خانه > محسن حکیمى > جنبش تصرف وال استریت : نقاط قوت و ضعف

جنبش تصرف وال استریت : نقاط قوت و ضعف

دسامبر 2, 2011

(متن سخنرانی محسن حکیمی در انجمن جامعه شناسی ایران در تاریخ 7/9/1390)

بیش از دو ماه از عمر«جنبش تصرف وال استریت» می گذرد. البته عمر این جنبش بسی بیش از دو ماه است. اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم باید بگوییم که بیش از دو ماه است که نوک این کوه یخ عظیم از زیر آب بیرون زده و، به همین دلیل، امکان مشاهده و ارزیابیِ آن فراهم شده است. در اینجا و در این وقت محدودی که به من اختصاص داده شده می کوشم به نقاط قوت و ضعف این جنبش، این که این جنبش به کجا می رود و سمت و سوی آن کدام است، و سرانجام به راهکارهای پیشنهادیِ خود به این جنبش اشاره کنم. این بحث را از تعریفی که این جنبش از خودش کرده است شروع می کنم، تعریفی که بر سر درِ وب سایت این جنبش نصب شده و در واقع نقش مانیفست یا پرچم آن را ایفا می کند :

«جنبش تصرف وال استریت یک جنبش مقاومت بدون رهبری است با مردمی از رنگ ها، جنسیت ها و باورهای سیاسیِ مختلف. تنها نقطه­ی مشترک همه­ی ما این است که 99% از مردم هستیم که دیگر نمی خواهیم حرص و آز و فساد 1% دیگر را تحمل کنیم. ما برای رسیدن به اهداف خود از راهکار انقلابیِ بهار عربی استفاده می کنیم و برای به حداکثر رساندنِ ایمنی تمام شرکت کنندگان کاربرد عدم خشونت را در پیش می گیریم.

این جنبش به مردم واقعی اختیار می دهد که جامعه را از پایین تا بالا تغییر دهند. ما می خواهیم در هر خانه و هر گوشه از خیابان مجمع عمومی تشکیل شود، زیرا نه به وال استریت نیاز داریم و نه به سیاستمدارانی که می خواهند برای ما جامعه­ی بهتری بسازند. تنها راه حل، انقلاب جهانی است

 

نقاط  قوت جنبش تصرف وال استریت :

1-براساس آنچه در جملات بالا آمده است، این جنبش را می توان یک جنبش ضدسرمایه داری  نامید ( و نه فقط ضدجنگ یا ضدامپریالیستی یا ضدجهانی سازی و نظایر آن ها) به دلایل زیر :

الف – وال استریت مهم ترین مرکز داد وستدِ مالی سرمایه داری جهان است و اعلام صریح این که 99% جمعیت جامعه نه به وال استریت نیاز دارند و نه به سیاستمداران به معنای ضدیت آشکار با سرمایه­ داری است.

