خانه > محسن مشایخی > نقش اپوزیسیون خارج کشوری در ایجاد آلترناتیو با محور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی

نقش اپوزیسیون خارج کشوری در ایجاد آلترناتیو با محور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی

دسامبر 7, 2011

رویدادهای اخیر شدت تغییرات در دو طرف حاکمیت و مخالفان را در کشور ایران افزوده و فضای جدیدی را ایجاد کرده که در صورت حرکت درست اپوزیسیون داخل و خارج کشور ، امکان فروپاشی حاکمیت جمهوری اسلامی افزاش می یابد . آنچه درکش اهمیت دارد اینکه حاکمیت از درون متلاشی نمی گردد ، بلکه با جناحهای موجود و یا جدید استحاله می یابد ، مگر آنکه بدیلی نیرومند و با استراتژی تغیر آنرا سرنگون نماید .

 رژیم اسلامی هیچگاه این چنین موجب نفرت و اعتراضات داخلی و خارجی ایرانیان از یکطرف و فشار از سوی دولتهای بزرگ قرار نداشته است ، منتهی به دلیل و امکانات مالی و نظامی و عدم وجود آلترناتیو توانسته است خود را حفظ نماید . اگر دول غربی منافع خود را بخوبی تشخیص داده و همگام در آن جهت حرکت می کنند ، درعوض نه تنها راس حاکمان جمهوری اسلامی درک درستی از اوضاع و تحولات جهانی ندارند ، بلکه حرکت اپوزیسیون داخل بطور طبیعی بدلیل سرکوب کند بوده و اپوزیسیون خارج نیز در راه وحدت پیش نمی روند ! حاکمیت گمان می برد با افزایش شدت سرکوب در داخل کشور ، از گسترش و سازماندهی مخالفان خود جلوگیری کرده و لذا کافیست که به قدرتهای بزرگ ثابت نمایند که قادرند نظام را حفظ نموده  و منافع مشترک را تامین کنند ، درحالیکه اتفاقات جهان براساس آنچه در مغز توحی آنها می گذرد ، حرکت نمی کند .
تاریخ بارها ثابت کرده که دیکتاتورها بدلیل داشتن قدرت نامحدودشان در داخل کشور از زمان و اتفاقات گذشته درس نمی گیرند ، این رژیم نیز بعد از ۳۲ سال فراموش کرده که خود جانشین سلطنتی شده که شاهش منافع غرب را تامین می کرده و زمانیکه آگاه گردید مورد تایید آنها نیست ، از خود مقاومتی نشان نداد و از کشور خارج گردید . کسانیکه از شاه قبلی دفاع می کنند مبنی بر اینکه حاضر نبود به کشتار مردم خود دست بزند ، یادشان رفته که چگونه همه مخالفان زندانی ، اعدام و یا کشته می شدند و در سالهای ۵۶ و ۵۷ نیز راههایی طی گردید از جمله کشتار خیابان ژاله که بتواند جنبش برخاسته را کنترل کند ، ولی به دلایل مختلف از جمله عدم ایجاد بافتی که از وی حمایت واقعی کند ، دیگر امکان بقا نداشت ، این تحلیل نیز اشتباه است اگر تصور می شد که آقای بختیار بدون وجود نهادهای دموکراتیک و مدنی نیرومند قادر بود از سیلی که در راه بود جلوگیری نماید . ترجیح مجدد سلطنت در مقایسه زمان وی با ویرانی که این رژیم ایجاد کرده یک خود فریبی و بازگشت به دورانی است که آزادی و حتی اصول حقوق بشر برقرار نبود ، تکیه بخشی از اپوزیسیون به رضا پهلوی نیز تراژدی تلخی است که ناشی از فقر فرهنگی ، اجتماعی و فلسفه از تاریخ معاصر میباشد . این فقر مبارزاتی در سال ۵۷ از طرف روشنفکران خود فروخته و یا ناآگاه نیز دیده شد که چگونه جنبش همگانی سال ۵۷ را به حرفها و قولهای خمینی فروختند ، چراکه محور خلع سلطنت حتی به بهای برقراری مذهب بود و تفکر چپ نیز واپس گرایانه به آن تن داد .
بنابراین وظیفه امروز مخالفان نظام تنها در خلع جمهوری اسلامی نبوده و نیاز است که استراتژی آینده بدرستی تعیین گردد تا حکومت آینده ضمن ایجاد دموکراسی نیاز واقعی توده تحت ستم را تامین نماید . اینجاست که گروههای اپوزیسیون با عملکرد خود نشان می دهند که محور اصلی برای آنان چیست و چگونه در پی تغییر نظام هستند ! بنظر می رسید هرچه شدت مبارزه شدیدتر گردد ، نقاط مشترک اپوزیسیون بیشتر بهم نزدیک گردد ، اما سیر اتفاقات و بیانیه ها حاکی از اختلافات وسیعی است که بیشتر مابین اپوزیسیون خارج کشور وجود دارد . ابتدا باید پذیرفت که نسبت مخالفان و معترضان فعال در داخل کشور به نسبت جمعیت بیشتر از فعالین مخالف در خارج کشور هستند و سپس قبول نمود که جذب بدنه ایرانیان مقیم خارج توسط گروههای سیاسی با مقبولیت روبرو نمی گردد و سرانجام اینکه شور و شوق در ایرانیان مقیم خارج با افزایش تحرکات داخل کشور نسبت مستقیمی داشته و متأثر از آنست . گروههای سیاسی خارج کشوری که بیشتر از روشنفکران برخوردارند و تلاش دارند منشا ایجاد تحرکی گردند ، گرچه بیشتر تحت تاثیر عملکردهای حاکمیت و قدرتهای بزرگ قرار دارند . بر این اساس این گروهها  بسته به استراتژی و تاکتیکهایی که برگزیده اند در مقابل عملکردهای روزمره حاکمیت و عملکردهای غرب موضعی  می گیرند که موجب روشن شدن اختلافات و نقاط مشترک آنها می گردد .
