خانه > عبدالله شريفى > طوفان حقايق و شكست يك پروژه (در حاشيه بحران درون حزب «حكمتيست»)

طوفان حقايق و شكست يك پروژه (در حاشيه بحران درون حزب «حكمتيست»)

ژانویه 22, 2012

چند شقه شدن حزب "حكمتيست" با اعلام علنى كودتاى اقليت دفتر سياسى و انتشار علنى بيانيه آنها و همچنين  نامه كورش مدرسى مسجل شد۔ روشن بود كه كورش مدرسى و تيمش با نقشه قبلى عليه حزبى كه آنرا حزب خود، ميدانستند، شبيخون زده اند وديگر بازگشت به يكروز قبل از آن، در همان روزهاى اول براى هميشه غيرممكن شده بود۔

 

ما طى اين يك ماه، رفت و برگشتهاى فراوان، سردرگميها و رنگ عوض كردنها، سياست هاى متناقض و قهر و آشتى هاى فراوانى را در ميان اين جمع و دوستانشان مشاهده كرديم ۔ نه ناظران اين پديده ديوانه اند و نه جامعه دارالمجانين است تا معيار اين حركتها را با سردرگميها بسنجند، لابد همه كسانى كه ماجرا را تعقيب كرده اند قضاوتهاى خود را دارند۔ آنچه كه محرز شد و در عمل متوجه شديم آن بود كه : جنگ با سايه منصور حكمت، آنهم به اسم منصور حكمت به نيرويى كه هنوز اظهار ميدارد كه متعلق به آن تاريخ است كار ساده اى نيست و نتيجه اى جز شكست نخواهد داشت۔ معلوم شد پرده دوم تشكيل محافل دو خردادى و "كارگر كارگرى" نيز با ناكامى مواجه شد. توجه دادن عاملان کودتا که آنان خواسته اند در مقابل "کمیته کردستانی ها"، حزب "داخل" کشوری را در میان "پرولتاریای صنعتی" ایجاد کنند و بنابراین گویا خواسته اند، سدی در مقابل  "سنت چادرها" برپا دارند، زیادی ناپخته است. فقط جهت اطلاع یادآوری کنم که قبلا و در دوره انشعاب ۲۰۰۴ از حزب کمونیست کارگری، "کردستان دروازه قدرت است" و "سوسیالیسم رم میدهد" پرچم بود. این گریم کردن ها ممکن است برای ایفای نقش در فضاى فرقه ها جائی داشته باشند، اما برای یک تاریخ نگاری و بیان حقایق مربوط به  یک سیر تاریخی پر افت و خیز و پر از تقابلهای مکتوب و ثبت شده که رویدادهای آن از قانونمندی برخوردارند، بیشتر به هذیان نزدیک اند.

 

با توجه به كل مباحث تاكنونى دلايل اختلافات از جانب هر دو طرف نزاع، پرده ابهامى بر واقعيت اصل موضوع، گسترده است ۔ نقطه عزيمت متدولوژى توضيح دادن هر دو طرف آگاهانه و يا ناآگاهانه معلولها هستند، اين روش علت اساسى را از انظار پنهان ميدارد، یک مقطع کوتاه و "درونی" را از کل یک پروسه نزدیک به سی ساله، جدا میکند و جدل را نه حتی در این هفت هشت سال که به اواخر ماههای سال ۲۰۱۱ محدود و منحصر میکند، و نقطه مختصات را پلنوم ٢٠اختيار ميكنند . بنابراین لازم است كه روشن و قاطعانه دلايل اساسى و فلسفه شكل گيرى اين بحران و سير متلاشى شدن آن حزب را توضيح داد۔ آنچه تا كنون متوجه شده ايم، دعوا در ميدان "قانون"،" اساسنامه" و "حق و حقوق" ميچرخد۔ هر چند پافشارى و عدم تمكين جناح هيات دائم در مقابل رفتار كودتاگرايانه و قلدرى اقليت، قابل دفاع است اما از اين به بعد توضيح دنياى مخالفت سياسى را با همين "حق و حقوق" و "قانون" دادن، به عكس خود تبديل ميشود۔ همانطور كه به طور واقعى اختلاف اساسى سياسى است بايد به اين عرصه اصلى برگشت۔ ميگويم اختلاف سياسى است و باید در پروسه بهم پیوسته ای قرار گیرد، به این معنی که جوهر این اختلاف جلوه های تعین یافته دیگری از تناقض بنیادی تر خط رسمى حزب حكمتيست از همان دوره شکل گیری اش با بنیانهای كمونيزم منصور حكمت است. اين تضاد و اختلاف سياسى است، واقعى است، جناح اكثريت يا هيات دائم چيز قابل توجهى در مورد اين اختلاف نگفته اند، تنها شك و ترديد هاى خود را با خط كورش مدرسى در بيانيه مصوب خود بيان كرده اند۔ همين اندازه بيان ترديدها از جانب آنها، دريچه اى را بر روى كل جدل باز كرده است كه بايد به صراحت به آن اختلافات وارد شد ۔