ب – بدنه­ی فعال این جنبش عمدتاً از بیکاران، زنان، دانشجویان  و هنرمندان ناراضی و معترض تشکیل شده است. ستم بر این اقشار طبقه­ی کارگر- ستمی که آن ها را به جنب و جوش واداشته است – ناشی از سرمایه داری است. از بیکاران شروع می کنم. بیکاری معلول نظام سرمایه داری است. یک ویژگیِ بنیادیِ این نظام تلاش برای افزایش سوداندوزی طبقه­ی سرمایه دار به شیوه های مختلف است. یکی از این شیوه ها، که عمدتاً در کشورهای پیشرفته­ی سرمایه داری همچون آمریکا و کشورهای اروپایی انجام می گیرد، ارتقای بارآوریِ کار از طریق استفاده از آخرین دستاوردهای تکنولوژیکی و علمی است. اما در چهارچوب سرمایه داری، به کارگیری تکنولوژی و ماشین آلات پیشرفته به بیکاری و در واقع به زائدشدنِ کارگران می انجامد. مثلاً، تکنولوژی ربات در خودروسازی ها، که به جای کارگر زنده نقطه جوش می زند، نیاز کارخانه به کارگر زنده را کاهش می دهد و از این رو کارگران زیادیِ این قسمت را یا یکراست اخراج می کنند یا – در صورتی که تولید کارخانه رونق داشته باشد – به قسمت های دیگرِ تولید می فرستند و آن ها را به کارهای دیگری می گمارند. اما حتی رونق تولید نیز در سرمایه داری امری موقت است و شتر بحران بالاخره دمِ درِ هر کارخانه و هر مرکز کار و تولیدی می خوابد. مسئله­ی سرمایه داری این است : این نظام تکنولوژی پیشرفته را برای سودآوری بیشتر به کار می گیرد. اما این کار، با زائد کردنِ کارگر زنده، سرمایه داری را از منبع واقعی تولید سود – که همان کارگر زنده است – محروم می کند و بدین ترتیب گرایشی را در سرمایه داری به وجود می آورد که به آن «گرایشی نزولیِ نرخ سود» می گویند و پیدایش بحران در سرمایه داری نتیجه­ی بالفعل شدن همین گرایش است. اما صرف نظر از آن که این گرایش بالفعل شود یا نشود، یک پیامد اجتناب ناپذیر سرمایه داری بیکاری است. در همین سال 2011، خودِ نهادهای بین المللی سرمایه داری مثل سازمان جهانی کار و صندوق بین المللی پول درصد بیکاری جوانان در آمریکا را 7/17 اعلام کرده اند (نک به جدول شماره 1 ضمیمه) که به این معنی است که فقط از جوانان آمریکا بیش از 10 میلیون نفر بیکارند. بنابراین، روشن است که مبارزه علیه بیکاری مبارزه ای ضدسرمایه داری است.

یک پایه­ی مهم دیگر این جنبش، زنان هستند. زنان در آمریکا، با آن که از نظر حقوقی و قانونی با مردان برابرند، در واقعیتِ جامعه در معرض تبعیض و نابرابری قرار دارند. دستمزد زنان در ازای کار مساوی با مردان کمتر از دستمزد مردان است، چیزی حدود 70 تا 80 درصدِ آن. عرصه­ی دیگر ستم بر زنان آمریکا و به طور کلی کشورهای سرمایه داری غرب، اِعمال خشونت بر آنان از سوی مردان و نهادهای مردسالار است. وجود خانه های امن برای زنان در این کشورها از وجود خشونت گسترده بر ضد آنان حکایت می کند. و سرانجام عرصه­ی دیگر ستم بر زنان در آمریکا و اروپا محرومیت آنان از اختیار بر بدن خویش است. بر اساس گزارش های مطبوعات، هم اکنون شماری از زنان آمریکا به خاطر سقط جنین و به جرم آسیب زدن به جنین ( که در بسیاری موارد بدون این که زن بخواهد در رحم او شکل می گیرد) در زندان به سر می برند. بدیهی است که ستم بر زنان قدمتی به مراتب طولانی تر از عمر نظام سرمایه داری دارد. اما سرمایه داری این ستم عتیق را حفظ می کند زیرا از آن سود می برد، به این دلیل ساده که وجود این ستم باعث می شود سرمایه داران در ازای کار برابر با مردان دستمزد کمتری به زنان بپردازند. به این معنا، مبارزه علیه ستم بر زنان مبارزه ای ضدسرمایه داری است.

و بالاخره باید از دانشجویان به عنوان قشر دیگری که بدنه­ی جنبش تصرف وال استریت را می سازند، نام برد. یک علت عمده­ی حضور فعال دانشجویان در این جنبش، بدهکاری دانشجویان به دانشگاه ها و ناتوانی آنان از بازپرداخت وام هایی است که برای تحصیل
در دانشگاه گرفته اند. و این خود یکی از پیامدهای سرمایه داری نئولیبرال است که از دهه های 70 و 80 قرن بیستم بر دنیای سرمایه داری حاکم شد و عرصه های بسیاری از زندگی انسان از جمله تحصیل در دانشگاه را به قلمرو سوداندوزی سرمایه داران بدل کرد. پس، مبارزه­ی دانشجویان برای عدم بازپرداخت بدهی خود به دانشگاه ها نیز مبارزه ای ضدسرمایه داری است.

