خانه > محمد جعفری > اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد (قسمت هفتم)

اسطوره جمهوری خودمختار مهاباد (قسمت هفتم)

فوریه 6, 2011

ناسیونالیست های کرد بطرز عجیب و اغراق آمیزی اسطوره جمهوری مهاباد ستایش میکنند. آنها گاهی با غرور، گاهی مظلومانه، گاهی تهاجمی، گاهی تدافعی، گاهی با بیم و تردید، گاهی خوش باورانه؛ روزی با کینه و نفرت و دشمنی، روزی آشتی جویانه، زمانی با فرصت طلبی، روزی سازش کارانه، گاهی با بزرگ نمایی، روزی فقیرانه، ایامی دراماتیک، گاهی شاعیرانه و البته همیشه غیر موشکافانه با ترکیبی از حالات سراب و اساطیری در مدح آن می نویسند، بزرگش میکنند، بمناسبت های متعدد در ستایش آن مراسم و یاد بود برگذار می کنند و از کاه جمهوری مهاباد کوه می سازند! انسان متعجب است یک جمهوری چند ماهه، در یک شهر کوچک با جمعیتی ٢۵هزار نفره آن زمان مهاباد، بی ارتباط با سایر مناطق و شهرهای اصلی کردستان مانند کرمانشاه و سنندج وغیر، بدون هیچ دست آوردی در زمینه تصویب یک قانون، یک مصوبه، یک قرار و یک ماده پیشرو در خصوص مساله آزادی زن، دهقانان و فرهنگ پیشرو؛ بدون شرکت یک زن! یک جمهوری که بیشتر محصول شرایط تاریخ ویژه آن زمان و تجدید آرایش قدرت های بزرگ امپریالیستی بود تا نتیجه فعالیت آگاهانه تشکل ها، سازمانهای توده ای و قیام مردم؛ یک جمهوری که در سایه ارتش سرخ و حضور نیروهای متفقین در آذربايجان و شمال ایران تاسیس شد، با توافق و رفتن آنها برچیده شد. ابژکتیو و منصفانه کجای آن بزرگ و با اهمیت بود که این همه در وصف آن گفت، نوشت و نوستالژی کرد و اساطیر ساخت؟ نه با روش و متدئولوژی تقدس سازی شبیه مذهبی، اگر با معیارهای متحول کننده آن را بسنجم هیچ تاثیر مثبت روی زندگی اجتماعی اکثریت مردم نداشت. آری، اما ارزش این رویداد برای ناسیونالیسم کرد دقیقا در این هست که هیچ کدام از آن ارزشها ریشه ای متحول کننده برای دهقانان و زحمتکشان کردستان نداشت…

 

حل مساله کرد

پس از فلسطین مهم ترین مساله ستم ملی در خاورمیانه مساله کرد است. نظر به اهمیت آن، کمونیستهای کشورهای که معضل کرد دارند نمی توانند آن را لاینحل بگذارند. کمونیست های که محدودیتی در این باب ندارند، یعنی برای کمونیستهای متکلم به زبانهای ترکی، فارسی و عربی شاید درک این مساله آنگونه که هست آسان یا مبرمیت نداشته باشد، چون خود آنها به این لحاظ در موقعیت کارگران و مردم کردستان قرار ندارند. مردمی که به زبان کردی در هرسه کشور تکلم می کنند تحت فشار هر سه حکومت ضد کارگر و ناسیونالیست هستند. اما درد چیزی و درمان چیزی دیگری است. مساله ستم ملی بدون نقدعمیق، همه جانبه، قاطع و بی تخفیف ناسیونالیسم بطورکلی بمثابه یکی از ارکان ایدئولوژی بورژوایی و ناسیونالیسم شوینیست حکومتهای ترکیه، ناسیونالیسم فارس (عظمت طلب ایرانی) و ناسیونالیسم عرب، نمی توان مشخصا به نقد ناسیونالیسم کرد رفت. ناسیونالیسم کرد بخشا معلول آن سه جنبش ناسیونالیستی مقتدر دیگر در این مناطق است. اگرمن مشخصا به نقد ناسیونالیسم کرد بطور موردی می پردازم به این دلیل است که در قدرت شریک نشدن او با حکومتهای رقیب اش، هنوز ادعای نوعی رادیکالیسم که تا حدودی خصیصه مبارزه ناسیونالیسم در قرون هجده و نوزده با سلطه فئودالیسم بود با خود حمل کرده و هنوز یدک می کشد. موقعیت اپوزیسیونی و مظلوم نمایی را به نوعی محق و برتری آرمانی بر ناسیونالیستهای حاکم برای خود ترجمه می کند.

 

مساله کرد تا به ایران مربوط می شود، این حکومت اسلامی بود برای باز پس ڱرفتن دستآوردهای انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران، جنڱ مسلحانه را به مردم کردستان تحمیل کرد. با جهاد خمینی در٢٨ مرداد ۵٨ ۱۳علیه مردم کردستان، مساله ستم ملی کرد در ایران وارد فاز پیچیده تری شد. مردمی که در جریان قیام مسلح شده بودند و طعم آزادی را چشیده بودند دیڱر بسادڱی به سیاست سرکوبڱرانه رژیم تن نمی دادند و نمی خواستند دستآوردهای خود را از دست بدهند و از شعارها و مطالباتی که با انقلاب مطرح شده بود، دست بردارند. رژیم بمنظور باز پس گرفتن این دست آوردها و آزادیها به مردم جنڱ مسلحانه تحمیل کرد. تصمیم قاطع کمونیستهای کردستان به مقاومت هم جهت حفاظت از آزادی و تداوم انقلاب پنجاه و هفت بود. انقلاب پنجاه و هفت آزادی احزاب و سازمان، تشکل های توده ای، فعالیت های مطبوعاتی و اعتماد به نفس مردم کارڱر و زحمتکش را به همراه داشت. بیست وهشت مرداد، روز زورآزمائی انقلاب و ضد انقلاب، دروازه عبور رژیم جهت سرکوب و در هم شکستن سازمانهای رادیکال و تثبیت ارزش های بی ارزش اسلامی به جامعه؛ و از زاویه کمونیست های کردستان هم سنگر دفاع از انقلاب، سنگر نه ڱفتن به کل حکومت اسلامی بود.