 

قصد ندارم به كل ماجرا و نقد هاى بنيادى گرايشی كه كورش مدرسى آنرا نمايندگى ميكند به تفصيل بپردازم چرا كه طى پنج سال گذشته تلاش كرده ام در حد توان هر لحظه و هر تحرك اين نوع "كمونيزم" غير كارگرى را زير نور افكن قرار دهم  بى شك تكرار آن نقدها در اين نوشته نميگنجند۔ اينجا سعى ميكنم كه  به چند نكته قابل تامل اشاره كنم۔ ۔

 

 خط كورش مدرسى در اين هفت سال گذشته، برخلاف ادعاى طرفدارانش، تفسيرى در ميان تفاسير متنوع از كومونيزم منصور حكمت نيست و نبوده است۔ اين خط، یا این "انزوای کمونیستی" جدید، خطى است روشن كه در ايران و منطقه و جهان قطب خود را دارد۔ حتى اگر كورش مدرسى عینا "رساله" های بهمن شفیق و ایرج آذرین را رسما به عنوان "مانیفست" خود اعلام نمی کرد و  از بهمن شفيق به خاطر منور كردن ميدان تئوريك هم تشكر و قدردانى علنى نميكرد ، باز هم معلوم بود كه سرانجام آن چيست۔ از زمانى كه كورش باب بحث "خلا استراتژيك" در "سیاست های کمونیسم کارگری" و میدان انتقاد "استراتژیک" به سیاستهای منصور حکمت را گشود، او واقعا از نظر استراتژيك با مبانى كمونيزم كارگرى مساله داشت۔  از "استنتاناجات" سیاسی و تشکیلاتی تئورى دو خردادى (انقلاب ايران و وظايف كمونيست ها) تا تز (متعارف شدن جمهورى اسلامى) و( ناسيونالیزه شدن احمدى نژاد) و مانيفست ضد حقيقت "آنچه بايد آموخت" همگی اجزاء و جوارح يك سيستم فكرى و سبك كارى متمايز و متضاد با كمونيزم كارگرى اند که "خشت به خشت" چیده شدند. "کمیته های کمونیستی" از همان بنیان اولیه، و نه پس از تبدیل آن به "جنبش کمیته های کمونیستی" از جمله آن "تفاوتها بود.

بنابراین بايد گفت كورش مدرسى در اين عرصه متاخرتر و شاگرد درجه چندم ايرج آذرين و بهمن شفيق محسوب ميشود۔

 

 آيا جمع (هيئت دائم) يا جناح اكثريت، شهامت و شجاعت آنرا دارند كه سياستهاى حزب شان را از ابتدا تاكنون نقد كنند و كنار بگذارند؟ اين هنوز سوالى بى جواب است۔ در اين تريدى نيست كه قانونمندى جدال گرايشات و جنبشهاى سياسى طبقاتى متفاوت و متخاصم چنين است كه شما نميتوانيد در درون يك گرايش معين با قبول اين گوشه و قسم خوردن به آن گوشه دیگر، آينده پايدارى داشته باشيد۔ شما اگر نقد داريد بايد قطبى كه منشا نقد شماست معلوم باشد وگرنه اصلاح طلب درون همان گرايش سابق و  معترض به" تمامیت خواهی" باقى خواهيد ماند كه دير يا زود در حاشيه آن گرايش سير زوال و ذوب شدن را طى خواهيد كرد۔

