خانه > مصاحبه > فرمان حمله خمینى به کردستان در ٢٨ مرداد ۵٨ و نگاهى تاريخى به آن دوره / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

فرمان حمله خمینى به کردستان در ٢٨ مرداد ۵٨ و نگاهى تاريخى به آن دوره / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

آگوست 11, 2011

ایسکرا: محمد آسنگران 28 مرداد سال 58 در تاریخ معاصر ایران بعنوان روزی که خمینی فرمان حمله به کردستان را صادر کرد ثبت شده است. می خواهيم از زبان شما بشنویم که صدور این فرمان مغول وار به کردستان از سوی خمینی چه پیش زمینه هایی داشت، علت صدور چنین فرمانی از کجا ناشی شد که آن همه فجايع  را ببار آورد؟

 

محمد آسنگران: اجازه بدهيد ابتدا به پيش زمينه ها بپردازم. قبل از فرمان يورش خميني در ۲۸ مرداد سال ۵۸ عزم رژيم تازه به قدرت رسيده براي مهار و شکست انقلاب ۵۷ آغاز شده بود. در واقع همان روز که قدرت گیری خميني و جريان اسلامي کليد خورد هدف از آن شکست انقلاب مردم بود. بعد از به قدرت رسيدن از همان روز اول دو وظيفه اصلي و عمده را براي دولت و دم و دستگاه قدرت تعيين کردند. اول اينکه به مردم بقبولانند بايد به خانه برگردند و کار تمام است و انقلاب با به قدرت رسيدن جريانات اسلامي به پايان خود رسيده است. دوم اينکه به دستگاه قدرت و حاکميت خود سروسامان بدهند. در اين راستا بستن روزنامه هاي منتقد ٬ حمله به مخالفين و بويژه حمله به جريانات چپ و غير اسلامي را آغاز کردند. دستور رعايت حجاب زنان را ابلاغ کردند٬ اسلامي کردن ادارات٬ ارگانها و قوانين و مناسبات جامعه را در دستور گذاشتند و هر مانعي را با زور سرکوب از جلو پاي اجرايي شدن اين اقدامات برميداشتند.

 

قبل از فرمان حمله خميني در ۲۸ مرداد ۵۸ به کردستان،  نوروز خونين سنندج در بهار 58 زمانی اتفاق افتاد که تنها 40 روز از قیام 22 بهمن 57 سپری شده بود. بنا به آمار منتشر شده بیش از هزار نفر از مردم بوسيله نيروهاي مستقر در پادگان سنندج و ديگر مراکز نيروهاي مسلح کشته و اسير شده بودند. مردم سياست سرکوبگرانه و بيرحمانه ارتش جمهوري اسلامي را ديده بودند. این درگیری ناخواسته و تحمیلی توسط شخصی بنام صفدری که نماینده خمینی در شهر سنندج بود بوقوع پیوست.

 

بعد از اين وقايع مردم ترکمن صحرا را سرکوب کردند و جنایات بیشماری را در خوزستان مرتکب شدند مردم انقلاب کرده را از بازگشت رژيم سلطنتي ميترساندند و مرتب تبليغ ميکردند که مخالفين در کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و غيره عوامل آمريکا و رژيم پادشاهي و عوامل بيگانه هستند.

 

در قدم اول تلاش کردند با تقويت جريان احمد مفتي زاده که يک جريان اسلامي مرتجع سني اما آدم شناخته شده اي در کردستان بود قضيه را فيصله بدهند. مفتي زاده به عنوان نيروي محلي رژيم تازه به قدرت رسيده دارودسته هاي مسلح خود را براي مقابله با کمونيستها و مردم ناراضي تحت عنوان مکتب قرآنيها سازمان داد. دفتر و دستک خود را در شهرهاي مختلف داير کرد.  او در هماهنگي کامل با سپاه و کميته هاي انقلاب اسلامي و ديگر نيروهاي مسلح رژيم که بعد از رفتن شاه دوباره سازمان پيدا کرده و به خدمت رژيم تازه در آمده بودند٬ فعاليت همه جانبه اي را براي ايجاد تفرقه در ميان مردم آغاز کرد. مفتي زاده از يک طرف سهم خود را از قدرت ميخواست و از طرف ديگر مانع اصلي اين سهم خواهي را وجود نيروهاي چپ و معترض جامعه کردستان ميدانست. او معتقد بود که اگر تنها نيروي مورد مراجعه رژيم باشد هم ميتواند کردستان را مطيع رژيم اسلامي کند و هم از اين راه سهمي از قدرت مرکزي را عايد خود کند. البته سير رويدادها چنان پيش رفت که هيچکدام از اين اهداف عملي نشد و کلا باند مفتي زاده از صحنه سياست در آن دوره خارج شد.