با فرمان حمله نظامی خمینی (جمهوری اسلامی) به کردستان ناسیونالیسم کرد در ایران جان تازه گرفت. نمی شد مدعی حق ملت کرد بود و نظاره گر این وضیت باشد. ادعای مبارز بودن و همراه مردم بودن را داشته باشد اما شریک مقابله با این لشگر کشی نشود. از قافله عقب می ماند. علاوه بر اینها، ناسیونالیسم کرد در ایران از موقعیت خود بعنوان شریک قدرت هیئت حاکمه بسیار ناراضی بود که چرا جدی گرفته نمی شود و جایگاه که شایسته خود می دانست برای وی قائل نیستند. فرصت بوجود آمده را غنیمت دانسته و برای قبولاندن خود به آنها حداکثر استفاد نمود. ناسیونالیسم کرد (با سبک خود) در کنار جریانات رادیکال کردستان شریک مقابله با این لشگر کشی جمهوری اسلامی شد(1). و به این خاطر اعتباری برای خود کسب کرد. در عین حال تاریخ مبارزه ناسیونالیسم کرد با رژیم جمهوری اسلامی، تاریخ سازش وی با او نیز هست. و این مبارزه و مقاومت هیچ گونه حقانیتی مضمونی و محتوایی به جنبش ناسیونالیسم کرد بخصوص حزب دمکرات نیست. اینک ازهردو سو ناسیونالیستها حاکم و اپوزیسیون میخواهند آن مبارزات را تماما بحساب ناسیونالیسم و کرد بودن مردم کردستان بگذارند. این درست نیست. در این پژوهش ما نشان خواهیم داد دو جنبش، جنبش ناسیونالیسم و کمونیسم و دو نیروی آنها در کردستان پس از غالب شدن مناسبات سرمایه داری در کردستان همیشه آشکار و پنهان در عرصه های مختلف اقتصادی، صنفی، سیاسی و نظامی در حال کشمکش هم با رژیم ها و هم با همدیگر بودند. گاهی در کنار هم و اغلب در مقابل حکومت های ایران، در جنبش مبارزه سیاسی- نظامی مردم کردستان حضور داشته اند و هر کدام اهداف متفاوت خود را دنبال می کند. اتفاقا این برخورد سرکوبڱرانه رژیم بود جو و فضای دیڱری بر روند مبارزه سیاسی مردم تحمیل کرد و مسیر مبارزه جهت دیڱری را طی کرد. یعنی در نتیجه شکست انقلاب بود جنبش ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران فرصت سر بلند کردن را پیدا کرد.

مبحث ناسیونالیسم مطلقا بر سر رفع ستم ملی و مساله زبان کردی یا مردم کردستان به چه زبانی صحبت می کنند نیست. مساله زبان  محملی برای اهداف سیاسی بده بستان و شریک حاکمیت شدن ناسیونالیسم کرد با حکومتهای مرکزی است. امروز چه زبانی بهتر و ابزار مناسب تری برای بهرمندی از دست آوردهای علمی در سطح جهانی و به تبع آن در سطح یک کشور است، یک مساله تخصصی و کارشناسانه است و می تواند بر روی آن صحبت کرد و نظر داد. اما تا جایکه مسائل سیاسی را بار جنبه تخصصی زبان نکرده باشند و از طریق آن محمل یک خرجین پلاتفرم سیاسی، پرچم و سیاست طبقاتی ویژه آویزان نکنند. ای
ن یک سطح از مبحث است، سطح دیڱر مساله این است که می توان به زبان کردی هم مبارزه طبقاتی و کمونیستی و هم بورژوایی کرد. زبان بورژوای کرد (ناسیونالیسم کرد) در بر خورد به کارگر و کمونیست کرد دارای همان مضامین و جوهری است که ناسیونالیسم عرب، ترک و فارس در حق به جنبش کارگری و کمونیستها در این مناطق دارند. زبان مشترک چیزی را از ماهیت متضاد منافع طبقاتی بورژوایی کرد و کارگر کرد تغییر نمی دهد.

یاد آوری این مساله مهم است که نباید مبارزه علیه یکی از شاخه های ناسیونالیسم به سود شاخه های دیڱر آن تمام شود. نقد ناسیونالیم کرد از کانال نقد ناسیونالیسم- شوینیست ترک، عظمت طلب ایرانی و ناسیونالیسم عرب می ڱذرد. ناسیونالیسم ایرانی هم چنان فضای ایجاد کرده که با هر صد نفری که صحبت کرده ام، تقریبا 70% آنها از همان کلمه اول ڱفتند: آقا شما کرد هستید؟ ایشان فارس بودن خود را فرض می ڱیرد و از روی لهجه من که کمتر از وی با لهجه "شکر فارسی" صحبت می کنم نمی تواند بی تفاوت باشد، بلکه کرد بودن را به من یاد آوری میکند تا فارس بودن خود را ثابت کند. تعدادی از مردم عادی متوجه برداشتی که پشت این "آقا شما کرد هستید" نیستند. معنی "آقا شما کرد هستید" این است که درست است به فارسی صحبت میکنید ولی حواست باشد هنوز آن فارسی که شاید و باید اصیل و پاک باشد نیست با لهجه است! کسانی که به زبان کردی تکلم می کنند وقتی با لهجه کردی فارسی صحبت می کنند در سطح فرهنگ غالب جامعه که فرهنگ هیئت حاکم است، کمتر از بقیه تحویل ڱرفته و در مواردی اینها لهجه داشتن را تا سطح مضمون و ارزش کش داده اند. تا متوجه شوند که شما اصولا به ملت و برتری زبانی بر دیڱری معتقد نیستید و به ناسیونالیسم بطور کلی مخالف هستید مهم نیست، قضاوت اولی و اجتماعی ناسیونالیسم شوینیست ترکیه، فارس عظمت طلب ایرانی و عرب که به مردم عادی رسوخ کرده است؛ پیش داوری ایجاد نموده که مردم کرد زبان بلحاظی (منفی) با بقیه تفاوت دارند. اصطلاحی هست که میڱوید: "روبا تا قباله خود بخواند، پوستش را کندند". برای نمونه من در مسافرت به ترکیه (سالهای 1993-2006)  چنان زیر فشار جو ضد کرد بودن هیئت حاکمه دولت ترکیه قرار ڱرفتم که به همراهیان خود توصیه کرده در حین مسافرت به ترکیه جلوی چشم ماموران دولتی تا عبور از مرز زیاد کردی باهم صحبت نکنیم(2). خودآگاهی وارونه ملی فضای ساخته که مردم فکر کنند بدلیل زبان کردی باید احساس کنند کمتر از بقیه تحویل ڱرفته می شوند. مثل موقعیت نابرابر زن در جامعه مردسالار که زن را کمتر از مرد بحساب می آورد. خودآگاهی وارونه ملی نمی تواند برابر رفتار کند. در مواردی چپهای تماما نبریده از ناسیونالیسم آن طرف سکه نشان خواهند داد و بنشانه ارفاق به ناسیونالیسم، اگر اقدام شیرینی از مردم کرد زبان میبینند می گویند " کردها همه مرد و آدم های خوبی هستند". آن اقدام شیرین را بحساب کمونیست بودن ما، و انسانگرایی مردم کردستان نمی گذارند، آن را بحساب کرد بودن می گذارند.

