خانه > بهنام چنگائی > یلدای دربار شب سپر(شعر)

یلدای دربار شب سپر(شعر)

دسامبر 23, 2011

«تنها» خیل مردم اند،
نه، «خدا!»
شب یلدای ِتنهایان گذشت!
این شب ِشرم ِبلند ِنان آوران ِ

"همیشه"
تهیدست!
اما:
یلدای دربار شب پناهان هم
با روشنی «تن» ها
خواهد گذشت!

در این همه خرابه های آسمان،
ببینید چه سان،
پیچش چهچه های هذیانی "اذان"!
در قلب زمان،
هنوز هم ـ
فریاد ندار را
با مکر غیب کاران
سخت تر از پیش
بی رحمانه تراز مرگ
در کام محرومیت ِ "شب بخت" ـ
در این شبان بلند ِ"یلدائی"
درتمارزوئی
اندکک ها
هر آن
می شکند!؟
+++
رهبران رفوزه
اما:
غدارورزترازهمیشه
 قتال مختارو
دشمن فردا و
بستن پلک پگاه اند!
+++
نه:
با این همه قبیله ی جانی ِ حامی،
و،
تنهائی خدا؟
نه!
باورم نمی شود.
+++
محرومیت ودسیسه ها 
دوزخ و بهشت اند؟
ترس ِمرگ ـ
مادر ِجداسازی انگاره های فریب
 و
ربودن نان ز گرسنه هاست،
ودام ِدین مدار ِمردم پناه،
تا او آرام
به مال و جاه فروخفتن آید؟
+++
و باوربه دور:
تخم ِهمه ی کدورت ِچشم های ِضعیف گشته است،
همچنان ـ
چشمه های موعود رستاخیز ـ
که جملگی
راس ِلمس ِ تیزی خنجرند
که در دل ِحق های گِل آلوده  می روند
تا که
 دوای ِدرد شناس ِ « تن های ِتنها» ـ
کوته دستان گناهکار ماند،
ورابط  ِفردای ِ بهشت شان باشد.
و کلاه مهر ِخدا: 
ناپدید سازی ِ  سهمی ست،
برای اجرت ِحق ِدست و دید ِ ورزیده ی شعبده بازان ِقبایـل
که نان امروز او می خورند
و در نان فردای آخرت را،
درچشم نالان
در راه ِکوری
باز می گشایند.
وروحانیت:
این یاور خدای مکنت،
و حامی ِسروران ِ ستیز ـ
او تخدیرگرشعورپندارگراست،
و ناقل تداوم قحطی اندیشه.
با این همه  شر نگ،
اما او:
 رنگ تن های بی پناهان است!
و تمام قصه های او:
 نزاع ـ
علیه بیداری ست.
  ناگزیر:
 غصه ها ی لطیف
از« تنهائی خدا»
می بافد.
+++
تنها تر از خدا ـ
تن های ِتکیده،
زمینگیران ِ آسمانجول،
خیل مردمان درکوره های جهنمی،
در کوره راه های اند،
این اسیران فریب ِوحی ـ
کین چنین
غریبان ِ زندگی گشته اند!
زنجیریانی
که به نام ِمومن
تابوت ساز آرزوهای فرزندان شان شده اند.
نسل در نسل و
قرن در قرن
این مردمان ستم سهم
هستی به طوفان بهشت داده ،
مرارت کشان شب و خواب ِ بلند ِیلدای اعصارـ
که تنهائی و بیگانی هستی خویش را
از اولیا وآسمان
با فریاد خون الود ـ
بردر بارگاه ِ بلند تزویر،
جاز می زنند.
رسولان "دل و دست سیر"،
و شکمباره،
نازل وحی شان:
چپاول شور و مهر،
گدائی رأی،
مصیبت زور،
تاراج آبروست،
ورنجبران:
طعمه های در دام مانده ی
نمایندگان خدا بوده اند!
نه، خدا ـ تنها نیست ـ
این خیل مردم اند
که تنهایند.

«تنها» خیل مردم اند،
نه، «خدا!»
شب یلدای ِتنهایان گذشت!
این شب ِشرم ِبلند ِنان آوران ِ
"همیشه"
تهیدست!
اما:
یلدای دربار شب پناهان هم
به همت «تن» های روشن
خواهد گذشت!

بهنام چنگائی ـ یکم دی 1390

دسته‌ها:بهنام چنگائی