خانه > بهرام رحمانی > «مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش یازدهم)

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش یازدهم)

ژوئیه 22, 2011

bahram.rehmani@gmail.com

خلقت زن در ادیان مختلف و مساله حجاب اسلامی

در طول تاریخ، همواره علم و دانش بشری در تضاد و تقابل با مذهب و نیروهای  مافوق بشر بوده است. با این وجود ادیان مختلف کپی برداری از همدگیر هستند و همان مسائل خرافی و غیرعلمی را با تفاوت های مختصری از همدیگر تقلید کرد هاند. برای مثال، خلفت آدم و حوا و چکونگی از بهشت رانده شدن آن ها از بهشت، با سایه روشن های جزئی کپی برداری از همدیگر هستند.

فرودستی و تحقیر زن، از مسائل مهمی است كه در طول تاریخ، همواره مورد بحث و نقد واقع شده و درباره آن بسیار سخن گفته و كتاب های بی شمار نوشته شده است. اما واقعیت آن است كه ستم بر زنان در جهان متمدن كنونی نیز هنوز وجود دارد. اما وضعیت کمرشکن زنان در کشورهایی که قوانین حکومت آن ها، متاثر از قوانین مذهبی است به هیچ وجه قابل مقایسه با وضعیت کشورهای غربی و حتی کشورهایی چون ترکیه هم نیست.

در قرن اخیر، گرایشات چپ و کمونیست و جنبش های اجتماعی حق طلب و برابری طلب به ویژه جنبش کارگری و سازمان های چپ و سوسیالیست، فمینیست های رادیکال و چپ، تلاش های گسترده ای را در جهت برابری زن و مرد به کار برده اند.

بنابراین، ادیان زن را به عنوان یک انسان کامل و دارای حقوق برابر با مردان به رسمیت نمی شناسند و هزاران توجیه غیرعلمی و غیرانسانی می آروند تا با تحقیر و توهین و سركوفت «نیمه انسان» بودن او را اثبات کنند. در هر حال، مذاهب در تاریخ، در پایمال كردن شخصیت و حقوق زن دارای مواضع مشترك بوده ‏اند و چه بسا ضربه بسیار مخرب ‏به زن و آزادی هایش زده اند. ادیان، در طول تاریخ، همواره گرایش ارتجاعی مردسالاری را بازتولید کرده اند. پس از ظهور سیستم سرمایه داری، مذهب و خدایگاه پول و سرمایه همدیگر ار تکمیل کردند و با استثمار نیروی کار در جهت کسب شود بیش تر، از جمله ستم و تبعیض بر زنان را نیز تداوم بخشیدند. بنابراین، آن چه ادیان در مورد زن می ‏گویند، كاملا با آن چه در جهان امروز باید مدنظر هر انسانی قرار گیرند مغایرت دارند. انسان با مبارزه پیگیر و دایمی خود و روشنگری تاکنون نوانسته به ویژه در دنیای غرب، تا حدودی دست مسیحیت و یهودیت را از دخالت در زندگی بشر محدودتر کند. اما اسلام هنوز هم در قاره هایی چون آفریقا و آسیا و به ویژه در منطقه بحرانی خاورمیانه، هم چنان به وحشی گری های خود ادامه می دهد. در عربستان سعودی که یکی از ثروت مندترین کشورهای جهان است؛ زنان حق رانندگی ندارند و استادان مرد در دانشگاه ها از طریق تلویزیون مداربسته به دانش جویان دختر آموزش می دهند . در این کشور، «حافظان ناموس»، حتی تلفن های مردم را کنترل می کنند و اگر دختر و زنی تلفنی با مرد «غریبه» و «نامحرمی» سخن بگوید، تحت تعقیب قرار می دهند. از این رو، اسلام نه تنها درباره حقوق زن و آزادی هایش، بلکه با هر نوع آزادی و برابری به ستیز برمی خیزد و مانع همبستگی انسان ها می شود.

قدیمی ‏ترین نظریه در مورد خلقت زن، نظریه افلاطون است كه می‏ گوید: «انسان در اول دو جزء نبود بلكه در اثر ارتكاب گناه، مورد غضب خداوند قرار گرفت و به دو جزء نر و ماده تقسیم گردید». (علی اكبر علویقی، زن در آینه تاریخ، ص)

«ایرانیان باستان نیز اعتقاد داشتند، كیومرث اولین انسان بود كه وارد زمین گردید و سی سال در كوهستان‏ ها زندگی نمود و در موقع مرگ نطفه ‏ای از پشتش چكید و در اثر تابش آفتاب خشكید تا چهل سال دیگر در روز مهرگان (۱۶ مهر) كه جشن باستانی است‏ به صورت دو ساقه ریواس از زمین رویید، آن گاه به شكل انسان یكی به نام «میشانه‏» جنس ماده و دیگری «میشه‏» جنس نر در آمدند.» (علی اكبر علویقی، زن در آینه تاریخ، ص ۱۰)

«كاتولیك‏ ها، معتقدند كه روح مرد با روح زن فرق دارد و تنها مریم در میان زنان دارای روح معادل با مردان است و روح بقیه زنان حالت ‏بین انسان و حیوان دارد.» (علی اكر علویقی، پیشین، ص ۳۷)

یهودیان معتقدند: «حوا از آخرین دنده چپ آدم آفریده شده است‏» (تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۳۸۰) و نیز در تورات آمده است: «خدا گفت: درست نیست آدم تنها بماند لذا حوا را آفرید …» (علی اكر علویقی، پیشین، ص ۳۳)

«بهاگواد گیتا – كه دارای آیین هندو می ‏باشد – عقیده كلی را این ‏گونه تشریح می ‏كند: این فقط روح گنه كار است كه به صورت زن متولد می‏ شود.» (زن از دیدگاه اسلام، انتشارات دارالتبلیغ قم، ص ۱۸)

«در كتاب لجبكی – كتاب مذهبی ژاپن باستان – در قسمت ‏خلقت انسان نوشته شده است: آماتراسو – اله آفتاب – كه خدای خدایان است مرد و زن را یك سان آفرید ولی زن نتوانست از این تساوی بهره گیرد، لذا مرد برتر گردید.» (علی اكر علویقی، پیشین، ص ۱۴)

خرافات و داستان سرایی ها و تناقضات روحانیون سنی، شیعه، کشیش ها و خاخام ها و تفسیر کتاب های آسمانی توسط مفسرین طرفدارا آن ها و غیره در رابطه با خلقت انسان، به ویژه ریشه در خود کتاب های عهد عتیق چون انجیل، تورات و قرآن دارد که در دوران خودشان نیز توسط افکار خرافی و ارتجاعی نوشته شده اند و با آزادی انسان به ویژه زنان سر خصومت دارند.

اما حقیقت این است که عیسی، موسی، محمد، علی و غیره نیز افرادی دیکتاتور و مستبدی چون خمینی، بن لادن، خامنه ای، ملاعمر، بوش، احمدی نژاد، هیتلر و غیره بودند که هم با خودی هایشان رقابت و جنگ قدرت دارند و هم مخالفین خود را هر جا می یافتند بی رحمانه گردن می زدند و ترور  می کردند تا ایدئولوژی و قدرت خود را به هر بهایی و لو با کشتار میلیون ها انسان و راه انداختن جنگ و غیره و تحمیل فقر و فلاکت بر مردم، نگه دارند.

حتی برخی وجود زن را «شر» دانسته و او را عامل بدبختی و گرفتاری معرفی كرده و اعتقاد دارند زن عنصر گناه است. برای مثال، به سخنان عملم الهدی امام جمعه مشهد و خاتمی امام جمعه موقت تهران درباره زنان
راجعه کنید مملو از این مزخرفات علیه زنان است و سخنان آن ها، صرفا به اظهارنظر محدود نبوده و سرکوب شدیدتر زنان توسط ارگان های سرکوب حکومتی را در پی دارد. سخنان زن ستیز و آزادی ستیز آن ها، از طریق بلندگوی نماز جمعه و مستقیما از رادیو و تلویزیون ها و رسانه های سراسری دولتی نیز پخش می گردند، همواره زنانی را که مقررات حکومت اسلامی را رعایت نمی کنند به عنوان دشمنانی معرفی می شوند كه عامل بدبختی و گناه هستند و حتی خشک سالی در کشور نیز نتایج عملکرد زنان بدحجاب است؟!

سایت دیگربان، سه شنبه، 28 تیر ماه 1390 برابر با 19 یولی 2011، نوشت: احمد علم‌الهدی امام جمعه مشهد می ‌گوید که ولایت فقیه «معاونت ارتباطی و مردمی» امام دوازدهم شیعیان بوده و «ولایت مطلقه فقیه تنها راه ارتباطی با امام زمان در زمان غیبت است.» به گزارش خبرگزاری ایرنا٬ علم‌الهدی گفته که «امام زمان دارای ولایتی هستند که می‌ توانند بر ذهن بشری تاثیر گذاشته و فرامین ایشان را پیاده کند.» او، در عین حال افزوده است: «هر فردی ادعای ارتباط با امام زمان را بکند باید وی را تکذیب کرد.» اظهارات امام جمعه مشهد در شرایطی مطرح می‌ شود که روز گذشته نیز محمدتقی مصباح یزدی، گفته بود رضایت امام دوازدهم شیعیان در گرو رضایت علی خامنه ‌ای است. در ماه ‌های اخیر با علنی شدن اختلاف بین خامنه ای و احمدی نژاد، دعوا بر سر چگونگی ظهور داستان امام زمان و این که در حکومت اسلامی چه کسی با امام زمان در ارتباط است نیز به یک سوژه و کشمکش قدرتی بین طرفداران طرفین شده است. در چند ماه گذشته تعریف و تمجید‌ها از علی خامنه‌ ای (که طی دو سال گذشته افزایش یافته) به اوج خود رسیده است. روحانیون محافظه ‌کار در این مدت بارها به طور تلویحی ادعا کرده ‌اند که علی خامنه ‌ای با امام دوازدهم شیعیان رابطه دارد. در حالی که تعدادی از مدیران دولتی و هم چنین جن گیر و پیش نماز دولت و طراحان فیلم «مستند ظهور نزدیک است» که در آن، خامنه ای سیدخراسانی و احمدی نژاد شعیب از یاران امام زمان در ایران هستند که با جمع آوری لشکری به جنگ می روند و امام زمان در این جنگ ظهور می کند. اما احتمالا به نظر می رسد که سیدخراسانی برای خامنه ای که خودش را رهبر شیعیان جهان نیز می داند توهین آمیز و مقام پاینی بوده است؟!