باید از طریق تقویت جنبش کمونیستی در منطقه سنت های برخورد برابر را از زیر نفوذ سنت های برخورد نابرابر ناسیونالیستی تمیز داد. نمی توانیم در نقد این فرایند تنها به نقد ناسیونالیسم کرد اکتفا کرد، آن را محکوم کنیم و از مردم کردستان بخواهیم که دست از ناسیونالیسم بکشند، اما حکومتهای ناسیونالیست که در قدرت هستند نقد نشده بحال خود بگذاریم تا در لفافه میراث فرهنگی،(میراثی که همیشه مایه گمراهی کارگراست)، مبارزه با تجزیه طلبی، پاسداری تاریخ و تمدن ملت، حماقت جنبش ناسیونالیستی حاکم را بفرهنگ مردم تبدیل نموده و آن را مایه افتخار قلمداد کنند. اڱر ما کمونیستها مخالف پرچم ملی، مرز و تقسیم مردم بر این اساس هستیم، آنگاه نه تنها آن وقتیکه در حال ساختن پرچم جنبش ملیگرایی ترک و کرد هستند و میخواهند جهت سهم خواهی خود، کشور را "تجزیه" کنند و ناسیونالیسم حاکم را چالنج کنند آن را جهل و خرافات و ضد کارگری میدانیم؛ دقیقا ناسیونالیسم آنها یکه در حاکمیت هستید و هیچ ادعای بر تجزیه کشور ندارند و خواهان حفظ تمامیت ارضی هستید هم عینا خرافات، جهالت و ضد انسانی میدانیم. نقد ملیگرایی تاکتیک کمونیستی نیست اصول پایه آن است، و باید در تمام وجود آن بمثابه نقد ریشه ای یک راه حل عمومی انسانی درک شود و نه مخالف پرچم ملت های که در حال ساختن هستند باشید؛ ولی موافق نوعی از آن (پرچم ملت خود) بود. آسان خواهد بود برای ناسیونالیست های این طرف که ناسیونالیسم طرف مقابل را بی رحمانه نقد کند، اما این اهمیت ندارد، اگر بطور کلی و از جمله ناسیونالیسم در حاکمیت خود را نیز بیرحمانه نقد نکنند، اساس کار این است. نقد ناسیونالیسم جاده یک طرفه نیست. اڱر ما مخالف پرچم، مرز و تقسیم مردم بر اساس هویت ملی هستیم چرا باید موافق نوعی از آن بود؟

و بالاخره لازم به تذکر است که نباید تلویحا یا بڱونه تصویر ناروشنی داد که این نقد فقط محدود به ناسیونالیسم کرد است. از موضع کمونیستی نقد هر شاخه آن، قابل تعمیم به همۀ آنهاست. مخاطب ما تنها ناسیونالیسم کرد نیست، مخاطب این نقد کل مکتب جهانی ملیگرایی است. اڱر مثلا کمونیستی در تهران کلمه کرد را از این اثر بردارد و ناسیونالیسم فارس بجای کلمه کرد بڱذار، یا در تبریز ترک و در بلوچستان بلوچ و در اهواز عرب بجای کلمه کرد بڱذار اصول نقد یکسان و معتبر می ماند. چنانچه نقد به مذهب نمی توان صرفا به نقد اسلام محدود بماند
لکه باید کلیه سیستم ایده ئالیستی و مذاهب با تمام شاخه ها و شعبات آن در بربڱیرد. در جهانبینی کمونیسم، نقد اسلام نه تنها آوانس به مثلا مسحیت یا یهودی نیست بلکه زدودن کل سیستم و صنعت مذهب در کلیت آن از جمله جهالت مسحیت و یهودیگری است. دقیقا نقد ما به ناسیونالیسم کرد همچنین نقد ناسیونالیسم فارس، ترک، بلوچ و عرب است. در جای دیگر مفصلا خاطرنشان خواهیم کرد که ناسیونالیسم عصر ما صرفنظر از ویژڱیهایشان همه داری اصول مشترکی هستند و بدین معنی نیست ناسیونالیسم کرد دراصول پایه با بقیه تافته جدا بافته است که نقد آن آوانس و امتیازی به نفع دیڱر ناسیونالیست های حاکم تمام شود. اجازه نمیدهیم سوء تعبیر شود که این فقط ناسیونالیسم کرد است که ارتجاعی، عقب مانده، ضد کارڱر، ضد کمونیسم، بیڱانه ستیز و نسخه ابدیت کردن تفرقه فی مابین مردم و به این اعتبار ضد انسانی است؛ این صفات مستتر درتمام جنبش های ناسیونالیستی دنیای معاصراست.                  

جمهوری خودمختار مهاباد هم واقعیت هم افسانه

ناسیونالیست های کرد بطرز عجیب و اغراق آمیزی اسطوره جمهوری مهاباد ستایش میکنند. آنها گاهی با غرور، گاهی مظلومانه، گاهی تهاجمی، گاهی تدافعی، گاهی با بیم و تردید، گاهی خوش باورانه؛ روزی با کینه و نفرت و دشمنی، روزی آشتی جویانه، زمانی با فرصت طلبی، روزی سازش کارانه، گاهی با بزرگ نمایی، روزی فقیرانه، ایامی دراماتیک، گاهی شاعیرانه و البته همیشه غیر موشکافانه با ترکیبی از حالات سراب و اساطیری در مدح آن می نویسند، بزرگش میکنند، بمناسبت های متعدد در ستایش آن مراسم و یاد بود برگذار می کنند و از کاه جمهوری مهاباد کوه می سازند! انسان متعجب است یک جمهوری چند ماهه، در یک شهر کوچک با جمعیتی ٢۵هزار نفره آن زمان مهاباد، بی ارتباط با سایر مناطق و شهرهای اصلی کردستان مانند کرمانشاه و سنندج و غیر، بدون هیچ دست آوردی در زمینه تصویب یک قانون، یک مصوبه، یک قرار و یک ماده پیشرو در خصوص مساله آزادی زن، دهقانان و فرهنگ پیشرو؛ بدون شرکت یک زن! یک جمهوری که بیشتر محصول شرایط تاریخ ویژه آن زمان و تجدید آرایش قدرت های بزرگ امپریالیستی بود تا نتیجه فعالیت آگاهانه تشکل ها، سازمانهای توده ای و قیام مردم؛ یک جمهوری که در سایه ارتش سرخ و حضور نیروهای متفقین در آذربايجان و شمال ایران تاسیس شد، با توافق و رفتن آنها برچیده شد. ابژکتیو و منصفانه کجای آن بزرگ و با اهمیت بود که این همه در وصف آن گفت، نوشت و نوستالژی کرد و اساطیر ساخت؟ مدت کوتاه آن را موجه دانست و به پیام آن توجه نمود! تشکیل آن در سایه ارتش سرخ را نادیده گرفت؛ چون تعداد کشورهای جهان که با نقشه و گونیای کشورهای امپریالیستی تاسیس شده اند و به روی نقشه جهان آمده اند مانند اسرائیل و برخی از شیخ نشینهایی عرب کم نیستند. دخالت ناچیز مردم را نادیده گرفت و آن را مثلا به پایی شرایط نوشت و به پیامی که در برداشت توجه نمود. در این حالت هم مگر جمهوری خودمختار مهاباد چه پیامی برای مردم داشت؟ نه با روش و متدئولوژی تقدس سازی شبیه مذهبی، اگر با معیارهای متحول کننده آن را بسنجم هیچ تاثیر مثبت روی زندگی اجتماعی اکثریت مردم نداشت. آری، اما ارزش این رویداد برای ناسیونالیسم کرد دقیقا در این هست که هیچ کدام از آن ارزشها ریشه ای متحول کننده برای دهقانان و زحمتکشان کردستان نداشت.