 

قدم بعدي جمهوري اسلامي اين بود که با مطيع کردن و همکاري حزب دمکرات کردستان ايران چپها و کمونيستهاي کردستان را حاشيه اي کند. حزب دمکرات هم براي اجراي اين پروژه بي ميل نبود. تنها مانع اين بود که حزب دمکرات بدون کسب امتيازي براي خود و شريک شدنش در قدرت محلي و تضمين چنين امري از جانب خميني نميخواست به اين بازي تن بدهد. خميني و جريان اسلامي حاکم هم حاضر به دادن چنين امتيازي نبودند. زيرا حاکميت تمام و کمال و قدرت مطلقه را ازآن خود ميدانست. اين کشمکش و مذاکره و تلاش براي سازش يکجانبه از طرف حزب دمکرات سالها ادامه داشت. حتي بعد از آغاز جنگ و فرمان خميني و حتي در طول تمام دهه شصت شمسي هم کم و بيش اين سياست ادامه داشت.

 

فرمان و فتواي خميني براي سرکوب مردم کردستان و مخالفين در ۲۸ مرداد ۵۸ نقطه عطفي در تاريخ سياسي ايران محسوب ميشود. فاصله به قدرت رسيدن خميني و اسلام سياسي تا صدور فرمان جنگ عليه مردم کردستان فقط ۶ ماه بود. در همين شش ماه در جامعه کردستان٬ انقلاب همچنان سير پيشروي و تعميق خود را ادامه ميداد. فضاي انقلابي و خواست و مطالبات مردم مرتب سير رو به گسترش و آگاهانه اي را طي ميکرد.  خميني و دارو دسته هاي اسلامي که تصميم گرفته بودند در قدم اول انقلاب را متوقف و بعدا شکست بدهند٬ اين اوضاع در کردستان را غير قابل تحمل ميدانستند. به همين دليل خميني با فرمان صدور حمله به کردستان در ۲۸ مردام ۵۸ لشکر کشي و سرکوب مخالفین و مردم کردستان را آغاز و با تمام سبعيت و بيرحمي ادامه داد. جنگ از روانسر و پاوه آغاز و به تمام کردستان گسترش يافت.

در همان هفته هاي اول صدها نفر کشته و زخمي و اعدام شدند. از جمله کسانيکه در همين روزهاي اول به دست خلخالي اعدام شدند بهمن عزتي و دکتر رشوند سرداري همراه هفت نفر ديگر بودند. اين ۹ نفر در ساعت ٦ بامداد ٣٠ مرداد ١٣٥٨در شهر پاوه تيرباران شدند.

 

خلخالي با حکم خميني به کردستان اعزام شد و صدها نفر را بازداشت و بدون محاکمه٬ بدون وکيل و بدون پروسه تحقيق و… دسته دسته به جوخه اعدام سپرد.

 

دو هفته بعد از فرمان خميني قتل عام مرد
روستاهاي قارنا و قلاتان و کاني مام سيده و صوفيان و… آغاز شد. در جريان فاجعه قارنا و قلاتان نه تنها مخالفين که تمام موجودات زنده تيرباران٬ و يا با قمه مثله شدند. تعداد زيادي سرشان از تن جدا شد و به معناي دقيق کلمه سلاخي شدند. اولين قرباني اين حمله وحشيانه آخوند روستا بود که قرآن به دست خواسته بود لشکريان اسلامي را از کشتار مردم منصرف کند. در همان لحظه اول سر او را از تن جدا کردند و بعدا هنگام خاکسپاري، جنازه او و تعداد زيادي از مردم سلاخي شده بدون سر دفن شدند. لشکريان اسلام سرها را از تن جدا کرده و با خود برده بودند. براي اينکه تصوير دقيقي از اين جهاد اسلامي داده شود کافي است به خاطرات يکي از پاسداران حاضر در آن درگيري نگاهي بيندازيم:

"همه را قتل عام کرده بودند. نيرويي هم که با ما بود متوحش شده بود. مثل اين بود که به شهر ارواح رسيده باشيم. زن و بچه٬ حتي مرغ و خروس و اسب و الاغ را لت و پار کرده بودند…."