حاکمیت جمهوری اسلامی که تا ۶ ماه پیش بنظر مخالفین داخلی را سرکوب کرده ، با ایجاد بحرانهایی از طریق سپاه قدس و مزدوران بومی کشورهای منطقه از جمله لبنان ، عراق ، افغانستان و فلسطین ، توجه بیشتر غرب را به خارج کشور انتقال داد . سیاستهای خارجی رژیم با آغاز جنبشهای کشورهای عربی به بن بست رسیده و مزدوران تروریستش بدلیل حفظ موقعیت خود در کشور و منطقه ، ناچار دست از حمایت  مستقیم و فیزیکی رژیم اسلامی و رژیم سوریه برداشته و به انتظار حوادثی نشستند که نتیجه آن تحت تاثیر جنبش سوریه و دخالت قدرتهای عربی و غرب تعیین می گردد . رژیم و حامیان تندرویش می دانند که با سقوط سوریه پل ارتباطی رژیم اسلامی با منطقه قطع می گردد ، لذا حماس بفکر وحدت با فتح افتاده ، حزب الله در پی حفظ موقعیت خود در لبنان بوده ، مالکی و وابستگان عراقی رژیم در خطر از دست دادن هواداران شیعه ای است که دیگر پشتیبانی از انقلاب اسلامی برای آنها و سایر جنبشهای منطقه نه تنها آرمانی نیست ، بلکه موجب رسوایی است . رهبران کشورهای ثروتمند عربی که از طرفی از ایجاد جنبشها در داخل کشور خود هراسانند ، از طرف دیگر حمایت خود را از سوریه و بالطبع از حماس و حزب الله نیز برداشته اند . در نتیجه رژیمهای سوریه و جمهوری اسلامی که حیات خود را در پشتیبانی از یکدیگر می دانند ، شدت دادن سرکوب جنبشهای داخلی و کمک بیکدیگر را محور قرار داده و در سوی خارج کشورشان تنها امیدشان به حمایتهای شوروی و چین به دلیل حفظ منافع سرشارشان میباشد .
جناح تندروی حاکمیت که تعیین کننده خط سیاسی و
اقتصادی و نظامی رژیم است ، از طرفی ناچار شده درگیر بخشی از جناح اصولگرایان تحت رهبری رییس جمهور منتخب رهبری گشته که نتیجه آن ریزش بیشتر بخشی از نیروهایش است ، از طرف دیگر به دلیل کوتاه شدن دستش در ایجاد بحرانهای منطقه ای ، ناچار به ایجاد بحران در داخل است که در نتیجه واکنش غرب را نیز به نظام متمرکز می کند . جناح تندرو گمان می برد که سرکوب شدید چنانچه در چندسال گذشته عمل نموده ، تنها راه حفظ قدرتش است و کوچکترین کوتاهی از آن به از دست دادن حکومتش منتهی می گردد . در نتیجه در همه ابعاد به سیاست خود ادامه می دهد ؛ تعداد بیشتری را به زندان می اندازد ، هرگونه حرکت اجتماعی و صنفی را سرکوب می کند ، به سفارت خارجی حمله می کند ، به مانور نظامی می پردازد ، فضای مجازی اینترنتی و رسانه ها را کنترل می کند ، قدرتهای بزرگ را به بستن تنگه هرمز و حمله انتقامی به اسراییل و منافع غربی تهدید می کند ، به تامین سلاحهای پیشرفته جنگی پرداخته و به مواردی دیگر دست می زند حتی اگر به جنگ منتهی گردد . رژیم باور دارد که بحران داخلی و جنگ به دعواهای جناحی اش خاتمه داده و جنبش را که در زیر بار سنگین اقتصادی قرار دارد ، نیز پشتیبان خود و یا حداقل منفعل می نماید . تحریمهای جدید موجب گردیده که بخشی از جناح حاکمیت برای حفظ منافع رانتی که بدست آورده اند ، برای حفظ آن منفعل شده و یا به خارج بگریزند و بخش تندرو و گروه جدیدی که به آن می پیوندند و خواستار منافع بیشتری هستند ، چون جایی برای فرار ندارند ،  برای ماندن در قدرت وادار به تندروی بیشتر می گردند .  