پ – اقشار فوق در جنبش های ضدسرمایه داریِ پیشین نیز موضوع فعالیت سیاسی بوده اند. ویژگی جنبش تصرف وال استریت فراتررفتن از این اقشار و نفوذ بیش از پیش به اعماق جامعه است. این جنبش علاوه بر مخالفت با سرمایه­ی مالی و سیاستمداران با تکیه بر اقشار فوق، مشکلات اجتماعیِ زندگی روزمره­ی انسان را به عرصه های دیگری از مبارزه­ی ضدسرمایه داری بدل کرده است، مشکلاتی چون بیماری (مثلاً ایدز و سرطان)، بی خانمانی و مرگ ناشی از بیماری و تنهایی که در جنبش های پیشین و تحت رهبری احزاب و اتحادیه ها مبارزه بر ضد آن ها به حاشیه رانده شده بود. جنبش تصرف وال استریت با دخالتگری در این مشکلات می کوشد در مقابل رقابت و تبعیض در رابطه­­ی انسان ها بین آنان همبستگی و همیاری و برابری به وجود آورد. علاوه براین، مواردی دیده شده که بین همسایگان و یا زنان و مردانی که با هم زندگی می کنند مشکلاتی پیش آمده و آن ها تحت تأثیر این جنبش به جای رجوع به پلیس به اهل محل (community) مراجعه کرده و مسئله را حل کرده اند، و این خود نشان می دهد که از نظر مردم وجود دولت به ویژه در جوامعی چون آمریکا زائد است و دوام و بقای آن صرفا برای حفاظت و نگهبانی از سرمایه داری است.

ت – به این ترتیب، فعالانی که در پارک ها و میدان ها تحصن می کنند فقط نوک آن کوه یخ را تشکیل می دهند که بدنه اش­ در اعماق جامعه قرار دارد. به این معنا، می توان گفت که صف آرایی ضدسرمایه داریِ 99%  در مقابل 1% یک صف آرایی واقعی و حقیقی است و شعار صرف نیست.

ث – اما صف آرایی 99% جامعه در مقابل 1% آن یک صف آرایی طبقاتی است و هیچ معنایی جز صف آرایی طبقه کارگر در مقابل طبقه سرمایه دار و سرمایه ستیزی این جنبش ندارد. در واقع، معنای این صف آرایی آن است که این جنبش اقشاری از جامعه را در صف طبقه­ی کارگر قرار می دهد که پیش از این در این صف قرار داده نمی شدند. و این خود به معنای پذیرش تعریفی از طبقه­ی کارگر است که از زمان مارکس به بعد  زیر آوار نگرش های سرمایه دارانه به ویژه دیدگاه های پسامدرنیستی یا رفرمیستی یا سکتاریستی رفته است. برای مثال، یکی از دیدگاه هایی که پسامدرنیست ها آن را تبلیغ می کردند آن بود که جمعیت کارگران صنعتی – که به زعم آنان منظور مارکس از «پرولتاریا» را تشکیل می دادند – کاهش یافته و به جای آنان بخش خدمات گسترش یافته است. آن ها به این ترتیب کارگران غیرمولد – کسانی که به عنوان فروشنده در مراکز توزیع و فروش کالا کار می کنند، کارگران بخش حمل و نقل، معلمان، پرستاران و نظایر آنان – را از صفوف طبقه کارگر خارج می کردند و به طبقه­ی کارگر هویت بس ضعیفی می دادند که به زعم آنان روز به روز ضعیف تر هم می شود.  بیرون کشیدن تعریف مارکس از کارگر از زیر این آوار و صحه گذاشتن بر این که کارگر نه فقط کارگر صنعتی و به طور کلی کارگر مولد بلکه کسی است که جز فروش نیروی کارش به صاحبان وسایل تولید و توزیع و مبادله هیچ راه دیگری برای امرار معاش ندارد یک نقطه­ی عطف، یک دستاورد بزرگ و یک نقطه قوتِ ضدسرمایه داری است.