"پشت پرده هاي انقلاب اسلامي اعترافات حسين بروجردي" به کوشش و ويرايش بهرام چوبينه صفحه 277

 

در مقابل اين يورش مغول وار مردم کردستان و جريانات سياسي بويژه جريانات چپ و کمونيست هيچ راهي بجز مقاومت و فراخوان به مقابله با آن نداشتند. مردم کردستان يکپارچه دست به مقاومت زدند. در اين مقطع تاريخي حزب دمکرات کردستان هم ناچار شد از خود مقاومت نشان بدهد زيرا همه راه هاي سازش و معامله به روي او بسته شد. مردم به فراخوان کومله جنگ و مقاومت در مقابل اين يورش را آغاز کردند و حزب دمکرات را هم تحت فشار قرار دادند که بايد به جبهه مقاومت کمک کند. اين مرحله از جنگ بيش از سه ماه طول نکشيد که نيروهاي رژيم با شکستهاي پي در پي ناچار به عقب نشيني و تلفات زيادي شدند.

هنگاميکه رژيم تازه به قدرت رسيده متوجه ضعف نيروهاي مسلح خود شد و مقاومت يکپارچه مردم کردستان را ديد٬ ناچارا تاکتيک مذاکره و آتش بس را قبول کرد.

 

در آن زمان و بعد از سه ماه جنگ و کشتار به فرمان خميني اکنون باز هم به فرمان او آتش بس برقرار شد و پروسه مذاکره شروع شد. نيروي مسلح احزاب به شهرها برگشتند و کنترل شهرهاي کردستان را به عهده گرفتند. در همه شهرها مردم شروع به خود سازماندهي کردند. انواع سازمانهاي توده اي شکل گرفت. از شوراهاي محله تا سنديکاهاي کارگري و جمعيت ها و کانونهاي مختلف در مکانهاي زيست و کار و آموزش گرفته تا سازمانهاي سياسي و مسلح٬ جنب و جوش بي نظيري آغاز شد. در اين زمان نيروهاي سياسي فعال در کردستان هيئتي به اسم "هيئت نمايندگي خلق کرد" را تشکيل دادند. اين هيئت متشکل بود از نمايندگاني از کومله٬ حزب دمکرات٬ سازمان چريکهاي فدايي خلق و شيخ عزالدين حسيني. اما رژيم اسلامي تاکتيک مذاکره را نه براي مذاکره و عملي کردن مطالبات مردم کردستان بلکه براي اين انتخاب کرده بود که بتواند خود را سازمان بدهد و با قدرت چند برابر حمله نهايي را آغاز کند. به همين دليل هيچ وقت مذاکره جدي با اين هيئت آغاز نشد.

 

در همين اثنا باز هم ما شاهد مذاکرات پنهاني حزب دمکرات و نمايندگان رژيم اسلامي بوديم و باز هم حزب دمکرات در توهم اينکه ميتواند براي خود کسب امتياز کند سرش شيره ماليده شد و باز هم افتضاح به بار آورد و بيش از پيش نفوذش را در ميان مردم کردستان از دست داد.

 

نهايتا نمايندگان حزب دمکرات دست از پا درازتر هر چقدر به پيام خميني هم لبيک گفتند دست خالي روانه خانه شدند. اين پروسه تلاش براي مذاکره پنهاني و تک روانه حزب دمکرات دو علت داشت. يکي اينکه حزب دمکرات به همان اندازه خميني و جريانات اسلامي از کمونيسم و رشد چپ در جامعه نگران بود و از اين طريق تلاش ميکرد که کمونيسم و چپ جامعه را حاشيه اي کند و خود را نماينده مردم کردستان قلمداد کند. همان کاري که قبلا مفتي زاده کرده بود و شکستش را همه ديده بودند. ديگري اينکه سنتا کردستان را ملک طلق خود ميدانست و هنوز در دوران توهمات جنگ دوم جهاني بسر ميبرد که در ميان اختلافات آن زمان قدرتهاي جهاني٬ رهبران اين حرکت توانسته بودند با کمک ارتش استالين حزبشان را شکل بدهند و حکومتي چند هفته اي در مهاباد به اسم جمهوري خود مختار کردستان اعلام کنند. اين حزب متوجه نبود و فکر کنم هنوز متوجه نشده است که دنياي امروز و بالطبع جامعه کردستان امروز با آن زمان بسيار متفاوت است.