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بدلیل سرکوب شدید نیروهای سیاسی و اجتماعی و محدود کردن آزادی ، مهاجرت ایرانیان مقیم به کشورهای خارجی و عمدتا  به کشورهای غربی افزایش یافت و امروزه سر به میلیونها می زند و موجب گردید اپوزیسیون خارج کشور با اهمیت بیشتری شکل گیرد . امروزه تعداد گروههای سیاسی با خطهای سیاسی مختلف بهمراه گروههای حقوقی و مدنی در خارج کشور بسیار بالا بوده و این حجم از طرفی نشان دهنده پلورالیسم فکری و از طرف دیگر افکار مختلف ناشی از ؛ پشتیبانی از مبارزات داخل کشور ، خط سیاسی ، عدم اعتماد بیکدیگر ، خاصیت رهبری کردن ، سوء استفاده مالی و سیاسی با ایجاد گروه سیاسی و حقوقی ، خود محوری فکر کردن و موارد دیگر اجازه نداده که حداقل خطوط فکری مشابه بیکدیگر نزدیک گردند ، درحالیکه انشعابات بیشتری درون آنها شکل گرفته است . این گوناگونی و تفرقه موجب گشته که هم هماهنگی برای گرفتن حمایتها از سازمانهای بین المللی حقوق بشری کمتر شده و هم جا برای اصلاح طلبان و سایر گروههای سیاسی که بنوعی به حفظ نظام اسلامی اعتقاد دارند بیشتر باز گردد و طبیعی است در این بهبوهه مسولان رژیم و رانتهاییش با در اختیار داشتن بودجه مالی سنگین از این تفرقه سود فراوان برده و می برند . برای روشن شدن موضوع بطور مختصر گروههای سیاسی و حقوقی موجود در خارج کشور مورد بررسی قرار می گیرند .
گروههای حقوق بشری که چنانچه از اسمشان بر می آید میبایست خارج از تفکر ، جنسیت ، نژاد ، مذهب و اعتقاد بطور یکسان برای حمایت از مردم ( بشر ) داخل کشور فعالیت کنند ، چنانچه گروههای مشابه آنها در داخل کشور با وجود سرکوب شدید ، انجام می دهند . اما با وجود آزادی فعالیت گروههای حقوق بشری در کشورهای غربی و غالبا بودجه هایی که از طرف نهادهای بین المللی ، دولتی و حتی شرکتهای بزرگ در اختیار دارند ، عملکرد آنها که بیشتر برای آزادی زندانیان سیاسی ، جلوگیری از اعدام ، آزادی بیان ، آزادی مذهب و بعضی از تبعیضها است بطور یکسان نبوده و بیشتر حول اشخاص مشهور و مخصوصا اصلاح طلب و ملی مذهبی دور می زند . گزارش آقای شهید نماینده سازمان ملل که مورد اعتراضات وسیعی قرار گرفت که گزارش فاقد بسیاری مورد از جمله وضعیت کارگران ، زندانیان چپ و سکولار ، زندانیان جوان و گمنام ، مادران شهدا ، روحانی سکولار ، کشتارها و قتلهای زنجیره ای و موارد دیگر بود . می توان نتیجه گرفت که اشخاصی همچون آقای لاهیجی ، خانم عبادی ، خانم مهرانگیز کار و اصلاح طلبانی همچون گنجی ( ایدئولوگ سپاه و امنیتی سابق نظام ) و ارجمند که به آقای شهید خط می دهند ، دموکراسی و پلورالیسم و حتی حقوق بشر را بصورت الویت بندی قبول دارند . در این میان هستند افراد و گروههایی حقوقی که کمتر مشهور بود و بودجه بمراتب کمتری دارند و  با وجود عدم امکانات برای همه زندانیان و کسانیکه سرکوب می شوند اقدام می نمایند . متاسفانه هستند افراد مشکوکی که با کشیدن چند ماه زندانی برای استفاده مالی و مشهور شدن دست به فعالیت حقوق بشری می زنند که بعضی از آنها با رانتها و مسولین امنیتی رژیم در تماسند که باید افشا شده و تحریم گردند .
در چند سال اخیر بسیاری از افراد اصلاح طلب که ناامید از گرفتن بخشی از قدرت از طریق مجلس و قانون اساسی فعلی شده اند به کشورهای غربی رفته تا از طریق رانتهای قدرتی به حکومت برسند ، منتهی بدلیل ناامید شدن بسیاری از مردم داخل کشور از تفکر اصلاح طلبی برای حفظ قانون اساسی و نظام ، موجب گشته که اختلاف عقیده و روش کار در اصلاح طلبان افزایش یابد . کسانی همچون آقای سازگارا و آقای نوریزاده که با دو تفکر مختلف به یکسانی شیوه عمل رسیده اند ، هرچند خود را دموکرات و لیبرال سکولار می نامند ، ابتدا بشدت پشتیبان اصلاح طلبان بوده و حفظ مرجعیت و شعار الله اکبر را در دستور کار داشتند ، اکنون با آمدن آقایان ارجمند و واحدی و سایرین کمی از اصلا
ح طلبان فاصله گرفته ولی همچنان با حمایت از آقایان موسوی و کروبی ، آسیاب اصلاح طلبان را می گردانند . آقای واحدی که فاصله خود را از خاتمی و سایر اصلاح طلبان حفظ کرده هنوز خود را سکولار نمی داند و قادر نشده بر جدایی دین از حکومت که محک بریدن از اصلاح طلبی است صحه بگذارد  . واضح است که سران مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت و کسانی همچون حجاریان و عبدی  در داخل و هم پیمانان خارج کشوری آنها همچون گنجی ، سروش ، کدیور ، مزروعی ، ارجمند ، مهاجرانی که با بودجه رفسنجانی سنگ خاتمی و موسوی و کروبی را بسر می زنند و به شیوه های مختلف و مشکوک از تعیین شروط انتخابات ، جنگ با اسرائیل و در نتیجه حمایت مردم از کشور! ، استقلال کشور و تعمیق دموکراسی ، سکولار فلسفی ، رانتهای تریتا پارسی و امیر احمدی با غرب و موارد دیگر به حفظ نظام اسلامی با ولایت فقیه یا بدون آن می پردازند که عملکردشان موجب انحراف در جنبش دموکراتیک بوده و نباید در اپوزیسیون جایی داشته باشند .
