خانه > اسماعیل هوشیار > کم شدم یا اضافه!؟

کم شدم یا اضافه!؟

دسامبر 30, 2011

hoshyaresmaeil@yahoo.com
www.tipf.info      
این سوال و تناقض همیشگی ذهنم در پایان و شروع سالهای نواست . مناسبتها و روزهای قراردادی اش مهم نیست . روزتولد شخص خودم و یا بیگ بنگ ….ما همه با هم هستیم ، ذراتی قابل دیدن و حس شدن . از یک مولکول آب و واکنشهایش تا ذهن خلاق بشر وتا ادامه ماجرا ….! فقط هنوز نمیدانم که هرروز و سال و گذشت زمان ؛ از من کم میکند یا اضافه ؟ منظور فرد خودم نیست . یعنی که بالاخره هرذره و لحظه ای که میگذرد؛ ازمن و ما کم میکند یا اضافه ….. منظورم همه مجموعه دردسترس است .

 
بعد از سوال اصلی بقیه اش بیشترسلقیه است . برای شخص من خیلی مهم است که همیشه با این سوال کلنجاربروم . حداقل وزنی دارد قابل توجه . وسعتی دارد قابل نگاه و عمقی دارد قابل خفه شدن….! با این همه هیچوقت هیچ ذره ای را نادیده نمیگیرمش . هرچی هست همین است . ذهنهای ابتدائی با توجیهات پیچیده وسقفهایی کاذب ! کوروش کبیر و کوروش صغیر….علی اکبروعلی اصغر….استالین و رهبر….. مزاحمهای سرخر و حقانیتهای همیشگی …..

برتراند راسل در اواخر عمرش در ۸۷ سالگی، مصاحبه ای با روزنامه گاردین داشت. خبرنگار از او پرسید: جناب پروفسور، شما ۸۷ سال است که می گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنیا می روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ، چه می کنید؟

برتراند راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، این خدایی که شما می گویید وجود دارد، و من می گویم وجود ندارد، بالاخره عادل است یا خیر؟
خانم خبرنگار: البته که عادل است.

برتراندراسل: اگر عادل باشد هیچ مشکلی نیست.
خانم خبرنگار: چرا؟!

برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می گویم: خدایا! یا باید دلایل فیلسوفانی را که وجود تو را اثبات می کردند، قانع کننده تر می ساختی، یا ذهن مرا ساده لوح تر و زودباورتر از این، من که نباید تاوان ضعف دلایل آن ها را بپردازم! اینکه ذهن من دیرباور است هم که دست من نیست، چون خودت ذهن مرا درست کرده ای، و گرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مانند مردم کوچه و بازار بودم این دلایل ــ ولو قانع کننده نیستند ــ برای من هم قانع کننده می شدند ….
 
سال 2011 گذشت . بهارموسوم به عربی و جنگ و بحران اقتصادی و سانسور و خود سانسوری و فحش و تعریف و روغن جلا روی منیتهای رایج و مرگ وتشکراز چیزهای که نمیفهمم و بقیه زندگی ……من قانع نبودم و دنبال قانع شدن هم نیستم .  لحظات خوش و غمگین زیادی داشتم ؛ لحظاتی که زیر فشار دچارتهوع میشوم ….. و لحظاتی که زیبایی آن را نمیشود ترسیم کرد . مرگ حمیده را میفهمم و تولد آرزو را حس میکنم و جنگ مرضیه را برای زنده ماندن و زندگی ……و لبخند فرشته و ناهید و زهره وفرزانه و رضا و بهمن و فرشاد و داریوش وبقیه……
 
چه اهمیت دارد که زمین چند ساله شد ؟ قوانین اقتصاد و سیاست و ایدئولوژی وتشکرمریم رجوی از امریکا ؛ نامه های سرگشاده به جلاد ؛ کمپ آزادی اشرف نشینان برای دفن نعش اعتمادها ؛ تبلیغات وغش و ضعفهای همیشگی برای انتحابات مجلس اسلام ؛ شعاربی اعتبار اتحاد به دور هیچ…..
 
دوستی پرسید درچه حالی و چه میکنی ؟ گفتم زندگی……گفت : منظورم این است درسالی که گذشت چه کردی ؟ گفتم : زندگی ! گفت : چه میخواهی بکنی ؟ گفتم زندگی …..دندانهایش صدا میکرد و من هنوز نمیفهمم که چرا…..؟
 
****************
از ربط عکس به مطلب هم نپرسید که نزانم…. فرستنده اش نوشته بود به تلافی عید قربان ! اینم نتیجه و آخرعاقبت اصلاح طلبی و گاندی و ماندلای اسلامی……
 
 
حاکمی را گفتند چه خوری ؟ گفت: گوشت انسان…. گفتند :چه نوشی ؟ گفت: خون انسان… گفتند: چه پوشی ؟ گفت: پوست انسان……….
 وی را گفتند از چه راه اینها را بدست میاوری ؟ گفت: از جهل انسان! گفتند، ازجهل چگونه نگهداري و مراقبت ميكني؟ گفت در جعبة‌ طلائي خرافات …
 
 
 
اسماعیل هوشیار
30.12.2011
نهم دی . 1390

دسته‌ها:اسماعیل هوشیار