 

ایسکرا: به مقاومت و ایستادگی مردم و جریانات سیاسی مختلف در مقابل این یورش اشاره کردید، اگر ممکن است تصویری از جبهه انقلاب، نقش مردم، سازمانهای سیاسی در تقابل با این تهاجم را برای خوانندگان ایسکرا بیان کنید.

 

محمد آسنگران: جبهه انقلاب همچنانکه بالاتر اشاره کردم در ايران٬" و نه در کردستان" به دليل فشار دسته جات حزب اللهي٬ و دستور خميني و خيل آخوندهاي تازه به قدرت رسيده و توهمات بخشهايي از مردم و به دليل همراهي جريانات سياسي از نوع نهضت آزادي٬ جبهه ملي٬ حزب توده و بعدا سازمان چريکهاي فدايي خلق (اکثريت) و سازمان مجاهدين خلق تا اوايل سال ۱٣۶۰ ابتدا با موانع این جریانات مواجه شد و بعدا حکومت اسلامي با اتکا به وحشيگري و جنايت٬ اعدام هاي دسته جمعي فعالين سياسي و مخالفين حکومت اسلامي و قدرت سرکوب
با استفاده از نعمت جنگ ايران و عراق انقلاب را در هم کوبيد. در ادامه اين سياست سرکوبگرانه همين نيروهاي همراه و مدافع حکومت اسلامي که با به قدرت رسيدن خميني و شرکا٬ پشت سر خميني قرار گرفته بودند و از رهبري او دفاع  کردند٬ يکي بعد از ديگري مورد حمله قرار گرفته و در هم کوبيده شدند.

 

اين روند در کردستان شکل دیگری بخود گرفت انقلاب در کردستان همچنان قلبش ميتپيد. علت اصلي ادامه انقلاب در کردستان علاوه بر زمينه هاي اجتماعي که وجود داشت٬ يک نکته مهم ديگر اين بود که چپ در کردستان هيچ توهمي به رژيم تازه به قدرت رسيده نداشت و ماهيت واقعي آنرا براي مردم افشا کرده بود. مذهب و آخوند در کردستان فوق العاده بي اعتبار بودند. اتفاقي که در کردستان افتاد حضور و نقش فعال کمونيستها در حرکات اعتراضي مردمي بود.

 

براي اولين بار کمونيستها در يک بعد اجتماعي جريانات مذهبي را در جريان انقلاب و بعد از آن شکست دادند. هر اندازه حزب دمکرات سعي ميکرد با جريان مذهبي به رهبري احمد مفتي زاده همراهي کند به همان اندازه اعتبار خود را در ميان مردم از دست ميداد و به اعتبار کمونيستها افزوده ميشد. جريان مفتي زاده ميخواست حکومت اسلامي از نوع سني را در کردستان پياده کند و همين باعث شده بود که خميني و جريانات اسلامي بخواهند ابتدا از اين طريق انقلاب را به شکست بکشانند. اما هشياري مردم به رهبري چپ بويژه نقش برجسته کسي مانند رفيق صديق کمانگر در سنندج که مرکز اصلي قدرت کمونيستها و در عين حال مرکز رهبري جريانات اسلامي هم بود در شکست دادن جريان مفتي زاده بسيار برجسته بود. نقش تاريخي اي که اين کمونيست برجسته در سنندج و بالطبع در کردستان ايفا کرد يک تحول سياسي و تاريخي را در کردستان به نفع جبهه چپ و آزاديخواهي ممکن کرد. در آن زمان يعني از مقطع قبل از انقلاب ۵۷ تا زمان يورش خميني به کردستان دو جبهه در کردستان شکل گرفته بود. يکی جبهه انقلابيون و کمونيستها و مردم آزاديخواه به رهبري فواد مصطفي سلطاني و صديق کمانگر و … و جبهه ديگر مکتب قرآنيها و طرفداران مفتي زاده بودند.

