خانه > مصاحبه > ايرج آذرين و هلمت احمديان : جدال چپ فرقه اى با چپ سنتى / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

ايرج آذرين و هلمت احمديان : جدال چپ فرقه اى با چپ سنتى / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

دسامبر 14, 2011

ايسکرا: اخيرا پلميکي در سايتهاي اينترنتي بين يک نفر به اسم احمد شقاقي از محفل "آذرين- مقدم" و هلمت احمديان از رهبري کومله درگرفته است. دو طرف اين جدال عليرغم نزديکيهاي قبلي و اختلافات اخيرشان سياستها و تاريخ حزب کمونيست کارگري را مورد حمله قرار داده اند. احمد شقاقي کومله را مورد نقد قرار داده که چرا به حزب کمونيست کارگري نزديک شده است و هلمت احمديان در جواب ايرج آذرين را متهم ميکند که او خود قبلا از تشکيل دهندگان حزب کمونيست کارگري بوده و مدافع سياستهاي آن حزب بوده است.

 هر دو آنها در اين جدال نزديکي موضع طرف مقابل را نسبت به سياستهاي حزب کمونيست کارگري و مباحثات نظري و عملي منصور حکمت در يک دوره سي ساله را به ميدان کشيده اند که نادرست بودن موضع طرف مقابل را اثبات کنند. در اين رابطه و فراتر از اين به منظور بررسي تاريخ مورد بحث در يک گفتگوي مفصل با محمد آسنگران سوالاتي را مطرح ميکنيم و پاسخهايش را از او جويا ميشويم. اين سوالات فراتر از جواب به اين دونفر است. منظور ما نگاهي هر چند مختصر به مقاطعي از اين تاريخ است که علاوه بر اين دو نفر از جانب افراد ديگر از جمله ناسيوناليستهايي از نوع مهتدي هم مورد حمله قرار گرفته است.  

اولين سوال اينست اين دو نفر که در سطح مدياي علني به يک تاريخ مکتوب و مدون کمونيسم کارگري مي پردازند٬ هلمت احمديان از اعضا رهبري کومله و يک نفر به اسم احمد شقاقي هستند. احمد شقاقي ظاهرا از جزئيات آن تاريخ و از درون و از نزديک تحولات کومله٬ حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگري خبر دارد و از آنها حرف ميزند و تفسير خود را ميگويد. آيا شما او را ميشناسيد؟

آسنگران: نه من کسي به اين اسم را نميشناسم. اما روش محفل آذرين و مقدم را مي شناسم. هر از چندگاهي به اسامي مختلفي مينويسند و خودشان را پشت اين اسامي و حتي اسامي گروه و کانون و انجمن و… بي هويتي که فقط روي کاغذ و در فضاي مجازي وجود دارد پنهان ميکنند. آنها در سال يکي دو بار آفتابي ميشوند و ادعاهايي را مطرح ميکنند و دوبار غيب ميشوند تا سال و وقت ديگر٬ اين روش آنها است.

من نميدانم اين شخص به اسم احمد شقاقي موجودي حقيقي و حقوقي است يا ادامه همان روش محفل ايرج آذرين و رضا مقدم است و به اسامي ديگر نوشته خودشان را منتشر کرده اند. به هر حال آنچه امروز به اسم احمد شقاقي در نشريه "اتحاد سوسياليستي" درج شده است از قلم هر کسي باشد٬ سياست محفل آذرين و مقدم را بيان کرده است. من و رفقاي کومله هم اين محفل را ميشناسيم و در چند سال اخير نزديکي و دوري اخير کومله با اين محفل هم روشن است.

ایسکرا: خوب بنظر ميرسد احمد شقاقي يکي از طرفداران محفل آذرين – مقدم و يا احيانا يکي از همين دو نفر است که به اين اسم مطلب مورد بحث را منتشر کرده اند. به هر حال موضوع بحث را پي ميگيريم. مباحثي اينجا مطرح شده است که قبلا خود آذرين و مقدم همين ديدگاه را به اشکال ديگر بيان کرده اند. قبل از اينکه به ارزيابي از خود اين محفل و يا نگرش آن به مبارزه طبقاتي و تئوريک و نقش اين محفل در دنياي واقعي بپردازيم٬ يک موضوع جدل بين احمد شقاقي و هلمت احمديان٬ پروسه تشکيل حزب کمونيست ايران و سياستهاي کمونيسم کارگري است. پس اجازه بدهيد ابتدا نگاهي به اين تاريخ بيندازيم .

آيا تشکيل حزب کمونيست ايران بدليل قانع شدن کومه له به حقانيت تئوريهاي اتحاد مبارزان بود يا اينکه روندهاي اساسي تر و اجتماعي تري مطرح بودند  و پاسخ به مسائل مهمتري باعث شد کومه له آنزمان به اهميت اتحاد مبارزان کمونيست و يا تزها و سياستهاي منصور حکمت پي ببرد؟. سوال را دقيق تر بگويم آيا آنگونه که احمد شقاقي ميگويد کومه له تئوري نداشت و اتحاد مبارزان تئوري داشت که اين دو سازمان به هم نزديک شدند و حزب را تشکيل دادند يا اينکه تشکيل حزب جواب به يک نياز سياسي آن زمان بود. با توجه به اينکه شما به عنوان يکي از کادرهاي کومله آن زمان در اين پروسه حضور داشتيد تشکيل حزب کمونيست ايران جواب به چه نياز و ضرورتي بود؟  

آسنگران: اولا بايد بگويم که بررسي اين تاريخ کار مهم و مفصلي است و در اين مصاحبه نميتوان به همه جوانب اين موضوع پرداخت. تا کنون رفيق ابراهيم عليزاده و عبدالله مهتدي مفصلتر از بقيه در دو کتاب جداگانه به بخشهايي از اين تاريخ پرداخته اند. هرکدام به وقايعي اشاره کرده اند که حقانيت موضع امروز خود را اثبات کنند. عبدالله مهتدي که در يک دوره معين٬ به يکباره معلق زد و به فعال جنبش ناسيوناليستي تبديل شد٬ طبعا به اصلي ترين عنصر در تشکيل حزب کمونيست يعني منصور حکمت٬ حملات زهرآگيني کرده است که البته شرط ورودش به صف ناسيوناليسم و سري از ميان سرها در آوردن بود. خوب اين حق هر آدمي است براي دفاع از موضع امروزش به تاريخ هم بپردازد. اما بيان وقايع و يا جايگاه انسانهاي معين در اين تاريخ و در آن مقاطع قاعدتا نبايد با اختلافات و جدائيهاي امروز قاتي ميشد. متاسفانه رفيق ابراهيم عليزاده نيز بر اساس موضع امروز خود٬ حقايق آن تاريخ را آنگونه که بود مطرح نميکند. در موارد زيادي بايد ديگران و کادرهايي که در آنزمان درکنار منصور حکمت قرار گرفته و تا به امروز از او و از اين تاريخ دفاع ميکنند٬ حرف بزنند.  