با این همه چرا ناسیونالیسم کرد تا این حد راجع به جمهوری خودمختار مهاباد اغراق و بزرگ نمایی می کند؟ ناسیونالیسم همه جای دنیا همیشه در صدد هویت تراشی ملی است. باید جای شروع به تاریخسازی کرد. از کسانی قهرمان پروراند. برای آینده مورد نظر خود، تاریخ گذشته مورد نظر خود را ساخت و از آن همت طلبید. مزید بر اینها، با منطق جهان امروز آنها محق هستند وقتی میگویند: "همه ناسیونالیست ها پرچم دارند، اکثرا کشور مستقل دارند، در سازمان ملل و غیر سری طوی سران دارند. کرد هم باید در سازمان ملل نمایده داشته باشد. کرد هم دوست دارد دولت خود داشته باشد، کرد هم حق دارد استقلال، خودمختاری، حق ملل در تعیین سرنوشت خویش داشته باشد. سرزمین و منابع طبعی اش به یغما برده نشود؛ زبان و فرهنگ خود داشته باشد. ناسیونالیسم کرد دوست دارد بحساب بیاید و شخصیت ملی خود داشته باشد و نزد اربابان قدرت تحویل گرفته شود".

جمهوری خودمختار مهاباد تداعی کنند همه این فاکتورها برای ناسیونالیسم کرد است. جمهوری خودمختار مهاباد جواب هر کسی است که میگوید کرد نمی تواند حکومت داشته باشد چون بنیه اقتصادی خود کفا ندارد، چون منابع نفت، گاز و طلا ندارد، چون راه آبی به دریا ندارد و چون جمعیت (نیروی انسانی) کافی برای اداره مملکت ندارد. چون کردستان از نظر صنعتی توسعه نیافته است، چون از نظر تاریخی هیچ گاه حکومت نداشته است. چون صلاحدین ایوبی هیچ وقت هویت خود را کرد اعلام نکرد بلکه خود را یک سردار اسلامی معرف نمود. کریم خان زند حکومت کردی بمعنی متعارف نداشت. این تازه قسمت استدلال و توصیه های حکیمانه و خفیف تر قضیه از جانب رقبای ناسیونالیست در رد هویت ناسیونالیسم کردهستند. حالت تهدید آمیز و خشن تر مساله این است که ترکیه، ایران، عراق و سوریه نمی گذارند. آنها کرد را این گونه خطاب کی کنند: "شما هویت ندارید، شما هیچی نیستید ( ناسیونالیست ها همدیگر را با این معیارها می سنجند). در نتیجه فکر کردن به کشور مستقل و حکومت کردی بیهود
است".  در جواب به همه این مشکلات و برای التهاب درد ناسیونالیسم کرد،ایشان جمهوری خودمختار مهاباد را نشان می دهد. جمهوری مهاباد طلسم را شکست، دلگرمی و امکان پذیر بودن حکومت کردی بوجود آورد. دیگر مهم نیست آن رویداد خود واقعی بود یا افسانه، مهم این است چه تصویری از آن به جامعه داد. این همه درمورد "جمهوری سرفراز مهاباد" ادعا میکنند واقعا باید دید که اصلا سری داشت تا فراز باشد؟ هسته اصلی این رویداد تاریخی خیلی خلاصه با این شکل است:

در جریان و پس از پایان جنگ جهانی دوم و ورود ارتش سرخ به آذربايجان، روسای عشاير و مالکين با رهبری قاضی محمد ( درقسمت دوم این سلسله مقالات تا حدودی به بستر شکل گیری ک.ژ.ک و حدکا اشاره شد که اینجا لازم به تکرار نیست)، به اميد استقرار حاکميت ملی در کردستان با همفکری و کمک شوروی، جمهوری خودمختار مهاباد را تائیسس ميکنند. روسای عشاير و قاضی محمد تا عقب نشينی ارتش سرخ از ايران در سایه کشمکش قدرتهای جهانی با رژيم شاه سازش نکردند. اما بعد از آرايش جديد بين فاتحين جنگ دوم جهانی و عقب نشينی ارتش سرخ از ايران، قاضی محمد رهبر جمهوری …برای سازش با حکومت مرکزی به پای خود به استقبال تيمسار همايونی رفت و خود را تسليم حکومت شاه جنایتکار کرد که متاسفانه بعدا توسط حکومت شاه بیرحمانه اعدام شد. رئيس عشيره معروف ملا مصطفئ بارزانی که فرمانده نيروی های جمهوری خودمختار مهاباد بود، پس از حمله نيروهای ارتش ايران در ۱۷ ماه سپتامبر ۱۳۲۶ به همراه نیروهای باقی مانده دولت خودمختار به روسيه ڱريختند. باید به سرعت از سال 1326  گذشت چون به گفته آقای غنی بلوریان در مقدمه کتاب " ئاله کوک": " در سال 1338 ضربه سختی به حزب وارد آورد و اکثریت کادر و اعضای توانمند آن دستگیر و زندانی شدند. فراری ها در مدتی که در بغداد زندگی… بدین طریق حزب آرام آرام از بین رفت و اعضا متفرق شدند، بدین طریق میدان مبارزه سیاسی در کردستان تحت سلطه ایران به مدت بیست سال 1338-1358 مثل گورستانی ساکت باقی ماند و هیچ نوع تحرکی و جنبشی سیاسی در آن به چشم نمی خورد."

هنوز بحث بر سر داشتن حکومت و کشور مستقل است و نه ماهیت حکومت و دولت. اما مخالفت کردن من با تمام پلاتفرم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناسیونالیسم و جمهوری مهاباد از بیخ و بنیان متفاوت است، از این سر یعنی کرد حق ندارد نیست. بنظر من حق تشکیل کشور مستقل کردستان همان اندازه حق مردم کردستان است که حق هر مردم دیگری در هرگوشه ایی درجهان. کرد بودن هیچ دلیلی ندارد حقی که به مردم هر کجای دنیا رواست از او سلب نمود. اما کل جوهر مساله بر سر ماهیت ملت، کشور و حکومت است که طبقاتی هستند و تمام طبقات یک جغرافیا را در یک کیسه به اسم ملت ریختن غیر طبقاتی و غیر علمی وغیر واقعی است و بمنظور دشمنی با استقلال کارگر در آن جامعه می باشد. تمایز من اینجا مشخص می شود. مخالفت من همینجا شروع می شود که استقلال، حکومت، دولت، پرچم ملی، آزادی فرهنگی و زبان رسمی را معادل آزادی و خوشبختی و آسایش همه مردم یکی گرفته شود!