 

بعدا و به مرورزمان با حاشيه اي شدن جريان اسلامي در کردستان٬ حزب دمکرات کردستان ايران جاي اين جبهه را عليه کمونيستها پر کرد. از اين مقطع به بعد ما شاهد ایجاد موانع بیشتری از جانب رهبران حزب دمکرات و تلاش آنها براي سازش با جمهوري اسلامي٬ همکاري آنها با سپاه رزگاري و دفاع آنها از شيوخ و مالکين و خانهاي منطقه در مقابل پيشروي انقلاب و دفاع آنها از سرمايه داران و صاحبان کوره هاي آجر پزي عليه کارگران هستيم. به همين دليل بارها نيروي مسلح حزب دمکرات جريانات چپ را مورد حمله قرار داده و با هم درگير شدند و متاسفانه تعدادي از نيروهاي مسلح طرفين قرباني اين سياستهاي حزب دمکرات شدند. 

 

با اين حال چپ و نيروي انقلاب سير بالندگي و پيشروي خود را ادامه دادند. اين قدرت و توانايي چپ تنها حاصل قدرت اسلحه و نيروي نظامي نبود. بلکه حاصل تحولات مناسبات سياسي و اقتصادي گسترده تري در ايران بود که طبقه نوظهوري به اسم کارگر در کردستان پا به ميدان تحول اجتماعي گذاشته بود. هر چند که خود کومله آن زمان نتوانست اين نيرو را آنچنانکه لازم و عملي بود سازمان بدهد و به آن اتکا کند٬ اما وجود اين نيروي تحول خواه و خيل روشنفکران انقلابي٬ شرايط تازه اي را خلق کرده بود که قدرت و وجود اجتماعي چپ از آنجا ناشي ميشد.

 

اگر پروسه تحولات کردستان را از نزديک نگاه کنيم متوجه اين واقعيت مهم ميشويم. در ابتداي انقلاب دو جبهه در مقابل هم صف آرايي کردند (جبهه انقلابيون و کمونيستها و مردمي معترض و مبارز که حکومت اسلامي را قبول ندارند٬ و جبهه جريانات اسلامي به رهبري خميني که در کردستان مفتي زاده آنرا نمايندگي ميکرد و حزب دمکرات کردستان ايران دو فاکتو خود را در اين جبهه قرار ميداد) بعدا طي مرور زمان جريان اسلامي در کردستان به رهبري مفتي زاده شکست خورد و حزب دمکرات با نقشي بينابيني تلاش ميکرد که همزيستي مسالمت آميزي با جمهوري اسلامي داشته باشد. اما سازش ناپذيري خميني و جريان قدرتمند داخل رژيم امکان همزيستي حزب دمکرات با خود را بر نتابيد و آن حزب را حزب منحله دمکرات ناميد.

 

با فرمان خميني در ۲۸ مرداد ۵۸ حمله به کردستان آغاز شد و کل مخالفين و حتي حزب دمکرات که رهبري خميني را پذيرفته بود و خواهان سازش با حکومت بود را مورد حمله قرار داد. بعد از سه ماه اين حمله با شکست مواجه شد. رژيم اسلامي با پیش کشیدن تاکتيک مذاکره به وقت خريدن براي تدارک حمله نهايي روي آورد.

 

با حمله رژيم به کردستان و نقش مخرب جريان مفتي زاده و بعدا نقش بينابيني حزب دمکرات انقلاب در کردستان ناچار به عقب نشيني شد. سنگر ادامه انقلاب به سنگر دفاع از خودمختاري تبديل شد. از اين مقطع خواست خودمختاري براي کردستان جاي شعارها و مطالبات انقلابي و ادامه انقلاب را گرفت. بجای رهبران واقعی و چپ جامعه شخصيتي مثل شيخ عزالدين حسيني عروج کرد. شعار جبهه چپ و راست جامعه بر محور خودمختاري براي کردستان تعريف شد. در اين مقطع چپ جامعه و سازمانهاي درگير از جمله کومله به عنوان سازمان اصلي چپ در کردستان از انجام وظايف اصلي و انقلابي خود باز ميماند. تفاوت
کمونيستها و ناسيوناليستها در اين زمان بر محور سياست سازش يا قاطعيت در مقابل جمهوري اسلامي تعريف ميشود. بحث و اختلاف اصلي حزب دمکرات کردستان و کومله و يا چپ و راست جامعه بر محور خودمختاري "راديکالتر" ۲۸ ماده اي و يا "غير راديکال" ۸ ماده اي ميچرخد.

