خانه > پری زارع > چشم اسفندیار جمهوری اسلامی

چشم اسفندیار جمهوری اسلامی

ژوئیه 11, 2011

هر وقت کشتی جمهوی اسلامی به گل می نشیند سراغ  زنان می آید تا نشان دهد که هنوز دندان گاز گرفتن  دارد.
 مدتی پیش اعلام شد که جداسازی دانشجویان دختر و پسر ورودی جدید از پاییز امسال شروع می شود. این خبر تازه ای نبود. سالهاست که بحث جدا سازی جنسیتی در دانشگاهها مطرح است. اما رژیم در عملی کردن آن با هزارو یک مانع از جمله مخالفت خود دانشجویان و اساتید دانشگاهها روبرو بوده است. اگر چه روسای دانشگاه ها گفته اند که از جداسازی خبری نیست چون مثل همیشه عملی نبوده و از عهده اش بر نمی آیند، اما اوباش بسیج حزب الله ظاهرا فکر می کنند که با جداسازی زن و مرد حتی در بعضی از پارکها و اماکن عمومی  این بار با ممنوع کردن سیگار کشیدن زنان از عهده هر تک زن یا دختری که در خیابان "شئونات اسلامی" را رعایت نمی کند بر می آیند.

 در مقابل تلاشهای ارتجاعی رژیم و عواملش، ما با دو حقیقت روبرو هستیم؛ یکی این حقیقت شیرین که گوش مردم از این احکام و تهدیدات پر است و کسی برای شریعت پوسیده ضد زن جمهوری اسلامی تره خرد نمی کند و دیگر این حقیقت تلخ که در سالهای اخیر جنبش رادیکال زنان برای آزادی و برابری و علیه مردسالاری فروکش کرده و این صدا ضعیف گشته است.
از نظر من این دلایل متعدد دارد از جمله:
1- جمهوری اسلامی این بار  تعرض به حقوق زنان را به عنوان معادله ای در اختلافات درونی خود به حساب آورده و جناح متحجرتر آیت الله ها و آخوندهای مجلس اسلامی و امامان جمعه جناح احمدی نژاد را مقصر می دانند که در مقابل زیاده خواهی زنان، رعایت نکردن حجاب، روابط آزاد دختر و پسر و غیره، سکوت کرده و آن را مورد بی توجهی قرار داده است و این را هم به عنوان نمونه ای دیگر از انحرافات "جریان انحرافی" در دولت او قلمداد کرده و به جنگ اش برخاسته اند. در اینکه دولت احمدی نژاد همپا با کل نظام تا چه اندازه ضد زن و ارتجاعی است جای تردید نیست اما بهر حال این بهانه دیگری برای تعرض به زنان و حفظ اصالت ضد زن و اسلامی شان است.

2- مساله دیگر این است که دولت در سالهای اخیر با حذف یارانه ها و اخیرا با تعرض به سطح دستمزدها و افزایش 9 در صدی دستمزد در واقع آخرین ضربه را به سفره خالی کارگران و مردم زحمتکش وارد آورده است. زمانی که طبقه کارگر تا این حد به  عقب رانده می شود، تکلیف جنبش های اجتماعی از جمله جنبش برابری زن و مردم هم روشن است. وقتی نیروی اصلی جامعه یعنی طبقه کارگر با چنین تعرضی روبرو شده و تا کنون توان مقابله با این تعرض را نداشته است، بنا بر این صدای حق طلبی و برابری طلبی زنان هم از پشتوانه اصلی ونیروی واقعی مدافع برابری زن و مرد محروم می شود. علاوه بر این  جنبش برابری طلبی زنان خود در همه این سال ها با پراکندگی و عدم انسجام و اتحاد و تشکل روبرو بوده و بویژه در شرایط تعرض به طبقه کارگر و به عقب نشاندنش، این جنبش که جزیی از جنبش عظیم تر طبقه کارگر است، به تنهایی توان مقابله با تعرضات پشت سرهم رژیم به حقوق زنان را نداشته است.