اميدوارم که رفقاي ديگري به اين مهم بپردازند و جوانب مختلف پروسه تشکيل حزب کمونيست ايران و حقايق آن دوره٬ ضرورت اين حزب و تاثيرات آن را مکتوب کنند. نقش بلامنازع و پيشتاز منصور حکمت در اين تاريخ را آنطور که بود منصفانه و بدور از غرض مورد بررسي قرار بدهند. طبعا از مخالفين او نبايد اين انتظار را داشت. 

تا جايي که به تاريخ نزديکي کومله و اتحاد مبارزان کمونيست مربوط است٬ اولا آن زمان کومله هيچ نشريه اي در تبيين ديدگاهاي خود نداشت. يک خبر نامه داشت که اساسا اخبار آن زمان و مخالفتش با سياستهاي جمهوري اسلامي را بيان ميکرد. يک ديدگاه و سياست منسجم در کومله در
ورد هيچ موضوع نظري و تئوريکي وجود نداشت. کادرها و اعضا کومله با يک موضع انقلابي و اعتراضي عليه جمهوري اسلامي ظرف مبارزه مسلحانه را به عنوان برجسته ترين شکل مبارزه سازمان دادند و جامعه هم کومله را اساسا در اين قامت ميشناخت. در عين حال سنتهاي منسجم و جا افتاده اي دم دست کومله بود که از جريانات ناسيوناليستي مثل حزب دمکرات و اتحاديه ميهني به جا مانده بود و کومله همان روش و سنتها را بدون ديد انتقادي منسجمي اتخاذ کرد.

کومله همانند بقيه سازمانهاي آن زمان با مطالعه نشريات سازمانهاي ديگر نزديکي و دوري خود را با مواضعي که اعلام ميشد نشان ميداد. جوابها و سياستهاي اتحاد مبارزان کمونيست حتي قبل از اينکه رسما از جانب رهبري کومله پذيرفته شده باشد در صفوف کادرهاي کومله مدافعيني پيدا کرده بود. اين پروسه در همه سازمانهاي چپ و مدافع کمونيسم در آن دوره اتفاق افتاد و جمعها و فراکسيونهاي مارکسيسم انقلابي در سازمانهاي مانند پيکار٬ رزمندگان ٬ سازمان چريکها و… شکل گرفتند. اين مباحث فضاي درون کادرهاي کومله را هم تا حدودي متحول کرده و تعمق و تفکر در مورد مباحث اتحاد مبارزان کمونيست آغاز شده بود.

موضوع اصلي اين بود يک جنبش زنده و حاضر در جريان بود و پاسخ ميخواست. بحث قانع شدن به اين يا آن تئوري نبود. بحث يک جنگ طبقاتي و يک جنبش زنده و جاري بود و سوالات زيادي مطرح ميشد و پاسخ خود را ميخواست. جنبشهاي مختلف و سنتهاي سياسي متفاوت و احزاب آنها پاسخهاي متفاوتي به آن مسايل ميدادند. بنابر اين موضوع نه تئوري بلکه پاسخ و راه حل مشکلات و معضلات جنبش جاري و مبارزه طبقاتي و اجتماعي بود که کومله و اتحاد مبارزان را به هم نزديک کرد. کسي که اينها را فقط موضوعي نظري و تئوريک ميبيند و نه پاسخ و راه حل سياسي براي مبارزه طبقاتي و انقلابي آن دوره، موضوع را مکتبي و ايدئولوژيک ميبيند. در حاليکه آن پاسخهايي که کومله را قانع کرد يک پراتيک انساني و تحولات معيني را باعث شد. کسي که آن تحولات را از سر مکتب مورد علاقه اش توضيح ميدهد خواسته يا ناخواسته مبارزه طبقاتي و پاسخ جنبشها و سنتهاي سياسي و احزاب منبعث از اينها را در همان چهار چوب مکتبي ميبيند.

براي روشن شدن منظورم اجازه بدهيد خاطره اي را برايتان بگويم:

من بياد دارم آن زمان يعني سال ۵۹- ۶۰ ما در منطقه کامياران  بوديم. رفيق صديق کمانگر مسئول کل منطقه بود. او دکترفرهاد اردلان را مامور کرد که يک برنامه آموزشي براي تعدادي از اعضا و کادرهاي کومله سازمان بدهد. دکتر اردلان و صديق کمانگر مواد درسي معيني را تعيين کردند. من و رفيق جانباخته فرامرز شيرواني اولين دو نفري بوديم که در اين مرکز آموزشي به سرپرستي دکتر اردلان شرکت کرديم. مواد درسي و آموزشي اين مرکز کتابهاي لنين بويژه بحث تزهاي آوريل و بحث دو تاکتيک سوسيال دمکراسي روس و نشريات اتحاد مبارزان کمونيست بودند. همه ما در آن مرکز مدافع مباحث اتحاد مبارزان کمونيست شده بوديم بدون اينکه منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونيست را بشناسيم. دکتر اردلان آن روزها مقاله " دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستي" نوشته منصور حکمت در اول مرداد سال ۱٣۵۹ را به ما آموزش ميداد. اين در حالي بود که نميدانستيم رهبري کومله در اين مورد چه فکر ميکند. و حتي نميدانستيم نويسنده اين مقاله چه کسي است. اولين و برجسته ترين نقطه اشتراک ما کومله ايها با اتحاد مبارزان اين بود که بر خلاف ديگر جريانات هر دو بدون تخفيف مخالف سرسخت جمهوري اسلامي و مدافع ادامه انقلاب بوديم. اما اتحاد مبارزان کمونيست از يک ديدگاه مارکسيستي کل جمهوري اسلامي و نظام سرمايه داري حاکم را دشمني معرفي ميکرد که بايد سرنگون ميشد و چپ آن زمان را مورد نقد جدي و قانع کننده اي قرار داده بود. افق کارگري و مارکسيستي در اين مباحث چنان قانع کننده و راهگشا بود که بدون شناخت از گويندگان و نويسندکان آن مقالات تعداد قابل توجهي از ما کادرهاي کومله را قانع کرده بود که راه درست و جواب طبقاتي به مسايل آن دوره را در اين مباحث پيدا کنيم و مدافع آن بشويم.

