خانه > ميليتانت > درس های کمون ( لنين )

درس های کمون ( لنين )

جون 4, 2011

درس های کمون (1)

و.ا. لنین

——————————————————————————–

انتشار: زاگرانیچنایا گازتا، شمارۀ 2، 23 مارس 1908.

منبع: مجموعه آثار لنین، انتشارات پراگرس، 1972، جلد 13، صفحات 475 تا 478.

ترجمه از متن انگلیسی به فارسی: کیوان نوفرستی

——————————————————————————–

پس از کودتا، که نشان از پایان انقلاب 1848 داشت، فرانسه به مدّت 18 سال به زیر یوغ رژیم ناپلئونی رفت. این رژیم، نه فقط ویرانی اقتصادی، که حسّ حقارت ملی را برای کشور به دنبال داشت. پرولتاریا در خیزش علیه رژیم کهنه، دو وظیفه را عهده دار گردید- یکی ملی و دیگری با خصلت طبقاتی: آزادی فرانسه از تهاجم آلمان، و رهایی سوسیالیستی کارگران از سرمایه داری. ترکیب این دو وظیفه، ویژگی منحصر به فرد کمون را می سازد.

بورژوازی، "دولت دفاع ملی" را تشکیل داده و پرولتاریا مجبور بود تا تحت رهبری آن به مبارزه برای استقلال ملی دست زند. در واقع امّا این دولت، دولت "خیانت ملی" بود که رسالت خود را در مبارزه علیه پرولتاریای پاریس می دید. پرولتاریا، که با توهّمات میهن پرستانه کور گردیده بود، این موضوع را درک نکرد. ایدۀ میهن پرستی، که خود ریشه در انقلاب کبیر قرن هژدهم داشت، بر اذهان سوسیالیست های کمون مسلط گردیده بود. به همین جهت، فی المثل بلانکی- که بی تردید یک انقلابی و حامی پرشور سوسیالیسم بوده است- قادر نبود تا عنوانی بهتر از فریاد و فغان بورژوازی، برای روزنامۀ خود برگزیند: "مام میهن در خطر است!" *

ترکیب وظایف متضاد- میهن پرستی و سوسیالیسم- اشتباه مهلک سوسیالیست های فرانسه بود. مارکس در در مانیفست انترناسیونال، منتشره به تاریخ سپتامبر 1870، به پرولتاریای فرانسه نسبت به خطر گمراه شدن به وسیلۀ یک ایدۀ ملی کاذب (2)، هشدار داده بود. انقلاب کبیر، و تخاصمات طبقاتی تشدید گردیده بود، و از آن جا که مبارزۀ علیه کلّ ارتجاع اروپایی، تمامی ملت انقلابی را متحد کرده بود، پرولتاریا دیگر نمی توانست منافع خود را با منافع سایر طبقات متخاصم درهم آمیزد؛ بگذارید بورژوازی مسئولیّت خفت ملی را متحمّل شود- وظیفۀ پرولتاریا، نبرد برای رهایی سوسیالیستی کار از یوغ بورژوازی بود.

به علاوه، طولی نکشید که ماهیّت حقیقی "میهن پرستی" بورژوایی رخ نشان داد. دولت ورسای، که پیش تر به صلحی خفت بار با پروسی ها دست زده بود، به وظیفۀ فوری خود عمل کرد: تدارک به حمله برای خارج کردن سلاح ها از دست پرولتاریای فرانسه؛ سلاح هایی که وی را به هراس انداخته بود. کارگران نیز با اعلام "کمون" و جنگ داخلی، به این اقدام آن ها پاسخ دادند.

هرچند پرولتاریای سوسیالیست به جناح های مختلفی تقسیم شده بود، با این وجود کمون، نمونۀ عالی وحدت نظر بود؛ وحدتی که با آن پرولتاریا قادر بود تا وظایف دموکراتیکی را که بورژوازی تنها می توانست از آن ها دم زند، جامۀ عمل بپوشاند. پرولتاریا که قدرت را به دست گرفته بود، توانست تا بدون وضع قوانین بسیار پیچیده و به شیوه ای ساده و بی پرده، به دموکراتیزه کردن نظام اجتماعی دست زند، بورواکراسی را نابود و تمامی مناصب رسمی را انتخابی کند.