مجاهدین خلق که تنها گروه مخالف منظبط ، مسلح با بودجه فراوان که برخلاف امروزه در ابتدا مورد حمایت داخلی بودند ، بدلیل همراهی با ارتش صدام ، ایجاد رانت و همکاری امنیتی با غرب ، رهبری مادام العمر ، اعتقاد سخت ایدئولوژیکی ، ایجاد تفاوت حتی در ظاهرهواداران خود برای تمایز از سایرین و موارد دیگر که مهمترین آنها ایجاد نظامی سکولار اسلامی! است ، همواره خطر نوعی دیکتاتوری مذهبی را القا می کنند و لذا سران آنها نیز خواهان برقراری دموکراسی نیستند . آقای حسن داعی نیز که انتشار اسنادش دست رانتهای مسولین نظام همچون نایاک و سایرین را رو کرد ، باید اینکار را نه درجهت پشتیبانی از مجاهدین خلق بلکه در مقابله با اصلاح طلبان و رانتهای نظام ، برای برقراری دموکراسی در داخل کشور انجام دهد . واضح است کشتار اردوگاه اشرف بدست نیروهای عراقی مورد تایید نیست ، اما باید روشن گردد که چرا این اردوگاه نظامی در طول سالها پس از سقوط صدام هنوز داخل کشوری دیگر مستقر است و افراد داخل آن به کشورهای دیگر فرستاده نشده اند ، مگر اینکه هدف رفع تروریست بودن مجاهدین از طرف امریکا برای لابیگری آینده باشد ؟ بهرحال مجاهدین همچون هم پیمان سابقشان آقای بنی صدر در ایجاد نوعی انقلاب و حکومت اسلامی هستند که طبعا نه تنها به دموکراسی ختم نخواهد شد ، بلکه بدلیل کینه ای که مجاهدین از همه دست اندر کاران رژیم در ۳۲ سال گذشته دارند ، احتمال براه انداختن حمام خون الویت پیدا خواهد کرد .
اپوزیسیون خارج کشوری خارج از گروههای گفته شده در فوق ، طیف وسیعی از ملی مذهبیها تا چپ رادیکال را دربر میگیرد که متاسفانه در این میان نیز بعضی از گروهها با عنوان مرحله گذار جنبش بنوعی از حکومت اسلامی باور دارند . با وجود خیانتی که ملی مذهبیها و نهضت آزادی برای آوردن خمینی و تثبیت حکومت اسلامی انجام دادند که رهبران آنها هنوز از مسائل پشت پرده سخنی نمی گویند ، اما بخشی از آنها به حکومت سکولار اعتقاد پیدا کرده اند و چنانچه گفته شد برای باقی ماندن در اپوزیسیون باید فاتحه حکومت دینی را خوانده و روشن جدایی دین و حکومت را اعلام کنند . بخش دیگر سازمانهای جبهه ملی هستند که با وجود داشتن افراد خوشنام و قبول حکومت سکولار دموکرات توسط بیشتر آنها ، دچار انشعاباتی شده اند که گاها اختلاف آنها حل نشدنی بنظر می رسد ، هرچند آنها نیز باید ابهامات همکاری با رژیم را در سالهای اولیه انقلاب اسلامی روشن کنند . بخش دیگر اپوزیسیون از سلطنت طلبها و مشروطه خواهان تشکیل می گردد که سکولاریسم را قبول داشته و اختلاف خود را در نوع قدرت پادشاهی می دانند ، که بهرحال تکیه بر الگوی انگلیس و سوئد نمیتواند توجیه درستی بر ارثی بودن فردی در حکومت در زمان حال باشد و تکیه بر سخنان شیرین آقای رضا پهلوی بدون سابقه مبارزاتی ، تنها حرفهای خمینی را در پاریس یادآوری می کند . بخش بعدی جمهوریخواهان هستند که از حکومت سکولار دموکرات در تمامیت ارضی ایران دفاع نموده و از طیف وسیعی از تفکر آقای شریعتمداری تا تفکر مرحوم مشایخی تشکیل می شوند ، ولی جای تاسف است که بجای وحدت و گسترش به انشعابات بیشتر منجر شده اند ! بخش دیگری از اپوزیسیون تحت نام گروههای سکولار اعلام موجودیت کرده اند که تعداد بیشمار آنها قبل از اینکه بدلیل تاکتیکی باشد ، ناشی از قدرت طلبی بعضی از رهبران آنها نشات می گیرد و تصور می رود که حداقل این گروههای سیاسی جدید تحت نام سکولار دموکرات باهم به وحدت برسند که چنین نشده است .