واقعيت اين بود که ما کادرهاي کمونيست کومله دنبال پاسخ بوديم و پاسخ مسايل و معضلات جنبش انقلابي و کمونيسم مورد نظرمان را در اين مباحث پيدا کرده بوديم. بدون اغراق بايد بگويم مباحث اتحاد مبارزان کمونيست حتي از مباحث لنين براي ما جذابتر بود. زيرا از اوضاع زنده همان دوره خود ما در ايران حرف ميزد. مباحث لنين براي ما دورتر و با چند مشتق بايد به مسايل ايران وصل ميشد. اين مورد و خاطره من البته  تنها نمونه در صف کومله نبود. بعدا من با رفقا و کادرهاي کومله در مناطق ديگر حرف زدم متوجه شدم که اين تلاش کادرهاي زيادي در سطح تشکيلاتهاي کومه له بوده است. متاسفانه حتي بخشي از کساني که خود را مدافع منصور حکمت ميدانند اين تاريخ را بسيار مکتبي و ايدئولوژيک توضيح ميدهند. انگار دنيا جنگ مکاتب و ديدگاه ها است نه جنگ طبقات و افقهاي سياسي و سنتهاي متفاوت در جامعه.

 

نزديکي اتحاد مبارزان و کومله و تشکيل حزب کمونيست ايران نه نتيجه نزديک شدن مکاتب و ايدئولوژي اين يا آن سازمان به همديگر٬ بلکه نتيجه راه گشا بودن پاسخ طبقه کارگر و کمونيسم انقلابي به جنبش و مبارزه طبقاتي و توافق بر اتخاذ چنين پاسخهايي بود. تشکيل آن حزب جواب سياسي و عملي و سازماني کمونيستها به نياز يک طبقه در آن مقطع
ماني بود. جنبش کمونيستي بعد از يک دوره بسيار طولاني حاکميت انواع کمونيسمهاي بورژوايي بر جنبش چپ ايران و جهان و بعد از يک دوره سخت و تسلط ضد انقلاب اسلامي در ايران٬ اراده و جهت سياسي مبارزه طبقاتي را در تشکيل حزب کمونيست ايران نشان داد.

اين اقدام جسورانه و روشنبينانه اميدهاي زيادي را در دل کمونيستهاي زير ضرب آن زمان زنده نگهداشت و احيا کرد. براي اولين بار بعد از دوران سياه سلطنت پهلوي و در دل کشتاري که رژيم اسلامي در ادامه آن دوره سياه به جامعه تحميل کرد٬ کمونيستهاي ايران با الهام از مارکس و زنده کردن آن جهان بيني و نقد به دنياي سرمايه داري٬ حزب کمونيست ايران را با هدف انقلاب سوسياليستي تشکيل دادند. هدف و برنامه و سياست مکتوب و اعلام شده آن حزب انقلاب سوسياليستي بود. طرح بحث انقلاب دمکراتيک در برنامه حزب کمونيست ايران نه هدف و استراتژي آن حزب بلکه يک تاکتيک دوران گذار و موقتي تعريف شده بود. البته همين تاکتيک دوران گذار هم بعدا از جانب منصور حکمت کنار گذاشته شد. آذرين و مقدم اگر امروز فکر ميکنند به دليل طرح تاکتيک انقلاب دمکراتيک پس منشويکي بوده است فقط درک محدود خود از هدف آن حزب و برنامه اي را نشان ميدهند که خود به آن راي داده بودند. محفل آذرين- مقدم با اين ادعا که هدف حزب کمونيست ايران "انقلاب دمکراتيک و منشويکي" بود در واقع دارند به تاريخ خود لعنت ميفرستند. همان کاري که مهتدي قبلا "جسورانه" تر انجام داده است و جايگاهش معلوم است. بحث ارتقا و تکامل و اصلاح يک تاکتيک چيزي است و نفرت عليه آن تاريخ تحريف آن چيز ديگري است.

علاوه بر اين محفل٬ واقعيت اينست که چپ سنتي و ناسيوناليستها و قومپرستان چه آن زمان و چه امروز در ارزيابي از هدف و تشکيل حزب شريک بوده و هستند. و آن مخالفت با تشکيل حزب کمونيست و بعدا تشکيل حزب کمونيست کارگري و اهداف سوسياليستي آنها بود. همينها که هيچ ربطي به کارگر و مبارزه طبقاتي نداشتند به ما حمله ميکردند که چون رهبران کارگري اين حزب را تشکيل نداده اند پس قبول نيست. ناسيوناليستي که مدعي بود در کردستان کارگر و سرمايه داري وجود ندارد و از اين ترمها حرف زدن را مايه تفرقه در صف خلق محسوب ميکرد٬ تا چپ سنتي هپروتي مثل بهمن شفيق که امروز بعد از پشيماني از تاريخ خود٬ کمونيستهاي آن جامعه را به جرم متشکل شدن مورد حمله قرار ميدهد و مدافع طرحهاي رياضت کشي احمدي نژاد است٬ همگي تشکيل حزب را به ضرر خلق و کارگر ارزيابي ميکنند. محفل آذرين – مقدم سالها است از موضعي فرقه اي و غير اجتماعي در دنياي ذهني خود زندگي ميکنند. اما پذيرفتن ضمني اين تفاسير و يا سکوت هلمت احمديان در مورد هدف و استراتژي حزب کمونيست ايران که گويا "انقلاب دمکراتيک" بوده است٬ در اين رابطه جاي تامل بيشتري دارد. 

خلاصه کنم پيشروان طبقه کارگر و کمونيستهاي آن جامعه در درون بحران عظيم سياسي بعد از سرنگوني حکومت شاه و تسلط ضد انقلاب اسلامي٬ و آغاز کشتار و نسل کشي در آن جامعه٬ با تشکيل حزب کمونيست ايران٬ پاسخ محکمي به اين روند دادند و عناصر تشکيل دهنده حزب کمونيست ايران در آن مقطع در عمل و در نظر پيشتازان آن دوره بودند و به يک ضرورت سياسي طبقاتي جواب دادند. حتي آنهايي که مثل آذرين و مهتدي و…. امروز به تاريخ خود تف و لعنت ميفرستند تا جايي که در اين تاريخ شرکت کردند از نظر من وجودشان ارزشمند بود.

