خانه > علی عبدالی > با بالهای شکسته، در آرزوی پرواز!

با بالهای شکسته، در آرزوی پرواز!

ژانویه 12, 2012

جدالهای جاری در حزب حکمتیست در هفته های اخیر بویژه با انتشار علنی کلیه مباحث، یا دقیقتر بگویم انتشار مطالب پافشاری بر سرانحلال حزب، با سرعت سرسام آوری موجب شگفتی دوست و دشمن گردید.

 تعجیل در به سر انجام رساندن پروسه انشعاب حزب و بردن آن تا لبه پرتگاه از هم پاشیدن، از جانب بخشی از رهبری حزب که دست اندرکار واز طراحان این پروژه بودند چندان زیاد بود گواینکه دارند در مدت کوتاهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر را به سرانجام میرسانند! دو طرف اگر گوش شنوائی برای همدیگر نداشتند حتی به تلاشهای احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان و نیزطیف وسیعی از کادرها از سطح کمیته مرکزی گرفته تا اعضا و توده تشکیلات، وقعی ننهاده و تمام راههای امکان یک توافق کوتاه در جهت حداقل مطلع ساختن صفوف حزب از گرایشات مختلف سیاسی را بستند. اگر بلحاظ دیپلماتیک در تک مضرابهائی از هردو سو تمایل به توافقاتی را نشان میدادند، در خفا سنگرها را علیه هم تقویت کرده و جذب نیرو میکردند. و آخر سر انتخاب یک آلترناتیو، پلنوم یا کنگره، به مرغهای یک پای ایندو جهت تبدیل شده و شاه بیت شعر تلخ پایان دوره حزب حکمتیست را میخوانند!
چند سطر بالا تنها بیان موجزتاریخ تلخ حیات حزب حکمتیست در روزهای پایان عمرش است که بمثابه تئاتری که پرده آخر آن از جانب عالیترین آکترهای حزب و بنیانگذاران آن اجرا شد. حزبی جوان با رهبران و کادرهای برجسته در طول هشت سال حیات خود نشان داد که تاثیر سیاست و جهت گیریهای مجزا و متفاوتش در قبال مسائل جامعه به اندازه هشتاد سال در جنبش کمونیستی ایران متفاوت و مشهود بوده است. اکنون همین حزب به همت جمعی از معماران آن در آستانه پاشیدن است، حزبی که یکی از معرفه های هویتش بلحاظ سیاسی، حزب تعدد نظرات و وحدت عمل مشترک بود می بایست بگونه ای دیگر عمل میکرد،اما وجود بقایای سنت و گرایشات چپ غیر کارگری، باز و در این دوره حساس، از جنبش کمونیستی و حزب آن قربانی گرفت، وجود اختلاف در سطح بخشی ازرهبری اگرچه ریشه در زمانی طولانی و کینه ای عمیق دارد، با اینحال بدلیل مدون نبودن و اعلام سیاسی نکردن آن، حتی سر در آوردن از آن تا مدتها برای آندسته از اعضای کمیته مرکزی هم که به محفلی مرتبط نبوده است، نامفهوم و مخدوش بود حال چه برسد به کادرها، اعضای حزب و بطریق اولی کل جامعه. این برای حزب حکمتیست چندش آور است.
بزعم من هیچکدام از جناحهای درگیر و فعال در این نزاع حقانیتی را در دفاع از حزب، بر خلاف ادعاهایشان ندارند، بلکه بر عکس حرمت تحزب کمونیستی، احترام فردی خود، کادرها و بطور کلی جنبش کمونیسم کارگری را به پائین ترین سطح ممکن تنزل دادند. هیچکدام از آنها نه تنها گلی به سینه حزب نزدند که هیچ، بلکه حیثیتی را که حزب با تلاش همه ما و هزاران کمونیست پاکباخته کسب کرده بود خدشه دار کردند. با اشاره ای موجز به سیرحوادث اخیر، بر صحت ادعایم تاکید خواهم کرد:
 هیئت دائم دفتر سیاسی که بنا بود در ماموریت خود در این دوره کل حزب و مصوبات آنرا نمایندگی وتدقیق کند، در اولین فرصت ممکن و با احساس اکثریت فکری در جمع رهبری از حیطه اختیار خود پا فراتر نهاد و بر خلاف مصوبات کنگره چهار و پلنومهای بعد ازآن، اقدام به تدوین پلاتفرمی بظاهر مرحله ای ولی در عمل استراتژیک نمود، که مبنای تخلف سیاسی در تعارض با سیاستهای کنونی حزب و یا حداقل فاقد پشتیبانی رسمی حزب بود. این آغاز باز کردن زخمی بود که از مدتها قبل باند پیچی شده بود.