 

جالب اين است كه هنگاميكه ناظرى خارجى متون بحثهاى طرفين، كه به اقليت و اكثريت معروف شده اند، را  ميخواند، در خلال آنها به نكاتى گويا برخورد ميكند۔ اگر توجه كرده باشيد جناح اقليت يا همان تيم كورش مدرسى، مخالفين خود را متهم ميكنند كه بعد از سالها دارند حرفهاى مخالفينشان ميزنند و با كد هاى معنى دار آنها را خط"باز نگرى" مينامند۔

جناح اكثريت هم تمام فوكوس خود را بر اين گذاشته است كه به طرفش بگويد مگر قرار نبود كه "حزب تعدد نظرات و وحدت اراده "باشد؟ و سرسام و متعجب از رفتار و منش غريب هم حزبيهاى خود قواعد بازى بر مبناى تز معروف" تعدد نظرات و وحدت اراده" مكررا متذكر ميشوند۔

 

از همين تز "تعدد نظرات و وحدت اراده " شروع كنيم۔ همه افراد دخيل در جريان اختلافات سال ٢٠٠٤ و سير  دو شقه شدن حزب كمونيست كارگرى ايران بياد دارند كه اين "درافزوده" توسط كورش مدرسى به ادبيات جديد طيف موسوم به "كمونيزم كارگرى" افزوده شد۔ چرا؟ متاسفانه آن زمان اختلافات طورى صحنه آرايى و صفبندى شد كه يا ميبايست طرفدار نظرات حميد تقوايى باشيد يا طرفدار نظرات كورش مدرسى، آلترناتيو سومى عملا  در كار نبود، فقدان كسى يا كسانى كه به نحوى تداوم كمونيزم ومتد منصورحكمت را نمايندگى كنند و مضافا سير حوادث چنان با سرعت پيش ميرفت كه امكان تفكر و راه چاره يابى براى رسيدن به راه حل سومى  را سلب كرد۔

حميد تقوايى هيچگاه نظرش را پنهان نكرده بود و هر بار بطور مداوم كه قطعنامه هايش رد میشدند و یا رای نمی آوردند و یا "پس گرفته" میشدند، در پلنوم و كنگره بعد با نظرات خودش دوباره ظاهر ميشد۔ پس اين خط روشن بود، در اين ميان جمعى هم روشن بودند كه سرنوشت خود را به خط حميد تقوايى پيوند دهند۔ جمع نسبتا وسيع از كادرها هم روشن بودند كه نبايد همراه خط حميد تقوايى رفت چون از ديرباز آنرا ميشناخند و قبول نداشتند۔ آن جمع نظرات كورش مدرسى را نيز قبول نداشتند۔ البته كورش مدرسى تا پلنوم ١٦ حككا نظر خاصى نداشت۔ اظهار نظرات او در آن پلنوم با مخالفت نسبتا عمومى روبرو شد۔ كسانى كه در پلنوم ١٦حككا عليه طرح راست روى كورش قاطعانه ايستادند، كسانى بودند كه بعدا در سير جدايى به جبهه تحت هژمونى كورش مدرسى پيوستند۔ كورش مدرسى به اين حقيقت واقف بود كه افراد چندانى پشت سر خود ندارد ۔ تز "تعدد نظرات و وحدت اراده" از آن زمان پا به زمين گذاشت و ضرورت پيدايش خود را نمايان كرد۔ جاى تامل است كه آن خط و آن بحثهائی که "کمونیسم کارگری" برایش غریب و بیگانه بود، بسیاری را با خود همراه کرد. برای صدمین بار معلوم شد که اوضاعی مادی و اجتماعی مشخص میتواند موجب شکل دادن به حاشیه ای ترین نظرات باشد. معلوم شد که "نظرات غلط" هم میتواند "نیرو جمع کند". این مساله را باید بیشتر شکافت.