ایسکرا: حزب کمونيست ايران در آن مقطع از نظر شما چه تاثيراتي در جنبش کمونيستي٬ چپ و جنبش کارگري و جنبش انقلابي مردم در ايران داشت. اين حزب اساسا چه نقشي ايفا کرد؟

آسنگران: تاثيرات و رد پاي حزب از همان اوايل تشکيلش و بعدا با نقشي که منصور حکمت بازي کرد٬ و با پراتيک گسترده اين حزب در عرصه هاي مختلف٬ اين حزب در سياست ايران و بويژه جنبش کمونيستي نقش منحصر به فردي ايفا کرد. دفاع از يک کمونيزم روشن و انساني٬ دفاع از حقوق کارگران٬ و جايگاه طبقه کارگر در تئوري کمونيستي و براي کمونيستها و حقوق زنان و حقوق مردم و پاسخ قاطع و روشن در مقابل حکومت اسلامي ايران٬ جايگاه و نقد جنبش اسلام سياسي و عرصه هاي مختلف نبرد در آن مقطع٬ بطور مثال موضوع جنگ ايران و عراق و مسئله کرد و يا مسئله زن و مسئله مهم ارزيابي از شکست انقلاب اکتبر و … همگي عرصه هايي مهمي در جدال کمونيسم با جنبشهاي بورژوايي بود که اين حزب در آن دوره نقش مهمي در تدوين و پراتيک اين سياستها داشت. يکي از بزرگترين و مطرح ترين حزب ميليتانت و روشن بين خاور ميانه بود. اگر منصفانه کسي بخواهد جدال اين عرصه ها با سنتها و جنبشهاي ديگر را بررسي کند جايگاه منصور حکمت منحصر به فرد است. بسياري از سياستهاي حزب اثباتا در نقد سياستهاي سنتي خود کومله قبل از تشکيل حزب بود. با نگاهي گذرا ميتوان يک مقايسه کوتاه کرد.

تا قبل از تشکيل حزب٬ سازمان کومله نقد جدي اي به ناسيوناليسم٬ مذهب٬ فرهنگ زن ستيزي٬ و…. نداشت.  جايگاه کارگر و جنبش کارگري در ذهنيت و تفکر کومله بسيار حاشيه اي بود. برعکس اين موضوع جايگاه جنبش دهقاني و دفاع از دهقان در مقابل ارباب و مالک در ذهنيت کومله محوري است. جايگاه روستا در مقابل شهر براي کومله برجسته تر و محوري تر است.

اگر به آن تاريخ نگاه کنيد بعد از انقلاب ۵۷ متوجه ميشويد کومله و رهبرانش به درست مبتکر تشکيل اتحاديه دهقاني هستند اما اثري در جنبش کار
ري٬ جنبش دفاع از حقوق زن٬ و نقد و مخالفت با جنبش ناسيوناليستي و اسلام سياسي از آنها نيست. بيشترين تمرکز سازماني کومله و جنگ و جدال اجتماعي او عليه جمهوري اسلامي و در روستا عليه مالکان و اربابها و در دفاع از دهقانان متمرکز است. نوشته هايي که در اين خصوص وجود دارد گوياي اين جهت گيري است. همين حالا اگر رهبران آن زمان کومله به خاطرات خود رجوع کنند برجسته ترين فعاليت سياسي و سازمانگرانه و ابتکار ويژه و فکر شده و نقش آنها در روستا است نه در شهر. اما همين سازمان چون انقلابي است و به دنبال راه حل و پاسخ ميگردد به اتحاد مبارزان کمونيست و سياستهاي منصور حکمت مارکسيسم انقلابي نزديک ميشود.

آنچه کومله و اتحاد مبارزان را به هم نزديک کرد انقلابي بودن و قاطعيت اين دو سازمان در مقابل جمهوري اسلامي و اشتراک در پاسخهايي است که منصور حکمت به ضرورتهاي مبارزه طبقاتي در آن دوره داده است. بقيه فاکتورها بعدا وارد معادلات سياسي و نظري ميشوند. ابتدا نقدهاي مارکسيستي سرمايه داري که از جانب اتحاد مبارزان کمونيست و عمدتا به قلم منصور حکمت منتشر ميشد در ديدگاه کومله نقش تعيين کننده اي نداشت. اما انقلابي گري و نقد عميق و ريشه اي اتحاد مبارزان به مسايل جاري انقلاب آن دوره و عليه جمهوري اسلامي٬ کومله را متقاعد کرد که در ديگر مسايل تئوريک و نظري منصور حکمت تعمق بيشتري کند و به مرور آنها را بپذيرد. کومله پراگماتيست و انقلابي از سر انقلابيگريش به اتحاد مبارزان کمونيست نزديک شد. پاسخهاي منصور حکمت به جنبش دهقاني و حتي مسايل ملي که خود کومله در کنگره دومش برخوردي چپ روانه و نادرست به آن کرده بود و در کنفرانس ششم آنرا اصلاح کرد٬ نقد پوپوليسم و سازمانهاي چپ آن دوره به مرور زمان در ميان کومله جا باز کرد و پذيرفته شد.

در اينجا ميخواهم تاکيد کنم که ما از اين تاريخ دفاع ميکنيم و تشکيل حزب کمونيست ايران يک دستاورد جنبش ما بود٬ جنبش کمونيستي و انقلابي٬ جنبش دفاع از حقوق کارگر و مردم زحمتکش.

بورژوازي ايران به تبعيت از بوژوازي جهاني به حاکميت جمهوري اسلامي رضايت داد. انقلاب سال ۵۷ را با يک نسل کشي به شکست کشاند. اما در دل آن سياهي و نسل کشي٬  کمونيستهاي ايران با تشکيل حزب کمونيست ايران در مقابل اين توحش اسلامي سنگر بندي مهم و سرنوشت سازي کردند. بدون تشکيل آن حزب متشکل ماندن کمونيستها و ارتقا مباحث کمونيستي و تبيين مباحث جنبش کمونيسم کارگري و پرورش يک صف از کادرهاي کمونيست در جنبش کمونيستي ايران قابل تصور نيست. بدون اين اقدام حتي بعدا تشکيل حزب کمونيست کارگري با آن قدرت و اعتماد بنفس ممکن نميشد.

 ایسکرا:  مباحثات کمونيسم کارگري در درون حزب کمونيست ايران نگرش و نقد و جهان بيني تازه و پاسخ متفاوتي براي رهايي بشر از نظام طبقاتي موجود بود و همچنانکه شما هم گفتيد جواب به مسايل جهاني کمونيسم را هدف خود قرار داده بود. در پرتو اين مباحث منصور حکمت به مشکلات و موانع پيشروي حزب هم  پرداخت. اين ابراز نارضايتي از عملکرد حزب از چه زماني واز کي شروع شد؟

آسنگران: منصور حکمت يک متد ويژه خاص خودش را داشت. هيچ وقت به دستاوردهاي گذشته خود و جنبش اش قانع نميشد. بر آنها لم نميداد. هر چقدر پيشتر ميرفت متوجه نيازهاي تازه تري ميشد که با متدي مارکسيستي به آنها جواب ميداد. ميتوان گفت او چندين سال از زمان خود جلو تر بود. به نظرم اين توصيف که منصور حکمت هميشه يک بخش از مشغله هايش در زمان حال و بخش زيادي از مشغله او يافتن پاسخهاي رو به آينده بود واقعيت انکار ناپذيري است. کمونيستي که همين امروز هم بخواهد به مسايل دوران خود پاسخ بگويد بايد همين کار را بکند٬ در غير اينصورت حاشيه اي و بي خاصيت ميشود.