چندی پیش نیز آيت‌الله صافی گلپايگانی، با انتقاد از اعزام ورزشکاران زن به خارج از کشور، آن را «مايه شرمساری دانست و خواستار جلوگيری از اين نوع مسائل» شد. به گزارش ايسنا، اين مرجع تقليد، در ديدار جمعی از اعضای جامعه روحانيت شيراز با اشاره به مطلب فوق خاطرنشان کرد: در شرايط کنونی بايد با زبان و شيوه مناسب نسبت به اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اهتمام داشته باشيم. او، با بيان اين که «انجام معاصی و گناهان و بدحجابی ‌ها در بروز مساله خشک سالی تاثير زيادی دارد»، اظهار كرد: بايد به سوی خدا برويم و از ارتکاب گناهان و تظاهر به معاصی که متاسفانه روزبروز در جامعه بيش تر می ‌شود، به شدت دوری کنيم. او، هم چنين با تاکيد بر اين که «ما نبايد نسبت به عالم غيب و خداوند متعال غافل باشيم»، افزود: در مساله خشک سالی همه بايد دست به دعا برداريم و انشاالله در آستانه ماه محرم و به برکت عزاداری سيد و سالار شهيدان، خداوند باران رحمتش را بر اين ملت نازل کند و دعای خاص امام زمان (عج) نيز شامل حال ما شود.

 

آيت ‌الله سيداحمد خاتمی امام جمعه موقت تهران، با تبيين موضوع «عفاف و حجاب» تاكيد كرد: عدم رعايت «عفاف و حجاب» از موانع استجابت دعا است.

به گزارش خبرگزاری حکومتی فارس، آيت ‌الله سيداحمد خاتمی امروز در خطبه‌ اول نماز جمعه تهران، با اشاره به خطبه ‌ای از نهج البلاغه گفت: «علی (عليه‌السلام) علل عدم استجابت دعا را عدم روراست بودن با خدا، عدم پيروی عملی از پيامبر و عدم تبعيت عملی از قرآن كريم معرفی می كنند.»

او، با اشاره به سخن امام علی، عفاف و حجاب را افضل عبادت دانست و گفت: پاك زبانی، پاكی لقمه، لباس پاك، نگاه پاك و پاكدامنی از ابعاد عفاف و از نشانه‌ های افراد با شخصيت است و هر چه انسان شخصيتش بالاتر باشد اين عنصرها بيش تر در او متبلور است… در اين ميان عفت اجتماعی و پاكدامنی و پاك پوششی مورد تاكيد قرآن كريم، هم در ميان آقايان و هم در ميان بانوان است، اما در قرآن نسبت به رفتار عفيفانه زنان تاكيد بيش تری شده است… زنان بايد نگاه خود را از نگاه آلوده حفظ كنند و از نگاه كردن به تصاوير آلوده خود را نگه دارند، زيرا اين نگاه موجب غضب خداوند می ‌شود… پوشش چادر در قرآن نيز آمده است كه در سوره احزاب آيه 54 به آن اشاره شده است كه «جلباب» به معنای لباسی است كه تمام بدن را می ‌پوشاند.»

او، با اشاره به آيه‌ ای از قرآن ادامه داد:‌ اگر قرار باشد خانم‌ها روسري را به معنای حجاب بگيرند، بايد روسری آن ها بلند باشد كه سر و گردن را بپوشاند و هيچ گونه جاذبه جنسی برای نامحرم نداشته باشد، لذا انداختن شال بر سر كه موی سر را نمايان می ‌كند، چيزی جز بازي با حجاب و شكستن حرمت حجاب نيست.

امام جمعه موقت تهران در ادامه تبيين موضوع «عفاف و حجاب» تاكيدكرد: زنان نبايد با نامحرمان با عشوه و آن طور كه با شوهر خود سخن می ‌گويند حرف بزنند، چرا كه اين ها زمينه گناه را فراهم می ‌كند.

آيت ‌الله خاتمی، هم چنين افزود
: طريقه راه رفتن زنان نبايد موجب تحريك نامشروع براي نامحرم شود، ضمن اين كه زيورآلات خود را نبايد برای نامحرمان به نمايش بگذارند؛ گردنبند، لباس محرك، لباس آن چنانی زيور حساب می ‌شود.

در کشوری که سانسور و اختناق، شکنجه و اعدام و هم چنین فقر و بی کاری نفس گیر شده است مشغله سران و رهبران آن را هم چنان سرکوب سیستماتیک زنان گرفته است عمق سرکوبگری و جنایت کاری این حکومت را به نمایش می گذارد. به عبارت دیگر، در جامعه ای که زنان آزاد نباشند آزادی های دیگر در آن جامعه، بی معنی و به دور از هرگونه واقعیت است.

امام جمعه موقت تهران، با بيان اين كه از رازهای مستجاب نشدن دعاها همين ‌هايی است كه گفتم، خاطرنشان كرد: احتمالا بسياری از بانوانی كه رعايت حجاب نمی ‌كنند، نمی ‌دانند كه حجاب لازم برای آن ها كدام است. لذا اين سخنان من حجت را برای آنان كه سخنان من را شنيدند و خواهند ديد تمام كرد، بنابراين عذر و بهانه ‌ای در پيشگاه خداوند نخواهند داشت.

 

حتی بعضی از شعرا نیز آن چنان شعرهایی علیه زنان سروده‏ اند كه گمان می ‏رود هیچ زن «نیكی؟» در تاریخ وجود نداشته است.

برخی را اعتقاد بر این است كه زن «شیطان؟» كوچك است در حالی که مرد در ذات خود مبرا از «گناه؟» بوده و این زن است که مرد را به سوی گناه كشانده است؟! به دلیل پای بند بودن به چنین باورهای غیرانسانی است كه بسیاری از آیین‏ ها به ویژه اسلام، محبوس کردن زن در چهاردیورای خانه را توصیه می کنند. از جمله داستان هایی چون «خلقت زن را از دنده چپ مرد» و ناقص شمردن زن و این که خداوند حوا را آفرید تا آدم را از تنهایی در بیاورد و جفتی داشته باشد. یعنی اگر آدم از تنهایی حوصله اش سر نمی رفت حداوند زن آفریده نمی شد؟ این داستان، توهین بزرگی به بشریت، به ویژه زنان است. چون «حوا میوه ممنوعه را به آدم خورانید و خدواند آن ها را از بهشت راند» پس زن، «موجودی كجرو و شرور» است. «زن بود افسون ‏گری، ایمان ربای‏» یعنی شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را» این مطالب در بسیاری از كتب تاریخی – مذهبی به چشم می ‏خورد و در قرآن آمده است: «گفت (پروردگار): ای آدم از كجا فریب خوردی؟ گفت: از حوا پروردگار من!» (ترجمه تاریخ طبری، ج ۱، ص ۶۹)

 

زن در دین زرتشت

در تاریخ آمده است نخستين مردمی كه به سرزمين ايران آمدند، آريايی ‏ها بودند. آنان به دو گروه عمده «مادها» و «پارس ‏ها» تقسيم می ‏شدند. با اتحاد مادها، دولت «ماد» تشكيل شد. پس از مدتی پارس ‏ها توانستند دولت ماد را از بين ببرند و سلسله‏ های هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان را بنيان گذاری كنند. پژوهش‏ ها نشان می ‏دهد كه زنان ايران زمين از زمان مادها كه نخستين ساكنان اين ديار بودند، دارای پيراهن بلند چين ‏دار، شلوار تا مچ پا و شنلی بلند بر روی لباس ‏ها بوده ‏اند.

در زمان ساسانيان ـ كه پس از نبوت زرتشت است ـ افزون بر چادر، پوشش صورت نيز در ميان زنان اشراف معمول شد. به گفته ويل دورانت، پس از داريوش، زنان طبقات بالای اجتماع، جرات نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دار از خانه بيرون بيايند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد كه آشكارا با مردان آمد و رفت كنند. زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردی حتی پدر و برادرشان را ببينند. در نقش‏ هايی كه از ايران باستان بر جای مانده است، هيچ صورت زنی ديده نمی ‏شود و نامی از ايشان نيامده است.

از آن‏ جا كه مركز بعثت «اشو زرتشت» ايران بوده است و او اصل حجاب را تعميق و مستحكم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استواری حجاب قرار دهند.

در دین زرتشت، بر هر مرد و زن واجب است كه هنگام انجام مراسم عبادی و نيايش، سر خود را بپوشاند. بر اساس آموزه ‏های دينی، يك زرتشتی مومن، بايد از نگاه ناپاك به زنان دوری جويد و حتی از به كارگيری چنين مردانی خودداری كند.