امّا دو اشتباه، ثمرات این پیروزی برجسته را نابود ساخت. پرولتاریا در نیمۀ راه متوقف شد: به جای "مصادرۀ مصادره کنندگان"، به خود اجازه داد تا با رؤیای استقرار یک عدالت عالی تر در کشوری که حول یک وظیفۀ مشترک ملی متحد گردیده است، به بیراهه رود. به عنوان مثال، مؤسّساتی هم چون بانک ها مصادره نگردیدند و تئوری های پرودونیستی پیرامون یک "مبادلۀ عادلانه" و غیره هم چنان در بین سوسیالیست ها غالب بود. اشتباه دوّم، به بزرگواری زیاده از حد پرولتاریا بازمی گشت: پرولتاریا، به عوض نابود کردن دشمنانش، به دنبال این بود که روی آنان تأثیر اخلاقی بگذارد. پرولتاریا اهمیّت عملیات نظامی مستقیم در جنگ داخلی را دست کم گرفت، و به جای یک تهاجم قاطعانه علیه ورسای -که می توانست زمینۀ پیروزی آن ها را در پاریس فراهم آورد- تعلل نمود و به دولت ورسای فرصت داد تا نیروهای سیاه را گردهم آورد و برای هفتۀ غرق به خون ماه مه آماده شود.

امّا با وجود تمامی این اشتباهات، کمون نمونه ای عالی از جنبش بزرگ پرولتری قرن نوزدهم بود. مارکس، ارزش بالایی برای اهمیّت تاریخی کمون قائل بود- اگر در جریان تلاش خائنانۀ باند ورسای برای قبضه کردن سلاح های پرولتاریای پاریس، کارگران اجازه می دادند تا بدون نبرد خلع سلاح شوند، تأثیر فاجعه بار سرخوردگی و یأسی که این ضعف می توانست در جنبش پرولتری ایجاد کند، بسیار بسیار بیش تر از زیان هایی بود که طبقۀ کارگر در مبارزه برای حفظ سلاح های خود متحمّل می گردید. (3) فداکاری های کمون، گرچه سنگین بود، امّا با اهمیّت آن در مبارزۀ عمومی پرولتاریا، جبران می شود: کمون، جنبش سوسیالیستی را در سرتاسر اروپا به حرکت واداشت، قدرت جنگ داخلی را نشان داد، توهّمات میهن دوستانه را از میان برد، و باور ساده لوحانه به تلاش های بورژوازی برای اهداف مشترک ملی را نابود ساخت. کمون به پرولتاریای اروپا آموخت تا به طور مشخّص، وظایف انقلاب سوسیالیستی را مطرح کند.

درسی که پرولتاریا آموخت، هرگز فراموش نخواهد شد. طبقۀ کارگر از آن استفاده خواهد کرد، همان طور که در روسیه و در طی خیزش ماه دسامبر استفاده کرده است.

دورۀ پیش از انقلاب ]1905[ روسیه و تدارک آن، شباهت زیادی با دوره ای دارد که فرانسه زیر یوغ رژیم ناپلئونی قرار داشته است. در روسیه نیز باند استبداد، ویرانی اقتصادی و حقارت ملی را برای کشور به ارمغان آورده است. امّا بروز انقلاب، برای مدّتی طولانی به تعویق افتاد، چرا که توسعۀ اجتماعی ش
رایط را برای یک جنبش توده ای مهیّا نکرده بود، و به همین خاطر علی رغم تمامی تهوّر و شجاعتی که به نمایش گذاشته شد، اقدامات پراکنده علیه دولت در دورۀ پیشاانقلابی، در مقابل بی تفاوتی توده ها شکست خورد. تنها سوسیال دموکرات ها بودند که با کار طاقت فرسا و سیستماتیک، توده ها را به سطح اشکال بالاتر مبارزه، یعنی آکسیون های توده های و جنگ داخلی مسلحانه، آموزش دادند.

