خانه > سیامک ستوده > حمله آمریکا و روشنفکران ما (علمداری، میرفطروس، محیط، هلاکوئی)

حمله آمریکا و روشنفکران ما (علمداری، میرفطروس، محیط، هلاکوئی)

ژانویه 10, 2012

در ماه گذشته در رادیو و تلویزیون ها و کلا رسانه های گروهی مصاحبه ها و گفتگوهای زیادی در مورد حمله احتمالی آمریکا به ایران و چگونگی برخورد به آن بر گزار شد.

 در این گفتگوها که معمولا در آنها نه از همه ی افراد و گرایشات سیاسی مختلف، بلکه از افراد خاصی دعوت بعمل می اید، مطالب جالب و در خور توجه و گهگاه خنده آوری در مورد جنگ مطرح شد. یکی از این نظرگاه ها که سطح واقعا پائین مطالب مورد بحث در رسانه های گروهی را به نمایش می گذارد، به آقای دکتر علمداری استاد یکی از دانشگاه های کالیفرنیای جنوبی تعلق داشت که واقعا انسان را به تعجب و بعضا خنده وا می دارد. وی در مصاحبه با رادیو فردا در برنامه دیدگاه ها، ضمن توضیح اینکه در ایران پول نفت توسط دولت صرف مردم و خرید آرای انان در مبارزات سیاسی می شود، و اکنون هم دست اندازی بر این منبع درامد نیز به یکی از موضوعات رقابت میان دو جناح حکومتی (خامنه ای و احمدی نژاد) تبدیل شده است، پیش بینی نمود که توسعه دامنه تحریم ها، بلحاظ کاهش در آمد نفت، ضمن اینکه باعث تشدید رقابت میان این دو جناح گشته رژیم را ضعیف می کند، بعلاوه، در اثر تضعیف قدرت رژیم در خرید ارای مردم، آنرا در برابر مردم و امریکا که آنرا مورد حمله قرار داده است، قرار می دهد، و در نتیجه، رژیم، و از همین جا بحث ایشان داغ و جالب می شود، که تسلیم شدن در برابر مردم را به بزانو در امدن در برابر امریکای جهانخوار ترجیح می دهد، می آید و تسلیم خواست و حاکمیت مردم می شود. بله، به همین سادگی، رژیمی که در خشونت و سماجت در برابر جزئی ترین مطالبات مردم زبان زد خاص و عام است، می آید و راحت، بدون اینکه خون از دماغ کسی بریزد، تسلیم خواست مردم می شود و حاکمیت را دو دستی تقدیم آنان می کند. به اینترتیب است که از نظر تحلیلگر خوش خیال ما، حمله امریکا به ایران می تواند نتایج خوبی در بر داشته باشد. این متفکر بزرگ که وظیفه اش اینست که با شیرین جلوه دادن حمله آمریکا به ایران، داروی تلخ جنگ را، به هر قیمتی که شده، به خورد مردم  دهد، تا شاید به تاسی از همکار دیگرش آقای عباس میلانی، خود بتواند در قبال این خوش رقصی ها در برابر مقامات آمریکائی، یک پله هم که شده، از نردبان مقامات نان و آبدار امپریالیستی بالاتر رود، قبلا هم اظهار نظر کرده بود که حمله آمریکا به ایران اگر با انگیزه های حقوق بشری !! همراه باشد چیز مفید و خوبی خواهد بود.

اما آقای علمداری در میان روشنفکرانی که در هر بحران بجای ایستادن در کنار مردم و دیدن مسائل از زاویه منافع آنها، راه حل های خود را در انتخاب میان بد و بدتر و در نتیجه در آویزان شدن به عبای یکی از دو طرف متخاصم حاکم جستجو می کنند، تنها نبود. قبل از ایشان هم، آقای میرفطروس، مورخ دیر آشنای ما، در نامه ی پر سوز و گداز خود به آقای گراهام، سناتور جنگ طلب جمهوری خواه، شادمانی مردم ایران از چنین حمله فرخنده ای را پیشاپیش به او وعده داده بود. 

اما جدای از روشنفکرانی که در جنگ میان ایران و آمریکا به سوی امپریالیستی آن چسبیده اند، روشنفکران دیگری مانند آقای دکتر محیط هم هستند که طبق معمول سنگ طرف دیگر، جمهوری اسلامی، را به سینه می زنند. آقای محیط در مصاحبه با آقای عمر خطاب در کانال افغان در پاسخ  به این سوال که چه راه حلی را برای معضل کنونی افغانستان ارائه می دهد، اظهار می دارد که بنظر وی همه نیروهای مخالف امپریالیسم در افغانستان باید برای بیرون انداختن امپریالیست ها متحد شوند. اگر توجه کنیم که طالبان نیز یکی از این نیروها بوده و قبلا هم بکرات بهمراه حزب الله لبنان، مقتدا صدر و حماص بعنوان نیروهای ضد امپریالیست مورد حمایت ایشان قرار گرفته، آنوقت شکی باقی نمی ماند که راه حل آقای محیط در مورد ایران هم بجای دعوت مستقل مردم به قیام بر علیه هر دو، جمهوری اسلامی و آمریکا،  دادن نسخه ی اتحاد با یکطرف، با جمهوری اسلامی، در مبارزه با طرف دیگر می باشد. 

همانطور که می بینیم هیچیک از این روشنفکران به حرکت مستقل مردم و آلترناتیو انقلابی که عمل مستقیم توده مردم را در پشت خود داشته باشد فکر نمی کنند و راه حل را نه در توسل به مردم و منافع آنان، بلکه صرفا در توسل به نیروهای بالای سر آنان جستجو می نمایند.

جالب است که بیماری لاعلاج لنگ انداختن در مقابل گرگ گله بجای چاره جوئی برای نجات خود گله، محدود به روشنفکران طرفدار جنگ نمی شود، بلکه هر روشنفکر خورده بورژوای دیگری را نیز که بنا به ماهیت طبقاتی اش نمی تواند دست از توسل به طبقات دیگر بشوید، آلوده به میکرب خود می کند.

آقای دکتر هلاکوئی نیر در برنامه نسیم شمال در مصاحبه با آقای فروزنده در رابطه با کودتان 28 مرداد و اینکه چه آلترناتیو دیگری می توانست در برابر جامعه قرار داشته باشد، ضمن تاکید درست بر فرجام نه چندان بهتر جامعه در صورت پیروزی حزب توده و افتادن ایران در قلمرو نفوذ استالین، بجای ارائه آلترناتیو مستقل مردمی و انقلابی، او هم، در برزخ بی الترناتیوی در برابر قدرت های بزرگ، به مخلوطی از حکومت ملی (که بقول خودش لزوما بمعنی حکومت مردمی، و به نظر من جز سرمایه داری چیز دیگری نیست) و مردمی پناه برده و صریحا اظهار می دارد ما در آنموقع بهرحال ناچار بودیم یکطرف را بچسبیم .نباید انتظار داشت که یک کشور کوچک می توانست در برابر دو قدرت بزرگ شرق و غرب قد علم کند. جالب است که این در حالیست که خود وی قبلا مدلل می دارد که وجود خود این ایده در میان ما که هیچ امری در ایران بدون دخالت خارجی پیش نمی رود، یکی از عواملی است که راه را برای این نوع دخالت ها صاف می کند.         

دسته‌ها:سیامک ستوده