«سدره» از نه پاره پارچه سفيد و نازك دوخته شده و در زير پيراهن، چسبيده به بدن پوشيده شود. سدره كه در اوستا (ستره) ناميده شده، به معنای آن نيز هست. علمای اسلام نيز برای بيان حكم حجاب از واژه ستر استفاده كرده‏ اند. «كُشتی»، كمربند باريكی است كه از پشم گوسفند بافته شده و بايد پيوسته آن را بر روی سدره به كمر بندند. (موبد موبدان، رستم شهرزادی، دين و دانش، انجمن زرتشتيان تهران، سال 1357)

در یکی از بخش ‌های اوستا که به «یسنا» یا «گات ‌ها» معروف است، در «گات»، گفته شده است: «منم زرتشت آن برانگیزاننده‌ اهورا مزدا که برای نخستین بار آموختم که تویی مزدای بی‌ همتا آن داور بی ‌همال که مردم را به توسط من به میانجی، ‌منش نیک و بهترین راستی به کار و کوشش به روی زمین خواندی که ستوران را پیداد نکنند و پیرو راه نیکی و راستی باشند. این چنین کسان، مردان و زنانی که دستورات دین را به کار برند، رستگار خواهند بود و به پاداش به گزینی ‌شان در آن سرزمین جاویدانی اهورایی وارد شوند و همه‌‌ آنانی که آیین ‌پذیرند نیز رستگاری یابند و من با همه‌ آنان سرودگویان از پل چینوت (صراط مستقیم) خواهیم گذاشت.» می ‌بینیم در این فراز از زنان و مردان یاد می‌ شود و تمام کسانی که از زن و مرد به این آیین بپیوندند و دستورات این آیین را رعایت کنند، مسیر تکامل را خواهند گذراند،

اما در «گات» 53
بیش‌ تر به جایگاه اجتماعی زن و مرد اشاره شده است. در این فراز آمده است: «اینک ای دختران شوی ‌کننده و ای جوانانی که پیوند زناشویی می ‌بندید، سخنان مرا خوب به یاد بسپارید، با آموزه‌ های دین راه نیک‌ منشی را بگزینید و از روی مهر و فرزانگی هر یک از شما باید بر آن باشد که در مهرورزی، پاکی و درستی و پارسایی بر دیگری پیشی جوید، چه این بهترین شیوه‌ کام ‌یاری در زندگی خواهد بود.» تمام آن چیزی که در متن اوستا در مورد زن و مرد وجود دارد، همین دو فراز است و از همین دو متن کلی برداشت در برابری و همانندی میان زن و مرد شده است. در متون دیگر زرتشتیان مطالب تحقیرآمیز فراوانی میان زن و مرد دیده می ‌شود.

در کتاب مادیکان هزار دادستان نوشته کریستیان پارتلمه آمده است زن شخصیت حقوقی نداشته و به عنوان شخص شناخته نمی‌ شده و در حکم شی، مطرح بوده است. بر اساس عقاید زرتشتیان اگر زنی از خود پسری نداشته باشد، بسیار دشوار خواهد بود که از پلی که در رستاخیر به بهشت متصل است، عبور کند، یعنی تنها داشتن فرزند پسر، عامل نجات و گذر از پل صراط فرض شده است.

در دین زرتشت، ریاست مخصوص مرد است و زن طفیلی و از حقوق انسانی و اجتماعی محروم است و باید تحت اطاعت و بندگی مرد باشد. هر چند در جایی از اوستا به همتایی زن و مرد اشاره شده، ولی از آثار مکتوب زرتشت به دست می آید که زن به عنوان عنصری برای زادن و حفظ نسل، ایفای نقش می کند و در این آیین همیشه تولد پسر دل پسندتر از تولد دختر بوده است.

بنابراین، تاریخ نشان می دهد که بر خلاف برخی ادعاها، حجاب با لشکرکشی اعراب به ایران نیامد و قبل از آن نیز به نوعی مرسوم بود. اما مساله حمله اعراب به ایران و تحمیل دین اسلام با جنگ و خونریزی به مردم این کشور، حجاب اسلامی هم بیش از گذشته مورد تاکید حاکمان قرار گرفت.

 

زن در دین یهود

دین یهود، آفرینش حوا را از یکی از دنده های آدم می داند و معتقد است مار (شیطان) ابتدا حوا را فریب داد و او از درختی که خوردن میوه اش ممنوع بود خورد و از آن به شوهر خود داد. در این آیین، حق طلاق نیز منحصر به مرد است و او می تواند با این مجوز که زن خود را نمی پسندد، طلاق نامه ای نوشته و او را از خانه بیرون کند.

همه مورخان، از حجاب سخت زنان يهودی سخن گفته ‏اند. ويل دورانت، می نویسد: گفتگوی علنی ميان ذكور و اناث، حتی بين زن و شوهر از طرف فقهای دين ممنوع گرديده بود… دختران را به مدرسه نمی فرستادند و در مورد آن ها كسب اندكی علم را به ويژه چيز خطرناكی می شمردند. با اين همه، تدريس خصوصی برای اناث مجاز بود.

برخورد موسی پیغمبر با دختران شعيب كه به آنان گفت تا پشت سر او حركت كرده، از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدايت كنند، و نيز سيره عملی يهوديان مبنی بر استفاده از چادر و برقع و روبند، تفكيك و جدا بودن محل عبادت زنان از مردان در كنيسه، ناشايسته شمردن اشعاری كه در تمجيد زيبايی زنان سروده شده است و ايراد خطابه توسط زنان از پشت پرده، بيانگر كيفيت شديد و سخت ‏گيرانه حجاب نزد يهوديان است.

تصویر حوا، در روایات یهودی به عنوان یک وسوسه ‌گر، منتج به دیدی بی‌ نهایت منفی نسبت به زنان شده است و همه‌ زنان به عنوان کسانی تصور شده ‌اند که از مادرشان، یعنی حوا، گناه، حیله و تلبیس را به ارث برده و در نتیجه همه‌ آنان نادرست کار و از نظر اخلاقی پست و گناه ‌کارند. در یکی از «مواعظ سلیمان» آمده است:

«و زنی را که مثل دام‌ هاست و دلش تله ‌هاست و دست‌ هایش کمندهاست یافتم، که تلخ‌ تر از مرگ است. کسی که در حضور خدا پسندیده است از او رهایی خواهد یافت، اما گناه‌ کار گرفتار وی خواهد شد، اینک واعظ می‌ گوید؛ که این را دریافتم، بعد از شمردن چیزها یک به یک تا آن کیفیت حساب را دریابم، که جان من الی الآن در جستجویش می‌ باشد و نمی ‌یابد. این است که یک مرد از هزار پیدا کردم، از تمامی آن ‌ها زنی را پیدا نکردم.» (مواعظ سلیمان، فصل 7، آیات 26 تا 28)

سومین قسمت از عهد عتقیق ار مجموعه کتب مقدس است. در عهد عتیق، (انجیل کاتولیک) در بین سرود سلیمان و مرائی واقع شده است و مترجمین مسیحی انگلیسی آن را بین مزامیر و مواعظ سلیمان قرار داده ‌اند.

در بخش دیگری از ادبیات عبری که در انجیل کاتولیک یافت می‌ شود می‌ خوانیم: «هیج شرارتی، در هیچ جایی به پای شرارت زنان نمی ‌رسد… گناه با یک زن شروع شد و به لطف اوست که همه ما مجبوریم بمیریم!»

ربی ‌های یهود 9 لعنت را که بر زنان به خاطر هبوط و سقوط شان، تحمیل شده است، چنین برمی‌ شمارند: «9 لعنت که خداوند همراه با مرگ به زنان تحمیل نموده است عبارتند از: «1ـ تحمل بارداری، 2ـ تحمل درد زایمان، 3ـ تحمل بزرگ کردن فرزند، 4ـ این که به عنوان گواه و شاهد پذیرفته نمی‌ شود، 5ـ پس از همه‌ این ‌ها مرگ پاداش اوست و…» (زن در یهود، لئونارد، ج، سویدلر، 1976 م، ص 115)

ربی ‌های یهود، این را به عنوان وظیفه‌ ای برای مردان می‌ دانند که برای تکثیر نژاد منشا زاد و ولد باشند و رجحان واضح شان را برای فرزندان مذکر پنهان نمی‌ کنند. «برای آنانی که فرزندشان مذکر است خوشی و برای آن‌ هایی که فرزندشان مونث است ناخوشی است. ه
نگام تولد پسر همه خوش‌ حالند و هنگام تولد دختر همه غم ‌زده ‌اند. هنگامی که پسری پا به جهان می‌ گذارد صلح به جهان می ‌آورد و هنگامی که دختری متولد می ‌شود، هیچ!» (زن در یهود، سویدلر ، ص 140)

قلب یهود، تورات است و تورات یعنی قانون؛ اما بر طبق تلمود زنان از مطالعه‌ تورات معافند. بعضی از ربی ‌های یهود به شدت تابع این عقیده ‌اند که «بهتر است کلمات تورات به آتش بسوزد تا این که زنان از آن بهره ‌مند شوند. و هر کس دخترش را تعلیم دهد مانند این است که او را وقاحت تعلیم نموده است.» (یهودیت، دنیس، ال، کارمودی، ص 197)

 

زن در دین مسیحیت

مسیحیت نیز می گوید که شیطان ابتدا حوا را فریب داد و خداوند، درد زایمان را برای رستگاری او قرار داد. به اعتقاد این دین، حق تعلیم دادن از زن سلب شده تا نتواند بر شوهر خود مسلط شود. طلاق دادن زن و نکاح با زن مطلقه در انجیل حکم زنا را دارد.

عموما در مذاهب الهی، زن را يك موجود ضعيف و ناچيز به شمار مى ‏آیند و زنان را براى خدمت به مردان و اطفاى شهوت جنسى براى مردها مى‏ نگرند. مرد مى ‏تواند زن هاى متعدد بگيرد و يا طلاق بدهد، اما زن نمی تواند.