آخرین بخش از گروههای سیاسی اپوزیسیون چپ هستند که اکثریت آنها بر سرنگونی نظام جمهوری اسلامی متفق قول بوده ، تحت ایدئولوژی رهبری کارگران ایجاد شده و بعضی از آنها جنبش سبز را ارتجاعی و مرحله جنبش دموکراتیک را نفی می کنند . همه موارد مشترک بین آنها نه تنها برای اتحاد آنها کافی نبوده ، بلکه حاصل کار همچنان انشعابات متعدد آنها است که گاها اختلافشان آنتاگونیستی شده و یکدیگر را ارتجاعی می خوانند . مثلا از سازمان چریکهای فداییان خلق ؛ گروه چریکهای فدایی خلق ، فداییان اقلیت ، فداییان اکثریت ( که همچون حزب توده باید پرونده سیاه خود را روشن نموده و می توان آنها را جزو اپوزیسیون محسوب نکرد ) ، اتحاد فداییان و گروههای دیگر بیرون آمده اند که شعارهای تاکتیکی و محور استراتژیک آنها و راه رسیدن به انقلاب از یکدیگر تفاوت دارند . سازمان راه کارگر حداقل به دو گروه توسط رهبران آنها تقسیم شده اند که اخیرا به جنبش دموکرا
یک بیشتر اعتقاد داشته و بهار عربی را بیشتر بها میدهند . اما حزب کمونیست کارگری که اعتقادشان رهبری کارگری بوده ولی حزب را به شیوه غربی تشکیل داده اند ، نیز از چند گروه با نام مشابه حزب کمونیست و پسوندی مثل حکمتیسم و یا تروتسکیسم و غیره هستند که تلاش دارند حتی کار حقوق بشری خود را جدا از گروههای سیاسی و حقوقی دیگر بطور انحصاری انجام دهند . گروههای چپ دیگری نیز هستند که تلاش دارند خود را گسترش دهند و در میان طیف فوق قرار می گیرند ، اما وجه مشترک اکثر گروههای چپ حمایتی است که سال ۵۷ بدلیل کمبود دانش مبارزاتی از رژیم نمودند . بخش دیگر سازمانها و احزاب قومی بخصوص کردی هستند که قدمت داشته و از حمایت بهتری نسبت به گروههای چپ دیگر برخوردارند و حکومت فدرالی را محور خواسته های خود قرار داده اند . آنچه در مورد  بخشی از اپوزیسیون خارج کشوری حیرت انگیز است تایید اکثریت آنها از جنبشهای کشورهای عربی بعنوان جنبشهای مترقی است ، در حالیکه ضمن ارتجاعی خواندن جنبش داخل کشور فراموش می کنند که جنبشهای کشورهای عربی هنوز پروسه ۳۲ سال پیش ایران را می گذرانند که به قدرت رسیدن احزاب اسلامی این موضوع را تایید می کند .
طبیعی است که عملکرد گروههای سیاسی نامبرده در چند خط قابل تفسیر و تحلیل نبوده ، تنها قصد بیان  تعداد زیاد آنها است که متاسفانه با وجود میلیونها ایرانی در خارج کشور نتوانسته اند به جذب بخش عمده آنها دست یابند و این خود ناشی از عدم اعتمادی است که مردم از گروههای سیاسی بدلیل کارنامه منفی سالهای اولیه ۵۷ تا ۶۰ و اختلافاتی که امروزه باهم دارند ، ناشی می گردد . بهرحال بدلیل ریشه دیکتاتوری در دوران سلطنت و عدم اجازه رژیم اسلامی برای رشد گروههای سیاسی با سرکوب شدید آنها ، امروزه آنها در پی جنبشی که از سال ۸۸ آغاز  شده ، قادر گشته اند خود را بیشتر مطرح کرده و لذا نیاز به زمان دارند تا شیوه مبارزه را عمیقتر درک نمایند . پلورالسم لازمه تحرک گروههای سیاسی بوده و طبیعی است که خط فکری و سیاسی هر یک مطابق اعتقادی که دارند پیش رود ، منتهی درک اینکه بدون وحدت عملی با یکدیگر و بدون ایجاد آلترناتیو در داخل کشور قدر به سرنگونی نظام اسلامی نخواهند بود ، در پروسه مبارزاتی بدست می آید . زمانیکه کارگران ، زنان ، اقوام و بعضی از اقشار رشد فاشیسم مذهبی را حس می کردند ، ملی گرایان ، لیبرالها و چپها به غلط قدرت یابی خرده بورژوازی خمینی را به بورژوازی لیبرالی بازرگان ترجیح دادند ، درحالیکه قادر به تشخیص همه آنها بعنوان بافت حاکم نبودند و هنوز هم بیشتر آنها حاضر نشده اند تا بر این ضعف تفکر صحه بگذارند که خود در شکست و سرکوب شدن توسط رژیم موثر بوده اند . بهرحال توده مردم نشان داده اند که اگر گروههای سیاسی محور خود را جنبش دموکراتیک و یا سوسیالیسم قرار دهند ، جذب آنها خواهند شد ، وگرنه همچنان درگیر اختلافاتی خواهند شد که بیشتر حفظ رهبری گروهی آنها الویت داشته و  نه برقراری دموکراسی و حکومت سکولار دموکرات و یا سوسیالیسم که بطور طبیعی خواست اکثریت دانشجویان ، معلمان ، زنان ، اقوام ، مذاهب ، زحمتکشان و کارگران می باشد . زمانیکه همه گروهها و بدنه مردم در خارج کشور یکصدا در مورد جلوگیری از اعدام و محکومیت زندانیان سیاسی دفاع کردند ، نتیجه اش حمایتهای بین المللی است که منجر گردیده تا ماهها رژیم کسی را بجرم سیاسی بودن اعدام نکند . این اهمیت اپوزیسیون خارجی را نشان می دهد که چگونه با ایجاد فشار بر رژیم ، امکان فضای مناسب برای ابراز مخالفت گروههای مختلف مردم برای خواسته های صنفی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تاریخی و حفظ محیط زیست ایجاد کنند . بیانیه های اخیر در هشدار به رژیم برای عدم ایجاد فضای جنگ و یا در حمایت قدرتهای غربی در دخالت محدود یا نامحدود در کشور هرز رفتن کار اصلی اپوزیسیون خارج کشوری است .
