حقوق بشر را محور برخورد خود قرار داده اند و سران آنها با احساس بیشتری در باره حق دیگران صحبت کرده و حمایت خویش را اعلام میکنند . در این میان آقای اوباما که صدای ملت ایران را یکسال قبل که میگفتند ؛ او با ماست یا با اونها ، نمیشنید اکنون از جنبش ایران بعنوان پیشتاز سایر جنبشها سخن سرایی میکند و حمایت همه جانبه امریکا و غرب را از جنبشها اعلام میکند . کسی منکر تاثیر حمایتهای کشورهای بزرگ بر حرکت جنبشهای  ایران ( و منطقه ) نیست و اینکه بتدریج حکومت را که با تظاهرات مردم فرسوده شده و پایه ها و ستونهایش بلرزه افتاده است لذا به سقوط نزدیکتر میگردد ، بلکه بحث بر اینستکه اگر جنبش ایران ( یا هر جنبش دیگری در کشور دیگر ) نتواند آلترناتیو حکومت را در داخل کشور ایجاد کند ، حکومتی که مورد نظر امریکا و غرب است از نوع اصلاح طلبی بر سر کار خواهد آمد . بگذریم از اینکه روشنفکرانی که بارها امتحان عملکرد و تفکر خود را پس داده اند ، مانند سال ۵۷ بصدا در میآیند که بگذار این رژیم برود چرا که اصلاح طلبان را بآسانی میتوان از تخت پایین کشید ، درحالیکه روشن نیست که پس از تثبیت و هویدا شدن دیکتاتوری اصلاح طلبان چه زمانی باید طول بکشد تا مجددا جنبش مردمی حرکتش را آغاز کند . حمله نظامی ناتو به لیبی در زمان آقای اوباما و سایرین نشان داد که دکترین نظامی آقای بوش از زیر خاکستر سر بیرون آورده است و این موضوع تا بحرانهای اقتصادی غربی ( و شرقی ) وجود دارد ، ادامه خواهد داشت . اوباما که نگاهی دوباره به سخنرانی مفصلش در مورد جنبشهای منطقه بسیاری از اهداف پشت پرده سیاستهای جدید را افشا میکند ، با حمله به سیاست بوش در دخالت داخل سایر کشورها بقدرت رسید ، حال خود مدافع حمله به کشور لیبی ( هرچند رهبرش منفور جهانیان باشد و هرچند سرنگونییش آرزوی هر مبارزی است ) که عضو سازمان ملل متحد است ، بدلیل حمایت از حقوق بشر میگردد . آری سیاستهای مداخله جویانه که پشت تصمیمهای شورای امنیت و متاسفانه سازمان ملل با بازوی اجرایی ناتو که مدتیست  نقش بازوی اجرایی دولتهای کشورهای بزرگ را بازی میکند تا پوششی باشد که تنها حمله کننده یک کشور مثلا امریکا نباشد که مورد اعتراضات مردمی گردد ، سیاست جهانی قلمداد شده است و مقاله پیوست بازگویی جالبی از دخالتهای سازمان ملل و شورای امنیت در کشورها دارد . موضوع لیبی هشداریست به جنبشهای سایر کشورها که کنترل غرب در حمایت از حقوق بشر و دخالت بیشتر آنها در کشورشان ساده نیست و نیاز هست تا این حمایت وجود دارد به سازماندهی نیروهای خود برای ایجاد آلترناتیو بکشد تا بعنوان عامل مهم در تعیین سرنوشت کشورش شرکت کند و خودش بتواند سقوط حاکم را بدست خود هموار کند . حمایت از حقوق بشر توسط دول قدرتمند حتما پیگیری میشود چون سیاستی است که انتخاب کرده اند ، این سیاست دیر یا زود دامن کشورهای مرتجعی همچون عربستان و سایرین را نیز خواهد گرفت و موج جدیدی از جنبشها نیز در این فضا ایجاد خواهند شد که بسته به نیرومندی جنبش نتایج متفاوت خواهند بود . نگرانی از حمایت غرب که گاه به نیروی رزمی نیز پیش کشد ، خطر تجزیه یک کشور را نیز نباید از خاطر زدود چرا غرب از تجزیه کشورها ضرری نمیکند جز آنکه کشورهای مجزا شده جدید همه بدنبال بازار مصرف ، انرژی و اسلحه برای بقای خود خواهند بود . در گذشته  بعد از جدایی افغانس