مسيحيت نه تنها احكام شريعت يهود در مورد حجاب را تغيير نداد، بلكه قوانين شديد آن را استمرار بخشيد و در برخی موارد، قدم را فراتر نهاد و با سخت ‏گيری بيش تری وجوب حجاب را مطرح ساخت؛ زيرا در شريعت يهود، تشكيل خانواده و ازدواج امری مقدس محسوب می شد و طبق نوشته ويل دورانت، در سن بيست سالگی اجباری بود.

در تورات آمده وقتى خداوند آدم را آفريد و در بهشت ساكن شد، خداوند ديد آدم تنهاست و گفت خوب نيست آدم تنها باشد پس براى او يك يار بسازم كه همراه او باشد، سپس او را از دنده چپ آدم آفريد و آدم نام او را حوا يعنى زندگى ناميد. پس از آن ‏كه خداوند خواب را بر آدم مستولى كرد يكى از دنده‏ هايش را گرفت زنى بنا كرد و نزد آدم آورد، و آدم گفت اين است استخوانى از استخوان‏ هايم و گوشتى از گوشتم، از اين ‏رو، نساء ناميده شد؛ زيرا از انسان گرفته شده است. (تورات، سفر پيدايش ، باب 2، آيات 21 تا 24)

خداوند اين نكته را مورد توجه قرار داد كه زن را از كدامين عضو آدم بيافريند، او فرمود:… من زن را از قسمتى از بدن آدم كه همواره پوشيده و نهفته است می ‌آفرينم تا آن كه موجودى محجوب و عفيف به بار آيد. (دكتر ابراهام كهن، گنجينه ‌اى از تلمود/ 178 ـ 179)

بنابراین بر اساس تعالیم تورات، حوا از بخشی از بدن مرد آفریده شده است و این یکی از دلایل ایجاد تصور خلقت زن از دنده چپ مرد در بین مردمان در طول تاریخ شده است.

در انجيل برنابا، مثل همين داستان كه در تورات آمده ذكر شده است: پس چون خدا آدم را تنها ديد فرمود خوش نيست اين ‏كه تنها باشد پس از اين‏ رو او را به خواب كرد و گرفت دنده را از سوى دل و آن‏ جا را از گوشت پر كرد و از آن دنده، حوا را آفريد و زن براى آدم گردانيد. (انجیل برنابا ، فصل 39، آيات 29 ـ 35)

«گناه» حوا، نقش اساسی در ایمان همه مسیحیان و حتی مذاهب دیگر دارد، زیرا به تصور مسیحیان علت ماموریت عیسی مسیح بر روی زمین نافرمانی و سرپیچی حوا از دستور خداوند سرچشمه می ‌گیرد. او گناه کرد و سپس آدم را اغوا نمود که درخواستش را اجابت کند. بنابراین خداوند، هر دوی آنان را از آسمان به زمین هبوط داد، زمینی که به خاطر آنان لعنت شده بود. آن دو، گناهانشان را که از سوی خداوند بخشیده نشده بود به همه‌ نسل ‌هایشان واگذار نمودند و بنابراین تمام انسان‌ ها زاییده می‌ شوند و برای پاک کردن انسان از گناه نخستین، خداوند مجبور بود که عیسی مسیح را که به منزله‌ پسر خدا بود به صلیب قربانی نماید. «و باید که زن به آرامی و با کمال اطاعت گیرد و زن را به تعلیم دادن اجازت نمی‌ دهیم تا آن که زیر دست مرد باشد، بلکه سکوت اختیار کند، آدم خلق شد و حوا، آدم فریفته نشد، بلکه زن فریفته شد و از حد تجاوز نمود.» (نامه‌ اول پولس به تیمو تسیوس، باب دوم، آیات 11 تا 14) 

انجیل کاتولیک، می ‌گوید: «زایش دختر یک خسارت است.» (انجیل کاتولیک، فصل 3، آیه‌ 22) دختر به عنوان مولودی دردناک و منبعی نهایی برای آبروریزی پدرش به حساب آمده است: «دختر تو نافرمان است؟ به شدت مراقب او باش که باعث نشود تو سبب خنده‌ دشمنانت واقع شوی و سر زبان ‌ها بیفتی و در معرض شایعات مردم قرار گیری و آبروی خود را در میان مردم بریزی.» (انجیل کاتولیک، فصل 3، آیه‌ 22)

بر طبق انجیل، اگر مردی عهدی با خدا بست، باید به طور کامل آن را عمل نماید و نباید عهدش را بشکند، اما نذر زن برای او الزام‌ آور نیست و باید با موافقت پدرش باشد. اگر در خانه‌ پدری زندگی می ‌کند و یا اگر ازدواج کرده است باید با موافقت شوهرش باشد. و چنان ‌چه پدر و یا شوهر عهد و نذر او را باطل بدانند هرگونه ضمانتی که توسط او انجام گرفته، پوچ و بی ‌معنا خواهد بود.

«اما اگر پدرش او را در روز شنیدنش مانع آید پس تمامی نذرها و قیدهایی که بر خودش بسته است ثابت نخواهد شد… اگر شوهرش آن‌ ها را فی ‌الواقع باطل ساخته است، در روز شنیدنش، پس هر چه که در باب نذرش و در باب مقید ساختن خودش از لبانش جاری شده باشد استوار نخواهد شد، چون که شوهرش آن‌ ها را باطل گردانیده است.» (سفر اعداد، فصل 30، آیات 2 تا 15)

مسیحیت روی هم رفته از طلاق نفرت و انزجار دارد، عهد جدید صریحا از ازدواج لاینحل و ابدی جانب ‌داری می ‌کند. این نسبتی است که به عیسی می ‌دهند، او گفته است: «اما من به شما می‌ گویم؛ هر کس زنش را طلاق دهد، مگر در مورد بی ‌ایمانی در امر ازدواج، باعث گردیده که او به انحراف کشیده شود و هر کس زن طلاق داده شده را به نکاح در آورد مرتکب انحراف شده است.» (انجیل متی، فصل 5، آیه‌ 32)

 

آیین بودا

در آیین بودا، اگر چه زن موجودی است با ظاهر فرشتگان، اما در اعماق قلبش، روح شیطانی و دام خطرناک شیطان نهفته و گسترده است. از این رو، تا مدتی هیچ زنی را به کیش خود نمی‌ پذیرفتند و اظهار می‌ داشتند: «خدایا ما را از شر شیطان و نفس لئیم و زن، حفظ کن.» و شعار آنان این بود: «نجات، در مصاحبت با زن تحصیل نمی ‌شود!»

اگر چه بودا زنان را هم برای ترک دنیا به نحوی قبول می ‌کند، اما این پذیرفتن مشروط به دو شرط است:

1- باید سلوک زن، به طور کلی تحت نظر مردان راهب اداره شود.

2- در هر پانزده روز، حتما خود و اعمالش را به مردان راهب عرضه کند.

زمانی که «آناندا» یکی از نزدیک ترین پیروان بودا سئوال می ‌کند که چرا زنان محرومند؟ بودا این طور جواب می‌ دهد: «از زن به کلی بر حذر باش ای آناندا! زنان شرورند، زنان حسودند، زنان بخیل و پستند، زنان از خرد و اندیشه به دورند.» وقتی آناندا می ‌پرسد که اگر به حکم ضرورت با زنی مواجه شدم چه می ‌شود. بودا پاسخ می‌ دهد: «کاملا بیدار باش، اگر پیرند با آنان چون مادر سلوک کن و اگر جوانند آن‌ ها را خواهر بدان، چون زن مثل تمساح و نهنگ سهمگین و خون ‌آشام است که در رود زندگی می ‌نشیند تا شناوری را صید و طمعه‌ خویش سازد.» (ادیان و مذاهب جهان، محمدصادق نبی‌ حسینی/ صص 1186 و 1187)

 

خلقت زن در قرآن

در تاریخ طبری، می خوانیم: «… خدا آدم را در بهشت قرار داد كه در آن تنها همی رفت و همسری نداشت كه بدو آرام گیرد لحظه ‏ای بخفت و چون بیدار شد زنی را بالای سر خود دید كه خدای از دنده او خلق كرده بود… به گفته اهل تورات و دیگر مطلعان، خوابی برای او (آدم) انداخت. آن‏ گاه یك دنده او را از طرف چپ بگرفت و جای آن را از گوشت پركرد و آدم هم‏ چنان در خواب بود تا خدا از دنده وی حوا را بیافرید…» (ترجمه تاریخ طبری، ج ۱، ص ۶۳)

مفسران و علمای شیعه نیز همانند علمای اهل تسنن در مساله خلقت زن، نظرات مختلفی دارند.

هر چند که برخی مفسرین و روحانیون دینی به اصطلاح «نواندیش»، آن بخش از موضوعات و روایات و احادیث و حتی تفسیر برخی آیه های قرآن که به طور آشکار سئوال برانگیز و زمخت و خشونت بار هستند مورد تعدیل قرار می دهند و آن ها را با بسته بندی دیگری به بازار خرافات مذهبی ارائه می دهند. برای مثال تفسیر آیت الله مطهری، از خلقت زن چنین است: «قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده ولی هرگز نگفته كه شیطان یا مار حوا را فریفت و حوا آدم را، قرآن نه حوا را به عنوان مسئول اصلی معرفی می‏ كند و نه او را از حساب خارج می‏ كند. قرآن می‏ گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت‏ سكنی گزینید و از میوه ‏های آن بخورید، قرآن آن جا كه پای ‏وسوسه ‏شیطانی ‏را به‏ میان می ‏كشد ضمیرها را به‏ شكل‏«تثنیه‏» می ‏آورد، می ‏گوید: «فوسوس لهما الشیطان‏»؛ شیطان آن دو را وسوسه كرد. «فدلاهما بغرور»؛ شیطان آن دو را به فریب راهنمایی كرد. «و قاسمهما انی لكما من الناصحین‏»؛ شیطان در برابر هر دو سوگند یاد كرد كه جز خیر آن‏ ها را نمی ‏خواهد.» (موسسه نشر آثار امام، ص ۲۰۸)

در اندیشه قرآن، انسان از خاك آفریده شده و بازگشت همه به خاك و مبعوث شدن همه نیز از خاك می ‏باشد: «منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منها نخرجكم تارهٔ اخری‏». هم ‏چنین قرآن خلقت انسان را به هفت مرحله تقسیم می‏ كند. تفسیر نمونه در توضیح آیه ۶۷ سوره مومن می ‏نویسد: «… به این ترتیب نخستین مرحله، مرحله تراب و خاك است. مرحله دوم، مرحله نطفه كه مربوط به همه انسان‏ هاست جز آدم و حوا»؟!