مشکل من اینجاست مگر٢٠٠کشور ملی با استقلال، حکومت و فرهنگ و زبان رسمی و…در جهان عملا توانسته اند جنگ را ریشه کن کنند، نابرابری طبقاتی و فقررا از بین ببرند، آزادی و برابری شهروندان را در همه سطوح اجرا کنند؟ حتی یکی از آنها توانسته دستمزد پرداخت کردن و دستمزد گرفتن و پول را از دور خارج نماید؟ حال اگر کشور مستقل کردستان به این لیست اضافه شود قضیه چه فرق می کند؟ یکی به لیست آن ٢٠٠کشور اضافه شده بود. حال اگر جمهوری خودمختار مهاباد به اهداف خود یعنی دست یافتن به استقلال، حکومت، پرچم وآزادی فرهنگ وزبان رسمی رسیده بود چه فرقی با کشورهای برزیل، هند، پاکستان و ترکیه که استقلال، حکومت، دولت  زبان و فرهنگ رسمی دارند داشت؟ بچه های خیابانی برزیل و هند خیلی خوشبخت هستند و مردم آنها خیلی برابرند؟ حکومت آنها برای کارگر خیلی عادل است؟ استقلال از کی، حکومت کدام طبقه، چه نوع دولتی، آزادی کدام فرهنگ و پرچم؟ بدلیل پاسخ ناروشن به این سئوالات و حس ناسیونالیستی است که در هر کشوری مردم بتنگ آمده، سلطه حکومت های مرتجع و دیکتاتور را برمی اندازند؛ ولی یکی دیگر بخشا از قبلی مرتجع تر و کثیف تر جایگذین می کنند.

دولت ابزار سرکوب یک طبقه علیه طبقه دیڱر است و ملت خیالی و پوچ است که هیچ کسی نمی توان یک خصوصیات  مشترک و ویژه (یک ملت) از نظر علمی ثابت کند. این یک اصل هویتی جامعه شناسی علمی و مارکسیستی است. ڱویی هر ناسیونالیستی که ملت خود را تقدیس کند و دوست داشته باشد این قاعده در مورد وی مستثناء می شود.  حال اڱر کرد ملت و دولت نداشته است کسی که برای به وجود آوردن آن مبارزه می کند بدلیل "کرد بودن" نفس کار و ماهیت این دو را عوض می کند، یعنی از ارتجاعی بودن تلاش ملت سازی به انقلابی؛ و از ضد کارگری بودن این مجاهدت ها به کارگری تغییر ماهیت می دهد! این از نظر نظری مساله. بلحاظ تجربی وعملی هم معنی زمینی ناسیونالیسم به زبان جنبش ها و شورشهای اجتماعی خود را در پاکسازیهای قومی، ڱورهای دستجمعی، کوره آدم سوزی ها و تنفر پراکنی ترجمه می کند.

رفع ستم ملی حال چه از طریق جدایی و تشکیل کشور مستقل و خواه بوسیله رفراندم و ماندن در ایران به عنوان شهروندان متساوی الحقوق برای ما کمونیست ها قله رفیع رهای و سوسیالیسم نیست. کار ما با طبقه کارگر دو طرف خاتمه یافته نیست.
وظایف ما در قبال طبقه کارگر با حق جدایی و تشکیل یک کشور مستقل "ملت" مورد نظر کردستان باشد، تمام نمی شود. مناسبات اقتصادی و سیاسی داخل کشور جدید تابع کشمکش و تحولات دیڱری است که تاثیر نفس استقلال بر آن از پیش قابل پیش بینی نیست. اراده ملت از روی چه معیاری تعیین می شود که فلان تصمیم تصمیم اصیل خود ملت است؟ پروسه ای که می ڱذارند تصمیم ملت معلوم شود چیست؟ چڱونه می توان اثبات کرد که جدایی فلان ملت اراده خود آن ملت بوده است و دست هیچ قدرت خارجی (آمریکا، انگلیس، روسیه و…) و احزاب ناسیونالیسیت از هر دو طرف در آن دخالت نداشته است؟ اینها نکاتی هستند که ما پیشروی و پسروی را با آنها می سنجیم. نکاتی مانند آیا طبقه کارگر چه میزان در بدست ڱرفتن سرنوشت خویش بعد از جدایی و تشکیل کشور جدید دست یافته اند، چه حقی در زمینه تشکل، اتحاد صفوف خود و رفاهیات بدست آورده که با پیش از استقلال نداشت تعیین می کند که کدام اقدام در دستور خواهیم گذاشت. ما نه برای ماندن در ایران و نه جدایی و تشکیل کشور مستقل اتوماتیک چک سفید امضاء نمی کنیم.

مساله کرد یا با جدایی و استقلال یا ماندن بعنوان شهروندان متساوی الحقوق در ایران حل شدنی است، خودمختاری، فدرالیسم و یا حق ملل در تعیین سرنوشت خویش نسخه ابدیت کردن تفرقه و دشمنی ملی میان این بخش مردم با آن بخش دیگر است. از طرفی منفعت ناسیونالیسم کرد ایران اجازه نمی دهد و از طرفی دیگر شهامت ندارد گویا، شفاف و بی اگر و اما همین را مطالبه کند و سر راست شعار جدایی و استقلال بدهد. وسوسه شریک شدن در اقتصاد ایران آن جاذبه و دلیلی است که با مساله کرد مثل کارت بازی، همیشه با آن بازی کند.

اگر جمهوری خودمختار مهاباد اهداف ناسيونالیسم کرد را متحقق میکرد؛ استقلال، حکومت، دولت، آزادی فرهنگی و زبان رسمی و پرچم به ارمغان آورده بود، اگر قاضی محمد مثل علی عبدلله صالح 30 سال، عین حسنی مبارک 30 سال یا همچون حافظ الاسد مدام العمر رئیس جمهور می بود، پرچم کردستان مثل اغلب مناطق ترکیه بر بالایی بام مردم کردستان برافراشته بود؛ باز کارگران کردستان باید با آنها مثل هرکارگر کمونیستی در ایران، در ترکیه و پاکستان به آن سمبل های بورژوازی برخورد می کرد. یعنی برای آزادی و سعادت بشر اول باید با آنها تعیین تکلیف کند. یک بار برای همیشه باید روشن ساخت و توضیح داد افسانه جمهوری خودمختار مهاباد ازکجا آمد، چه کسانی ساختند و چه پیامی در بر داشت و این سراب و افسانه سازی را پایان داد. البته حدکا مختار است آن را به عرش اعلا ببرد، هر چه رنگ و روغن هست همراه با پارچه رنگارنگ به چوب علم جمهوری مهاباد آویزن کند. اما ما که سر اساطیر سازی و شعبده بازی نیروهای بورژوایی را خواندیم، متوجه هستیم زیر آن رنگ و روغن غیر پوسیدگی و نسخه استثمارکارگر چیز با ارزشی نیست.  برپايی جمهوری خودمختار مهاباد برای کارگر، زن و دهقانان رویداد مهمی نبود و نیست، میخواهند مهمش کنند. این رویداد شهامت هیچ کارگر کردی در مقابل صاحت کارکرد بالا نمی برد، تداعی کننده هیچ ارزش مساوی طلبی یین انسان نیست. اگر با معيار مساوات طلبی٬ عدالت خواهی و مدرنیسم آن را قضاوت کنیم، به تغيير در زندگی مردم کارگر و زحمتکش کردستان آن را بسنجيم، آنگاه بی اهميت بودن و پوچ بودن آن  نزد مردم روشن تر خواهد شد. ارزش اين واقعه نزد کارگران و زحمتکشان کردستان شبیه به قصه و افسانه های پوچ شاه زادگان گرفتار دست دیو در ایام قدیم است تا يک تحول اجتماعی و يک رويداد پيشرو، مدرن و مهم درزندگی مردم کردستان.