3-  مساله مهم دیگری این است که جنبش سبز، بخش زیادی از زنان و فعالین حقوق زن و نهادهایشان را پشت خود کشاند و به زاییده خود تبدیل کرد. زنان و دختران آزادیخواه بخصوص در میان اقشار متوسط جامعه و روشنفکران و تحصیلکرده گان، به دلیل توهم به جنبش سبز که فکر می کردند می تواند حقی را به زنان بازگرداند، دستبند سبز بستند و به نیروی ذخیره این جنبش تبدیل شدند. با شکست جنبش سبز در مقابل جناح رقیب، در واقع این بخش صدای زنان را نیز خفه کرده و به پشت صحنه کشاند. فمینیست های رادیکال سبز شدند، زنان لیبرال پشت سر موسوی و کروبی دخیل بستند و فمینیست های اسلامی هم که راهی جز این نداشتند، بهمراه  دیگر نهادهای زنان همراه جنبش سبز به حاشیه رانده شدند.

 تصور کنید بخش عظیمی از زنان و دختران جامعه را، خانواده های کارگران و زحمتکشان و زنان کارگر تشکیل می دهند. آمار این بخش به چند ده میلیون نفر می رسد.  در حالی که طبقه کارگر و خانواده های کارگری چنین بی محابا مورد هجوم سرمایه داران و دولتشان قرار دارند و با بیکاری، دستمزد ناچیز و فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند، پیشروی جنبش رادیکال و برابری طلبانه زنان بسیار سخت و بدون پشتوانه خواهد ماند.

اما هم اوضاع اقتصادی وسیاسی جامعه و هم تحولات انقلابی منطقه نشان می دهند که جامعه ما به پایان این دوره نزدیک شده است. تعرض وسیع تر و متحد تر طبقه کارگر و خانواده هایشان علیه وضع موجود و به تبع آن تعرض زنان و دختران آزادیخواه و جنبش برابری طلبی زنان هم در راه است. جمهوری اسلامی در مقابل شرایطی که خود بوجود آورده است، راه گریزی ندارد.
تلاش های اخیر و تهدید زنان و دختران به جداسازی در مدارس و دانشگاه ها و یا "در خیابان سیگار نکشید" و "شئونات اسلامی را رعایت کنید"…، اکنون بیش از بیش بی اعتبار و مورد تمسخر زنان است.
در حالی که گرایشات راست درون جنبش زنان به حاشیه رانده شده اند، هم اکنون سخنگو و مدافع آزادی و برابری تمام و کمال زن و مرد، تنها زنان و مردان سوسیالیست و رادیکال و بخصوص در میان خانواده های کارگری و حمایت بیدریغ طبقه کارگر از این جنبش برابری طلبی است. اکنون توپ در زمین زنان آزادیخواه و برابری طلب است که نه به جنبش سبز تعلق دارند و نه لیبرالها و فمنیست های اسلام زده و یا فمینیستهای سبز شده را از خود می دانند.
جنبش زنان برای آزادی و برابری کامل زن و مرد، یک عرصه مبارزه و چالش تعطیل ناپذیر بیش از نصف انسان های جامعه ما علیه جمهوری اسلامی است. جنبش رهایی و برابری زن و مرد به عنوان جزیی از جنبش عظیم تر طبقه کارگر، چشم اسفندیار جمهوری اسلامی است. هر تعرض و پیشروی این جنبش  پایه های حاکمیت مذهب و شریعت فاسد و پوسیده  اسلامی را به لرزه در می آورد..
در یادداشت قبلی در رابطه با "کمیته ی زنان موسسه ی اندیشه ی احمد خانی" در ارومیه، به این واقعیت اشاره کردم که جای زنان سوسیالیست خالی است. این بار این واقعیت را صد چندان باید تأکید کرد.

دسته‌ها:پری زارع