حسن بصرى، از محمد روایت کرده که گفته: «ان المرأ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت»؛ همانا زن از استخوان پهلوى مرد (دنده) آفریده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى شکنى و اگر رهایش کنى بدان فایده یابى و او راست گردد.

درباره ماده اولیه خلقت حوا دو نظریه وجود دارد؛ الف) از دنده ‏هاى پهلوى آدم علیه‏السلام. ب) از باقى مانده گل آدم علیه‏السلام.

سدى از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نقل کرده است که چون ابلیس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساکن گشت، در آن جا تنها ماند و با او کسى نبود که بدو آرام گیرد، سپس خداى تعالى او رابه خواب فرو برد و دنده ‏اى از دنده‏ هاى پهلوى چپ او را بیرون کشید و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفرید.

چون بیدار شد و بالاى سر خود زنى را یافت از وى پرسید که«تو کیستى؟» گفت: زنى .گفت: تو را براى چه آفریدند؟ گفت: براى این که تو به من آرام‏گیرى. فرشتگان‏ (به آدم‏) گفتند: نامش چیست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوایش نامیدند؟ گفت: چون او را از چیز زنده آفریدند.

حسن بصرى از رسول خدا، روایت ک
ده است: «ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت» همانا زن از استخوان پهلوى مرد (دنده‏) آفریده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى‏ شکنى و اگر رهایش کنى بدان فایده یابى و او راست گردد.

از ظاهر آیه «هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها» (اعراف، 7 . 189)، چنین بر مى آید که خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق کرد.

طبرى نیز به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نویسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى کرد و هیچ همدوش و رفیق نداشت. این برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است. در واقع ،قرآن نیز خلقت زن آدم و حوا را از تورات گرفته است.

قرآن، از عهد و میثاقى میان خدا و خلیفه او (آدم) سخن به میان مى آورد: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً» (طه، 20 . 115)

فخر رازى، در این باره مى ‏گوید: بدون شک مراد از عهد، امر یا نهى یى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزاید: مفسران بر آن اند که مراد از عهد، همان دستور نزدیک نشدن به درخت است.

عهد و پیمان خداوند از آدم، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود. علامه طباطبایى، مى نویسد: اما این که مقصود از آن عهد چه بوده به طورى که از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آید، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت.

قرآن، صراحتى در نوع این درخت ندارد. در روایتى از امام رضا نیز نقل شده که آن درخت، گندم شمرده شده است: «و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»

سعید بن جبیر از ابن عباس، روایت کرده ‏است که گندم و سنبله بود و روایت کرده ‏اند که ابوبکر از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: آن شجره مبارکه، گندم بود. از حضرت على علیه ‏السلام روایت شده که درخت کافور بوده است. کلبى، گفته: درخت معرفت نیک و بد بود. بنابراین، بین مفسران اسلامى و روحانیون حتی درباره درختى که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع کرد، اختلافات فاحشی وجود دارد: سیب، گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، کافور، درخت معرفت نیک و بد، درختى که فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و…، برخى ‏از مواردى است که نقل شده است.

طبرى، می نویسد: زمانى که آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشکار گردید چون خداوند آن دو را پوششى که قبل از ارتکاب خطیئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آن ها با برگ جنت کردند.

سیدقطب مى نویسد: کشف سوآت و عریانى و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آن ها یعنى خوردن از شجره منهیه بود.

عبارت بالا و قرآن «لیبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما» (اعراف، 7 . 20)، چنین بر مى آید که آدم و حوا قبل از خوردن از میوه ممنوعه، برهنه نبودند بلکه پوششى داشتند که در قرآن، نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است.

در عهد قدیم، آمده است: «پس خدا موجودات را آفرید، لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد و خداوند خوابی گران بر آدم مستولی گرداند تا بخفت پس یکی از دنده‏ هایش را گرفت و گوش در جایش پرکرد و خدا آن دنده را زنی بنا کرد و او را نزد آدم آورد.

در قرآن 18 بار نام تورات و 12 بار نام انجيل ذكر شده و اين غير از مواردی می ‌باشد كه تلويحا به آن ها اشاره گرديده است. (المعجم، به ترتيب ص 158 و 688).

قرآن، اساسا اين كتب مقدس را آسمانی ناميده و آن ها را هم چون قرآن، نازل شده از جانب خداوند می ‌خواند:

– همانا ما(خداوند) تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور است. (مائده،44)

– و بخشيديم انجيل را كه در آن هدايت و نور مي‌باشد. (مائده،46)

در آيه ‌ای ديگر در خصوص يك سانی شانيت قرآن، تورات و انجيل می ‌فرمايد:

– الله (خدايی است كه) نيست خدايی مگر او كه زنده و پاينده است و نازل كرد كتاب (قرآن) را به راستی، كه دليل راستي كتب (آسمانی پيش از خود است كه هم اكنون) در دست شماست و تورات و انجيل را از پيش نازل كرد برای هدايت مردم(آل‌ عمران،2 و 3)

از اين مهم ‌تر آن كه قرآن، تمام پيامبران پيشين عليهم ‌‌السلام را مسلمان و موحد ناميد و تعاليم آنان را بدون توجه به فاصله تاريخی و مقتضيات زمانی آنان در يك راستا و مشابه هم دانسته است:

– بگوييد كه ما مسلمين به خدا ايمان آورديم و به آن چه از كتب آسمانی به ما نازل شده و آن چه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و بر آن چه به موسی و عيسی عطا شده و به همه آن چه بر پيغمبران از جانب خداوند آورده ‌اند ايمان داريم و ميان هيچ يك از پيغمبران فرق نگذاريم و ما تسليم او هستيم. (بقره، 136)

بر اين اساس می ‌توان نتيجه گرفت كه قرآن ريشه و اساس كتب مقدس اديان الهی پيشين را نازل شده از سوی خداوند می ‌داند و اساس تورات و انجيل را حق و صحيح می ‌خواند، لذا به مسلمانان می آموزد كه نسبت به آن ها ايمان و احترام داشته باشند.

اما اين سئوال به صورت جدی مطرح است كه آيا انجيل و تورات موجود، واقعا ماهيتی الهی داشته اند؟ امروزه اين اين سئوال حتی بين يهوديان و مسيحيان نيز به طور جدی مطرح است.

البته بايد توجه د
شت كه فاصله زمانی قرآن با كتب مقدس پيشين نسبتا زياد بوده است، چنان كه پيدايش اصل تورات در حدود 1700 سال و انجيل حدود 600 سال پيش از زمان نزول قرآن بوده است.

عهد قديم، متشكل از 39 كتاب است كه در سه بخش تورات، كتوبيم و نبی آيم تدوين شده ‌اند. عهد جديد نيز مجموعه‌ ای متشكل از 27 قسمت است كه در چهار بخش اناجيل، اعمال رسولان، نامه رسولان و مكاشفات يوحنا تدوين گرديده ‌اند.

در قرآن غير از تورات و انجيل، به دو كتاب ديگر نيز به نام، اشاره شده است، يكي صحف ابراهيم و ديگری زبور داود. البته آيات محدودی كه در خصوص اين دو كتاب در قرآن وجود دارد، آن چنان گويا نيست كه بتوان به ماهيت آن ها پی برد، با اين وجود نكاتی قابل ذكر است كه به آن اشاره می گردد:

نام ابراهيم، 69 بار در قرآن به «احترام و بزرگی» ياد شده و در اثنای آن ها فرازهای مختلفی از زندگی او براي عبرت مومنين بيان شده است. خداوند او را فردی يكتا‌پرست و دين او را حنيف خوانده است (آل عمران، 67) و می گوید كه دين ابراهيم را پيروی كن. (نساء، 125) او پيامبری راستين و فردی صديق بود. (مريم،41) و خداوند به او و خاندانش نعمت حكمت و سروری اعطا نمود. (نساء،54) در تعاليم اسلامی، ابراهيم از پيامبران اولی ‌العزم و دارای شريعت می ‌باشد، و قرآن در چند مورد اشاره دارد كه ابراهيم، دارای كتاب آسمانی به نام «صحف» بوده است.

– سرای آخرت بسی بهتر و پاينده است، همانا اين حقيقت در صحف (رسولان) پيشين (يعنی) صحف ابراهيم عليه‌ السلام و موسی عليه ‌السلام ذكر شده است. (اعلی 19 تا 17)

از آيه فوق استفاده می ‌شود كه كتاب ابراهيم مجموعه ‌ای از دستنوشته ‌ها و كتابچه‌ ها بوده است. زيرا اگر در آيه، لفظ «صحيفه» به صيغه جمع يعني «صحف» بيان شده است، جهت اشاره‌ ای به دو كتاب ابراهيم و موسی نيست، بلكه اين كلمه نام خاص برای نامه‌ ها يا نوشته‌ های دينی مربوط به ابراهيم می باشد. چون در زبان عربی برای دو شی، صيغه تثنيه می ‌آورند نه جمع.