ج – خواست «تغییر جامعه از پایین تا بالا» که هیچ معنایی جز انقلاب علیه جامعه­ی سرمایه داری ندارد یکی از تعیین کننده ترین و مهم ترین نقاط قوت جنبش تصرف وال استریت است. این خواست بر تمام رویکردهای رفرمیستیِ حاکم بر جنبش های ضدسرمایه داری خط بطلان می کشد و نشان می دهد که طبقه کارگر کشورهای پیشرفته­ی سرمایه داری عزم خود را جزم کرده است که خود را از زیر آوار رفرمیسم اتحادیه ای بیرون بکشد، رفرمیسمی که تا مغز استخوان اش منحط و سرمایه سالار است و با هر گونه تغییر انقلابی جامعه و رهایی طبقه­ی کارگر از اسارت سرمایه داری سرسختانه مخالفت می کند.

چ – خواست برگزاری مجمع عمومی در سراسر جامعه نیز دال بر آن است که جنبش تصرف وال استریت با تکیه بر وسیع ترین و تحتانی ترین توده های طبقه­ی کارگر- بدون توجه به «رنگ، جنسیت و باورهای سیاسیِ» آنان – با تبادل نظر شورایی و تصمیم گیری و دخالتگری از پایین می خواهد جامعه را از پایین تا بالا تغییر دهد، و این بیان دیگری است از این واقعیت که رهایی طبقه کارگر از چنگ سرمایه داری نه با اتکا به این یا آن نیروی «پیشتاز» و «رهبری کننده» و بر فراز سرِ جنبش بلکه فقط و فقط با نیروی خودِ توده های کارگر در گسترده ترین ابعاد آن امکان پذیر است.

ح – طرح «انقلاب جهانی» به عنوان تنها راه حل مشکلات فقط  در مقابله و در ستیز با سرمایه داری معنا می دهد، زیرا سرمایه داری فقط مشکل این یا آن کشور نیست بلکه معضلی جهانی است. تنها سرمایه داری آمریکا نیست که به بحران دچار شده و هزینه­ی این بحران را بر زندگی مردم سرشکن کرده است و می کند. اکنون سرمایه داری به مثابه یک نظام اقتصادی – اجتماعی و سیاسی جهانی دستخوش بحران شده و سطح نازلی از زندگی را به همه­
مردم دنیا تحمیل کرده است. کانون های حاد و اصلی این بحران اکنون نه فقط آمریکا بلکه اروپا، خاورمیانه – شمال آفریقا و ژاپن را در نیز می گیرد. دولت آمریکا در سال 2010 ، 6/93 درصد تولید ناخالص داخلیِ خود بدهی داشته و این رقم در سال 2011 به 100 درصد رسیده است (نک به جدول های 1 و 2 ضمیمه). میزان نرمال بدهی دولت در نظام سرمایه داری 60 درصد تولید ناخالص داخلی است. دولت آمریکا برای آن که رقم 100 درصد را به 60 درصد برساند باید تا سال 2026 هر سال چیزی حدود 20 در صد بودجه­ی رفاهی مردم را کاهش دهد. رقم بدهی دولت سرمایه داری ژاپن و بسیاری از دولت های اروپایی بسی بیش از این است. بدهی ژاپن در سال 2010، 7/199درصد تولید ناخالص داخلیِ آن بوده و در سال 2011 به 1/233 درصد رسیده است. ژاپن برای آن که این رقم را به 60 درصد برساند باید تا سال 2026 هر سال حدود 35 درصد از بودجه­ی رفاهی مردم را کاهش دهد. نکته­ی مهمی که در اینجا باید در پرانتز بگویم این است که با آن که وضع ژاپن از نظر اقتصادی خراب تر از دیگر کشورهای سرمایه داری است اما سطح مبارزه علیه سرمایه داری در آنجا از همه پایین تر است. و این نشان می دهد که خرابی اوضاع اقتصادی لزوماً به حدت مبارزه­ی طبقاتی نمی انجامد. البته در مورد خاص ژاپن باید به یک نکته­ی مهم توجه کنیم و آن این است که در ژاپن به رغم بدهی عظیم دولت، میزان بیکاری جوانان کمتر از این میزان در کشورهای سرمایه داری آمریکا و اروپا است، که نشان می دهد ژاپن تا کنون توانسته است از افزایش بیکاری جوانان به علت پیامدهای بحران جلوگیری کند. اما اولاً هیچ معلوم نیست که ژاپن بتواند این موفقیت خود را ادامه دهد یا دست کم حفظ کند و، ثانیا، کاهش سالانه­ی یک سوم بودجه­ی رفاهی مردم – حتی اگر منجر به افزایش بیکاری جوانان نشود – به فقر بیشتر کارگران می انجامد و علی القاعده باید به مبارزه­ی طبقه­ی کارگر این کشور حدت بخشد. حال آن که تا کنون شاهد این امر نبوده ایم و به احتمال زیاد در آینده­ی نزدیک نیز نخواهیم بود. این را نیز بد نیست یادآوری کنم که مورد ژاپن علاوه بر این که ثابت می کند خرابی اوضاع اقتصادی لزوماً سطح مبارزه­ی طبقاتی را ارتقا نمی دهد، نشان می دهد که سطح بالای رشد نیروهای مولده نیز لزوماً به بالا رفتن سطح مبارزه­ی طبقاتی نمی انجامد. از پرانتز بیرون می آیم و به ادامه­ی بحث می پردازم. در سرمایه داری اروپا، وضع اقتصادی یونان از کشورهای دیگر بدتر است. بدهی این کشور در سال 2010، 3/147 درصد تولید ناخالص داخلیِ آن بوده که در 2011 به 6/165 درصد رسیده است. یونان نیز برای آن که این درصد را به 60 برساند باید تا سال 2026 سالانه حدود 18 درصد از بودجه رفاهی مردم را کاهش دهد. نگاهی به کشورهای نام برده در جدول های ضمیمه نشان می دهد که همه این کشورهای سرمایه داری به بحران دچارند و، به عبارت دیگر، بحران سرمایه داری بحرانی جهانی است و از همین رو راه حلی جهانی را می طلبد که، همان گونه که جنبش تصرف وال استریت اعلام کرده، چیزی جز انقلاب جهانی نمی تواند باشد.

2– آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت ضدیت جنبش تصرف وال استریت با سرمایه داری را به مثابه مهم ترین نقطه­ی قوت آن نشان می دهد. یک نقطه قوت مهم دیگر این جنبش، رهایی آن از سلطه­ی احزاب و اتحادیه های کارگری سنتی است، که با عبارت «جنبش بدون رهبری» بیان شده است. بی گمان، هیچ جنبش ضدسرمایه داری نمی تواند بدون رهبری باشد. در همین جنبش تصرف وال استریت نیز بالاخره فعال ترین شرکت کنندگان و حاضران به اتکای رابطه­ی انداموارشان با بدنه­ی جنبش نقش رهبری را ایفا می کنند. به این معنا، این جنبش نیز رهبری خود را دارد. منظور این جنبش از عبارت «بدون رهبری» بی شک تبری جستن از «رهبری» احزاب و اتحادیه هاست و، به نظر من، این جنبش کاملاً حق دارد که چنین کند. زیرا احزاب و اتحادیه ها جنبش های ضدسرمایه داری را به اسارت سکتاریسم و رفرمیسم درآورده اند و حق هم همین است که رهبری آن ها بر این جنبش ها مورد نقد و افشا و طرد قرار گیرد. مسئله­ی اصلی و مهم برای احزاب چپ نه هدایت انقلاب اجتماعی طبقه­ی کارگر برای الغای رابطه­ی اجتماعیِ سرمایه از طریق استقرار و حاکمیت شوراهای ضدسرمایه داری بلکه دست یابی به قدرت سیاسی با تکیه بر مبارزه کارگران برای استقرار نوع دیگری از سرمایه داری یعنی سرمایه داری دولتی بوده است. اتحادیه های کارگری نیز نه تنها نتوانستند مبارزه­ی کارگران برای رفرم در چهارچوب سرمایه داری را به سطح مبارزه علیه نظام مزدی ارتقا دهند بلکه خود به عامل اصلی برای سلطه­ی رفرمیسم بر جنبش ضدسرمایه داری طبقه­ی کارگر تبدیل شدند و هم اکنون در وجه عمده­ی خود به مثابه­ی نهادهای سرمایه عمل می کنند و با تقلیل مبارزه­ی ضدسرمایه داری کارگران به چانه زنی صرف و بس نازل بر سر دستمزد راه را برای بقا و تداوم نظام انسان ستیز سرمایه داری هموار می کنند. به این معنا، طرد این «رهبری» از جنبش ضدسرمایه داریِ تصرف وال استریت از نقاط قوت این جنبش است.