 

اين تحولات در کردستان که مستقيم تحت تاثير تحولات سراسري در ايران بود باعث شد که انقلاب ناچار به عقب نشيني شود. پيشروي ضد انقلاب اسلامي با اتکا به نيروي سرکوب در بعد سراسري و همچنين در جامعه کردستان باعث شد که انقلاب از سنگر خود عقب بنشيند.

 

حمله بعدي در بهار ۵۹ به فرمان بني صدر آغاز شد. در روز ۱۱ فروردين اين سال بني صدر طي پيامي به نيروهاي مسلح و ارتش جمهوري اسلامي اعلام کرد که "از همين لحظه ارتش حق ندارد پوتين از پا درآورد مگر آن‌ که آن خطه را از وجود اين ياغی‌ها پاک کند" .

پيام بني صدر به ارتش و نيروهاي مسلح رژيم در ۱۱ فروردين ۵۹

 

در چنين شرايطي جمهوري اسلامي حمله همه جانبه را آغاز کرد. اين حمله را بعد از چند ماه کش دادن پروسه مذاکره آغاز کرد و شهرهاي کردستان را يکي پس از دیگری اشغال نمود. بسیاری از مخالفين خود را تا جايي که در توان داشت از دم تيغ گذاراند. نتيجه حمله رژيم و جنگ تحمیلي به مردم کردستان علاوه بر تلفات جاني و مالي دو مولفه مهم سياسي را به دنبال داشت. اولين و مهترين مولفه اين بود که شکست انقلاب را قطعي کرد و قلب تپنده انقلاب در کردستان را از کار انداخت. جنبش حق طلبانه مردم از سنگر ادامه انقلاب به سنگر دفاع از خودمختاري تغيير يافت. چپ کردستان از اين مقطع يعني سال ۵۸ تا مقطع سال ۶۲ که يک بار ديگر توجهش به مسايل اساسي و طبقاتي جلب ميشود٬ از وظايف سياسي و طبقاتي خود غافل شد. از سال ۶۲ با تشکيل حزب کمونيست ايران و نقش برجسته و تعيين کننده منصور حکمت عليرغم دوران عقب نشيني انقلاب و پروسه عملي شکست انقلاب بوسيله ضد انقلاب اسلامي کمونيستها و چپ کردستان امکان و توان اينرا پيدا کردند که آلترناتيو خود را به جامعه اعلام و تلاش همه جانبه اي براي بازسازي صف کارگران و جنبش کمونيستي را آغاز کنند.  

 

ایسکرا: اگر بخواهید به نقش و عملکرد حزب دمکرات کردستان ایران و تاریخ این حزب اشاره ای بکنید روی چه جنبه هایی انگشت خواهید گذاشت؟.

 

محمد آسنگران: حزب دمکرات کردستان ايران تاريخا يک حزب سنتي و به درجات زيادي عشيرتي بود. اين حزب در دوران جنگ جهاني دوم و در متن رقابت قدرتهاي جهاني به کمک ارتش استالين شکل گرفته بود. هنگاميکه اين ارتش بعد از امضاي صلح و تقسيم منطقه نفوذ بلوک شرق و غرب از ايران عقب نشست (زيرا ايران حوزه نفوذ غرب بويژه آمريکا تعريف شده بود) حزب دمکرات کردستان و جريان پيشه وري در آذربايجان که يک دو قلوي همزاد در آن دوره و به اميد کمک ارتش استالين پا به عرصه سياست و تقسيم قدرت گذاشته بودند٬ عمر حکومت محلي آنها به پايان رسيد. با خروج ارتش شوروي و حمله ارتش شاه و در هم شکستن حکومتهاي محلي آنها دوران تاثير گذاري اين دو حزب تمام شد. جريان پيشه وري همان دوره منحل و عمر سياسيش تمام شد و حزب دمکرات کردستان ايران هم فقط با تحولات انقلاب ۵۷ توانست دوباره پا به عرصه سياست بگذارد.