آن‌ چنان ‌كه در قرآن آمده است اين كتاب يا كتاب‌ ها محتوايی آسمانی و نازل شده از سوی خداوند داشته ‌اند، و متون آن مجموعه ‌ای از وحی الهی بوده است كه به ابراهيم نازل شده بود. (نساء،63)

– بگو ايمان آورديم به خدا و آن چه نازل شده به ما و آن چه نازل شد بر ابراهيم…(آل ‌عمران، 84)

اما از آن جا كه ابراهيم (بر طبق شواهد تاريخی) حدود 3800 سال قبل می ‌زيسته است، از كتاب او چيزی به جای نمانده و حتی در كتب مقدس عبرانی نيز نامی از كتاب و متن آن نرفته است.

اما از اشارات قرآنی مشخص است كه محتوای صحف ابراهيم با كتاب موسی كاملا هم‌سو و هم‌ کیش بوده است. (اعلی ،19)

داود، يكی از پيامبران معروف بنی ‌اسرائيل است (متولد 1033 ق.م) كه حدودا 370 سال پس از رحلت موسی، پادشاهی بزرگی در اورشليم و سپس در تمام سرزمين ‌های يهوديه و اسرائيل برپا نمود. نام او در قرآن 16 بار ذكر شده است. قرآن او را از افضل انبيای الهی دانسته (اسراء، 55) و تاكيد نموده است كه خداوند به او كتابي به نام زبور اعطا كرده بود:

– و ما به داود زبور را اعطا كرديم. (نساء، 163)

به طور کلى می توان به این نتیجه رسید که خلقت انسان از دیدگاه مذهبی، بی پایه و اساس بوده و به دور از هرگونه تحقیقات و بررسی های علمی و دستاوردهای بشری است. از این رو، هر کدام از روحانیون شیعه و سنی و غیره و هم چنین مفسرین مذهبی، هر کدام تفسیر و تحلیل و نظر و تصور خود را ارائه می دهد به این دلیل ساده که خدا، قرآن، شیطان، آدم، حوا، سحر و جادو، پیامبر و امام و غیره وجود خارجی ندارند.

 

تئوری تکامل بشر از دیدگاه چارلز داروین

چارلز داروين، نظريه ‌پرداز تئوری تكامل ارگانيك به وسيله انتخاب اصلح در طبيعت، در روز دوازدهم فوريه 1809، ديده به جهان گشود. در شانزده سالگی برای تحصيل در رشته پزشكی وارد دانشگاه ادينبورو شد ولی پس از چندی پزشكی و تشريح برايش كسل‌ كننده شد. به همين دليل خود را به كمبريج منتقل كرد تا برای ورود به كسوت روحانيت به تحصيل بپردازد. اما در كمبريج اشتغال به فعاليت هايی مانند سواركاری و تيراندازی از تحصيل خشك و خسته‌ كننده به مذاق داروين خوش ‌تر آمد. با وجود اين موفق شد يكی از اساتيد خود را قانع نمايد كه او را به عنوان طبيعی ‌دان در سفر اكتشافی كشتی «بيل» همراهی كند. پدر داروين در ابتدا به اين دليل كه چنين سفری بهانه خوبی برای فرزندش خواهد بود كه كار اصلی خود را باز هم به تعويق اندازد با مسافرت او مخالفت كرد ولی از آن جا كه آن سفر مهم ترين سفر اكتشافی دريايی در تاريخ علوم غرب بود داروين پير ترغيب شد با سفر پسرش موافقت نمايد.

داروين بيست و دو ساله در سال 1831 سفر خود را با كشتی «بيل» آغاز كرد سفر دور دنيای «بيل» پنج سال طول كشيد و سرنشينان آن طی اين مدت بدون هيچ‌ گونه عجله و شتابی گوشه و كنار سواحل آمريكای جنوبی را در نورديدند، جزاير گم نامی چون‌ «گالاپاگو» را كشف كردند و از جزاير بسياری در اقيانوس آرام، اقيانوس هند و اقيانوس اطلس جنوبی ديدن نمودند. داروين در طول اين سفر با عجايب طبيعی فراوانی روبرو شد. قبايل بدوی را ديد، فسيل‌ های گوناگون فراوانی به دست آورد و گونه‌ های بی ‌شمار گياهی و حيوانی را مورد بررسی
قرار داد. او در مورد هر چيزی كه مشاهده می ‌كرد يادداشت ‌های با ارزشی برمی داشت. اين يادداشت‌ ها، اساس كارهای بعدی او قرار گرفت. اصول نظريه ‌های او از اين يادداشت‌ ها كه شواهد و قرائن ارزشمندی برای شكل ‌گيری تئوری ‌های آينده او بودند، استخراج شد.

داروين، در سال 1836 به انگلستان بازگشت و در خلال بيست سال بعد كتاب هايی را تاليف و منتشر كرد كه باعث شهرت و معروفيت او به عنوان يك زيست ‌شناس برجسته در كشورش شد.

داروين، پس از مطالعات و بررسی هايی كه در خلال سفر پنج ‌ساله ‌اش داشت در سال 1837، شخصا متقاعد شد اشكال انواع حيوانی و گياهی ثابت نبوده، بلكه در طول دوره‌ های زمين ‌شناسی تكامل يافته‌ اند. البته در آن زمان داروين هيچ‌ گونه تصوری در باب علت اين امر نداشت. در سال 1838، داروين اثر مهم مالتوس «مقاله ‌ای در باب منشا جمعيت» را مطالعه كرد. مطالعه اين كتاب راه گشای اثبات نظريه انتخاب اصلح در طبيعت از طريق تنازع بقا، برای داروين شد. حتی پس از آن كه داروين، اصل تئوری انتخاب اصلح را تنظيم و از هر جهت آماده نمود اما برای چاپ و انتشار آن تعجيل نكرد. او دريافته بود كه تئوری او با مخالفت‌ های شديدی مواجه خواهد گرديد. بنابراين، بر آن شد كه مدت زمان بيش تری را با دقت و وسواس صرف جمع‌ آوری و مرتب كردن شواهد و قرائن و دلايل براي دفاع از نظريه خود بنمايد.

داروين، در سال 1842، خلاصه ‌ای از تئوری خود را آماده كرد و تا سال 1844 هم چنان روی متن كامل آن كار می ‌كرد. در ماه ژوئن 1858، داروين كه هنوز سرگرم كم و زياد كردن مطالب اثر بزرگ خود و تجديد نظر در مندرجات آن بود دست نوشته ‌ای از «آلفرد راسل والاس» طبيعی ‌دان انگليسی كه در آن هنگام در جزاير هند غربی مشغول مطالعات علمی بود دريافت كرد. اين دست ‌نوشته حاوی خلاصه ‌ای از تئوري تكامل والاس بود كه اصول آن تفاوتی با تئوری تكامل داروين نداشت. والاس مستقلا و بدون اطلاع از كارهای داروين تئوری خود را تنظيم و قبل از چاپ و انتشار برای بهره‌ گيری از نظريات و احيانا انتقادات داروين، كه اكنون ديگر دانشمندی برجسته و صاحب منزلت به شمار می آمد برای او فرستاده بود. اما برای اثبات پيشگام بودن هر يك از آنان در ارائه تئوری تكامل به یک کشمکش منجر گردد، يك ماه بعد مقاله والاس و خلاصه ‌ای از كتاب داروين به شكل يك كار مشترك به يك هيئت علمی ارائه شد.

انتشار كتاب «اصل انواع» داروين در سال بعد باعث برانگيخته شدن خشم و عصبانيت در محافل علمی انگلستان شد. در واقع آثار چارلز داروين، «اصل انواع به وسيله انتخاب طبيعی» و «حفظ نوع برتر در تنازع بقا» با چنان گستردگی و قوت در بين دانشمندان و مردم عادی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت كه در مورد هيچ يك از آثار علمی منتشر شده نظير و مانندی ندارد. در سال 1871، در حالي كه هنوز بحث و جدل پيرامون كتاب های قبلی داروين به شدت ادامه داشت وی كتاب جنجال ‌برانگيز خود «نژاد انسان و انتخاب در رابطه با جنسيت» را منتشر كرد. طرح اين نظريه كه انسان را از نسل نوعی ميمون است در اين كتاب كافی بود تا مخالفت ‌ها و مجادله‌ های علمی را برافروزد، همان طور كه در پی انتشار كتاب هاي قبلی داروين برافروخته شده بود.

داروين شخصا در هيچ‌ يك از مباحثات علمی برای دفاع از نظريه ‌های خود شركت نمی ‌كرد. اما تئوری تکامل وی، حاميان بسیاری داشت از جمله «توماس هاكزلی» مناظره‌ گر چيره‌ دست و سرسختانه ای بود که از تئوری ‌های داروين دفاع می كرد. سرانجام تا هنگام مرگ داروين به سال 1882، صحت تئوری ‌های داروین، مورد پذيرش و قبول اكثريت عمده نظریه پردازان و دانشمندان قرار گرفته بود.

اما داروين، صاحب اصلی تئوری تكامل انواع نبود. قبل از او افراد ديگری نيز چنين نظريه ‌ای را ارائه داده بودند كه از جمله آن ها می ‌توان از «جين لامارك» طبيعی ‌دان فرانسوی و «اراسموس داروين» پدر بزرگ چارلز داروين نام برد. اما نظريه‌ های اين دانشمندان، هرگز مورد قبول جوامع علمی قرار نگرفت. زيرا صاحبان اين نظريه‌ ها نمی ‌توانستند توضيح قانع‌كننده ‌ای در مورد اين كه تكامل چگونه انجام يافته است ارائه دهند. نقش عمده داروين در اين میان، نه تنها نشان دادن مكانيسم چگونگی انجام مراحل – تكامل انتخاب اصلح – بود بلكه توانست شواهد و قرائن قانع ‌كننده فراوانی را در دفاع از نظرياتش نيز ارائه نمايد.