3– و سرانجام باید به یک واقعیت درس آموز این جنبش برای ما کارگران ایران به عنوان یک نقطه­ی قوت دیگر آن اشاره کنم. اگر تا پیش از ظهور این جنبش، اپوزیسیون لیبرال در ایران می توانست دموکراسی لیبرالی غرب را همچون بهشت موعودی نشان دهد که گویا کارگران ایران باید برای رسیدن به آن مبارزه کنند اکنون دیگر این وارونه نمایی به سختی امکان پذیر ا
ست. اکنون دیگر سینه چاکان دموکراسی لیبرال نیز چاره ای ندارند جز این که به معضلاتی که نظام سرمایه داری برای بشریت به وجود آورده است اذعان و اعتراف کنند. آنان در این مورد دیگر نمی توانند خاک به چشم کارگران ایران بپاشند. تلاش آن ها هم اکنون صرف این امر می شود که به کارگران بگویند دنبال بدیل در فراسوی سرمایه داری نگردند و راه نجات خود را فقط و فقط در چهارچوب سرمایه داری و با انجام اصلاحات در این چهارچوب جست و جو کنند. آنان برای اثبات این مدعای خود بر شکست بدیل هایی که تا کنون در مقابل سرمایه داری قرار داده شده است (از جمله سرمایه داری دولتی تحت نام «سوسیالیسم» در کشورهایی چون شوروی، چین، کوبا، کره­ی شمالی و نظایر آن ها) انگشت می گذارند. و واقعیت این است که این شکست کارگران جهان را چنان سرخورده کرده که جریان های سرمایه داری به ویژه لیبرال ها حالا حالاها می توانند برای اثبات ناممکنیِ بدیل در مقابل سرمایه داری بر آن تکیه کند و بدین سان بخش هایی از طبقه­ی کارگر را به سوی خود بکشند. خطایی بزرگ است اگر فعالان کارگری ایران همان تجربه­ی مهلک پیشین را تکرار کنند و در مقابل این ترفند وارونه پردازانه­ی سرمایه داری لیبرال چیزی را که تحت عنوان «سوسیالیسم» و «کمونیسم» پیاده شده و به گونه­ی مفتضحی شکست خورده است بازهم به مثابه بدیل سرمایه داری مطرح کنند. این امر نه تنها توهم کارگران به سرمایه داری لیبرال را از میان برنمی دارد بلکه آنان را بیش از پیش به سوی لیبرال ها و رفرمیست ها می راند. وقت آن است که یک بار برای همیشه به رویکردی که از نظریه به سوی پراکسیس می رود پشت کنیم و برای طرح بدیل سرمایه داری از پراکسیس طبقه کارگر – و در این مورد معین از جنبش واقعی تصرف وال استریت – عزیمت کنیم و بدیل سرمایه داری را از دل چنین عزیمتی بیرون بکشیم، حتی اگر به بهای زیرسئوال رفتن آیاتی باشد که نظریه­ی کارل مارکس را به قالب ایدئولوژی مقدس و لایتغیر «مارکسیسم» درآورده است. بدیل سرمایه داری بدون شک سوسیالیسم است، اما سوسیالیسم نه به مثابه­ی نظامی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی که اصول آن از قبل تعیین شده است و اکنون باید در واقعیت پیاده شود بلکه به عنوان جنبش واقعی و زنده­ی طبقه­ی کارگر که نظریه­ و اصول خود را در طول زمان از دل خود بیرون می دهد و مدام آن ها را در جریان مبارزه با سرمایه داری تصحیح و تکمیل می کند، حتی اگر مستلزم نقد دیدگاه های مارکس باشد، چه رسد به دیگر نظریه پردازان سوسیالیسم.