ان و سپس بحرین ، شهرهای آذری شمال غربی و سایر نقاط از ایران تلاش مجدد فراوانی در تجزیه کشوربا مکانیزم شوروی و انگلیس در استانهای آذربایجان ، کردستان و خوزستان انجام گرفت که تجزیه بدلایل مختلف محقق نگردید . عوامل مختلف از جمله جنگ با عراق و اشتغال موجب گردید ترکیب استانی در کشور متفاوت گردد ، اکنون دیگر نمیتوان گفت که جمعیت عرب اکثریت قاطعی نسبت به سایر قومیتها و زبانهای رایج در خوزستان دارد ، یا ترکمنها خیلی بیشتر از سایرین در استانهای گنبد و همجوار زندگی میکنند ، این موضوع برای آذریها ، کردها ، بلوچها و لرها و سایر قومیتها و زبانها نیز کم و بیش صدق میکند . البته نسبت بلوچها در بعضی از شهرهای استانهای بلوچستان و همجوار ، نسبت کردها در تعدادی از شهرهای استان کردستان و همجوار و نسبت آذریها در تعدادی از شهرهای استان آذربایجان بیشتر از سایر هوطنان میباشند ولی این دلیلی نیست برای همه ایرانیان که خواهان زدودن ریشه استبداد و ایجاد آزادی و دموکراسی هستند ، بخواهند موجب تجزیه کشور گردند . دست مرموزی در شهرهای آذربایجان جنگ فارس و ترک را براه انداخته و تلاش دارد با این ترفند جنبش ضد حکومتی را به انحراف بکشاند ، مگر میشود جنبشی خواهان برابری و آزادی و دموکراسی باشد ولی سپس تبعیض جنسیتی ، قومی ، زبانی ، دینی و غیره را روا دارد ، کمال بیخردی است که مبارزات یکپارچه مردم یک کشور را پاره پاره کرده و بجای سرنگونی نظام ولایتی به ابقای آن کمک شود . همه آذریهای آگاه میدانند که همبستگی ملی راه نجات از استبداد است وگرنه حکومت مستقل آذریها در کشور آذربایجان ثابت میکند که ریشه استبداد با حکومت یک قومیتی و یا یک زبانی از بین نرفته و آزادی و دموکراسی جایگزین استبداد نمیگردد . هموطنان کرد نیز همچون یاران آذری طی سالها مبارزه در یافته اند که ایران همیشه کشوری دارای نژادها ، زبانها ، مذاهب گوناگون بوده و اینرا در طی چند هزار سال تمدنش داشته است و منشور کوروش خود سندی بر این ادعا میباشد ، حفظ این یکپارچگی و تنوع حتی با هجوم رومیان ، عربها ، مغولها و سایر ملل دیگر نتوانسته این وحدت را زیر سوال ببرد مگر آنکه با مکانیزم خارجی اینکار را عملی سازد . کردها که در مبارزات چریکی و ایجاد گروههای سیاسی دارای سابقه طولانی میباشند تجربه خود مختاری استان کردنشین را در کشور عراق پیش روی دارند و میدانند که حتی این خودمختاری با وجود آزادیهای زبانی و مذهبی که فراهم کرده ولی نتوانسته است برریشه استبداد و فساد غلبه کند که مقاله پیوست بخشی از مسائل درون آن استان را نشان میدهد . این خود نمونه ایست که ایجاد آزادی و دموکراسی و سرنگونی استبداد حکومتی حتی در یک نظام با یک نژاد ( کشور آذربایجان و کردستان عراق ) ، یک