یک مساله مهم در تئوری ‌های داروين، این است که وی، بدون اتكا به تئوری ژنتيك تئوری هایش را مطرح و اثبات کرد. و يا بهتر است گفته شود در آن زمان كسی از تئوری ژنتيك اطلاعی نداشت. در زمان داروين، هيچ كس نمی ‌دانست چگونه خصيصه‌ ها و ويژگی های نسلی به نسل بعد منتقل می ‌شود. البته در همان سال ‌هايی كه داروين مشغول تاليف و انتشار كتاب های تاريخ ‌ساز خود بود. گريگوری مندل نيز روی قوانين وراثت كار می ‌كرد. كار مندل كه به خوبی مويد نظريه ‌های داروين بود، تا سال 1900 به كلی ناديده گرفته شد. تا آن زمان تئوری ‌های داروين، ديگر جای خود را در محافل علمی باز كرده و كاملا مورد پذيرش قرار گرفته بود. به اين ترتيب، برداشت كنونی ما از نظريه تكامل كه تركيبی از قوانين وراثت ژنتيكی و انتخاب اصلح می ‌باشد به مراتب كامل‌ تر از تئوری اوليه داروين است.

تأثير و نفوذ داروين در انديشه و تفكر انسانی بسيار گسترده و وسيع است. در زمينه علمی محض ا
در علم زيست ‌شناسی تغييری بنيادين ايجاد كرد. اصل انتخاب اصلح در واقع اصل گسترده و دامنه‌ داری است كه در تمام زمينه ‌های ديگر مانند انسان ‌شناسی، جامعه ‌شناسی علوم سياسی و اقتصادی كاربرد دارد و مورد استفاده قرار گرفته است.

تاثير تئوری های داروين بر انديشه و تفكر مذهبی نیز مهم تر از تاثير آن در زمينه‌ های علمی و جامعه‌ شناسی و نگرش ماترالیستی به جهان و وقایع پیرامون آن می ‌باشد. در زمان داروين و سال‌ ها پس از آن، مسيحيان معتقد بر اين باور بودند كه قبول نظريه داروين بر اعتقادات مذهبی ضربه می ‌زند و آن را سست می كند. اما به مروز مان آن را پذیرفتند و از خرافات مذهبی دور شدند. هر چند عوامل ديگری نيز در سست شدن بنيان ‌های اعتقاد مذهبی دخالت داشت. داروين خود نیز در ادمه تحقیقات علمی خود، فردی ملحد و بی ‌دين شده بود.

از ديدگاه غيرمذهبی تئوری داروين، تغيير عمده ‌ای در طرز تفكر بشر درباره دنيا به وجود آورد. از آن پس ديگر به نظر نمی ‌رسد كه انسان به عنوان يك مجموعه دائر مدار و مركز و كانون طبيعت و جهان باشد. اكنون ما بايد خود را گونه‌ ای مشابه انواع ديگر حيوانات بدانيم و اين احتمال را از نظر دور نداريم كه گونه‌ بشری نيز روزی ممكن است به كلی منقرض شود.

در نتيجه فعالیت های علمی داروين، اين نظريه هراكليتوس كه «هيچ چيز جز تغيير و دگرگونی دائمی و پايدار نيست» مقبوليت بيش تری يافت. واژه‌ های داروين مانند «تنازع بقا» و «بقای اصلح» اكنون در محاورات روزانه جای گرفته است. كاميابی تئوري تكامل در روشن كردن اصل و ريشه نژاد انسان اين نظريه را تقويت كرد كه علم می ‌تواند پاسخ گوی تمام مسائل طبيعی باشد. بنابراین، این داروين بود كه با آثار خود تغييرات بنيادين در زيست ‌شناسی و انسان ‌شناسی به وجود آورد و نظر امروزی ما را نسبت به مكان و جايگاه انسان در جهان تغيير داد و در جایگاه واقعی اش نشاند.

قرن نوزدهم را به دليل تاثيراتی كه نظريه تكامل زيستی داروين بر انديشه‌ ها نهاد، قرن داروين ناميده ‌اند. پيش از داروين، نظريات زيست‌ شناسی بر پايه ثبات انواع استوار بود كه با نظريات دينی و فلسفی عصر موجود، هم ‌خوانی تام داشت. تورات در سفر تكوين، آفرينش را دقيقا به همان صورت كه اكنون هست، آفريده خداوند می دانست و هرگونه تحولی را رد می ‌كرد (كتاب مقدس، سفر پيدايش). بر اساس فلسفه ارسطويی حاكم بر آن دوران، تحولات اجسام بر اساس نظريه كون و فساد يعنی آنی بود. لذا هرگونه قول به تغيير تدريجی در نهاد موجودات، كفرآميز و بلكه غيرعلمی تلقی می ‌شد (ارسطو، ترجمه خراسانی، 1377).

داروين در كتاب منشا انواع درباره انسان سخن نگفته بود، اما يك دهه بعد در كتابی به نام تبار انسان (1381) راجع به منشا انسان بسيار سخن گفت. در اين كتاب، داروين تمام اختلافات اساسی بين انسان و حيوانات را نفی می كند و تمام اوصاف جسمانی و روانی انسان را حالت تكامل يافته‌ ای از حيوانات ديگر نوعی نيست، بلكه رتبی و از مقوله شدت و ضعف است. مغز و هوش انسانی حالت كامل‌ تر از مغز ميمون است و انسان‌ های بدوی، حلقه واسط انسان و ميمون‌ های پيشرفته ‌اند. وجود مو در بدن انسان از اوصاف مشترك انسان و حيوان است و تمام اختلافات نظير روی دو پا ايستادن و چگونگی صورت و حركت دست و صفات روحی از قبيل تصور و تخيل و توهم و تجريد و تعميم در انسان‌ ها را در مورد ميمون‌ ها آزمايش و تاثيرات ناقصی از اين موارد در آن ها مشاهده كرد و حتی صفات ايثار و فداكاری، عاطفه،‌ نوع‌ دوستی را تحت قانون انتخاب طبيعی درآورد و نتيجه گرفت كه هيچ دليلی وجود ندارد انسان را از مجموعه موجودات طبيعی استثنا كنيم. (داروين، 1874) بدين سان وجود انسان، كه تا آن زمان، مقدس و آسمانی انگاشته می ‌شد به حوزه قوانين طبيعی تنزل كرد و با همان مقولاتی مورد ارزيابی قرار گرفت كه ساير جانداران ارزيابی می شدند. لذا هاكس لی انگليسی (1895-1825) از داروينيست ‌های معروف می ‌گفت: «بين انسان و عالی ‌ترين ميمون ‌ها تفاوت كم تری است تا بين عالی ‌ترين و پست ‌ترين ميمون ‌ها.» (هاكس لی، 1896)

با نظريه داروين، ديگر نه جهان برای ما بود و نه ما طبق تدبيری حكيمانه و قبلی و هماهنگ با جهان ساخته شده ‌ايم. در اين جهان موجودات گوناگون آمده ‌اند و رفته ‌اند، اما بسياری از آن ها خود را با جهان هماهنگ نديده و طرح و تدبيری هم در آن مشاهده نكرده ‌اند و سرانجام هم بر اساس قانون تنازع بقا از بين رفته ‌اند. از ميان آن همه موجودات چندتايی از جمله ما انسان‌ ها، به طور تصادفی با محيط انطباق پيدا كرده، باقی مانده ‌اند.

داروين بر اين باور است كه هر كاری كه بشر انجام می دهد جلوه ‌ای از انتخاب طبيعی است. بنابراين، انسان نيز آگاهانه از عملكرد ساير موجودات در طبيعت الگوبرداری می ‌كند؛ به عبارت روشن ‌تر، چون انسان نيز موجودی طبيعی است؛ الگوی رفتاری او همان الگوی موجودات طبيعی است. لذا ملاحظه كاری ‌های احساساتی نظير حمايت از ضعفا، بيماران و آسيب ديدگان در واقع مانع تراشی بر سر راه رقابت آزادانه قوی و ضعيف در طبيعت است و بازداشتن انسان ‌های قوی ‌تر از پيشرفت و ترقی و بار آوردن نتيجه بيش تر و بهتر، آداب و رسوم است. (داروين، 1874)

اغلب دانشمندان اتفاق نظر دا
ند که نخستین گونه های انسان بیش از 60 میلیون سال قبل در آفریقا زندگی می کردند. سال ها پیش، اما نه در زمان هایی آن چنان دور، گونه هیی مختلف از بشر در کنار اجداد ما در این کره خاکی زندگی می کردند. همه آن ها با هوش و مبتکر و شکارچیانی ماهر بودند. اما چرا تنها گونه ای از انسان که توانست به بقای خود در زمین ادامه دهد، گونه «هومو ساپینس» بود؟

اگرچه موضوع منشا انسان در کانون بحث های داغ و مفصلی قرار دارد، اما باید گفت که در یک مورد نقطه نظر مشترکی بین اغلب دانشمندان وجود دارد و آن اینکه تمام گونه های مختلف انسان که زمانی روی کره زمین زندگی می کرده اند، همگی از نسل موجوداتی میمون نما بوده اند که روی دو پا می ایستادند و بیش از 60 میلیون سال قبل در آفریقا زندگی می کردند.

موجودات زیادی از نسل این جانوران میمون نما پا به عرصه وجود گذاشتند، اما نخستین موجودی که ما به عنوان گونه ای از انسان می شناسیم، اولین بار حدود دو میلیون سال پیش در آفریقا پدیدار شد.