 

نقاط ضعف جنبش تصرف وال استریت :

1-این جنبش هنوز یک جنبش متشکل و خودآگاه و پیوندخورده با جنبش کارگران شاغل در قالب شوراهای ضدسرمایه داری و سراسری نیست و، به همین دلیل توان و رزمندگی لازم برای به زانو درآوردن سرمایه و دولت آن را ندارد. لازمه­ی پیروزی طبقه­ی کارگر در مبارزه­ی طبقاتی برخورداری از نیرو و زور لازم برای شکست دادن طبقه­ی حافظ نظم موجود است. تجمع و تحصن صرف در پارک ها و خیابان ها و میدان ها هرچند لازم است اما فشار چندانی برطبقه سرمایه دار و دولت آن وارد نمی کند. طبقه کارگر علاوه بر خیابان ها و میدان ها باید گلو و مجرای تنفس سرمایه را ببندد. گلو و مجرای تنفس سرمایه آنجاست که ارزش اضافی تولید می شود، یعنی محل های تولید و کار. طبقه کارگر باید بکوشد که نظام سرمایه داری را در اینجاها زمین گیر کند. فعالان جنبش تصرف وال استریت علاوه بر تجمع و تحصن در پارک ها و سالن ها و خیابان ها باید در مقابل مراکز بزرگ کارگری مجتمع شوند و با مبارزه­ی کارگران شاغل – که به علت اشتغال به کار نمی توانند در تجمع های این جنبش حضور مرتب و مداوم داشته باشند – پیوند بخورند و بدین سان این جنبش توانمندی لازم را برای اعمال فشار بر سرمایه داران و دولت به دست آورد.

2- جنبش تصرف وال استریت هنوز سرمایه را نه یک رابطه­ی اجتماعی بلکه یک قدرت صرفا مالی و متمرکز در بانک ها می داند. وال استریت از دل رابطه­ی اجتماعی موجود بین انسان ها برخاسته است، رابطه ای که یک سوی آن را صاحبان وسایل تولید و توزیع و مبادله  و سوی دیگرش را اکثریت عظیمی از انسان ها تشکیل می دهد که برای زنده ماندن هیچ راهی جز فروش نیروی کار خود به همان اقلیت بس ناچیزِ مالک وسایل تولید و توزیع و مبادله ندارند. بحران کنونی جوامع سرمایه داری بحرانی برخاسته از دل این رابطه است و فقط بحران سرمایه­ی مالی نیست. آنچه رسانه ها و نظریه پردازان و تحلیل گران دنیای سرمایه داری از آن به عنوان «بحران سرمایه­ی مالی» سخن می گویند چیزی نیست جز نمود بحران سرمایه به طورکلی. بنابراین، مبارزه با سرمایه­ی مالی و سیاستمداران اگر به سطح مبارزه با رابطه­ی اجتماعی سرمایه یعنی رابطه ی خرید و فروش نیروی کار برای تولید ارزش اضافی ارتقا نیابد نه تنها نمی تواند همان سرمایه­ی مالی را نیز تضعیف کند بلکه ممکن است به بسترسلطه و حاکمیت بخش هایی از طبقه­ی سرمایه دار تبدیل شود که از زاویه­ی منافع بخش های دیگر سرمایه با سرمایه­ی مالی مخالف اند و می کوشند با سوار شدن بر امواج مبارزه­ی طبقه­ی کارگر به اهداف خود برسند.

