خانه > محمد فتاحى > دفاع ما از شخصیت و حرمت و امنیت فعالین و رهبران کارگری بی قید و شرط است

دفاع ما از شخصیت و حرمت و امنیت فعالین و رهبران کارگری بی قید و شرط است

اکتبر 2, 2011

m.fatahi@gmail.com

روزهای اخیر در دو مورد در رابطه با دفاع ما از شخصیت و حرمت و امنیت فعالین و رهبران کارگری  پای حزب حکمتیست به میان کشیده شده است. اولی از طرف عناصری با درجه خصومت شدید با ما به خاطر دفاع ما از شخصیت رضا رخشان و از طرف سازمان سوسیالیستی کارگری(گروه مقدم- آذرین) به خاطر افشای اقدام پلیسی شان در جریان چند سال قبل داستان سلیداریتی سنتر. هدف این نوشته نگاهی به همین دو موضوع است.

مورد اول ابراز تعجب از دفاع بی قید و شرط سیاسی ما از امثال رضا رخشان است؛ نوشته اند اینها حتی بدون درک روشن از مواضع او از ایشان به دفاع پرداخته اند. دیگرانی شفاها میگویند دفاعی با این درجه از اهمیت، آوانس دادن به رهبرانی است که نظرات یا مواضع سیاسی غلطی را نمایندگی میکنند.

سیاست ما در این مورد روشن است؛ ما از شخصیت و حرمت و امنیت فعالین کمونیست و رهبران کارگری در داخل کشور، صرفنظر از خط و جهت آنها دفاع بی قیدو شرط نموده و آنها که از این خط قرمز میگذرند را افشا و رسوا میکنیم.

 برای چپ بورژوایی دفاع بی قید و شرط سیاسی از رهبران کارگری غیر قابل درک و به همین دلیل غیر قابل دفاع است. علت روشن است؛ اولا نزد اینها مانند هر بورژوایی انسان بطور کلی بی ارزش و بی حرمت است. ادبیات غیربهداشتی و مملو از تحقیر و توهین و فحاشی شاخه های غیر اجتماعی تر و فرقه ای تر و سکتی تر اینها در مقابل مخالفین سیاسی محصولات طبیعی دستگاه فکری این سنت است. در برخورد با غیرخودی ها، اینها بیشتر نمونه های پولپوت هستند تا استالین.

علت دوم درک بیربطی اینها به جنبش اجتماعی کارگر است. در جنبش کارگری بطور طبیعی گرایشات مختلف حضور و نقش دارند. رهبر کارگری قبل از اینکه به رهبری برسد، پروسه رهبر شدن را با ایفای نقش به عنوان یک عنصر مبارر و پیشتاز در مبارزه کسب کرده است. در درون این جنبش رهبر کارگری کسی نیست که حامل تعدادی مواضع سیاسی در مورد مسائل مختلف باشد، بلکه کسی است که علیرغم مواضع سیاسی فکری اش در مورد این مسئله و آن موضوع، قطب نمای حرکتش منفعت خود و هم طبقه ای هایش است. به عکس فرد بورژوا با خرده بورژوای کمونیست شده که بدون منفعت طبقاتی و صرفا از سر مواضع سیاسی و قبول اصول معینی کمونیست و مبارز میشود، کارگر به حکم منفعت مشخص مادی و بدون نیاز به قبول اصول و مواضع سیاسی معین، بطور خودبخودی و اتوماتیک مشغول اعتراض و مبارزه برای حق و حقوق مادی و معنوی خویش است. به همین دلیل رهبر کارگری در درون این جنبش نه از سر مواضع فکری اش در مورد این یا آن مسئله که از سر نقش اجتماعی اش در مبارزه روزانه موقعیت رهبری را کسب میکند. خرده بورژوا و بورژوای چپ شده که رهبر کارگری را هم مانند خود عنصر یا اتمی با بارمعین سیاسی می بیند تا یک موقعیت اجتماعی تنیده در تار و پود یک جنبش با نقش اقتصادی، اجتماعی و به تبع آن سیاسی و فرهنگی، رهبر کارگری را در هر لحظه حرکت با مواضع فکری حفظ شده خود می سنجد و از روی خط کش فکری خود برایش احکام ایدئولوژیک صادر کرده و هویت سیاسی کاذب میتراشد. اتهامات شدید سیاسی ایدئولوژیک از نوع دست راستی و فاشیست و احمدی نژادی  به یک رهبر مبارز و نه الزاما کمونیست کارگران و بی احترامی و فحاشی و ترور شخصیت آنها از همین نگرش بورژوایی به نقش رهبر کارگری سرچشمه میگیرد.

برای ما رهبر کارگری صرفنظر از مواضع فکری اش، به صرف رهبر بودن در صفوف جنبش طبقه کارگر، قابل دفاع، قابل احترام و شایسته ارج گذاری به خاطر ایفای نقش در جنبش این طبقه است. بحث و مبارزه نظری با رهبران طبقه، از نظر ما، علیرغم هر نظر نادرست شان نمیتواند بیشترین احترام  و بالاترین دفاع از آنها را همراه نداشته باشد. سیاست ما در دفاع بی قید و شرط سیاسی از آنها و از شخصیت و حرمت و کرامت شان از همین اصل دفاع از رهبران طبقه کارگر سرچشمه میگیرد.

 

مورد دوم

مورد دوم در کنار فحاشی به بهرام رحمانی، در کمال ناباوری، اقدام پلیسی چند سال قبل خود علیه رهبران کارگری و فعالین داب (دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) را انکار کرده اند.