 

 اتفاقا سير حوادث تاريخى نشان ميدهد كه بى معنا ترين تز، همين تز"تعدد نظرات وحدت اراده" بود و كسى كه بيش از همه به آن ذره اى پاي بند نبود خود كورش مدرسى بوده است۔  "تعدد نظرات و وحدت اراده" اين بيت دو مصرعى، هر چند از نظر ماركسيستى و علمى پوچ است و تنها به درد انجمن هاى حاشيه اى و "فرهنگی" احزاب سوسيال دمكرات اروپاى شمالى ميخورد، درخود قابل آناليز است۔ از نظر كورش "تعدد نظرات" تا جايى كه خطرى ندارد قابل مصرف بود ولى مساله تعيين كننده "وحدت اراده" يا به زبان زمينى "مصوبات" است۔ كورش مدرسى مصرع اول را براى ديگران و مصرع دوم را براى خودش سروده است، ترجمه آن به زبان آدمى اين است كه"من تصويب ميكنم و تو هم غرولند كن" وگرنه در عمل فقط يكبارآنهم اين روزها، تبدیل یک نظر و یک سیاست به "اراده" تبدیل شد، آن هم این بود که جبهه مخالف در طیف"اکثریت" دفتر سیاسی  سندى را تصويب كرد (پلاتفرم هيئت دائم) كه آنهم با كودتاى سازمانيافته به رهبرى خود كورش مدرسى مواجه شد۔ پس ميتوان به خوبى كاربست اين تز عتيق را از منظر كورش مدرسى و همراهانش با اين تجربه اخير و اين بحران دورنى محك زد۔ بنابراين معلوم است كه هدف از ارائه اين تز اين است كه شما اگر طورى ديگر فكر ميكنيد تا زمانى كه به مصوبات دست درازى نكرده ايد تعدد نظرات است  و قابل قبول، وگرنه چرا براى يكبار هم شده مدافعان اين نظريه اقليت بودن را تحمل نكردند و این "شيرينكاريها" را راه انداختند.؟!

 

معمولا ما در ادبيات منصور حكمت ديده بوديم حزب را چگونه توصيف ميكند عبارتى از قبيل "حزب موازين و دسپلين" ، "حزب كادرهاى ماركسيست و رهبرى كمونيستى"، "حزب كارگران كمونيست"، "حزب باز و حزب سياسى" ، "حزب برنامه و اساسنامه" و غيره وصف كننده حزب او بود و هيچگاه در تاريخ كمونيزم در ايران كسى به اندازه او براى وحدت بخشيدن به صفوف حزب و حفظ تنوع افكار و انديشه ها، كار نكرده است۔ معلوم نيست چرا اين اصطلاحات  ناكافى بودند؟ و چرا هنوز كه هنوز است جناح هيات دائم و اكثريت به اينگونه مهملات خود ساخته ايمان خرافى دارند؟!

 

بياد دارم بلافاصله بعد از تشكيل حزب "حكمتيست" اين بحث در كريدورهاى حزب بازار گرمى داشت كه " ما ديگر ظرفيت انشعاب را نداريم اين ايستگاه آخر است ، هر چه هست همين است بايد ساخت و غيره" اين فضاى "فرهنگى" مكمل تز "تعدد نظرات و وحدت اراده" بود۔ اگر چه اين جوسازى مصوبه اى نداشت، اما اهداف معينى را دنبال ميكرد۔ با باد زدن اين گونه مرعوب كردنها، روحيه تمكين و روحيه محافطه كارانه را شكل داد.

 

 و اما چرا جناح كودتاچيان اين همه به طرف دعوا گوشزد ميكنند كه "مانند مخالفين حرف ميزنيد"، "به شما تبريك ميگوئيم كه مانند مخالفين ما حرف ميزنيد"؟ گمان ميرود كه در آن حزب، نفرت ساختن از مخالف سياسى  از طرفى و قسم خوردن و باور كردن تز "تعدد نظرات و وحدت اراده" از طرف ديگر نقش كليدى در متحد ماندن تاكنونيشان ايفا كرده باشد۔  فاصله گرفتن از نظرات سیاسی كسانى که بسیار پیش تر محتوای سیاستهای کورش مدرسی را نشان داده اند، انگار هنوز محور وحدت اراده حول همان نظراتی است که این وضعیت در هم آشفته را برای خودی ترین ها بوجود آورده است! هیچکس حقانیت سیاسی آدمها را از موضع مظلومیت واقع شدن آنها، ارزيابى نميكند۔

 