3جنبش تصرف وال استریت هنوز نسبت به دولت سرمایه متوهم است. این جنبش به جای دولتِ نماینده و مدافع نظام
سرمایه داری صرفا از «سیاستمداران» سخن می گوید. تقلیل ماشین دولتی سرمایه داری که در تمام زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی رابطه­ی خرید و فروش نیروی کار را مدیریت می کند به عده ای «سیاستمدار»، یک نقطه­ی ضعف اساسیِ جنبش تصرف وال استریت است که اگر برطرف نشود جا را برای تبدیل این جنبش به زائده­ی سیاسی دولت سرمایه داری باز می گذارد.

            4- جنبش تصرف وال استریت فاقد یک منشورمطالبات پایه ای یا حداقل است. ضدیت این جنبش با سرمایه داری اقتضا   می کند که توان مادی و فکری آن در همان چهارچوب سرمایه داری افزایش یابد، و این امر مستلزم مبارزه برای مطالباتی از سرمایه داران و دولت است که تحقق آن ها افزایش توان جنبش را تضمین کند. جنبش باید بحث درباره این مطالبات را دامن زند و آن ها را در یک منشور به پرچم مبارزه­ی حداقلیِ خود تبدیل کند.

 

جنبش تصرف وال استریت به کجا می رود؟

پاسخ این پرسش دقیقاً به خودِ این جنبش بستگی دارد. بسته به آن که این جنبش به سوی تقویت نقاط قوت و تضعیف  نقاط ضعف خود پیش می رود یا نه مسیرهای متفاوتی در انتظار آن خواهد بود. در این جنبش از فعالان احزاب چپ و اتحادیه ها گرفته تا لیبرال ها و طرفداران حزب دموکرات و حتی هواداران تی پارتی و حزب جمهوری خواه حضور دارند. هرکدام از این جریان های سیاسی به ویژه احزاب حاکم بر سرمایه داری آمریکا ممکن است براین جنبش سوار شوند و آن را به طرف خود ببرند. باید دید که آیا این جنبش می تواند با تقویت نقاط قوت و تضعیف نقاط ضعف خویش استقلال خود را در مبارزه با سرمایه داری حفظ کند و با تکیه بر وسیع ترین توده های طبقه­ی کارگر و تشکل شورایی آن ها و بدون سواری دادن به هیچ حزب و دار و دسته ای قدرت سیاسی را به دست آورد و به سوی الغای رابطه­ی خرید و فروش نیروی کار پیش رود یا نه. این را آینده معلوم خواهد کرد.

 

راهکارهای پیشنهادی :

1-تجمع و تحصن در مقابل مراکز کارگری بزرگ به جای پارک و خیابان با چشم انداز برقراری پیوند با جنبش کارگران شاغل و هدف زمینه سازی برای اعتصاب های سراسری طبقه­ی کارگر.

2- تظاهرات و راه پیمایی و حرکت منظم، مثلا ماهی یک بار، در مراکز شهرها و از یک شهر به شهر دیگر با هدف جلوگیری از ریزش نیرو، گسترش رابطه با مردمی که به علت امرار معاش و مشکلات دیگر نمی توانند به طور مرتب و مداوم در تجمع ها و تحصن ها شرکت کنند، و سرانجام تدارک اعتصاب عمومی سراسری.

3- متشکل شدن در شوراهای ضدسرمایه داری با دورنمای کسب قدرت سیاسی و اداره­ی جامعه با هدف الغای رابطه­ی خرید و فروش نیروی کار.

4- حرکت به سوی دستیابی به یک آلترناتیو اجتماعی-اقتصادی و سیاسی در مقابل سرمایه داری از درون خودِ جنبش و با تکیه بر ملزومات آن همراه با نقد و بررسی تجربیات تاریخی جنبش ها و انقلاب های ضدسرمایه داری پیشین.

5دو راهکار اخیر مستلزم افزایش توان مادی و فکری جنبش است که نخستین گام آن تدوین منشور مطالبات پایه ای یا حداقلیِ جنبش است.

6- لزوم درس آموزی و در همان حال حمایت طبقه­ی کارگر ایران از جنبش تصرف وال استریت.

 

ضمیمه ها : جدول های شماره 1 و 2

دسته‌ها:محسن حکیمى