ادعای اینها مبنی بر مقابله با سیاست های آمریکا در جنبش کارگری رسما و علنا یک کذب محض است. اولا خود اینها همراه کل چپ بورژوایی ایران پشت جنبشی (جنبش سبز) ایستادند و به آن امید بستند که در افق سیاسی تماما آمریکایی و در بعد اقتصاد دست راستی تر و ضد کارگرتر بود. ثانیا اینها مانند همه میدانند که بودجه تخصیصی دولت آمریکا برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی شامل بخش اعظم جریانات ناسیونالیست راست و چپ اپوزیسیون و منجمله نزدیک ترین جریان سیاسی به خود این آقایان را شامل میشود که اینها در موردش تا این لحظه ساکت بوده اند. ثالثا همین شخصیت های محترم در جریان همین کار پلیسی چند سال قبل بر امکاناتی سوار بودند که به کمک های مالی آمریکا و دول آمریکایی و غیر آمریکایی منطقه متکی بود و هست. رابعا خود اینها مانند اشخاص هم در فعالیت سیاسی مستقیما به پول و امکانات مالی دولت هایی از همان جنس متکی بوده و هزینه سفر و بلیط و خورد و خوراک شان را هم از همان کانال تامین کرده اند و برای این کار نه از طرف کسی مورد انتقاد قرار گرفته و نه حسابرسی شده و نه خودشان هم چیزی گفته اند. خامسا اینها به روشنی روز میدانند که راه مقابله با سیاست و نقشه های آمریکا و هر قدرت بورژوایی دیگر در جنبش های سیاسی نه از طریق کسب خبر و جاسوسی و همکاری با پلیس جمهوری اسلامی که از طریق افشاگری و نقد به سیاست های اتخاذ شده و یا ماهیت جنبش ها و احزاب سیاسی است. در غیر اینصورت فرد افشاگر "ناچار" است رسما به عنوان عامل بی مزد وزارت اطلاعات عمل کند.

با همه اینها، این عالی جنابان رسما از طریق رفیق و همکار خود در کمیته های "همبستگی
" با جنبش کارگری ایران و از طریق کادر کومه له (حزب کمونیست) اعلام کردند و سیاه بر سفید نوشتند که عوامل آمریکا در جنبش کارگری ایران در داخل کشور را به "جامعه" معرفی میکنند. اطلاعیه وقت سندیکای شرکت واحد و افشاگری های ما و بقیه نهادهای مسئول قبل از اتخاذ آن سیاست پلیسی، به رسوایی و توقف در عمل شان منتهی شد. بر خود اینها هم پوشیده نیست که معرفی شخصیت های رسمی و علنی در ایران به عنوان عوامل آمریکایی و اسرائیلی، در حالیکه دیگران را به همین اتهام محاکمه و پای دار می برند، هیچ معنی جز معرفی به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای مجازات ندارد.

اینها در مورد داب هم عینا به همین شیوه پلیسی و در نقش عامل وزارت اطلاعات عمل کرده و شخص رضامقدم سخنگوی داب در داخل کشور را رسما "انتخاب شده از خارج کشور" معرفی کرد تا در صورت دستگیری، وزارت اطلاعات مدارک لازم برای مجازات را در اختیار داشته باشد. علت در همه این موارد ساده است؛ اینها تا این لحظه عامل استخدام شده پلیس نیستند، اما برای خفه کردن صدای رقبای سیاسی خود رسما به پلیس و وزارت اطلاعات رژیم اسلامی اتکا میکنند. همه میدانند که اقدام پلیسی تنها از عهده عناصری ساخته است که برای رسیدن به هدف به هر ابزاری دست می برند.

مباحثی که اخیرا میان اعضای سابق "کمیته هماهنگی" پیش آمد نشان میدهد که زمزمه کار مشابه و به همین بهانه سولیداریتی سنتر، علیه رقبا و مخالفین سیاسی، در داخل کشور، در جریان بوده است که خوشبختانه توسط اعضای مسئول آن گروه و کسانی مانند رفیق بهروز خباز از اقدام به آن ممانعت به عمل آمده شده است. بر ما روشن است که میان گروه های سیاسی داخل کشور هم که با عناوین کارگری مشغول فعالیت اند، اختلافات ایدئولوژیک و عقیدتی دلیل اصلی دوری و نزدیکی و جدایی ها و انشعابات سیاسی آنهاست. رابطه اینها هم مانند تمام احزاب سیاسی غیر اجتماعی نه از زاویه منفعت جنبشی و طبقاتی کارگر که از روی دوری و نزدیکی های فکری و سکتی است، به همین دلیل تا جایی که دست شان میرسد به جای وحدت عامل تفرقه بوده اند. این امر بطور درخود نمیتواند مورد اعتراض ما باشد. اما اگر در جریان اختلافات سیاسی توسل جستن به پلیس و اقدام امنیتی با توجیه عوامفریبانه مقابله با مثلا راست و یا آمریکا، صورت پذیرد، بطور طبیعی توسط هر انسان شرافتمند و مسئولی افشا و مورد اعتراض قرار میگیرد. از همین زاویه ما به سازمان سوسیالیستی رضامقدم و ایرج آذرین و هر عنصر نامسئولی هشدار میدهیم که پیگیری آن نقشه پلیسی با اقدام جدی ما روبرو میشود. با همه اینها مخفی کاری های ویژه فعالین داخل کشور در مقابل عوامل نئوتوده ای و افشای علنی چهره های آنها مطمئن ترین اقدام در خدمت امنیت شان است.

دسته‌ها:محمد فتاحى