هرچند تنوع گروههای سیاسی و مدنی بعنوان اپوزیسیون خارج کشور قابل توجیه است ، ولی زمانیکه بعضی از آنها در مقابل ترفندهای حکومت اسلامی و قدرتهای بزرگ قرار میگیرند ، ضعف تفکر خود را آشکار می نمایند . تحریم اقتصادی وسیع موردی است که بسیاری از افراد و گروههای سیاسی برای سقوط نظام ترجیح می دهند ، درحالیکه با بحران اقتصادی و بیکاری که دامنگیر مردم شده مجبور گشته اند که محور خود را رساندن قوت حداقل به خانواده های خود قرار دهند . تحریمهای اقتصادی مقداری از بودجه های میلیاردی را کاهش می دهد ولی بندازه ای است که برای انرژی هسته ای و ایجاد بحران و سرکوب داخل کفاف نماید ، اما تحریم ورود مسولین نظام و خانواده های آنها به خارج کشور ، پولهای بانکی آنها ، خرید سلاح و تجهیزات جنگی ، خرید تکنولوژی جاسوسی و کنترل جنبش داخل ، تحریم سپاه و نیروهای نظامی و مواردی این چنین مستقیما بر مسولین نظام اثر می گذارد . انتخابات مجلس موردی است که بعضی از گروههای سیاسی فریب دو جناح حکومت و شرایطی که توسط اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات ذکر کردند ، خورد و با وجودیکه اکثریت میدانند که نظام و جناح تندرویش اجازه انتخابات آزاد را نخواهد داد ، خود را در ظاهر شرایط انتخابات آزاد پوشش داده و دوگانگی را برای هواداران و مردم ایجاد نموده اند که شاید امکان اصلاح رژیم ممکن باشد . مورد بعدی اختلاف عقاید در اپوزیسیون ایجاد بحران و فضای جنگ طلبی توسط مسولین نظام است که چون رژیم این عوامل را در جهت تثبیت خود و کند شدن جنبش دموکراتیک می داند به آنها دامن زده و کسانی همچون گنجی و اصلاح طل
ان و سایر روشنفکران را بیاد استقلال کشور و جلوگیری از کشتار مردم می اندازد ، درحالیکه خود اصلاح طلبان در بحرانی کردن کشور و کشتار دست داشته اند . ترفند جنگ نیز اختلافات اپوزیسیون را افزایش داده است بطوریکه بعضی افراد و گروههای اپوزیسیون و همچنین   مجاهدین خلق که امکان پیروزی جنبش را محال می دانند ، خواهان جنگ و دخالت قدرتهای بزرگ گردیده تا بخیال خود با سقوط رژیم بتوانند با لابی کردن بخشی از قدرت آینده را تصاحب کنند . بعضی از افراد و گروهها  دخالت کنترل شده قدرتهای بزرگ را خواهانند ، انگار که این کنترل دست آنها بوده و غرب گوش بفرمان آنهاست که چه زمانی دستور توقف می دهند و تجربه بهار عربی و مخصوصا لیبی برای آنها عبرت انگیز نیست ، چراکه در عمق تفکر تنها آرزوی سقوط رژیم را دارند . موارد فراوان است و در آینده نیز چنین ترفندهایی توسط مسولین  نظام و کسانیکه به حفظ نظام می کوشند پیش خواهد آمد تا غرب و ناتو اگر منافع چین و شوروی را تامین کنند به خواست و استقبال بخشی از اپوزیسیون خارج نشین که حقی برای تصمیم گیری داخل کشور در چنین مواردی را ندارند ، وارد کارزار شده و ویرانی کشور و کشتار مردم را کامل نماید .