 

با اين پيشينه حزب دمکرات کردستان ايران انقلاب سال ۵۷ را فرصت ديگري ميدانست که بتواند شريک قدرت بشود و انتظارش اين بود که جمهوري اسلامي قدرت محلي در کردستان را به اين حزب محول کند. جمهوري اسلامي اين انتظار را برآورد نکرد. اما حزب دمکرات با فشار از پايين و چانه زني در بالا به دنبال تعادلي بود که سهمي از قدرت را عايد خود کند. اين سياست راه به جايي نبرد و حزب دمکرات به عنوان تنها حزب ناسيوناليست کرد در آن زمان نه تنها نتوانست جبنش و پايه خود را گسترش بدهد٬ بلکه به مرور زمان به دليل سياستي که دنبال ميکرد کم نفوذ تر شد.

 

تحولات اجتماعي و وجود جنبش رو به گسترش کارگري و چپ در جامعه، جنگ افروزی این حزب با کومله و شکستش در این جنگ، حزب دمکرات را با بحران داخلي مواجه کرد. اکنون ما شاهد چندين جريان و حزب در درون جنبش ناسيوناليستي هستيم که اکثرا از اين حزب منشعب شده اند.

 

ایسکرا: با وجود اين تاريخ و حضور و تجربه شخصي خودتان در اين تحولات پیام امروز شما به مردم کردستان چیست؟

 

محمد آسنگران: تا جايي که به تجربه شخصي و حضور من در اين تاريخ مربوط است بايد تاکيد کنم من يکي از هزاران نفري بودم که در اين جدال اجتماعي شرکت داشتم. هم شريک ادامه مبارزه در اين پروسه بوده ام هم از آن آموخته ام و هم صحنه هاي دلخراش و بيرحمانه اي از هجوم اسلاميون به مردم تحت ستم را ديده ام. رفقاي زيادي را در اين راه از دست داده ام و فداکاريهاي بي نظيري از آنها ديده ام. من افتخار اينرا داشته ام که در کنار رفقاي برجسته اي مثل صديق کمانگر و بهمن عزتي و بعدا منصور حکمت و صف طويلي از کمونيستهاي ايران بياموزم و همزمان تجارب و درسهاي آموخته ام را به رفقاي تازه وارد به صفوف اين مبارزه منتقل کنم.

 

در اين مسير اما يک موضوع ب
رجسته وجود دارد و آنهم اينکه بايد تلاش کرد اين تاريخ را از زبان رهبران اين حرکت انقلابي و عظيم و از زبان فعالين و مردمي که قهرمانانه جنگيدند و لطمات زيادي را نيز متحمل شدند٬ نوشت. بايد تاريخ شکست نخوردگاني را بنويسيم که نگذاشتند هيچگاه آب خوشي از گلوي رژيم اسلامي در کردستان پايين برود. آکتورهاي اين حرکت در کردستان بسيار بودند و طبعا هريک از زاويه منافع سياسي خود خواهند نوشت. کمونيستها و انقلابيون آزاديخواهي که براي آزادي و برابري جنگيدند٬ کساني که در هر قدم پيشروي٬ تاثيراتشان در زندگي مردم برجسته بود٬ کسانيکه از برابري زن و مرد و آزادي بي قيد و شرط بيان دفاع کرده و ميگفتند که جامعه کردستان طبقاتي است و ناسيوناليسم کرد پاسخگوي هيچ دردي نيست٬ بايد تاريخ اين دوره را بنويسند. من به عنوان يکي از همراهان و فعالين جريان کمونيستي در کردستان اينرا وظيفه خود ميدانم و از همه فعالين کمونيست اين جنبش عظيم دعوت ميکنم که  تجارب و تحليل تحولات اين دوره تاريخي را به نسل جوان منتقل کنند. نسل بعد از ما هنوز تمام جوانب و تحولات آن دوره را نميشناسد.