منصور حکمت از همان روزي که حزب کمونيست ايران متولد شد و عمر اتحاد مبارزان را پايان يافته اعلام کرد٬ به کمبودهاي اساسي آن حزب آگاه بود. از فرداي آنروز به موانع پيشروي و مشکلات آينده اين حزب پرداخت. طرح مباحث کمونيسم کارگري تنها نتيجه تعمق و تفحصي نبود که در لابلاي کتابها به نظريه اي رسيده باشد. برعکس نتيجه احساس نياز و پاسخگويي به نيازهاي مبرم جنبش کمونيستي- کارگري بود که منصور حکمت را به اين مباحث رساند. ضرورت طرح اين نوع نقد و نگرش و ارائه مباحث کمونيسم کارگري که براي اولين بار به شکل منسجم و تقريبا گويا در کنگره دوم حزب کمونيست ايران مطرح شد بحثي محدود به حزب نبود. بلکه پاسخ به نياز جنبش کمونيسم کارگري در بعدي جهاني و همچنين در مورد مشخص کمونيسم در ايران بود. منصور حکمت جواب به کمبودهاي حزب کمونيست آن زمان را در متن يک ارزيابي عمومي تر از اوضاع کمونيسم جهاني ميديد.

همان وقت منصور حکمت از کمونيستهاي غير کارگري و بورژوايي و سنتها و گرايشات متفاوتي که در مقابل کمونيسم کارگري هستند گفت و نوشت. حزب کمونيست ايران و گرايشات مختلف درون آن حزب هم مستثنا از اين قاعده نبودند. حکمت در نقد و روشن کردن مباحثات بسيار مهم تئوريک و نظري از نقش طبقات٬ جنبشها و سنتهاي سياسي حرف زد و از اينکه کمونيزم کارگري قبل از اينکه يک مجموعه تز و تئوري باشد يک جنبش اجتماعي است.

او با دقت مشخصه هاي اين جنبش را توصيف کرد و توضيح داد احزاب در يک سطح ديگر وارد اين تصوير ميشوند. منصور حکومت يک کمونيست انترناسيوناليست و در وهله اول يک انقلابي بود. ا
و آرام نميگرفت و همواره به موانع بزرگي که در مقابل پيشروي کمونيسم کارگري قرار داشت واقف بود. پاسخ دادن به اين موانع و هموار کردن راه پيشروي جنبش کمونيسم کارگري را امري دائمي و هر روزه ميدانست.

قطب نما براي منصور حکمت چگونگي پيروزي جنبش کمونيسم کارگري در مبارزه طبقاتي و مهمتر از آن تلاش براي خوشبختي همه انسانها بود. در اين راه هر مانعي را بدون توجه به اخم و تخم دوستان قديمي و امروزش مطرح ميکرد و کم نبودند کساني که در همان دوره حيات حکمت به او تاختند و بقول خودش اژدهايي در درون غار خود مشغول کار روزمره براي پاسخگويي به مسائل جهان امروز بود و هر کس که ميخواست سري از ميان سرها در آورد٬ اول به اين اژدها حمله ميکرد…

ما در کردستان درگير يک مبارزه زنده و طبقاتي بوديم و جنبش ناسيوناليستي در آن مبارزه به عنوان يک مانع جدي پيشروي کمونيسم حضور داشت و سنت داشت و نقش و نفوذ داشت. منصور حکمت اين گرايش را با تيزبيني نقد کرد و در مقابل معضلات و مسائل درون کومه له و تاثيرات اين جنبش بر کومله موجود پاسخ کمونيستي داد.

در اين مباحث اخير هلمت احمديان اگر دقت کنيد گرايشات سياسي را نه در داخل که در خارج حزبش ميبيند. اين نگرشي ناپيگير در نقد ناسيوناليسم کرد است. در راديکالترين شکل سعي بر آن دارد که جنبش و گرايش ناسيوناليستي را در خارج از حزب ببيند و فکر ميکند در درون حزب کسي و گرايشي به اين اسم و تحت تاثير اين جنبش نبوده و نيست. اما وجود چندين سازمان و جمع و محفل ناسيوناليستي و حتي قومپرست که از دل کومله بيرون آمده است و از کومله منشعب شده اند٬ خلاف گفته هاي اخير هملت احمديان را ثابت ميکند. همين عبدلله مهتدي٬ سازمان زحمتکشان و انواع جرياناتي که به اسم کومله فعاليت ميکنند و از کومله جدا شده اند و همگي خود را ناسيوناليست و ضد کمونيست معرفي ميکنند نمونه هايي هستند که خلاف اين نوع ارزيابي هلمت احمديان را بيان ميکنند.

اکنون به اذعان خود رفقاي حزب کمونيست ايران و کومله آن گروههاي که به اسم سازمان زحمتکشان و روند کومله و حزب کومله و… از کومله جدا شده اند همگي جرياناتي ناسيوناليستي هستند. ولي هلمت احمديان هنوز منکر وجود گرايش ناسيوناليستي در درون کومله بيست سال قبل و امروز است.! کسي که اين همه تحول و وجود اين گرايشات ناسيوناليستي را در درون حزبش منکر ميشود و در عين حال آنها را بالاخره بعد از جدايي و گذشت چند سال و با اکراه٬ ناسيوناليستي مينامد٬ چه جوابي براي مخاطبان خود ميتواند داشته باشد.  

ایسکرا: در رابطه با مباحث کمونيسم کارگري يک سوال در مورد نقش ايرج آذرين و يا رضا مقدم مطرح است آيا واقعا اينها در تدوين اين مباحث جايگاهي داشتند و يا اينکه فقط همراهان منصور حکمت بودند؟

 آسنگران: واقعيت اينست که منصور حکمت از روز اولي که به کردستان آمد و در آنجا مدتي را هم در کنار ما فعالين حزب زندگي کرد٬ به معناي امروزي شناخته شده نبود. او بتدريج و در دل يک مبارزه نظري و عملي عروج کرد و جايگاه خود را به ديگران شناساند و تثبيت کرد. طبعا در دوره بحث بر سر برنامه حزب و نحوه تشکيل حزب کمونيست ايران٬ رفقاي ديگري نيز نقش داشتند و حرفهايي ميزدند و يا نوشته هايي داشتند. اما بتدريج و بويژه با طرح مباحثات کمونيزم کارگري منصور حکمت از بقيه که بنظر ميرسيد برخي همتراز او هستند٬ بشدت فاصله ميگيرد و يکه تاز ميداني است که هم در سطح نظري و هم عملي به معضلات دوران خود پاسخ ميدهد. براي ما که از دور رفقاي رهبري آن دوره را مي ديديم٬ جايگاه منصور حکمت و منحصر بفرد بودن اين جايگاه بتدريج مطرح ميشود و مورد قبول قرار ميگيرد.