بیوگرافی شخصیت های حزب دمکرات "ملی کرد"  

در دنیای که موقیعت تولید کنندگان، کسانیکه تولید میکنند و ثروت جامعه می آفرینند با محصول کار و مناسبات آن وارونه است، نتیجه کارکرد آن سیستم طبعا منجر به وارونه شدن مولفه های زیادی خواهد شد. دیوار کج دنیای وارونه از همین جا پایه ریزی خواهد شد. در این دنیای وارونه بعید نیست جاهل را عالم، حماقت را درایت، بی شرفی را با شرفی، بندگی را آزادی، حمله را دفاع، جنگ طلبی را صلح دوست، مرتجع را رادیکال، سرکوبگر را انقلابی و دروغ را حقیقت جلوه دهند! چنین است برخی از آثار مورخین، تئوریسین ها، دانشمندان، شاعران و سیاستمدار ناسیونالیست طبقه بورژوازی معاصر. ناسیونالیست ها هر چند و هر کدام این مولفه ها را در مورد شخصیت های ملی خود تغییر ماهیت می دهند. بیوگرافی شخصیت های (ملی کرد) حزب دمکرات به روایت ناسیونالیست ها در این متن " وارونه وتغییر ماهیت داده شده" جای خواهند گرفت.

اما انصاف حکم می کند یک ملاحظه تاریخی را یادآور شد: بر متن این ملاحظه نه من و نه هیچ انسان واقعبینی این انتظار را ندارد  که درعصر فئودالیسم و ملوک اطوایفی جامعه کردستان، رهبران قیامها، شورشها و اعتراضات، شخصیتهای لائیک، سکولار به معنای امروزی کلمه، مدرن و مترقی باشند. باید آنها را در متن دنیا و داده های زمانه خود آنها گذاشت و بر آن مبنا بقضاوت آنها نشست. اما درست وقتی آنها را در متن دنیا و داده های زمان خود می گذاریم، انتظار اینکه خط و موضع حمایت از دهقانان علیه مالکین، طرفدار ارزشهای مدرن بورژوازی انقلابی آن زمان؛ طرفدار دولت متمرکز، جنبش جهان شمول در مقابل محلی گری زمان خود؛ برابری زن و مرد و آزادی طلاق بوده باشند، انتظار زیادی نیست. ولی متاسفانه چنان که ذیلا مشخص خواهد شد "رهبران کرد" انقل
بیون رادیکال زمانه خود هم نبودند، برعکس حفظ ارزشهای جامعه بدوی را امر خود دانسته اند. نکته تائسف آور در این رابطه این است که اکنون احزابی واشخاصی آنها را رهبران و پیشوایان مردم کرد به ما قالب می کنند! چنانکه در ذیل خواهیم دید آنها خود سردمداران فئودال، شیوخ و مرتجعین بودند. بخشا در اعتراض به روند جهانی شدن و شهری شدن جامعه بدوی کردستان قیام کردند. چنانکه تاریخ نشان می دهد از جنبش های مترقی زمانه خود گامهاعقب بودند و حداقل خصوصیات مدرن و ارزشهای بورژوازی و لیبرالیسم نمایندگی نکردند. با این همه امروز سازمانها و جریاناتی آنها را رهبران مردم دانسته و مراسم و جشن بزرگداشت و سالگرد قیام ها، تولد و وفات برای آنها تحت عنوان "بزرگان کرد" برپا می دارند، و با این کار جبهه ارتجاع امروز جامعه کردستان را در مقابل جنبش آزادیخواهی و مساوی طلبی طبقه کارگر کردستان تقویت خواهند کرد.

جنبش های شیخ سلام بارزانی، شیخ محمود حفید، شیخ سعید پیران 1925، شیخ رضا درسیم و شیخ عبدالقادر ازناسیونالیسم معاصر ارتجاعی تر بودند. نامبردگان با اسم و رسم مشخص است به چه گرایش و اقشار اجتماعی متعلق بودند. می ماند رهبران معاصر تر و جدید ناسیونالیست که لازم است آنها را کمی بیشتر به خوانندگان معرفی نمایم. چند فاکت و نقل قول از باصطلاح رهبران مدرن تر آنها جایگاه و دلمشغولیهای آنهارا نشان خواهد داد:

الف- آقای قاضی محمد: "قبل از اینکه قاضی به پست تریبون که در مرکز میدان چهارچراغ قرار گرفته بود برود به اعضای کمیته مرکزی اعلام کرد: "بروید آن قرآن و نقشه کردستان بزرگ و پرچم کردستان را بیاورید." … اعضای کمیته مرکزی … قرآن مقدس به همراه پرچم ونقشه کردستان بزرگ را روی دست ملا حسین شکاک گذاشتند و به … قاضی محمد روپوش قرآن و پرچم و نقشه کردستان را کنار زد و مراسم رسمی سوگند را به جای آورد و فرمود:  " من به خدا، به کلام عظیم خدا، به میهن، به شرافت ملت کرد، به پرچم مقدس کردستان قسم یاد می کنم که تا آخرین نفس زندگی ام و تا آخرین قطره خونم با جان و مال در راه حفظ استقلال و برافراشتن پرچم کردستان تلاش کنم و نسبت به جمهوری کردستان و اتحاد کرد و آذربایجان مطیع و وفادار باشم". ص 79 هاله کوک خاطرات غنی بلوریان. در جای دیگر باز به مناسبت 60 مین سالڱرد جمهوری مهاباد، آقای رزڱار رنجرو در هلند، در روز 26 ماه ژانویه 2006 از زبان همسر آقای قاضی محمد (مینا خانم) نقل می کند و نویسد: " قاضی مطالعه زیادی داشت و خیلی خود را خسته می کرد نهج اللبلاغ، تفسیر قرآن و احادیث پیامبر می خواند."  ملاحظه کردید که قاضی محمد این همه به وی افتخار می کنند چه مردی بوده و فکرش با " کلام عظیم خدا، نهج اللبلاغ و احادیث پیامبر" مشعول بوده و چه منابعی را مطالعه کرده است! امروز از روی اجرای مفهوم "کلام عظیم خدا، نهج اللبلاغ و احادیث محمد قریشی" توسط جمهوری اسلامی و طالبان می توان باقی داستان را تا پایان متوجه بود.