 تيم كورش مدرسى، پلاتفرم مصوب هيئت دائم را پيراهن عثمان كرده اند و توجيه كودتا و شبيخون خود را به حزبشان را در رابطه با غير قانونى بودن آن مصوبه توضيح ميدهند. در اين ميان  كدهاى معنى دارى رد و بدل ميشود۔ عبارت "تغيير ريل" و "بازگشت به منصور حكمت" دليل محكم "محكوم" كردن طرف  دعوا شده است۔ بگذاريد ما خوانندگان خود را به فضاى يك فرض و احتمال دعوت كنيم، سوال كنيم آيا اگر به جاى عبارت "بازگشت به منصور حكمت" تعبیر خود مخالفین کنونی، یعنی " بازگشت به كورش مدرسى" قبل از طرح "جنبش کمیته های کمونیستی" نوشته ميشد، و از اختلافات احتمالى خود با سياست كورش مدرسى، آنهم فقط در این چند ماه اخیر، اظهار پشيمانى ميكردند، فكر ميكنيد ماجرا چطور پيش ميرفت؟ آيا بازهم مصوبه را "غير قانونى" ارزيابى ميكردند؟ آيا اكثريت دفتر سياسى منتخب پلنوم خود را خلع يد ميكردند ؟ و يا اساسا سناريو "كودتا " و "شورش" جايى پيدا ميكرد؟

بنظر ميرسد كه حساسيت به منصور حكمت و تغيير ريل مساله محورى خط كورش مدرسى است و اين عبور از خط قرمز تاريخ هفت ساله آن حزب بود و آنرا نميپذيرفتند۔

 

 حق دارند، هفت سال تمام است كه از نظر سياسى و سنت و سبك كار، كورش مدرسى تمايز خود را با منصور حكمت بيان كرده است۔ از (انقلاب ايران و وظايف كمونيست ها) تا (پروژه داب) تا (منشور سرنگونى) تا تز (متعارف شدن ) تا (بررسى انقلاب ٥٧ در ايران) و (تحزب كمونيستى) و غيره همه و همه سياست كار شده و فكر شده بودند تا خود را در مقابل كمونيزم منصور حكمت بازتعريف كند۔

 

 تصور كنيد كه بعد از جدايى منصور حكمت از حزب كمونيست ايران آن هنگام كه عبدالله مهتدى نشريه افق سوسياليسم را منتشر ميكرد و تمايز خود را از مقولات، پديده ها در تقابل با منصور حكمت باز خوانى ميكرد، اگر عده اى در حزب كمونيست ايران و كومه له آن موقع، پيدا ميشدند و مدعى بازگشت به منصور حكمت بودند با چه سناريويى مواجه ميشدند؟!

 

اين جا هم همينطور است۔  اين بحران تازه نيست به قدمت تشكيل حزب حكمتيست عمر دارد۔ به پلنوم هاى ٥ و ٦ و ٧ خود نظر بيندازيد همين جمع قربانى سياست هاى كودتاگرانه امروز خط كورش اگر پنج سال قبل به جاى گرز چرخانى و ايثارگرى در راه آن خط ضد كمونيستى، فكر و تعمق ميكردند كار به امروز نميكشيد۔ مراجعه به حافظه و به مرور اتفاقات گذشته باید بسیار تلخ باشد که آن هنگام که کورش مدرسی علیه "خودمختاری طلبی کمیته کردستانی ها" یارگیری میکرد، برخی از افراد شاخص اکثریت فعلی در راس کمپین او و در محفل او بودند. باید بسیار گران باشد که کسی به "تظلم" کنونی علیه همان شیوه تحقیر کادرها بخاطر "محل تولد" شان، سمپاتی نشان ندهد. اگر هنگاميكه كورش مدرسى با صراحت، كمونيزم منصور حكمت را "شعارهاى كهنه"جار ميزد، درمقابل آن ايستاده بودند، اكنون موقعيت ديگرى داشتند۔ اگر جنبش قدرتمند سرنگونى جمهورى اسلامى را در سال ٨٨ به پاى موسوى نمي نوشتند و از كار بست متد منصور حكمت بهره اى داشتند لابد همان موقع
ميشد جدال سياسى را قطبى ميكردند و حزبشان را حول آن بسيج ميشد۔ اگر آن دوران نقدى داشتند و چيزى ميگفتند، اكنون كورش مدرسى با لحن تحقير آميز و نميگفت "اين حزب ماست، ما سياست آورديم، شما اصلا كتاب داريد؟ كتابتان كو؟"