ايرج آذرين در آن دوره قلم ميزد و جزو مدرسين مدرسه حزبي بود که منهم در آنجا درس خواندم٬ رضا مقدم البته هيچگاه به عنوان صاحب نظر عرصه تئوري مطرح نبود.

 تشکيل حزب کمونيست ايران٬ پاسخ دادن به مباحث عملي و نظري فعاليت ما در کردستان و بويژه مباحث مربوط به کمونيزم کارگری همگي ديدگاهها و سياستهاي منصور حکمت هستند. کسي ميتواند مدافع يا مخالف آن باشد. اما کساني مثل آذرين و مقدم و مهتدي و شعيب ذکريايي و غيره تا هنگاميکه در آن جنبش و حزب بودند آدمهاي مهمي بودند. آنها تا هنگاميکه بر شانه يک حزب روشن بين٬ دخيل در سياست و جامعه که صدها و هزاران کادر و عضو فعال کمونيست را متحد نگهداشته بود٬ و با اتکا به کسي مثل منصور حکمت که با يک متد رزمنده و کمونيسم پراتيک٬ رهبري ميکرد٬ در کنار او بودند٬ براي ما و بقيه بزرگ بودند.

 

اما هنگاميکه از اين صف خارج شدند٬ قامت واقعي و کاليبر تک تک آنها عيان شد. جايگاه فعلي هرکدام از آنها قامت و توان فکري و سياسي آنها و ابعاد تشکل و سازمانشان و نفوذ کلام آنها را بيان ميکند.  اکنون همه ديده اند که اينها هيچکدام جايگاه جدي اي در جامعه و در سياست ندارند. حتي در جنبشي که اکنون هر کدام از آنها خود را به آن متعلق ميدانند نه آدمهاي اول آن جنبش٬ که فعالين دست چندم همان جنبشها هم به حساب نمي آيند. سرنوشت هر کدام از اينها و تعداد بسيار بيشتري که لزومي به بيان اسم همه آنها نيست و اکنون هر کدام فعال يک جنبش ديگر هستند و يا حتي کساني از آنها خود را ضد کمونيست و ناسيوناليست مينامند٬ اولا گوياي کاليبر واقعي اين افراد و همچنين همه اين مسائل گوياي وجود
رايشات متعدد در حزب کمونيست ايران است.  

ایسکرا: ازاختلافات و يا نقش گرايشات در حزب کمونيست ايران گفتيد٬ طبعا يک بحث مورد مناقشه حضور ناسيوناليسم و يا گرايشات ناسيوناليستي کرد در کومله بود. بروزات اين گرايش را در چه چيز ميتوانستيم ببينيم اصلا اين مباحثات چگونه شروع شد و چگونه پيش رفت؟

آسنگران: به نظرم کسي که بدون تعصب سازماني و بدون غرض و بدون توجه به بده بستان با جريانات ناسيوناليستي با نگرشي منصفانه به تاريخ کومله نگاه کند٬ حتي لازم نيست که کمونيست باشيد تا اين گرايش را ببينيد و نقش آنرا مشاهده کنيد. کومه له در فضايي و در جامعه اي شروع به فعاليت کرد که جنبش ناسيوناليستي تاريخ و سنت و شخصيتهاي خود را داشت. ناسيوناليسم در کردستان حزب و تشکل خود را داشت و صاحب سنت و پراتيک طولاني بود و بدليل ستم ملي و سرکوب وحشيانه خواستهاي مشروع مردم از جانب دولت مرکزي٬ در اين منطقه جنبش ناسيوناليستي تقلا کرده بود از قبل درد و رنج مردم براي خود توشه اي ساخته و تا زمان قد علم کردن کومه له به عنوان يک جريان چپ و ايفاي نقش اين سازمان در مبارزات مردم ٬ همواره ناسيوناليسم کرد متکلم وحده بود. کومه له بدليل نداشتن گارد محکم در مقابل اين سنتها و بدليل مقابله نکردن کامل با اين جنبش در همه عرصه ها و به دليل تازه بودن و قدمت کم خود و نداشتن سنتهاي کمونيستي٬ عمدتا به سنتهاي ناسيوناليستي تکيه ميکرد و بخشي از نيروها و کادرهايش قبله آمالشان اتکا به اين سنت و اين نوع  فعاليت و اين افق بود.

بطور مثال کيش اسلحه٬ نحوه رفتار با حضور زنان در مبارزه مسلحانه و تحقير زنان و مقاومت در مقابل نقش و حضور زنان در آپارات حزبي٬ نحوه برخورد با مردم٬ عدم سازماندهي مردم در مناطقي که آزاد ويا خارج از حاکميت جمهوري اسلامي بود. نحوه برخورد با اسرا٬ و … و… همه نمونه هايي بوده و هستند که نحوه درگير شدن کومله با آنها تفاوت چنداني با ناسيوناليستها نداشت. اين نگرش و سنتها در چهارچوب سنت و تفکر ناسيوناليستي شناخته شده و کومله مستقيم تحت تاثير اين سنتها بود.

هر جا که منصور حکمت حرف ميزد و نقد ميکرد و راه نشان ميداد کادرهاي رزمنده و کمونيستي که در اين سازمان اکثريت را داشتند اين مباحث را همچون تشنه اي که به آب رسيده باشد٬ مي بلعيدند و دقيقا بهمين دليل کومه له به مرور از سازمانهاي ناسيوناليست٬ و روش و منش ناسيوناليسم کرد بسيار فاصله گرفت. احترام به زن و احترام به مردم رفتار منصفانه با اسراي جنگي و مقابله با تحقير و يا رعايت حقوق زندانيان٬ که عميقتر و همه جانبه تر ميشد٬ و همه و همه کومه له را بيش از پيش محبوبتر کرد. مباحثي همچون نقش شهرها در مبارزات مردم و نقش کارگر و خواستها و مطالبات کارگري و حقوق شهروندان و … همگي دستاوردهاي کمونيزم مورد نظر منصور حکمت بود که در کومله به عنوان سياست آن سازمان پذيرفته شد. ديدن و درک کردن وجود گرايش ناسيوناليستي در کومله کار سختي نيست. آنچه اين کار را مشکل ميکند تاثيرات و وجود همان گرايش در کومله است که منکر نقش گرايش ناسيوناليستي در کومله است. براي اثبات اين حکم چند نمونه در اين راستا روشنگر خواهد بود.