زبان ( استان کردستان کردستان و کشور آذربایجان )، یک ملیت ( اکثر کشورهای مستبد ) و یا یک مذهب ( اسلام فقاهتی ) را دربر نخواهد داشت . هموطنان کرد که ریشه گروههای چپ و سوسیالیست در آنها بسیار قوی بوده و بیشتر دنبال برقراری سوسیالیسم بوده و میباشند ، باید بیش از سایر تفکرات اعتقاد داشته باشند که تجزیه ایران برای ایجاد کشوری مستقل از یک نژاد که اصولا با ترکیب جمعیت امروزه وجود ندارند ، دلیلی برای ایجاد آزادی و دموکراسی و یا سوسالیسم نیست و مبارزه برای ایران یک پارچه تنها راه حل سرنگونی نظام برای برقراری حکومتی جدا از مذهبو ایجاد دموکراسی میباشد .       طبعا سازمان ملل و وابستگان حقوقی آن نیز بیشتر از گذشته دست بکار خواهند شد و اینجاست که هموطنان خارج نشین ضمن حمایت از مبارزات داخل کشور میتوانند با دادن اطلاعات صحیح اخبار جنبش ، زندانیان ، محکومان به اعدام ، خفقان برای ایجاد نهادهای دموکراتیک با وجود امضای رژیم بهمه موافقت نامه ها ، وضعیت روزنامه نگاران ، فشار روی زنان ، مذهب ، کارگران ، قومیتها و غیره به نمایندگان سازمانهای حقوقی نقش مهمی بازی کنند که فرستادن مسولی از سازمان ملل به ایران امروزه روی میز کنفرانس هاست و نوید میرود که بتدریج فشارها موجب آزادی زندانیان سیاسی و توقف اعدام گردند . جای بسی شادی است که اندیشمندان ایرانی در خارج که فارغ از بخشی دیگر که بفکر دسته و حزب و همایش برای ایجاد رهبری خیالی خود هستند ، به ایجاد نهادهای مستقل مدنی برای پیش زمینه فضای دموکراسی ایرانیان در داخل و خارج کشور اشاره کرده و مقالات زیادی این روزها در این زمینه و مسائل حقوق بشر منتشر میگردند . این موضوع میتواند نوید فضایی باشد که نیروهای گوناگون در کشور امکان گسترش نهادهای دموکراتیک خود را داشته باشند ، گرچه ایجاد این نهادهای مستقل مدنی در شرایط خفقان نیز یک وظیفه نیروهای مبارز است ، بنابراین باید پیشروان هر قشر و طبقه نهایت تلاش خود را برای ارتباط با تمام اقشار جامعه افزایش داده و بکوشند تا هرچه سریعتر سازماندهی نیروها را برای پیش زمینه رهبری و آلترناتیو ایجاد کنند . جریاناتی که در مورد مراسم تدفین آقای ناصر حجازی قهرمان ملی پیش آمد نشان داد که مردم هوشیار از هر فرصتی برای نشان دادن خشم خود نسبت به نظام استفاده کرده و سرنگونی رهبر و رژیم را فریاد میکنند ، این موضوع علاقه مردم را به کسانیکه نام ایران را سربلند میکنند بروز داده و در عوض خواستار تغییر اشخاص و گروهی میگردند که نام ایران را لکه دار و مردم را به خواری میکشانند . مراسم تدفین آقای عزت سحابی که خود زمانی جزو مسولین نظام بود و سپس مراسم خاک سپری خانم هاله ، بار دیگر در فاصله یک ه