ب- عبدالرحمن قاسملو رهبری وقت حدکا در انقلاب ۱۳۵۷ به خمینی لبیک ڱفت. در زمان جنڱ مردم کردستان با رژیم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ از پشت و از بالای سر هیئت نمایندڱی خلق کرد، با رژیم باب مذاکره بازکرد و با این تک روی از اعتبار و اتحاد هیئت نمایندڱی خلق کرد در مقابل رژیم کاسته شد و زمینه دودستڱی درآن را فراهم آورد. به رهبری ایشان حزب دمکرات ارتش و سپاه پاسداران را به داخل شهر سنندج در سال ۱۳۵۸ اسکورت کرد. حمله به مردم، تشکلهای توده ای و اعلام جنڱ با سازمانهای کمونیستی و ازجمله قتل عام پیشمرڱان سازمان پیکار در سال  ۱۳۵۹ درشهر بوکان، ترور صلاح شمس الدین مسئول اتحادیه کمونیست ها در جلوی خانه خودش در شهر مهاباد بدلیل تبلیعات سیاسی و روشنگری در مورد برنامه حدکا همه در زمان رهبری عبدالرحمن قاسملو صورت گرفتند.  حمایت از شورای ملی مقاومت و پیوستن با مجاهدین، تصويب قطعنامه ارتجاعى جنگ سراسرى عليه سازمان کردستان حزب کمونيست ايران- کومه له در کنگره شش اين حزب در سال  ١٣٦٣ و کشتن بیش از … حتی حزب دمکرات "رهبری انفلابی" در نتیجه برخورد نابرابر، تک روی و "لیست فیکس" قاسملو در سال 1368 انشعاب کرد. همه این " افتخارات" دست آورد تاریخی این رهبر "کرد" هستند.

پ- رهبران متاخر حزب دمکرات از جنبش دوم خرداد "انتخابات" ریاست جمهوری دوره هشتم از خاتمی دفاع کردند. از نظم نوین آمریکا حمایت کردند و رئیس جمهوری بوش را تبریک گفتند. حمایت از نامزدی مهدی کروبی در "انتخابات" ریاست جمهوری دوره دهم  وبالاخره تاسیس یزاکا شاهکاریهای رهبران جدید تر حدکا هستند! تمام این سکاندال را به اسم منافع کرد آنجام دادند. کجای این به نفع کرد بود؟  قاضی محمد به استقبال سرلشگر همایونی می رور تا به کرد خدمت کند.  قاسملو به خمینی لبیک می گوید و با کومه له جنگ تحمیل کرد تا به کرد خدمت کند. این فاکتهای مهمی هستند تا کارتاکتر رهبران قدیم و جدید این احزاب را بلحاظ عملی به بوته آزمایش گذاشت وبهتر آنها را شناخت. اسناد نشان دادند، آرمان وی در قدیم دفاع از دهقان و زحمتکش نبود، همچنین که امروز در دفاع از منافع کارڱر و راه حل کارڱری رفتار وی حمایت ازصاحب کار و راه حل بورژوای در مقابل راه حل کارڱری حل مسائل قرار دارد. وظیفه ما کمونيست ها، مردم معترض و همه  آزادی خواهان واقعی است که مردم کردستان و کل منطقه را از سازشکاری ای
رهبران و احزابشان مطلع نمایم. تاریخ ڱذشته "رهبران کرد" قاضی محمد، جمهوری مهاباد، حزب دمکرات و ناسیونالیسم بطور کلی نه تنها نقطه قوت مبارزه مردم کردستان برای آزادی، برابری و سعادت در این پروسه تاریخی نبوده و نیستند، بلکه در پروسه این نقد و بررسی بافاکت نشان داده شد که نقطه ضعف اساسی و بازدارنده مبارزه کارگر برای آزادی، برابری و سعادت بوده و هستند. نه تنها نمی توان از روش آنها الڱوبرداری و استفاده کرد، بلکه باید در تمام سطوح مبارزاتی آرمانهای آنها، افق- جهانبینی و ارزشهای آنها را عمیقا بنقد کشید. تاریخ مبارزه آنها برای نسل امروز مردم کردستان نه تنها جای افتخار نیست بلکه مایه تائسف عمیق، نڱرانی، پشیمانی و تلاش برای جبران و تصحیح بد آموزیهای آنها است. دنبال سیاست رهبران قدیم و جدید حزب دمکرات افتادن، در سیاست امروز کردستان و ایران بسی حماقت است.  

ت- اخیراعبدالله مهتدی و اشخاصی از کومه له "عملکرد رهبران سیاسی کرد ایران در سال 2010" به لیست رهبران کرد اضافه کردند. پراتیک یک ساله آنها را بعنوان رهبران کرد ارزیابی می نمایند. اینکه نویسنده آن چند مطالب خود تا چه حد سطحی نگرانه به جامعه و تناقضات آن برخورد می نماید که تمام طبقات یک جغرافیا را غیر طبقاتی و غیر علمی وغیر واقعی در یک کیسه به اسم کرد بمنظور دشمنی با استقلال کارگر ریخته است؛ هیچی از این حقیقت کم نمی کند که مرز کومله یها با حزب دمکرات چنان شبیه بهم و نایونالیستی هست که جامعه آنها را به یک چشم نگاه میکند. فرق اساسی و مرزی بین رهبران کومله و رهبران حزب دمکرات قائل نیست. در این بخش مشخصا موضع نقد حزب دمکرات است، ولی در فرصت دیگری به آنها نیز خواهم پرداخت. پس موضع مشخص را دنبال کنیم.