عبدالهه مهتدي و عمر ايلخاني زاده و ساعد وطن دوست (ماموستا ابراهيم) و شعيب ذکريايي و غيره از کومله بيرون رفته و هر کدام بخشي از کومله را با خود برده و پرچم ناسيوناليسم کرد را با افتخار بلند کرده اند. اينها نه تحليل بلکه فاکت است. کسي که نقش امروز اين کلکسيون سازمانهاي متعدد به اسم کومله را ميبيند و مثل هلمت احمديان هنوز منکر وجود گرايش ناسيوناليستي در درون کومله است مشکلش معرفتي نيست. اين نوع تحليل عدم گارد محکم و همزيستي چنين تفکري با ناسيوناليسم کرد را تاکيد ميکند. 

به عبارت ديگر کسي که نه تنها امروز فکر ميکند که گرايش ناسيوناليستي در کومله وجود ندارد٬  بلکه وجود گرايش و سنت ناسيوناليستي در سرنوشت و تاريخ کومله را هم انکار ميکند٬ از دو حال خارج نيست. يا بايد خيلي غير جدي و سطحي نگر باشد و يا همزيستي با اين گرايش برايش کاملا طبيعي است. چنين کساني يا عملا خودشان مستقيم و غير مستقيم همان گرايش را نمايندگي ميکنند و يا همزيستي با ناسيوناليسم کرد را آن چنان طبيعي ميبينند که نقدي به آن ندارند و در مقابل اين گرايش گاردشان باز است.  

کسي مثل هلمت احمديان و حتي جمال بزرگپور که قبلا در در مورد مصاحبه من و رفيق اصغر کريمي احساس واقعي خود را بيان کرده بود بايد خود بگويند کدام نگرش را نمايندگي ميکنند. رفقاي کومله نميتوانند بگويند مهتدي و ايلخانيزاده و ماموستا ابراهيم و شعيب ذکريايي وانواع جريانات حتي قومپرست که از کومله جدا شده اند ناسيوناليست هستند اما در تاريخ کومله گرايش ناسيوناليستي شريک نبوده و نيست. همين حالا نفرت نامه هايي که عليه ما و منصور حکمت هر از چند گاهي از کادرهاي کومله فعلي بيرون ميزند خود گوياي اين واقعيت است که گرايش ناسيوناليستي٬ سنتي جان سخت و ماندگار در آن سازمان است.

براي کسي که وجود اين گرايش را در کومله و تاريخ آن منکر ميشود و تحت فشار کمونيستها با اکراه ناسيوناليسم را فقط در خارج کومله ميپذيرد٬ بايد به اين حقيقت جواب بدهد و بگويد چرا کومله از بدو تشکيلش تا مقطع تشکيل حزب کمونيست ايران و حتي به درجات ضعيفتري همين حالا نقدي جدي به مذهب ندارد
. چرا مسئله زن و حقوق برابر زن و مردم تا قبل از تشکيل حزب مشغله کومله نيست و حتي با جدلهاي زيادي ناچار به قبول مسلح کردن زنان در صف خود ميشود. چرا روسري براي زنان در آن سازمان چپ مورد جدل بود. چرا سازماندهي و مقامات و سلسله مراتب کومله کپي سيستمي بود که در اتحاديه ميهني و حزب دمکرات جا افتاده بود. چرا نظاميگري و رقابت در فعاليت نظامي با حزب دمکرات آن برجستگي را در کومله داشت اما يک صدم اين حساسيت به نقش جنبش کارگري و کمونيستي در جامعه وجود نداشت. چرا کومله به درست توانست مبتکر تشکيل اتحاديه هاي دهقاني و عليه مالکان باشد٬ اما مبتکر هيچ تشکل کارگري برجسته اي در آن مقطع در کردستان نيست. چرا نوشتن و بيان نظرات و مکتوب کردن ديدگاه هاي رهبري و کادرهاي کومله جايگاهي در آن سازمان و حتي به درجات قابل توجهي اکنون در سيستم کومله ندارد. و دهها سوال ديگر از اين نوع . آيا اينها مسايل جدي کمونيستها نبوده و نيستند؟.

اگر جواب مثبت است توضيح رفقاي هنوز مدافع اين تزکه در سازمان کومله گرايش ناسيوناليستي شريک نبوده است چيست؟ آيا اينها نمونه هايي از وجود گرايش ناسيوناليستي در کومله نبوده و تا جايي که اثرات آن هنوز هست ناشي از جان سختي ناسيوناليسم در آن سازمان نيست؟ کسي که در تاريخ جدال با اين گرايشات و سنتهاي عقب مانده خود را شريک نميداند معلوم است بايد مخالف نقش منصور حکمت در آن تاريخ باشد و اين همه تحول فکري و سياسي را مهم قلمداد نکند. آيا کس ديگري برجسته تر و حتي در حد منصور حکمت پرچمدار تعرض به اين سنتها و گرايشات بوده است؟.

به شهادت مکتوبات منصور حکمت و حتي همان اسنادي که خود کومله از تاريخ ۱۰ سال اول حزب کمونيست ايران منتشر کرده است نقش منصور حکمت در تعرض به آن گرايشات و سنت و سياستهاي غير کمونيستي منحصر به فرد است. آيا رهبري و کادرهاي کومله و حزب کمونيست ايران خود را صاحب آن خط تعرضي به سنتها و سياستهاي ناسيوناليستي ميدانند يا نه؟  آيا هلمت احمديان خود را با اين سنت و سياستهاي کمونيستي در نقد ناسيوناليسم شريک ميداند و يا مخالف آن است. هر عضو حزب کمونيست ايران و کومله که اين تحولات سياسي و فکري و در عين حال جنبشي را مال خود نداند و به عنوان دستاورد مهم چپ و کمونيسم ايران برسميت نشناسد٬ راهي به جز پناه بردن به سنتهاي ناسيوناليستي ندارد. 

