خانه > مصلح ریبوار > ضرورت یک انترناسیونال کمونیستی!

ضرورت یک انترناسیونال کمونیستی!

فوریه 6, 2011

در مصر، و پیشتر در تونس و قبل از آن در فرانسه ویونان و اسپیانیا و… توفانهایی خواهان تغیر وضع موجود، خواهان عدالت و آزادی و برابری برپاشدند. در برابر هریک از اینها سیستم سرمایه داری در هیات جهانیش به تدبیر و توطئه و مقاومت پرداخت و هریک را جداگانه به بیراهه برده و میبرد. البته شکست دادن این جنبشها (حتی یک به یک) برای سرمایه آسان نبوده و نیست؛ چراکه خواسته های برحقشان کماکان و به صلابت صخره و در زمین واقعی موجود است.

 

این مبارزات البته قدمهایی هم به پیش برداشته اند. ارزیابی کم و کیف این پیشرفتها منظور این نوشته نیست. آنچه پیداست پیشرویها هنوز آنقدر نیست که باری از دوش توده های محروم بردارد. مساله اینست که چنین جنبشهایی، که حتی به تنهایی در مصاف با کل سرمایه، باز اینچنین سرمایه را به چالش کشیدند، اگر از حمایت موثر یکدیگر برخوردار میشدند، مسلما دستاوردهای به مراتب بیشتری میداشتند.

 

احزاب و سازمانهای چپ، هریک به نوعی، سخن از ضرورت تحزب کمونیستی (و در واقع دریغ از نبود آن) به میان آورده اند که دراصل به نقص مهممی اشاره دارند. اما این سوال پیش میاید که شاید یک انترناسیونال کمونیستی دراین رابطه چاره ساز باشد!؟  در ایران مثلا تعدادی احزاب که هریک خودرا حزب مورد نظر کمونیستی میخوانند، و بیشتر از آن تعداد هم سازمانهای چپی فعالند که همان وزن را برای خود قائلند. این البته دستاورد مبارزات دهها ساله ی کمونیستهای این کشور است و علیرغم هرگونه اشکالات دربرگیرنده ی دستاوردهای فراوانی هم هست. اما نمیتوان پنهان کرد که هیچیک ازآنان نتوانسته اند آن حزب مطلوب کارگری را سازمان دهند و موانع پیش پای چنبش کارگری و قیام انقلابی آن را کنار بزنند. از دیدگاه هریک از این احزاب میتوان ایرادات درست یا نادرستی به احزاب دیگر گرفت اما این نوشته برای چنین داوریهایی نیست. تنها سوال اینست که چرا هیچیک از این احزاب (و در هیچ کشور دیگری حتی) در امر تشکل انقلابی کارگران و توده های محروم موفق نبوده اند. بورژوازی پاسخ این سوال را با مفاهیمی نظیر پایان تاریخ و ابدی نمایاندن سلطه ی سرمایه میدهد؛ اما این انفجارات توده یی اخیر، چه در کشورهای متروپل اروپایی و چه در شمال افریقا و خاورمیانه نشان میدهد که این عوامفریبی مدتهاست خریدار ندارد. نیروهایی از چپ هم که مشکل را، بفهمی نفهمی، نبود دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک میدانند عملا راه حل را در تلاش برای دمکراتیزه کردن سیستمی جستجو میکنند که زیر چکمه های بازار عطیم سرمایه اش جایی، نه برای رقابت بازارش و نه دمکراسیش، باقی نمانده است.

 

هوش فراوانی نمیخواهد که ببینم هرذره یی از دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک هم، از آنجا که مستقیما علیه حاکمیت جبارانه ی هر جناحی از سرمایه داریست، تنها با تلاش کمونیستی طبقه ی کارگر میسر است و در گرو یک مبارزه ی کمونیستی است. بنا براین نه دنباله روی از این یا آن بورژوازی، بلکه یک مبارزه ی کمونیستی  که متوجه تغیر کل این نظام سراپا دیکتاتور باشد، خواهد توانست دستاوردهای دمکراتیکی را هم  به ثمر برساند.

 

چرا کارگران یونان در مصاف دولتی که مستظهر به پشتیبانی بورژوازی اروپا و جهان بود تنها ماندند؟  نه کارگران فرانسه ( و  نه هیچ کشور دیگر) در آن مقطع به یاریشان نشتافتند. چرا کارگران فرانسه  که آنهمه با رشادت هم مبارزه کردند در برابر بورژوازی فرانسه تنها ماندند درحالیکه بورژوازی فرانسه  بورژوازی جهانی را پشت سر خود داشت؟ و چرا همین مشکل، امروز، دامنگیر کارگر مصری است؟ پاسخ، به نطر من، این نیست که احزاب مختلف در شهرهای اروپایی تلاشهایی کردند و جمعیتی را به تظاهراتهایی در حمایت مبارزات مردم مصر فراخواندند؛ چراکه غیاب کارگران اروپایی، عرب، ایرانی، اسراییلی، و دیگر کشورها…در این تجمعات بسیار چشمگیر بود. تردید دارم که حتی فراخوانی هم برای شرکت این کارگران داده شده بود. بنابراین دشوار نیست فکر کنیم که اینهم یکی از عللی بود که امثال تونی بلیر و اوباما جرات کردند چنان آشکارا از ریاکاریها و اشک تمساح هایشان برای مردم بپا خاسته مصر، در روزهای اول قیامشان، چرخش کنند و به حمایت آشکارتر از مبارک تغیر موضع دهند. شاید ویکی لیکس دیگری لازم نباشد تا بدانیم نمایندگان بورژوازی درکریدورهای خصوصیشان چگونه به ابتدایی ترین حقوق توده های محروم توهین و دهن کجی میکنند. آنان تنها وقتی عقب خواهند نشست که از قدرت متحد ما شکست بخورند.