برای این جناح تغییرریل و سیاست بازنگری بظاهر مقولاتی سیاسی هستند که میتوان از آنها استفاده نمود بدون اینکه غرضی پشت سر آن باشد ولی بکارگیری این عبارات وزین سیاسی در پلاتفرمی سیاسی برای به اجرا در آوردن از جانب حزب دیگر صرفا یک اظهارنظر سیاسی نیست بلکه مصوبه قانونی از جانب عالیترین ارگان رهبری است، از سوی دیگر زمزمه های غیر رسمی و غیر علنی این جناح حاکی از آن است که با سیاستهای گذشته حزب مسئله دارد، سینه به سینه غرولندهائی در چرخش است و طرف مقابل را بدلیل پاسیو بودن مسبب عدم پیشرویهای حزب قلمداد کرده ولی از نقد علنی و سیاسی آن طفره میرود و عدم جسارت حکمتیستی در برخوردشان مشهود و اعتماد به آنان را زیر سوال قرار داده است.
پلاتفرمی که بدنبال ابراز حساسیتها و عکس العملهای اولیه قابل اصلاح، تغییر متن و یا حتی پس گرفتن بود. ولی گواینکه این امر برای هیئت دایم و( محفل همفکر) به امری حیثیتی تبدیل شده بود که حتی اگر به قیمت انشعاب حزب هم شده ازآن کوتاه نیامده وهنوز هم نمی آید. به تخلف فاحش استراتژیک دست بردند و از آنطرف اصول و موازین ومقررات اساسنامه را علم کردند! تخلف طرف مقابل را عمده و تخلف خود را ناچیز قلمداد کردند.
موضع لجوجانه این بخش از رهبری در این مقطع حساس از سرنوشت حزب تا جائی رفت که حتی دخالت و احساس مسئولیت احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان را به استهزا گرفت و دخالتشان را منوط به شرایط قراردادی خود کرد. برای کادرها و اعضای حزب که به اعتراض به وضع موجود طومار امضا کردند بر چسب جدل آنلاین زد و خود علنا و در خفا به نشر متون جناحی پرداخت.
ازسوی دیگر اقلیتی از اعضای دفتر سیاسی (ابتدا پنج نفر و سپس به چهار نفر تقلیل پیدا کرد) که به این پلاتفرم معترض بودند و طی تلاشهائی، بعضا با دخالت احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان با سعی در قانع کردن هیئت دایم در تغییر و اصلاح آن بودند، وقتی به نتیجه مورد نظرنمی رسند ابتدا جلسه دفتر سیاسی را ترک می کنند و سپس بلافاصله و قبل از اینکه لام تا کام حتی با دیگر اعضای کمیته مرکزی (بجز محفل همفکر) ارتباطی برقرار کرده و یا حتی قبل از اعلام علنی اطلاع دهند، اطلاعیه دفتر سیاسی رسمی! حزب را رو ب
ه بیرون منتشر کردند.
 جالب اینجاست که این رفقا با اختلاف یکساعت از موقعیت اقلیت دفتر سیاسی که درخواست و نظرشان پاسخ نگرفته بود و به شکایتشان رسیدگی نشده بود، از مسند شاکی به دادرس، قاضی و حکم دهنده و حتی صاحب منصب حزب تبدیل شدند. از این هم فراتر به غیر از خود و محفلشان، نه تنها مخالفین بلکه همه حزب را به تمسخر گرفتند و حزب را از راس تا ته در هر مقیاسی تقسیم کردند. ابتدا انشعاب حزب را مسجل کرده و سپس با چهره خندان برای مذاکره و ایجاد توافق اعلام آمادگی کردند!