 اکثر گروههای سیاسی در خارج کشور که تاکتیکهای خود را عمده کرده ولی اخیرا به بحث ایدئولوژیکی و رفع اختلافات پرداخته تلاش می کنند اشتراکات خود را بیابند تا حمایت بیشتری از جنبش داخل که آنرا محور می دانند ، بنمایند ، بخشی از اپوزیسیون خارج کشورنیز اصرار در ایجاد کنگره ملی داشته و اعتقاد دارند بدلیل سرکوب شدید امکان گسترش جنبش در داخل وجود نداشته و آنها باید پیشقدم گردند ! در میان این بخش از اپوزیسیون سکولارهای سبز سروصدای بیشتری نموده که علاوه براینکه اصول خود را محور اشتراکات گروههای سیاسی برای وحدت می دانند ، درپی ایجاد کنگره ملی از طریق انتخابات اینترنتی برای کاندیدهایی که خود برچین می کنند ، هستند . آنها که بیشتر از یکسال در این طرح کار کرده و خیلی از تحلیلهای قبلی را بدلیل عدم استقبال کنار گذاشته اند ، محور را آقای رضا پهلوی و تعدادی دیگر که اسامی آنها را اعلام نکرده قرار داده اند تا شاید ثابت کنند که قادرند اپوزیسیونی از افرادی بسازند که کمتر در سالهای گذشته در پروسه مبارزاتی بوده اند . طبیعی است که بیشتر گروههای چپ و سکولار نه خود را کاندید اینکار می کنند و نه سکولارهای سبز علاقمند چنین کاری هستند ، بنابراین تنها بعضی از افراد و گروههای سیاسی به اینکار تن خواهند داد تا نقش اپوزیسیون خارج کشوری همچون لیبی و سوریه را در رانتهای آینده با غرب بعهده بگیرند . بیجهت نیست که آقای نوریعلا تئوریسین سکولارهای سبز که ادعا دارد ۸۰ درصد بازدید کنندگان سایتش از داخل کشورند! ، بهمه افراد و گروههای سیاسی ایراد داشته که درکی از فداکاری آنها برای وهدر را در نمی یابند و سکولار سبز تنها گروهی است که در اینراه پیشقدم شده است . ایشان در مورد نظارت مختلف افراد و گروهها در مورد جنگ را نقد کرده و بیانیه های آنها را بی اثر دانسته و جالب اینکه بقول خود بدون اینکه نظری در مورد دخالت خارجی بدهد به نقد آن بیانیه ها می پردازد . چون جنبش داخل را قادر به حرکت و تشکیل آلترناتیو نمی داند ، لذا دست خود را باز می گذارد چون خوب آگاه است که اگر قادر باشد نیرویی هرچند ناچیز بسازد ، بعنوان اپوزیسیون باید با غرب به مذاکره  بنشیند . درست است که ایشان خود را تدارکچی نامیده و امید است نقشش مانند تدارکچی مشهور اصلاح طلبان نباشد ، ولی ایشان می گوید خود از طرف ۳۰۰ نفر ماموریت یافته که کنگره ملی را بسازد و سپس این کنگره ملی که شاید چند هزار رای اینترنتی جمع کند حتما خود را نماینده داخل کشور خواهند نامید و بخود ماموریت  می دهند که برای حفظ وطن به مذاکره بپردازند و آینده نشان خواهد داد که این طرح هم بجایی نخواهد رسید .
در زمانیکه جناحهای اصولگرایان رژیم در جنگ قدرتی با یکدیگر بسر برده و فسادهای رانتی همدیگر را افشا می کنند ، زمانیکه جناح تندرو حکومت که شامل دفتر رهبری که خود وسیعتر از دولت منتخب رهبریست ، همراه بخشی از فرماندهان بالای سپاه ( و سپاه قدس ) ایجاد بحران و جنگ را ضامن باقی خود می دانند و حمله به سفارت انگلیس نیز از همین روی صورت می گیرد ، اپوزیسیون خارج کشوری در نوسان و اختلاف بسر می برد . هیچکس علاقمند نیست که زوایای منفی را بزرگتر نشان دهد ، ولی واقعیت نشان می دهد که هر زمان اپوزیسیون خارج کشوری بجای هماهنگ و متمرکز کردن نیروهای خود در مقابله مستقیم با حکومت برای سرنگونی آن ، داعیه رهبری داشته و خود را بعنوان نماینده ای ملت بدانند و در نتیجه به اختلافات بیشتر بین خود دامن بزنند ، جنبش داخل کشور را از حمایت خود بیشتر محروم می کنند . تغییرات مدام در فرماندهی سپاه توسط رهبری اگرچه ترس رهبری را از کودتای سپاه برای برکناری و یا کاهش قدرت رهبری نشان می دهد ، از طرف دیگر ضعف خود فرماندهان سپاه را بازگو می کند که بدلیل رانتهای اقتصادی که برخوردار شده اند ماهیت نظامی خود را از دست داده اند . جنگ باند احمدینژاد  که شامل بخشی از اصولگرایان و سپاه است با بخش دیگر اصولگرایان و روحانیونی که در فساد مالی غوطه ورند ، با حمایت رهبری بسود روحانیون سمت گیری نموده است و این موضوع در حقیقت پایان تئوری ایدئولوژیکی اسلامی است که به رهبری متصل می نمایند و اینکه جنگ برسر قدرتهای مالی ، سیاسی ، اجتماعی و نظامی کشور بعنوان محور اصلی است . در آینده
رفندهای بیشتری از جناح حاکم برای بحرانی تر کردن فضای جنگ پیش خواهد آمد و قدرتهای غربی نیز تلاش خواهند کرد که باد بر آتش آن   بدمند ، اما بنظر نمی رسد جنگی که حاکمیت در انتظار است رخ دهد چراکه غرب نتیجه خوبی از تاکتیکهای مختلف در کشورهای عربی برای کنترل جنبشها گرفته است . بنظر می رسد که آینده دو نظام خامنه ای و بشار اسد بهم وصل شده و برای همین فشار همه جانبه روی آنها افزایش یافته است و غرب در اینراه از اهرم فشارهای اقتصادی کشورهای ثروتمند عربی همچون عربستان و ترکیه سکولار اسلامی و لولوی بمباران اسرائیل استفاده سرشار خواهد برد تا تکلیف این دو رژیم را مشخص نماید .