 تمام اين فرصتها را با نيروى معترضين كنونى پيش بردند و بر دوش آنها خط بهمن شفيق در حزب حكمتيست دست بالا پيدا كرد و منسجم شد۔ اتفاقا بايد به همين دلايل منتقد جدى آن خط، عميقا و جدا نقدهاى سياسى و استراتژيك خود را مبناى بسيج نيرويش قرار دهد۔ بار دیگر تاکید میکنم که با ادعای "سهم" داشتن در آن "تز آوردن" ها و از موضع انتقاد به "تمامیت خواهی" نمیتوان بجائی رسید. این تیر زدن به پای خود است. اين حقيقت را بايد پذيرفت كه اين حزب، با سنت هايش، با مصوباتش و سياستهايش متعلق به خط كورش مدرسى است۔ مدتى است كه بهمن شفيق و شركا خيلى بيشتر از امثال رحمان حسين زاده در حزب حكمتيست صاحب خانه ترند۔ حزب و سياست و سنت و سبك كار و استراتژى آن متعلق به جناح اقليت است، اما انسانها و كادرها ى آن حزب، ميتوانند متعلق به آن جريان نباشند۔ اگر كسى بخواهد كارى كند بايد كليت اين خط و اين تاريخ را نقد كند، بايد توانايى و شجاعت گسستن را داشت۔ اگر چه نقد شامل خود افراد اين جريان نيز ميشود و به اصطلاح اعتراف به  ارتکاب اشتباه فاحش سیاسی چند ساله، در كوتاه مدت  دامنه عمل را محدود ميكند، اما در دراز مدت نيرو و انرژى پر بارى جهت تقويت جنبش آزاديخواهى  ميتواند آزاد كند۔

 

علاوه بر نقد سياسى و مبانى راست و"كارگرى كارگرى" بايد سنتها و بدعتهاى عجيب و غريب كه محصول اين دهه اخير است نيز نقد شوند ۔ از جمله يكى از بدعت گذاريها سنت( بيعت كردن) ميباشد۔ بعد از مرگ منصور حكمت ما چندين و چند بار شاهديم و خود نيز بعضا سهيم بوده ايم كه قرارى تصويب شود و از مثلا كورش مدرسى يا فلان شخص به خاطر فعالیت هائی که علی القاعده جزئی از عقاید و زندگی اوست، تحت عنوان "دفاع از ماركسيسم" قدردانى شود۔ يا بطور مثال منتقدین سیاسی را در ملاء عام تقبیح کرد، پرورش فالانژيسم و سر سپردگى و امثالهم  يا مثلا قرارى تصويب و شود و همگان را به قبول سياستهاى فلان كنگره و يا پلنوم متعهد كند۔ اين گونه خرابكارى و سنت عبوديت در تاريخ كمونيزم كارگرى نمونه نداشته است۔ بايد فرهنگ نازل ضد كمونيستى را نقد كرد۔

 

نهايتا سوال اين است كه آينده اين دو جريان چه خواهد شد؟

بخش عمده كادرها و رهبرى اين حزب تا ده سال قبل تحت هژمونى كمونيزم انقلابى در كارهاى جدى و مهم سهيم بودند، آنها در تلاش براى به جايى رساندن امر كمونيزم و رهايى انسان زحمت كشيده اند، ميتوانستند سرمايه انسانى جنبش كمونيستى در ايران باشند، ميتوانستند منشا تغیيرات و دگرگونهاى جدى شوند، اينها متاسفانه با انتخاب سياسى خود به آن گذشته پشت كردند و درامواج سياسهاى راست و غير كارگرى و غير كمونيستى غرق شدند، اكنون كه طوفان حقيقت، قايق فرسوده اين انتخاب نادرست را در امواج خود درهم شكسته است، آنها را در قالب دو جناح متفاوت به ساحل حقيقت سياسى پرتاب كرده است۔  قطعا اين دو جريان سرنوشت يكسانى نخواهند داشت۔