برای من یکی، اعتراض این بخش تا زمانیکه در درون حزب و بصورت اصولی میتوانست پیش برود و پروسه منطقی را طی میکرد قابل احترام و پشتیبانی میبود ولی ابتدا دو شقه کردن حزب و سپس مبارزه ایدئولوژیک کردن عدم جدیت این خط در دفاع از اصول اعتقادی اش را میرساند، این خط جسارت ماندن در حزب و جنگیدن برای عقایدش را تا رسیدن به کنگره حتی با هدف اقناع و جذب طیف وسیعی از کادرها که امروز مایوس و سرخورده هستند را نداشت. این خط هر چه هست دیگر خط حکمت نیست. یکی از اصول بنیادی حزب حکمتیست، حزب تعدد نظرات و وحدت عمل بود. این چه احساس تحکیم حزب بود؟ زلزله ای در کارنبود ولی با اولین اختلاف که فقط سر باز کرد اول وحدت حزب از هم پاشید و بدنبال کدورتها و انتقادات آغاز گردید. آیا این بخش از رهبری هنر دیگری جز اعلام حزب خود نداشت؟
طنز تلخ دیگر این ماجرا نحوه دخالت و اجرای نقش دبیر کمیته مرکزی در حوادث سرنوشت ساز این دوره بود. معلوم شد بیماری مسری جناحی صرفا دامنگیر دو بخش دفتر سیاسی نیست بلکه تب آن شدیدتر به رفیق ثریا شهابی رسیده است بهمین دلیل بعد از سکوتی نسبتا طولانی زمانی که لب به سخن گشود بجای اعلام موضع صریح و ایفای نقش خود بعنوان دبیر کل کمیته مرکزی، به آسمان و ریسمان دستاویز شد و مقولاتی از تئوری دولتداری بورژوازی تا آمرزشهای حقوق بشر و غیره را ردیف نمود و سپس با دست کم گرفتن شعورسیاسی و اجتماعی آن بخش از کادرها و اعضای کمیته مرکزی که طبق گفته ایشان به آنان وعده عقب نشینی داده شده است! دلیل درخواست کمیته مرکزی برای برگزاری پلنوم اضطراری را لوث نمود و آخر سر بجای هر نوع راه حل پیشنهادی، خود از نقش خطیرش نزول کرد و بمانند یک مددکار انجمن خیریه در کمک به نیازمندان به وجدانش رجوع کرد! با همه احترام به ثریا، ایکاش وی همان سکوت را برمی گزید و یا در پیوستن به جناح مورد نظرش به همان استعفای کوتاه بسنده میکرد تا اظهارات عصبی و نسنجیده. چون در این گرداب دردناک، لااقل کسی در این سطح ورای ادبیات و رفتار ناگوار دو جناح، حزب را می بایست ولو برای چند روزی هم که بوده با افتخار تاکنونیش نمایندگی میکرد. آخرین اقدام ایشان بقول خودش، فراخوان جلسه عمومی پالتاک بود که بمثابه نوش دارو بعد از مرگ سهراب تلقی گشت.
لازم به توضیح است که پیوستن من و جمعی دیگر از اعضای کمیته مرکزی (برخلاف تفسیر جناح اقلیت دفتر سیاسی) به لیست تقاضای برگزاری پلنوم اضطراری، در جهت تدارک کنگره فوق العاده حزب بود تا بعنوان تنها راه ممکن و احتمالا آخرین شانس جهت برون رفت حزب از این نابسامانی باشد. شرط شرکت من در پلنوم و کنگره، منوط به شرکت همه اعضای کمیته مرکزی با هر دو جناح متخاصم و مخالفین آنان بود، آکنون که قرائن حال نشان میدهد که برگزاری پلنوم و کنگره جناحی است، طبعا و اصولا شرکت در هر دو برای من منتفی می باشد!
جدال و کشمکش درراه جلب و جذب کادرها و اعضا به پلنوم و کنگره هم برای دو جناح مثل بقیه اقداماتشان جلوه غم انگیزی دارد. اکثریت د.س در تلاش است تا با جلب چند رای بیشتر با اکثریت کمیته مرکزی، پلنوم " قانونا" برگزار شده وبا شرکت دادن حداکثر کادرها در پلنوم، حزب خود را با حذف اقلیت رسمیت بخشد.