 

نبايد اجازه بدهيم اشتباهات و کمبودهاي آن دوره يک بار ديگر مجال تکرار بيابند. طبعا انتظار اين ميرود که نسل جوان هم با حساسيت و دقت لازم اين تاريخ را مرور کند و از تجارب آن دوره بياموزد. در عين حال اينرا هم لازم ميدانم اشاره کنم که سابقه و تاريخ حضور در اين مبارزات و حتي فداکاري و جانبازي در اين تاريخ٬ معياري براي درستي و راستگويي  انتقال اين تجارب نيست. کم نيستند کسانيکه به نرخ روز نان خوردند و از صف کمونيستها به صف ناسيوناليستها و قومپرستان نقل مکان کردند. کم نيستند کسانيکه به تاريخ خود لعنت فرستادند و از آن پشيمان شدند. کم نيستند کسانيکه آرمان رهايي بشر را رها کرده و امروز آنرا تخيلي٬ ذهني و غيرواقعي ميدانند. کم نيستند کساني که قومپرستي و ملت پرستي و خاک پرستي را به جاي آرمان رهايي بشر گذاشته و پرچم ملت و قوم خود را به جاي پرچم انسانيت و برابري و رهايي از ستم و استثمار سرمايه نشانده اند. اين عقبگردي است که محدوده اش جغرافياي کردستان نيست.

 

هنگاميکه اعلام کردند شروع دهه ۹۰ ميلادي پايان تاريخ است٬ هنگاميکه اعلام کردند که کمونيسم مرده است و هنگاميکه ناسيوناليسم و مذهب و قوميت و مليت به جاي آرمان رهايي بشر در بوق و کرنا به صدا در آمد٬ ناسيوناليستهاي وطني هم اميد پيدا کردند و کمونيستهاي غير کارگري هم به صف آنها حسرت بردند و ابتدا با خجالت و بعدا با وقاحت همان شعار را تکرار کردند.

 

 تاريخ بيش از سه دهه گذشته در کردستان مثل تاريخ هر جغرافياي ديگر بشر امروز٬  تاريخي پر از درد و رنج است. تاريخي  پر از فداکاري و جانبازي و شکست و پيروزي و شادي و سرافرازي است. همه اينها را ميتوان و ميشود در گوشه هايي از اين تاريخ ديد. آما آنچه ماندني است تلاش بشر براي بهتر زيستن است و مردم کردستان و طبقه کارگر و کمونيستهاي اين جامعه در اين تلاش نقش بسيار برجسته و ارزنده اي داشته اند. اين تاريخ را بايد گرامي داشت. تاريخ مورد بحث ما در محدوده کردستان در عين حال تاريخ جدال جنبشهاي کمونيستي و ناسيوناليستي و اسلامي بوده است. خوشبختانه کمونيستها در اين تاريخ سربلند و مفتخربودند. تاثيرات بسيار عميقي در جامعه گذاشتند و حق دارند بر نقش خود ببالند و از کمبودها و اشتباهات خود درس بگيرند و قاطعتر و نيرومند تر از هميشه دشمن را به مصاف بطلبند.  

 

۲۸ مرداد فرمان حمله يک جاني و آدمکش حرفه اي به اسم خميني به کردستان بود. در اين حمله جنايتکارانه تمام مدافعين و مريدان او و تمام اصلاح طلبان امروزي مانند موسوي٬ کروبي٬ گنجي٬ سازگارا حجاريان٬ عبلکريم سروش٬ و کلا طيف ملي مذهبي ها شريک بودند. سباغيان و يزدي و سحابي و …. از جمله افراد شاخص اين طيف بودند که مستقيم در سرکوب مردم کردستان نقش ايفا کردند. رژيم اسلامي بر روي حرکت و  جنبش انقلابي مردم در کردستان خون پاشيد و انسانهاي زيادي قرباني اين فرمان شدند. امروز مردم کردستان با کوله باري از تجارب غني و با يک تاريخ پر افتخار مبارزه نظري و عملي٬ ميتوانند بگويند که مفتخر هستند که حتي  يک روز هم  حاکميت اين جانيان را نپذيرفتند و بر ايده هاي انسانگرايانه و مدرن و انقلابي خود کماکان پاي مي فشارند. فرياد سرنگون باد حکومت اسلامي٬ زنده باد انسانيت٬ فرياد ضديت با حکومت سرمايه داران و دفاع از آزادي بيان و عقيده و رفاه و تعالي انسان٬ حضور فعالانه کارگران و زنان و جوانان در تحولات کردستان همگي بيانگر جنبشي است که براي آزادي و حرمت انساني به پيش ميرود.

دسته‌ها:مصاحبه