ته خاکستر زیر آتش را کنار زد تا شعله های نارضایتی عمیق مردم از نظام روشن گردد . نکته مهم دیگر این مراسم ها ارزشی است که مبارزان برای مخالفین نظام قائلند و با وجودی که طیف جنبش بسیار وسیع است ولی آنها در تجربه درک پلورالیسم و احترام به افکار گوناگون هستند ، در حالیکه بعضی از گروههای سیاسی با سالها زندگی در کشورهای دموکراتیک هنوز حاضر نیستند با محور قرار دادن موارد مشترک در کنار هم بنشینند تا اثربیشتری در حرکت جنبشها داشته باشند . هرچه سران اصلاح طلب در پی نزدیک کردن خود به طیف گوناگون جنبش تلاش میکنند ، نمایندگان جور واجور سران اصلاح طلب در خارج کشور نقش دایه مهربانتر از خود این سران را بعضی کرده و مدام با منشورها و اطلاعیه هایشان میخواهند از طیف وسیع و گوناگون جنبش بسود تفکر اصلاح طلبی خود استفاده کنند و نشان بدهند که جنبش از آنها تبعیت میکند ، ولی چشم بینا میخواهد که جهت حرکت جنبش را در این دو ساله ببیند که دیگر نه تنها اکثریت مبارزان و مردم بلکه  حتی بیشتر اندیشمندان اصلاح طلب زندانی نیز جدایی مذهب از حکومت و آزادی و دموکراسی نهادینه شده را خواهان هستند . زمانیکه پرچم جمهوری اسلامی ! توسط مردم در حال جنبش سایر کشورها به آتش کشیده میشود و یا گروههای مسلمان آنها وابستگی خود را از رژیم اسلامی تکذیب کرده و خواهان سیستم دموکراتیک هستند تا تعداد بیشتری را جذب خود نمایند ، چگونه ممکن است  مبارزانی در ایران با اینهمه اختناق و فشار حکومتی و نامه هایی که از زندانهای مخوف برای تحقق آزادی میفرستند ، خواهان برقراری چنین حکومتی باشند ! نظام ولایت فقیهی باید بداند که در تمام  جبهه های داخلی و خارجی در شرف شکست قرار دارد و هرچند عمر بیشترش بدلایلی همچون منافع کشورهای بزرگ ، ترفندهای حکومتی ، عدم گسترش نهادهای دموکراتیک و ایجاد آلترناتیو ، سپاه فاسد در قدرت و  سرکوب وحشتناک بستگی پیدا کرده ولی مردم آگاه شده و هر موضوعی را به اعتراض از حاکمیت و رهبری تبدیل مینماید . درگیری اقشار حاکمیت که بنوعی درگیری جناحهای روحانی ، سپاه و سایر اصولگرایان میباشد تا سقوط رژیم ادامه خواهد داشت و ترفندهایی که با تغییر رییس جمهور ، کودتای سپاهی و یا سایر اشکال صورت گیرد ، نخواهد توانست از این درگیریهای قدرتی جلوگیری کند و تحریمهایی که مسولین نظام را نشانه گرفته بزودی موجب ترسی فراگیر همه جناحهای حاکمیت را فرا خواهد گرفت که با سقوط رژیمهای مستبد ، اموال غارت شده مردم را بکجا باید انتقال دهند که در زمان فرار مورد استفاده قرار گیرد ! آری اگر جوانان دانشجو ضمن گسترش نهادهای مستقل خود آرزوهای ملتی که از اقشار گوناگون تشکیل شده را پرچم خود قرار دهند ، اگر کارگران مبارز به گسترش نهادهای مستقل همت نهاده و اعتراضات کارگران را همراه سایر کارکنان سراسری نمایند ، اگر   برابری زن و مرد و اصول حقوق بشر مبنای اشتراک همه نهادهای دموکراتیکی موجود قرار گیرند ، اگر همه ایرانیان برای ایجاد آزادی و دموکراسی در کل کشور متحد گردند ، آنزمان تغییر نظام کار دشواری نخواهد بود .   به امید آنکه سالگرد جنبش ۲۵ خرداد ۸۸ تبدیل به جنبشی سراسری گردد .

محمد ایرانی 

 ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ ، ۲ جون ۲۰۱۱ 

  http://ir.mondediplo.com/article1689.html

http://www.azadi-b.com/M/2011/05/post_236.html

       

دسته‌ها:محمد ایرانی