فعلا هر دو جناح با يك اسم فعاليت ميكنند ۔ يكى راه حل را برگزارى پلنوم و ديگرى برگزارى كنگره فوق العاده ميداند۔ احتمالا هم پلنوم فوق العاده و هم كنگره فوق العاده برگزار خواهند شد و مساله به قوت خود باقى خواهد ماند۔ صلابت واقعيات مصرانه تر از هر تعارفات ديپلماتيك ضرورت تداوم جدالها را ايجاب ميكنند۔ تا امروز فرق اين دو جناح در اين است كه جناح كورش مدرسى روشن اند و ميدانند چكار ميكنند و در منزگاه کدامین "انزوای کمونیستی" اطراق خواهند کرد. اما در مقابل جناح اكثريت دفتر سياسى نه ميدانند چكار ميكنند و نه ميدانند تا دو ماه ديگر كجا خواهند بود۔

 

مستقل از اينكه آينده اين دو جناح به چه مسيرى منتهى شود، هر دو جناح از اين كه هستند بشدت بى تاثيرتر و حاشيه اى تر خواهند شد۔ جناح كورش مدرسى كپى دست دوم و به موازات جماعت ايرج آذرين به محفل و محافل روده دراز و پر گويى مانند رضا مقدم و بهمن شفيق مبدل خواهند شد۔ اينها اهل كار حزبى و اداره حزب و زحمت كشيدن جهت نگهدارى حزب، نيستند۔ افراد تشکیل دهنده این حلقه هم اهل عمل و پراتیک انقلابی نیستند. اينها به مسير بخود مشغولى كسل كننده  پروژه پا خورده و قديمى "هسته های طرفدار" "پرولتارياى صنعتى"  و جمع های مهجور وراج های شناخته شده روانه خواهند شد۔

 

با اين حساب  اگر جناح اكثريت بخواهند ماندگار شوند، ضمن اينكه بايد نقد هاى اساسى سياسى خود را صریح و شجاعانه طرح کنند، در كنار آن بايد حزب و مصوباتش را كنار بگذارند و ماتريال انسانى را حفظ كنند و با آن دست به كار ايجاد تشكل  جديدى باشند  و افق و سياست ديگرى را اتخاذ كنند. در غير اينصورت و اصرار بر ماندن در اين قالب و با اين اسم و قواره ، پس از فروکش کردن فضای ملتهب و فریبنده "افشاگریهای درونی" رفته رفته ذوب خواهند شد و نيرويشان رفته رفته تجزيه
واهد شد۔ جمع زيادى تاكنون استعفا داده و كناره گيرى كرده اند۔ اين ريزش سرعت و گسترش پيدا خواهد كرد. بايد گفت كه براى اين جبهه سرنوشت ماتريال انسانى آن حزب بايد اهميت در درجه اول را داشته باشد ۔ از منظر كمونيزم منصور حكمت، انسان بطور كلى محور اساسى جدالها است۔ رهايى انسان و حتى انسان منتزع فارغ از اينكه محمل چه جايگاه سياسى و اجتماعى و طبقاتى در جهان است صورت مساله  اين كمونيزم است۔ اينكه انسانها در محمل طبقاتى متضاد در مقابل هم قرار ميگيرند، انسانها در انتخاب هاى سياسى در جدال با هم هستند، نه محصول ذات انسان بلكه محصول طبقاتى بودن جامعه است۔  كمونيزم با سلب و نفى اين مناسبات توليدى و با پراتيك انسان است كه انسان را رها ميكند۔ مساله محورى اين جناح رها شدن و رها كردن خود از تاثيرات مخرب خط و سياست هاى و تاكنونى آن حزب است۔ و اتفاقا اگر به آينده اى دلبسته باشند چاره ندارند جز اينكه به معنى واقعى كلمه جريانى انتقادی و بازنگر باشند۔  

اميد است هر دو طرف حداقل انصاف را به خرج دهند و بيشتر از اين از اسم منصور حكمت سو استفاده نكنند و با اسم و رسم خود دنباله كار و فعاليت خود را پى گيرند۔

 

٢٢ ژانويه ٢٠١٢

دسته‌ها:عبدالله شريفى