وجود نگرشها و گرايشات ناپيگير در کومله فعلي اگر نخواهد ناسيوناليستي باشد٬ محافظه کار٬ دو پهلو و غير شفاف است و برخوردي ديپلماتيک به سياست و نقد ميکند. همين نگرش در کومله و حزب کمونيست ايران يکي از موانع پيشروي کمونيسم مارکسي در کومله بوده و هست. هنگاميکه عبدالله مهتدي در دوران جدلهاي مقطع پايان جنگ ايران و عراق و جنگ اول خليج به دنبال دوستان نزديک خود در اتحاديه ميهني ميگشت٬ منصور حکمت منتقد او و رفيق هلمت احمديان و همفکرانش مدافع او بودند. همين رفقايي که به نظر من دوست نداشتند ناسيوناليست باشند اما چون در مقابل اين گرايش گارد نداشتند٬ عملا نيروي کمک به ناسيوناليستهايي مثل مهتدي و ايلخانيزاده شدند.

عبدالله مهتدي يکشبه مريد طالباني نشد که اکنون و بعد از چندين سال و با اکراه همفکران هلمت او را ناسيوناليست مينامند. در شرايطي که مهتدي رسما خود را ضد کمونيست و رهبر فکريش را طالباني معرفي ميکند افتخاري براي رفيق هلمت و همفکرانش نيست که اکنون او را ناسيوناليست بدانند.

کساني که يک روز تزهاي چند من يک غاز مهتدي در نشريه "افق سوسياليسم" را حلوا حلوا ميکردند و روز بعد تزهاي ايرج آذرين تبديل به سيستم فکريشان ميشد٬ فکر نميکنم که قاضي خوبي براي مارکسيستي بودن و نبودن هيچ سياست و گرايشي باشند.

واقعيت اين است که بعد از اين تحولات و جابجايي آذرين و مهتدي آنها تغيير چشمگيري نکرده اند. سياست شان را همچنان ادامه ميدهند. اما کسي مثل هلمت احمديان و همفکرانش کارشان مشکل است. زيرا يک روز پشت آن سياستها بودند و امروز مدعي مخالفت با آن سياستها هستند. توضيح دلايل اين حمايتها و مخالفتها کمي بيش از گفته هاي تا کنوني نوع هلمت احمديان جسارت و روشنبيني و انصاف ميخواهد.

با اين وجود اکنون وقتي که رفقاي کومله به آن تاريخ رجوع ميکنند ميگويند " منصور حکمت و کمونيست کارگريها با رفتنشان از حزب کمونيست ايران گرايش ناسيوناليستي کرد را تقويت کردند." من اين ادعاي رفقاي کومله را اشاره به يک واقعيت معکوس ميدانم. بعد از رفتن ما، ناسيوناليستها در کومله دست بالا پيدا کردند. اين يک واقعيت است. اما تقويت آنها به دليل رفتن ما نبود. اين توضيح نه منصفانه است و نه واقعيت آن تحولات را بيان ميکند. برعکس ادعاي اين رفقا جدا شدن منصور حکمت و کمونيستهاي کارگري به علت همراهي رهبري فعلي کومله با ناسيوناليستها و کساني مثل مهتدي و ايلخانيزاده بود. اگر واقعيت را آنطور که بوده و اتفاق افتاده است ببينيم و بررسي کنيم تقويت ناسيوناليسم در کومله به دليل همراهي کادرهاي کومله فعلي با ناسيوناليستها بود. البته اين گفته رفقاي کومله يک تناقض در خود هم هست. از يک طرف مدعي عدم وجود ناسيوناليسم در سازمانشان بوده و هستند و نقد ما به اين گرايشات را غير واقعي و غير ضروري ميدانند. ازطرف ديگر ادعا ميکنند با رفتن ما ناسيوناليسم در آن سازمان تقويت شده است. اگر چنين گرايشي در سازمان آنها وجود نداشته است و هميشه منکر و
جود آن بوده و هستند٬ چگونه ممکن است که با رفتن ما آن گرايش در سازمانشان تقويت شده باشد. 

واقعيت اين است قبل از اينکه در حزب و کومله آن زمان جدايي اتفاق بيفتد و ما صف خود را جداکنيم٬ ناسيوناليستهاي کومله نيروي زيادي که متعلق به آنها نبود را همراه خود کردند. باز هم اين يک واقعيت است که در جدال کمونيسم و ناسيوناليسم در درون کومله٬ رفقايي مثل هلمت احمديان و رهبري فعلي کومله همراه مهتدي و ايلخانيزاده شدند و در مقابل منصور حکمت و کمونيستهاي کارگري قرار گرفتند. بنابر اين اگر ناسيوناليسم درون کومله در جريان مباحث آن دوره و بعد از جدايي ما در کومله تقويت شد٬ دليلش همراهي کساني مثل هلمت احمديان با آنها بود نه جدايي ما. اين گفته ها نه ادعاي من که فاکت غير قابل انکار است.

در پاسخ به رفيق هلمت و ديگر رفقاي کومله لازم به تاکيد است که نوشته ها و گفته هاي آن دوره کتبي و شفاهي هنوز قابل استناد هستند. نميتوان به اين راحتي همراهي با ناسيوناليستها را نقطه قوت خود و مخالفت ما با آنها را تقويت آنها در کومله قلمداد کرد.

من بارها گفته و نوشته ام اگر در آن مقطع يعني دوران جدال گرايشات در حزب کمونيست ايران و کومله در اوايل دهه ۹۰ ميلادي نه حتي همه اين کادرهاي فعلي کومله بلکه رفيق ابراهيم عليزاده کنار منصور حکمت قرار ميگرفت و در مقابل سياستهاي ناسيوناليستي مهتدي مي ايستاد به احتمال بسيار قوي سرنوشت کومله و حزب کمونيست ايران ميتوانست طور ديگري رقم بخورد. اما هنگاميکه مصلحت گرايي تشکيلاتي و رفاقتهاي قديمي و سنت جا افتاده کومله سابق زنده شد و جاي سياست و ديدگاه مارکسيستي و کمونيستي نشست٬ ديگر ماندن در آن حزب آب در هاون کوبيدن بود. رفقاي فعلي کومله بهتر است اگر نقدي به موضع نادرست آن زمان خود دارند همان را بيان کنند. اگر نه حرفهاي بدون سند و غير واقعي کسي مثل هلمت احمديان که نميتواند توضيح بدهد چرا در ميان دو سياست ناسيوناليستي مهتدي و کمونيستي منصور حکمت کنار مهتدي قرار گرفت راه بجايي نميبرد. ادامه اين سياست که مبنايش را مهتدي در آن سازمان گذاشت و بافتن بدون سند يک تاريخ غير واقعي براي خود٬ خطر جدي ايي است که آينده همين کومله فعلي را يک بار ديگر تهديد ميکند. اين هشداري جدي به رفقايی از کومله است که خود را به مارکسيسم و کمونيسم متعهد ميدانند.

ادامه دارد

دسته‌ها:مصاحبه