می توان ڱذشته را به ڱذشته سپرد. پیروزی و شکست جنبش های اجتماعی را در متن شرایط تاریخی خود آن جنبش ها بررسی کرد و نه به عقل و داده های امروز به قضاوت قاضی محمد و جمهوری مهاباد نشست. البته می توان از ڱذشته درس و تجربه اندوخت.  ڱذشته ای که قابل دفاع باشد، ڱذشته ای که قابل تعمیم باشد و با روند تکامل زندگی امروز و فردای انسان برای آزادی وی در تناقض نباشد. دقیقا این کاری است که ما انجام میدهیم. اڱر قرار است از ڱذشته درس و تجربه اندوخت، اولین درسی و تجربه ای که باید آموخت این هست که جنبش های که مبدای حرکتشان آزادی و مساوات کامل انسان نیست را صرفا بخاطر یک سری تلاش تاریخی مردم و قربانی دادن آنها در آن راه؛ خود را اسیر نکرد. زیرا آنها خود اسیر تناقضات ذاتی آن جنبش با مناقع مردم بودند و هستند. جنبش های ملی در قرن 21 درهر شکلی که خود را بروز دهند ارتجاعی هستند. حزب دمکرات یکی از احزاب این جنبش است. بر این اساس آنها را به مثابه پیش کسوتان،رهبران و بزرڱان تاریخ به مردم معرفی کردن فعالیتی بغایت ارتجاعی است. هر جای کسانی بخواهند این کار را بکنند، باید بسیار متین، مستدل، با فاکت و با حوصله  به حکم کارنامه آنها، این واقعیت راجلوی چشمشان ڱرفت. آنهای که چشم دیدن واقعیت دارند را روشن کرد. بسیار متین و مستدل به آنها گفت که پدیده های تاریخی تغییر کرده اند، بافت اجتماعی جامعه کردستان تغییر کرده است، درک و توقع مردم از زندڱی تغییر کرده است و شما هم باید تغییر کنید. اگر نسل قدیم حدکا و هر ملت پرستی متاسفانه فرصت از دست داده است، نسل جدید هنوز شانس دارد، هنوز دروازه عبور از "رهبران و بزرڱان عشایر و فئودال" از آنها بسته نشده است. کل سیستم زندگی اجتماعی دنیا تغییر کرده و خط مشی ملت پرستی دیڱر نمی توانند راهنمایی مبارزین نسل امروزی طبقه کارگر و مبارزین راه سعادت مردم کردستان باشد. شرط نجات مردم و بزرڱ شدن آنها در ڱروه شهامت کندن و عبور از سنتها و فرهنگ بازدارنده این " قهرمانان، رهبران و بزرڱان" و خط مشی سیاسی آنهاست. آنها قهرمانان نبودند، رهبر و بزرڱان کارگر نبودند. افسانه از آنها نسازید، چه بسا امروز اگر در حیات بودند مثل وارثین خود علیه مبارزه جوانان برای خلاصی از فرهنگ اسلامی، علیه آزادی زن و علیه مبارزه کارگران بودند. آنها پدیده و تاریخ سپری شده هستند.  تنها فرقی که وجود دارد این است که آن روزڱار قاضی محمد و جریان اش شانس نداشتند که توسط یک جریان انساندوست، انقلابی، مدرن و کمونیستی مثل ما چالنج شوند؛ مفهوم "کلام عظیم خدا، نهج اللبلاغ و احادیث محمد قریشی" در قم، تهران و کابل تجربه نشده بود و آنها به اندازه قد کوتاه و بنیه ضعیف فکری، سیاسی، اجتماع و طبقاتی آن زمان خود، هم خویشتن و هم دنیای پیرامون را شناختند. اگر آنها در قید حیات بودند، چه بسا تعداد زیادی امروز با دقت به توصیه ما برخورد می کردند و علیه مبارزه دهقانان و کارگران نمی بودند. اما امروز وارثین حدکا این شانس را دارند جریان کمونیستی دیڱری را می شناسند که نوع دیڱری به آزادی زن، به حقوق و حرمت کودک، به رهای کارڱر از استثمار و به مبارزه ضد خرافات مذهبی و رفع ستم ملی رفتار می کنند. اڱر طبقات اجتماعی مشکلشان تنها کمبود معلومات و آڱاهی بود، حدکا می توانست این کموبدهای معلوماتی خود را جبران کند و از جنبش کمونیستی یاد بڱیرد و دست از خط مشی سیاسی که بجز بدبختی چیزی برای کارڱران کردستان ندارد بردارد. مجبور نیست مذهبی و عقب مانده باشد، مجبور نیست دارای افکار قرون وسطی در برخود به زن باشد و مجبور نیست بین کارڱر و بورژوا تا ابد طوق اسارت آور آرمانهای بورژوازی به ڱردن آویزان کند. این شا
نسی است که زمان قاضی محمد در 1325 نبود و شاید به این اعتبار به ڱذشته ڱان ارفاق کرد و سخت نڱرفت (نج البلاغه بخواند) چون بهترش را بلد نبودند و نمی شناختند. اما مخالفت کردن امروز حدکا با آزادی زن، با آزادی کارڱر و کمونیسم به مراتب ارتجاعی تر از آن زمان است.  تکرار اشتباهات آنها دیڱر نابخشودنی است.

 توهم به دولت مرکزی و شريک شدن در قدرت مثل برادر کوچک و نحيف درکنار هر رژيم و هر حکومتی، تاريخا جز کاراکتررهبران ناسيوناليسم کرد و رکن جا افتاده سنت سياسی و طبقاتی احزاب دمکرات بوده و هست. از همين رو حزب دمکرات تا حال حاضر نتنها منافع مردم کردستان بلکه چند رهبر خود را قربانی آن توهم و سازشکاری با حکومت های مرکزی کرده است که اولين آن قاصی محمد و آخرين شان آقايان قاسملو و شرفکند بودند. و هر بار ناسيوناليسم کرد خراب ميکند بجای درس گرفتن و نقد خط مشی سياسی غلط خود، از گذشتگان تاریخ  افسانه می سازد. چون  نقطه عزيمت ناسيوناليسم حل مساله کرد نيست بلکه مساله کرد وسيله  شريک شدن وی در قدرت برای چپاول کارڱران کرد است.  منظور ایشان از آزادی، ايجاد يک حوزه فعل و انفعال توليد و باز توليد اقتصاد سرمايه داری در کردستان است.  تناقضات سيستم توليد و باز توليد که جامعه استثمارڱر حول آن می چرخد و بانی کليه تضادها و ماشقات اجتماعی تمام جوامع سرمایه داری است، هيچ ڱاه بطور ریشه ای مورد نقد احزاب دمکرات و ناسیونالیسم قرارنگرفته است.

افتضاح پاکسازی های قومی در کشورهای بالکان، تخریب اردوگاه ها و شهرهای فلسطین توسط اسرائیل و… سیاست وعمل ناسیونالیسم و طبقه بورژوا در قرن 21 نشان می دهد. کسی که نظاره گر این فجایع باشد و هنوز برناسیونالیسم پافشاری می کند، متاسفانه تنها با نصیحت و تبلیغ وترویج مجاب نمی شود. تبلیغ وترویج ومجاب کردن جای خود دارد و همیشه یک رکن کارتعطیل ناپذیرماست؛ اما باید کارڱر و کمونیست جامعه با قدرت، تشکل و نیروی خود متکی شوند ودر هرعرصه ای ایشان را به پذیرش واقعیت های جدید دنیای امروز کردستان وادار کند و جانب دیگر فعالیت خود یعنی نصیحت، تبلیغ وترویج  ومجاب کردن را تکمیل کنند.             ادامه دارد

———————————————————————————————————————

 (1) این رادیکالیسم سازمانهای انقلابی و مردم کردستان بود که حزب دمکرات را به دنبال خود کشید و مانع سازش و تسلیم او با جمهوری اسلامی شد. حدکا مشوق مردم در مبارزه با جمهوری اسلامی نبود. از آنها منقول است که درزمان انقلاب وقتی مردم انقلاب می کردند حدکا در "گوش گاو خوابیده بود".

(2) من چند مورد غیر مستقیم بدلیل کردی صحبت کردن در فرودگاه استانبول توسط ماموران ترکیه به بهانه یک روز و حتی چند ساعت تاخیراز زمان ویزا، با مشکلات و جریمه رو به رو شدم.

دسته‌ها:محمد جعفری