جنبشهای داخل کشور گرچه سرکوب شده بنظر می رسند ، ولی بسان خاکستر زیر آتشی می مانند که همواره آمادگی شعله کشیدن را دارند و اگر برای بخشی از اپوزیسیون خارج روشن نیست ، حکومت و قدرتهای بزرگ آنرا بخوبی حس نموده اند . حکومت نشان داده که حتی نتوانسته است زندانها را کنترل نماید و بیانیه هایی که از طرف زندانیان سیاسی بیرون می آید ، نشان از روحیه مبارزاتی دارد که امیدوار به پیروزی هستند و برای همین مسولان امنیت نظام حتی بکسانیکه در مقابل ودیعه سنگین آزاد شده اند ، اعتماد نداشته و آنها را با حکم جدید و واهی به زندان برمی گرداند . از طرفی دانشجویان هستند که هیچگاه اجازه ندادند اعتراضات آنها متوقف شده و مسولان امنیت نفس راحتی بکشند و این شبکه اعتراضات به مدارس نیز کشیده شده است . ازطرف دیگر ایستادگی مادران و خانواده هایی که فرزندان و افراد فامیل آنها اعدام شده و یا زندانی هستند ، علاوه بر تحمیل فشار به حاکمیت ، بخش بزرگی از مخالفان نظام را ایجاد کرده اند . بحران اقتصادی همراه با فساد میلیاردی مسولان و بیکاری فراوان موجب گشته نه تنها کارگران ، بلکه پرستاران ، معلمان ، کارکنان کارخانه ها ، کارکنان خدماتی ، ادارات دولتی و سایرین را به اعتراضات گسترده بکشاند که تجمع پرستاران ، کارگران و معلمان در جلوی مجلس و خیابانها برای لغو قراردادهای موقت ، حقوق عقب افتاده ، اصلاح قانون کار بزودی بر دامنه اعتراضات خواهند افزود . اکثریت توده مردم دیگر امیدی به نظام اسلامی ندارند و اگر تفکر اصلاح طلبی و بعضی از روشنفکران و گروههای سیاسی اجازه دهند ، با حجم وسیعتری ترفندهای رژیم را در مورد انتخابات و جنگ خنثی خواهند نمود ، چراکه بخوبی دریافته اند که انتخابات در این نظام نتیجه ای نخواهد داد و جنگ تنها برای حاکمیت مفید است و لذا به آن بعنوان دفاع از کشور تن نخواهند داد . اگرچه تفکر انحرافی دخالت محدود غرب که توسط بخشی از اپوزیسیون خارج کشوری تبلیغ می گردد ، هوادارانی در داخل پیدا کرده است ، ولی باید کنترل گردد و به اپوزیسیون فهماند که نتیجه رهنمودهای اسلاف آنها موجب تثبیت انقلاب اسلامی در سال ۵۷ گردید و اینبار دیگر نباید نقش منفی را برای کند کردن جنبش بازی کنند . واقعیت اینستکه تا جنبشهای دموکراتیک و مدنی داخل پا نگیرند و متشکل نگردند ، این نظام برقرار مانده و یا با رژیمهای مشابه جایگزین می گردد و این ایده آل قدرتهای بزرگ نیز هست ، چنانچه در کشورهای عربی با ترفندهای مختلف در حال اجراست و جنبشها را بدلیل فقدان نهادهای دموکراتیک نیرومند بسمتی که مایلند سوق خواهند داد . هرچند نه در ایران و نه در کشورهای عربی و نه در سایر کشورهای دارای دیکتاتوری ، جنبشها متوقف نمی گردند و همواره تا ستم دیکتاتوری و طبقاتی وجود دارد ، جنبشها نیز نفس کشیده و به مبارزه برخواهند خواست تا با ایجاد جامهه دئومکراتیک راه را برای برقراری سوسیالیسم باز نمایند . کمااینکه این جنبشها در کشورهای بزرگ و پیشرفته نیز با شعار ما ۹۹ درصدیم بلند شده و پوسیدگی جوامع سرمایه داری را اعلام و تلویحا بخشی از آنها نوع دیگری از دموکراسی که لغو بانکها و شرکتهای بزرگ را ایجاد کند خواستار شده اند و بخش دیگر که شامل کارگران ، زحمتکشان و سایرین میباشند سوسیالیسم را بدیل اعلام کرده اند .

آذر ۱۳۹۰ محسن مشایخی

دسته‌ها:محسن مشایخی