این موجودات دو پا که با نام علمی «هومو ارگاستر» شناخته می شوند، شکارچیانی ماهر و ابزار ساز بودند و آن طور که مطالعه استخوان های آنها نشان می دهد، به نظر می رسد که این گونه انسان، دونده ای ماهر بوده که می توانسته به سرعت یک دونده امروزی المپیک بدود.

به نظر می رسد که هومو ارگاستر در طی یک دوره خشک سالی طولانی که باعث از بین رفتن جنگل های گرم سیری و پدیدار شدن صحراهای وسیع شد، تکامل یافته است.

این گونه انسان اولیه نسبت به مقاوم بود و می توانست در آب و هوای بسیار گرم به حیات خود ادامه دهد. سطح بدنش هم کم مو بود و به همین دلیل می توانست عرق خود را به طور موثرتری دفع کند. در عین حال هومو ارگاستر می توانست در طول روز و هوای روشن که اغلب جانوران دیگر استراحت می کردند، به دنبال شکار برود.

علاوه بر این ها می دانیم که هومو ارگاستر قادر به طی مسافت هایی طولانی بود، چرا که مطالعات نشان می دهد که این گونه انسان گوشت خوار در آفریقا ساکن نماند و اولین گونه از انسانهای اولیه بود که این قاره را ترک کرد و قلمرو خود را به آسیا گسترش داد.

هومو ارگاستر بعدا در محیط مرطوب آسیایی تکامل یافت و نامی جدید به خود گرفت: «هومو ارکتوس»…

تحقیقات باستان شناسان حاکی ست که قلمرو زندگی هومو ارکتوس از ترکیه امروزی تا چین را در بر می گرفت، اما احتمالا جمعیت این گونه آن قدرها زیاد نبوده است.

پروفسور کریس سترینگر، از باستان شناسان موزه تاریخ طبیعی بریتانیا، در مورد این گونه انسان اولیه می گوید: «آن ها شکارچیانی متحرک بودند در گروه هایی کوچک که در رقابت برای تهیه غذا موفق بودند و از لحاظ بدنی و هیکل هم خیلی شبیه ما بودند.»

یافته های جدید حاکی ست که انسان های اولیه گونه هومو ساپینس هم آفریقا را حدود 120 هزار سال پیش ترک کردند.

اجداد ما در گروه هایی کوچک مهاجرت می کردند و احتمالا موج اولیه مهاجران بیش از صد نفر نبودند. بعد تدریجا دامنه این مهاجرت ها گسترش پیدا کرد و از سمت شرق تا هند و از شمال به داخل اروپا که آن زمان محل زندگی انسان نئاندرتال بود، توسعه یافت.

شواهد بدست آمده توسط باستانشناسان نشان می دهد که این موج مهاجرت هم زمان با یک تحول طبیعی عظیم رخ داد.

حدود 74 هزار سال پیش آتش فشان توبا در جنوب شرقی آسیا با انفجاری عظیم و خیره کننده شروع به فوران کرد. انفجاری که در طی 2 میلیون سال گذشته در کره زمین سابقه نداشته است.

بر اثر فوران این آتش فشان، آن قدر گوگرد وارد جو زمین شد که دمای کره زمین چندین درجه کاهش پیدا کرد و حجم سنگ مذابی که به بیرون فوران کرد، هم به اندازه ای بود که برای پوشاندن لایه ای 10 متری به روی منطقه ای به وسعت بریتانیا کافی بود.

این انفجار آتش فشانی مقادیر متنابهی خاکستر نیز تولید کرد که توسط باد در مناطق وسیعی از آسیا از جمله در بخش گسترده ای از شبه قاره هند پخش شد. بقایای این خاکسترها هنوز هم قابل یافت است.

حضور انسان هومو ارکتوس در آسیا که در این زمان در اوج خود بود، بعد تدریجا کم رنگ تر و کم رنگ تر شد، یا به دلیل انفجار آتش فشان توبا و یا به دلیل ورود انسان مدرن به این منطقه.

در طی 40 هزار سال بعد گونه هومو ارکتوس تدریجا از این منطقه بیرون شد. احتمالا عوامل مختلفی از جمله تغییرات آب و هوایی و عدم موفقیت آن ها در رقابت با انسان های مدرن برای تهیه غذا در تحقق این امر موثر بوده است…

جان شی، استاد دانشگاه استونی بروک در نیویورک و متخصص در زمینه انسان های عصر قدیم می گوید: «قسمتی از مغز هومو ارکتوس که وظیفه کنترل زبان و کلام را بر عهده دارد، چندان بزرگ نیست.»

او می افزاید: «یکی از مهم ترین خصوصیات انسان هوموساپینس توانایی آن در ترکیب استفاده از زبان و انتقال اندیشه و برنامه ریزی های پیچیده ای است که قسمت جلوی مغز وظیفه آن را بر عهده دارد.»

از جمله عواملی که به ساخت اسلحه و ابزار و گسترش سریع آن در میان انسان های هومو ساپینس کمک کرد، توانایی آن ها در ارتباط و تبادل اطلاعات با یکدیگر و هم چنین برنامه ریزی و حتی تجارت بود.

مطالعه فسیل های کشف شده نشان می دهد که هومو ارکتوس بیش از یک میلیون سال به ساخت یک تبر ابتدایی مشابه ادامه داد.

اما در عوض، اجداد ما سلاح های کوچک تر و پیشرفته تری مانند نیزه را ابداع کردند که به وضوح در شکار و جنگ به آن ها برتری می داد.

همین امتیازات به انسان های هومو ساپینس کمک کرد تا با آغاز عصر یخبندان و محدود شدن منابع غذایی، در رقابت بر نئاندرتال ها که گونه ای دیگر از انسان های اولیه بودند، چیره شوند و سرانجام نسل نئاندرتال ها حدود 30 هزار سال پیش منقرض شد.

پروفسور کریس سترینگر می گوید: «حتی صد هزار سال پیش هنوز گونه های مختلفی از انسان روی زمین زندگی می کردند و این واقعیت برای ما عجیب است. ما آخرین بازماندگان سیر تکاملی این انسان ها هستیم.»

انسان های هومو ارکتوس تا 30 هزار سال پیش در آسیا به زندگی خود ادامه دادند. اگرچه آن ها نهایتا نسل شان منقرض شد اما به نظر می رسد که بقایایی از نسل آن ها در جزیره فلورس در اندونزی تا مدت ها بعد به حیات خود ادامه دادند.

سرانجام این گونه انسان هم که به نام «هومو فلورسینسیس» یا «هابیتس» شناخته می شود، در حدود 12 هزار سال پیش منقرض شد و به این ترتیب، ما به آخرین بازماندگان نسل انسان روی کره زمین تبدیل شدیم.

دکتر جان شی می گوید: «اختلاف و فاصله ای که بین ما و نزدیک ترین خویشاوندان مان یعنی گوریل ها، شامپانزه ها، و بونوبوها (شامپانزه کوتوله) وجود دارد، بسیار زیاد است.»

به گفته دکتر شی، اگر سایر گونه های انسان هم هنوز در زمین زندگی می کردند، این فاصله و اختلاف کم تر محسوس می بود و در عوض یک جهش ناگهانی، پله های تکامل را می توانستیم ببینیم.

او می گوید در چنین صورتی «هنوز ما خود را خاص و متفاوت تلقی می کردیم اما شاید نه این قدر خاص و متفاوت. پس عیب ندارد کمی متواضع تر باشیم.» (منبع: بی بی سی فارسی)

 

در قرآن، حدود 1322 آیه وجود دارد كه به موضوعات مختلف اشاره دارد و اغلب آن ها، با نظریه ‌های علمی ناسازگار و در تضاد کامل هستند. برای مثال، در قرآن از هفت آسمان و در علم یك آسمان مطرح است و بررسی های اثبت شده علمی، هفت آسمان را صریحا نفی می‌كند. همان طور كه نظریه تكامل داروین، به صورت اثباتی آیات آفرینش آدم و حوا را رد می کند.

باین ترتیب، امروز حتی بسیاری از بچه‌ مدرسه ‌ای ها هم می ‌آموزند كه چگونه گاليله مجبور به زانو زدن شد تا عقيده اش را مبنی بر اين كه زمين است كه به گرد خورشيد می ‌گردد عوض كند، در حالی كه عكس نظريه‌ او، يعنی آن چه گاليله به اعتراف كردنش مجبور شده بود، درست بود. يا اين كه در ١٨٥٩ هنگامی كه چارلز داروين كتابش را در باره‌ منشا انواع منتشر كرد و اثبات نمود كه تمامی سازواره ‌های زنده به انضمام انسان‌ ها نتيجه‌ فرآيند بسيار طولانی و آهسته‌ تكامل هستند، چگونه كليسا برای بار ديگر، مخالفت سرسختانه‌ ای را با وی آغاز نمود. امروز به ويژه در ایران، بسياری از مسلمانان نیز به این نتیجه رسیده اند که دین و مذهب، خدا، پیامبر، قرآن، امامان و امام غایب و غیره چگونه در خدمت یک حکومت جانی و تروریست و غارت گر قرار گرفته است.

به این ترتیب، امروز در اثر پیشرفت های علمی و دیگر دستاوردهای بشری، زیر پای باورهای مذهبی، بسیار سست تر از گذشته شده است. اما حاکمان کشورهای مختلفی چون عربستان و ایران، از ابزار مذهب در جهت سرکوب آزادی های فردی و جمعی به ویژه سرکوب سیستماتیک زنان بهره برداری سیاسی می کنند.

جمعه سی و یکم تیر 1390 – بیست و دوم یولی 2011

 

ادامه دارد

دسته‌ها:بهرام رحمانی