 از طرف دیگر اقلیت د.س فراخوان مستقیم کنگره را داده است و در این را به کشف معجزه وار تکنیکی دست یافته اند و آن اینکه " نمایندگان منتخب کنگره چهار"  را در همین کنگره رسمیت میدهند، چون گویا این نمایندگان "دست نخورده و آسیب ندیده اند و رنگ و بوی جناحی ندارند" ! واقعا من متحیرم که این رفقا خودفریبی میکنند یا شعور دیگران را بیش از حد دست کم میگیرند؟ اگر کسی خودش را به خواب خرگوشی نزند باید بداند که آن نمایندگان انسانهای زنده ای هستند که در سیر این حوادث انتخاب خود را کرده اند و هر کدام با جهت گیری امروزشان به خط میشوند، لطفا در ترویج این کشف جدید این همه قلمفرسائی نکنید من از همین حالا پاسخ این معادله ساده را میدهم، که جناح مخالف و طرفدارانشان و نیز مخالفین هر دو جناح (جبهه سوم) درکنگره جناحی شما شرکت نخواهد کرد و از طرف دیگر در پلنوم اکثریت د.س، جناح شما و طرفدارانتان و ما (جبهه سوم) شرکت نخواهیم کرد! این کشف اعجاب میخواهد؟ و چون هر دو تجمع جناحی است دیگر هیچکدام تعلقی به حزب حکمتیست تا کنونی ندارند!
درخاتمه من به سهم خود از تلاشهای مسئولانه رفقای احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان در ابتکارو مساعی برای حفظ وحدت حزب حکمتیست ویا حداقل طی کردن پروسه آبرومندانه جدائی قدردانی کرده و با بی مهری قرار گرفتن شما در این راه از جانب بخشی از رهبری حزب متاسف شدم. بروز این پدیده را نیز باید در فاصله گرفتن از بینش حکمتیسم تلقی کرد.
جا دارد از رفیق مظفر محمدی که جسارت وی در این جریان که جلوه ای از رگه حکمتیست در مقوله اختلاف نظر و تحکیم وحدت حزب است صمیمانه و بطریق اولا قدردانی شود. بی گمان وجود تنها چند عنصر مشابه
مظفر در راس هر دو طرف این جناحها، امروز سرنوشت حزب را در فاز دیگری قرار میداد!
بعنوان آخرین کلام، بمثابه عضو کمیته مرکزی منتخب کنگره چهار حزب حکمتیست دراعتمادی که رای دهندگان این رسالت را بدوش من نهاده اند خود را موظف میدانم تا با همه تلاشی که تا کنون از راههای تشکیلاتی پیش برده ام اکنون بدلیل حساستر شدن سرنوشت حزب و عدم احساس مسئولیت رفقای دو جناح، مخالفت و نقد خودم را از هر دو جناح علنا و رو به جامعه اعلام کنم. یقین دارم که نقد و مخالفت من، درد دل طیف وسیعی از کادرها و اعضای دلسوز این حزب در خارج و داخل ایران است که در دل این وضعیت بحرانی حزب از جانب جناحهای متخاصم مورد نهایت بی مهری و بی توجهی قرار گرفته اند و جایگاهی برای نقش و دخالت آنها در سرنوشت حزبشان و در این اختلافات مبهم در نظر گرفته نشده بود ولی اکنون با کمپینهای متعدد و تهییجات عرفانی همگی اینها به کنگره و پلنوم دعوت می شوند!
این طیف وسیع و غیر قابل عبور، امروز دیگر نباید به لشکر این یا آن جناح برای تقسیم حزب تبدیل شود. این طیف قابل توجه، جبهه سوم در حزب و محصول منطقی اعتراض به حرکتهای انحلال طلبانه در حزب حکمتیست است. این حزب با قدری فزونتر از درایت سیاسی و تعامل، با گرایشات موجود کماکان امکان اتحاد و مبارزه نظری درونی را نیز دارد. باید با فرهنگ فرقه گرائی و گرایشات دگردیسی خواهانه احزاب بدون مبارزه سیاسی کافی، مبارزه کرد و حس اعتماد به تحزت کمونیستی با دوام را در جامعه و نزد طبقه کارگر تقویت نمود.
دهم ژانویه 2012   

دسته‌ها:علی عبدالی