 

باز به سوال فوق برمیگردم: چرا ما موفق نبوده ایم چنین مبارزه یی را سازمان دهیم؟ شاید کسی پاسخ دهد؛ البته که موفق بوده ایم و چنین و چنان کرده ایم. امیدوارم حق با آنان باشد. اما من صبر کمتری دارم و فکر میکنم که این مبارزات توده یی دو سه سال اخیر نشان میدهد که بورژوازی در هیات بین المللی و جهانیش به مصاف مبارزات ما میاید و آنهارا تک به تک شکست میدهد؛ درحالیکه حسنی مبارک ها هیچگاه تنها نمیمانند. از، تقریبا، همه ی سران دولتهای اروپایی و امریکا گرفته تا ناسیونالیستهای رنگارنک، اسلامیستهای گوناگون، صهیونیستها، تا گرایشهای کمر شکن اتحادیه یی، که طبقه ی مارا در شاخه های مختلف تولیدی و در مرزهای ملی شقه شقه کرده اند، از تونی بلیر که برج دیدبانی بورژوازی غرب درمنطقه است تا بانکی مون و "همه ی مردان رئیس جمهور" که در پوشاندن ریاکاریشان هم ناتوان مانده اند و مشخصا در مورد مصر، عطای دمکراسی خواهیشان را به لقایش بخشیدند وآشکارا از سلطه ی بیچون و چرای بورژوازی در مصر حمایت کردند! آنان خطیر بودن ماجرا را دریافته اند؛ از اینرو، در برابر هر حرکت محلی ما، همه باهم به مصاف میایند. گویی پیام مارکس ما را هم جعل کرده اند و  "بورژواهای جهان متحد شوید" را شعار خود کرده اند!

 

اما پیام "کارگران جهان متحد شوید" پیام مارکس ب
ه ما بود. جناحهای مختلف بورژوازی، موقتا، میتوانند متحد شوند تا مردم را از میدان آزادی قاهره به خانه بفرستند؛ اما، بخشهای مختلف سرمایه خصلتا در جدال و تضاد منافع همیشگی اند و نمیتواند متحد بمانند. آنان عمدتا با بمبها و سرکوب مداوم و مهمتر از آن با عوامفریبهای رنگارنگ برا ی سیستمشان عمر میخرند. آن طبقه یی که هیچ منافعی در تفرقه و رقابت ندارد، طبقه ی کارگراست. قدرت ما در اتحاد ماست و شامل ترین اتحاد ما، اتحاد جهانی ماست. مارکس هم با پراتیک خود؛ با تشکیل انترناسیونال اول و بعد هم دوم، این اتحاد جهانی ما را گامهایی به تحقق نزدیک کرد. یک چنین ابزار تشکیلاتی و مبارزاتی مهمی امروز بیش از همیشه مورد نیاز است. این را انترناسیونال سوم و تلاشهای بعدی ما برا ی پرکردن این خلاء هم نشان میدهد. شاید این ایراد پیش آید که وقتی ما در تحزب کمونیستی کشوری با چنین مشکلاتی روبروهستیم بهتر است "قاچ زین" را بچسپیم؛ انترناسیونال پیشکش! اما پس از اینهمه مشکلات و ناتوانی در ایجاد احزاب قدرتمند کارگری کمونیستی کشوری و محلی، باید پرسید آیا یک مشکل مهم ما، غیاب یک انترناسیونال کمونیستی نیست؟ آیا همین کمبود در تضعیف مبارزات کشوری و به شکست کشاندن مبارزات محلی مان تعین کننده نبوده است؟ آیا تلاش برای حمایت طبقاتی سازمانیافته از یکدیگر بن بست تحزب کمونیستی را هم باز نخواهد کرد؟! آیا شکستهای سختتری را باید تجربه کرد تا دوباره این آموخته ی طبقاتی را که از یک قرن و نیم پیش جزء داده های مارکسیسم بوده،  دوباره بیاموزیم؟ با توجه به ثقل اجتماعی طبقه ی جهانی کارگر، امکانات تکنیکی و اینترنی فعلی، رسانه ها ی جمعی و سطح آگاهی کنونی پیشروان جنبش کمونیستی کارگری، این امر، گرچه بسیار خطیر هم باشد، میسر و در دسترس مینماید.

 

ما میبایست سالها پیش، به دنبال از وقفه ی انترناسیونالهای پیشین، در صدد تشکیل یک انترناسیونال بر میامدیم. لجاجت ناسیونالیسم چپ، که دامنگیر جنبش کمونیستی است، تاحال این مهم را از نظر دور داشته است. امیدوارم خونها و شکستها و عقبگردهای دیگری لازم نباشد تا ما هم این پیام اصولی کمونیسم را رساتر بشنویم که : کارگران جهان متحد شوید!

مصلح ریبوار 20110206

Jm.rebwar@gmail.com

دسته‌ها:مصلح ریبوار