سوسیال دموکرات ها قادر بودند تا توهّمات "مشترک ملی" و "میهن پرستانه" را درهم شکنند و بعدها، زمانی که مانیفست هفدهم اکتبر (4) با مداخلات مستقیم آن ها از تزار گرفته شده بود، پرولتاریا تدارک برای فاز بعدی و اجتناب ناپذیر انقلاب، یعنی قیام مسلحانه را با قدرت آغاز نمود. پرولتاریا، در حالی که توهّمات "مشترک ملی" را کنار گذاشته بود، نیروهای طبقاتی خود را حول سازمان های توده ای خویش- شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان، و غیره- متمرکز نمود؛ و با وجود تمامی اختلافات در اهداف و وظایف انقلاب روسیه، در قیاس با انقلاب 1871 فرانسه، پرولتاریای روسیه مجبور بود تا به همان شیوۀ مبارزه ای بازگردد که نخست در کمون پاریس به کار گرفته شد: جنگ داخلی.

]پرولتاریای روسیه[ با آگاهی از درس های کمون می دانست که پرولتاریا نباید شیوه های مسالمت آمیز مبارزه را نادیده بگیرد- روش هایی که به منافع معمول و روزمرّۀ پرولتاریا خدمت می کند و در دوره های تدارک برای انقلاب، ضروری است- با این حال هرگز نباید فراموش کند که در شرایط مشخّص، مبارزۀ طبقاتی شکل درگیری مسلحانه و جنگ داخلی را به خود می گیرد؛ دوره هایی وجود دارد که در آن منافع پرولتاریا، براندازی خشن دشمنان آن ها را از طریق درگیری های مسلحانه و علنی می طلبد. این چیزیست که نخستین بار از سوی پرولتاریای فرانسه به نمایش گذاشته شد و به طور درخشانی با خیزش ماه دسامبر پرولتاریای روسیه تأیید گردید.

هرچند این قیام های برجستۀ طبقۀ کارگر درهم شکست، با این حال قیام دیگری وجود خواهد داشت که در مواجهه با آن، نیروی دشمنان پرولتاریا ناکارا خواهد بود، و از دل آن پرولتاریای سوسیالیست کاملاً پیروز بیرون خواهد آمد.

 

* La Patrie en Danger

——————————————————————————–

توضیحات:

(1) مقالۀ "درس های کمون"- منتشر شده در زاگرانیچنایا گازتا (روزنامۀ خارجی)، شمارۀ 2، 23 مارس 1908- گزارش کلمه به کلمۀ یکی از سخنرانی های لنین است. هیئت تحریریۀ روزنامه، این مقاله را با این جملات زیر معرّفی نمود:

" روز 18 مارس در ژنو، نشستی بین المللی به منظور بزرگداشت سه سالگرد پرولتری برگزار گردید: بیست و پنجمین سالگرد درگذشت مارکس، شصتمین سالگرد انقلاب مارس 1848، و سالگرد کمون پاریس. رفیق لنین از طرف حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه (R.S.D.L.P) پیرامون اهمیّت کمون به سخنرانی در این نشست پرداخت".

زاگرانیچنایا گازتا، روزنامه ای بود که به وسیۀ گروهی از مهاجرین روسیه در ژنو طی ماه های مارس تا آوریل 1908 منتشر می گردید.

(2) نگاه کنید به: ک. مارکس، ف. انگلس، منتخب آثار، جلد 1، 1958، صفحۀ 497.

(3) برای ارزیابی مارکس از نقش تاریخی کمون پاریس، به مثابۀ طلایۀ جامعه ای نوین، نگاه کنید به: جنگ طبقاتی در فرانسه (ک، مارکس و ف. انگلس، منتخب آثار، جلد 1، 1958، صفحات 473 تا 545) و نامه هایی به کوگلمان از 12 تا 17 آوریل 1871 (ک. مارکس و ف. انگلس، منتخب مکاتبات، مسکو، صفحات 318 تا 320).

(4) اشاره دارد به مانیفست هفدهم اکتبر 1905 که در آن تزار، به خاطر هراس از انقلاب، به مردم وعدۀ آزادی های مدنی و یک قانون اساسی را داد.

دسته‌ها:ميليتانت